بهمناسبت ۵۶مین سالروز قتل پاتریس لومومبا
۵۶ سال پیش، در روز ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱ بین ساعات ۲۱ و ۴۰ دقیقه و ۲۱ و ۴۳ دقیقه، پاتریس لومومبا، تنها نخستوزیری که با رأی آزاد خلق کنگو برگزیده شده بود، توسط ژاندارمها، افراد پلیس و وزرای کاتانگایی(۲) و در حضور یک درجهدار و سه افسر پلیس بلژیکی بهقتل رسید. دولت بلژیک پس از این جنایت وحشتناک کوچکترین واکنشی در جهت تأیید یا تقبیح آن از خود نشان نداد و توضیحی از حکومت شورشی کاتانگا که مورد تأییدش بود نخواست. جسد لومومبا را در مخزن بزرگی از اسید انداختند تا محل دفن او به زیارتگاه خلق تبدیل نشود….
مرگ لومومبا بهعنوان نخستین قربانی بنام استعمار نو، مدرک انکارناپذیری بر این امر بود که نظام استعمارگر حتی پس از استقلال یک کشور، چگونه تمام شگردهای خود را به انحای گوناگون بهکار میبندد تا از پایگرفتن کشوری مستقل در صحنهٔ بینالمللی جلوگیری بهعمل آورد و در این راستا از هیچ جنایتی رویگردان نیست. جلادان بلژیکی با یاری مأموران سیا این میهندوست بزرگ و این فرزند راستین خلق کنگو را بهقتل رساندند تا منافع شرکتهای بزرگی مانند «یونیون مینییر» Union Miniere و «فورمینیر» Forminiere حفظ گردد.
آمریکاییان از مدتها پیش از این رویداد، بهاشکال گوناگون، مانند شرکتهای صنعتی برای استخراج اورانیوم، پژوهش در علوم پزشکی یا برای آزمایش واکسنهای جدید و بهویژه بهصورت هیأتهای مذهبی در کنگو حضور داشتند، در حالی که مأموران ویژهٔ آنها در بروکسل و کینشازا بهیاری دوستان بلژیکی خود سرگرم انتخاب رهبران سرسپردهٔ آیندهٔ کشور بودند….
اگرچه در آغاز استقلال کنگو، آمریکا خود را از لحاظ اصولی موافق آن نشان داده بود، ولی بهمحض اعلام مخالفت لومومبا با دایر کردن شعبههای شرکتهای بزرگ آمریکایی در کنگو، به کارزار ضد لومومبا پیوست. پارهای از اسناد طبقهبندی شده که اکنون در اختیار عموم قرار گرفته است، مشخص میکند که پرزیدنت «دوایت آیزنهاور» طی نشستی با مشاورانش در ماه اوت ۱۹۶۰، بر نقشهٔ قتل پاتریس لومومبا صحه گذاشته بود (این مطلب را یکی از منشیهای کاخ سفید بهنام «رابرت جانسون» طی مصاحبهای در سال ۱۹۷۵ برملا کرد. شوک وارده بر اثر اعلام این خبر، بهمدت ۱۵ ثانیه خبرنگاران حاضر در جلسه مصاحبه را به سکوت کشاند). «آلن دالس»، رئیس وقت سازمان سیا که لومومبا را «سگ دیوانه» میخواند، چندین مأمور خود را در این رابطه به آفریقا فرستاد. یکی از این مأموران بهنام «فرانک کارلوچی» Frank Carlucci، حتی چند ماه پیش از مرگ لومومبا تلاش کرده بود تا اعتماد او را بهخود جلب کند و روابط دوستانهای با وی برقرار کند. این فرد در سال ۱۹۷۵ سفیر آمریکا در پرتغال شد و نقش ویژهای در مبارزه با «انقلاب میخکها»ی پرتغال ایفا کرد. وی سپس مأمور ویژهٔ آمریکا در نیکاراگوئه و سپس مأمور امنیتی پرزیدنت ریگان، و بعد از آن رئیس گروه «کارلایل» Carlyle شد، بانکی که «جرج دبلیو بوش»، جزو مدیران آن بهشمار میرفت و روابط نزدیکی با پدر «اسامه بنلادن» برقرار کرده بود.
سپس سیا یکی دیگر از افراد خود را بهنام دکتر «گوتلیب» Gottlieb مأمور کرد تا خمیردندان آلوده به زهر کشندهای را در حمام پاتریس لومومبا جای دهد و در صورت شکست این نقشه، داروهای مورد استفادهٔ او را با مواد کشنده دیگری تعویض کند.
اما این تلاشهای مأموران سیا بیسرانجام ماند و آمریکاییان برای حذف لومومبا با مقامات بلژیکی تماس گرفتند. بلژیکیها روش ظریفتری را پیشنهاد کردند: لومومبا را بهدست دشمنان خونی وی، یعنی شورشیان کاتانگا که سوگند یاد کرده بودند او را بهقتل برسانند، بسپارند. فرمان قتل لومومبا در واقع اندکی پس از ۳۰ ژوئن ۱۹۶۰، پس از سخنرانی وی در برابر شاه وقت بلژیک بودوئن اول صادر شده بود. با آزاد شدن برخی از اسناد طبقهبندی شده نقش بودوئن اول ـ که تا کمی پیش کوشش شده بود تصویری قدیسگونه از وی بر جای بماند ـ در کشتن لومومبا مشخص گردیده است.(۳) در روز ۳۰ ژوئن ۱۹۶۰، وی با شرکت در مراسمی که جهت پذیرایی از لومومبا برگزار شده بود، با طمطراق، تکبر و تحقیر ویژه و حیرتانگیزی به تعریف و تمجید از استعمار پرداخت. وی با سپاس از پدرش لئوپولد سوم ـــ همان شاهی که در زمان جنگ جهانی دوم با هیتلر همکاری میکرد و پس از پایان جنگ، بلژیک را تا لبهٔ جنگ داخلی میان طرفداران و مخالفان سلطنت وی پیش برد ـــ از وی بهنام «ناجی» کنگو نام برد و از کنگوییها خواست تا بهگونهای رفتار کنند که شایستهٔ چنین «هدیه»ای باشند. پاتریس لومومبا چه زیبا و با شهامت، با زیر پا گذاردن رسوم دیپلماتیک و بدون آوردن نام شاه در آغاز سخنرانیاش، پاسخ او را داد (متن سخنرانی پاتریس لومومبا در پایان این مقاله آورده شده است). شاه از شدت خشم جلسهٔ سخنرانی را ترک گفت و کمی بعد حکم کشتنش را تأیید کرد.
با مرگ لومومبا، امید خلقی تازهرسته از یوغ استعمار که میتوانست سرچشمهٔ گامهای دیگری برای آفریقای سیاه باشد به یأس تبدیل شد. مرگ لومومبا پیروزی تاریکی بر روشنایی، یا شاید بهتر بتوان گفت ادامهٔ تاریکی بود، زیرا از زمان پادشاهی لئوپولد سوم و اعمال استعمار خشن بلژیک، تاریکی خونینی بر کنگو حکمفرما شده بود. چه دستهای نازنین کودکانی که برای بهزانو درآوردن والدینشان یا برای زهرچشم گرفتن از دیگران بریده نشد و چه اشکهایی که از تضییقات وارد آمده به بستگان یا دوستان ریخته نشد. این شاهان و این ستمگران برای در اختیار گرفتن منابع طبیعی و انسانی کنگو بهسود شمار اندکی از اهالی بلژیک، کشوری که هزاران کیلومتر دورتر از کنگو قرار دارد، برای کشیدن خط آهنی که محصول استخراج معادن را بهسوی بنادر آن کشور حمل میکرد، باعث مرگ میلیونها کنگویی شدند و به خلق بلژیک که از این فاصله نمیتوانست فریاد کودکان مثله شدهٔ کنگویی را بشنود یا شاهد جنایاتی باشد که استعمارگران بهنام بردن «تمدن» به آنجا انجام میدهند، دروغ گفتند، واقعیتها را انکار کردند، افکار عمومی را بهبازی گرفتند و آن را به انحاء گوناگون ـــ از نوع «تن تن در کنگو»(۴) ـــ در جهت نژادپرستی سوق دادند.
لومومبا در واپسین سخنان خود که چند ساعت پیش از مرگش توسط جنگلبانی بلژیکی بهنام «آلبر هرمان» Albert Hermant یادداشت شده بود ازجمله میگوید:
«… در مستعمرههای سابق فرانسه، هر ساله صدها دانشجو به مدارس عالی و دانشگاههای فرانسه فرستاده میشدند. در آنگولا و موزامبیک، پرتغالیها در هماهنگی کامل با اهالی در این کشور میزیستند. ولی شما بلژیکیها حتی یک دانشگاهی یا یک افسر ارتش تربیت نکردید. سه سال پیش من به آقای «بویسره» Buisseret وزیر وقت کنگو پیشنهاد کردم که بهجای کارمندان بلژیکی که بازنشسته میشوند، بهتدریج از اهالی کنگو استفاده شود و مدارسی با دورههای فشرده تأسیس شود تا فارغالتحصیلان آنها بتوانند در آینده جایگزین کارمندان بلژیکی گردند. او به من پاسخ داد که چنین برنامهای در دستور روز قرار ندارد…!»
واقعیت را بهسختی می توان قبول کرد: جنایات صورتگرفته در کنگو بهسود شمار اندکی از بلژیکیهای متعلق به قشر مرفه جامعه بود، اما با تأیید ضمنی تمام کسانی صورت گرفت که به وجدانشان اجازه دادند آهسته آهسته تحت تأثیر ایدئولوژی نژادپرستانه استعمار قرار گیرند و در تحلیل نهایی شریک جرم آن جنایات شوند.
در پایان بررسی کمیسیون رسیدگی پارلمان بلژیک به قتل لومومبا، که در سال ۲۰۰۰ در بروکسل تشکیل شد و بخشی از نوشتهٔ حاضر بر پایهٔ نتیجهگیریهای آن استوار است، چنین اعتراف شده است که در پرتو معیارهای امروزین، برخی از اعضای دولت بلژیک در آن زمان، مسؤولیتی انکارناپذیر در آن رویدادها برعهده داشتهاند، و کمیسیون مزبور از خلق کنگو میخواهد که «پوزشهای صادقانه و تأسف عمیق دولت بلژیک را بپذیرد.»
ولی آیا اعتراف به اشتباهات و جنایات گذشته در حق یک خلق میتواند بهخودیخود راهی بهسوی رستگاری و نگاهی امیدوارانه به آینده باشد…؟
پانویسها
۱ـ گرچه «رائول پک»، Raoul Peck سینماگر بهنام هائیتیتبار و تهیه کنندهٔ فیلمی دربارهٔ لومومبا به نام «مرگ یک پیامبر» که در سال ۲۰۰۰ موفقیت زیادی کسب کرد عقیده دارد که «آفریقاییان نیازی به قهرمان مرده ندارند،» ولی برای ما ایرانیان، لومومباها، آلندهها و … قهرمانانی از تبار خلق بهشمار میآیند.
۲ـ Katanga یک ایالت ثروتمند کنگو است که در آن معادن بیشماری مانند مس، کوبالت، اورانیوم، روی، منگنز و … استخراج میشود. کاتانگا پس از استقلال کنگو در سال ۱۹۶۰، با کمک تسلیحاتی و لجستیکی بلژیک که شرکتهای آن منافع زیادی در آنجا داشتند از کنگو جدا شد و اعلام استقلال کرد. این غائله در سال ۱۹۶۳ بهیاری سازمان ملل خاتمه یافت.
۳ـ به همانگونه که مشخص شده است، «بودوئن اول» بدون در جریان گذاشتن دولت بلژیک، با اهدای ۱۰۰هزار دلار به مخالفان آلنده در شیلی تلاش کرده بود تا از پیروزی رئیس جمهور منتخب مردم جلوگیری کند.
۴ـ کتابی مصور و مشهور اثر «ارژه» که در بلژیک اغلب مردم آن را حداقل یک بار خواندهاند.
منابع
الف ـ «لومومبا: جنایتی دولتی»، اثر کولت براکمن، انتشارات آون، سال ۲۰۰۲
ب ـ «پک و لومومبا در آتلانتیک شمالی در گردشند»، مقالهای دربارهٔ رائول پک، سایت «ملانین»، سال ۲۰۰۲
ج ـ «جان هر کنگویی در یک تراورس»، اثر «ژاک مورل»، نشر اسپری فراپر، سال ۲۰۰۱
د ـ «تاریخ بلژیک»، اثر ژان دونت، انتشارات «چه میدانم؟»، سال ۱۹۶۸
متن سخنرانی پاتریس لومومبا بهمناسبت ۳۰ ژوئن، سالروز استقلال کنگو، در برابر بودوئن اول شاه وقت بلژیک
خانمها و آقایان کنگویی، مبارزان راه استقلال کنگو که امروز پیروز شدید، بهنام دولت کنگو به شما درود میفرستم. از همگی شما دوستان من که بیوقفه در کنار ما مبارزه کردید میخواهم که روز ۳۰ ژوئن ۱۹۶۰ را روز برجستهای بهشمار آرید و آن را بهمثابه روزی بدانید که در قلبهای شما بهگونهای نازدودنی حک شده است، روزی که معنا و مفهوم آن را با افتخار به فرزندانتان خواهید آموخت، برای آنکه آنان نیز بهنوبهٔ خود معنا و مفهوم آن را به فرزندانشان و نوههاشان بهمثابه تاریخ افتخارآفرین مبارزهٔ ما برای آزادی یاد دهند.
چرا که استقلال کشور کنگو که حاصل مبارزهٔ ما است، امروز با تفاهم و توافق کشور دوست بلژیک، کشوری که با آن بهگونهای همتراز برخورد میشود اعلام شده و این امر از یاد هیچ کنگویی شایستهای نخواهد رفت. (کف زدن حضار) مبارزهای روزانه، مبارزهای پرشور و بیامان و آرمانگرا، مبارزهای که طی آن محرومیتها، نیروها، رنجها و خونهایمان را به پای آن ریختیم. مبارزهای بود از سرشک و آتش و خون که تا ژرفای وجودمان به آن افتخار میکنیم، زیرا مبارزهای بود اصیل و بهحق، مبارزهای گریزناپذیر برای پایان دادن به بردهداری تحقیرآمیزی که بهزور به ما تحمیل شده بود.
زخمها و جراحات ما در این ۸۰ سال رژیم مستعمراتی هنوز بیش از اندازه رنجآورند که بتوانیم آنها را از یادهامان بزداییم. ما با کار طاقتفرسا آشنا شدهایم که از ما در برابر مزدهایی خواسته میشد که با آنها نه میتوانستیم بهاندازهٔ سدجوعمان تغذیه کنیم یا پوشاک و مسکنی آبرومندانه برای خود تهیه کنیم و نه اینکه فرزندانمان، این موجودات عزیزمان را بهبار آوریم.
ما تمسخر، فحاشی و ضربات را میباید صبح و ظهر و شب تحمل میکردیم زیرا ما سیاه برزنگی بودیم. چه کسی فراموش خواهد کرد که سیاه پوست را «تو» خطاب میکردند، نه آن توئی که انسان به دوستش میگوید بلکه به آن دلیل که «شما»ی محترمانه مختص سفیدپوستان بود. ما با لحظاتی آشنا شدیم که زمینهایمان بهنام متونی غصب میشد که بهاصطلاح قانونی بودند و در آنها تنها حقوق زورمندان بهرسمیت شناخته شده بود. قانونی که شامل ما میشد تعبیر آن برحسب اینکه طرف آن سفیدپوست یا سیاه وست باشد متفاوت بود، مصالحهجو در حق سفید پوستان و غیرانسانی در حق سیاهپوستان.
ما با رنجهای هولناک تبعیدیان بهخاطر عقاید سیاسی یا باورهای مذهبیشان آشنا شدیم، تبعیدیانی که در کشور خودشان سرنوشتی بدتر از مرگ داشتند. ما لحظاتی را تحمل کردیم که سفیدپوستان در خانههای باشکوهی میزیستند، در حالی که آلونکهای در حال ریزش به سیاهپوستان تعلق داشت، لحظاتی که طی آنها یک سیاهپوست حق ورود به سینما، رستوران یا فروشگاههای اروپایی را نداشت، لحظاتی که طی آن یک سیاهپوست برای مسافرت با کرجی در روی بدنهٔ آن قرار میگرفت در حالی که سفیدپوستان در اتاقهای مجلل همان کرجی لمیده بودند.
چه کسی میتواند این شمار از برادران ما را که هدف تیرباران قرار گرفتند یا در سیاهچالها تلف شدند از یاد ببرد، همان سیاهچالهایی که کسانی در آنها انداخته میشدند که نمیخواستند تسلیم حکومتی شوند که در آن ستمگری و خفقان و استثمار برقرار بود (کف زدن حضار). برادران، از همهٔ این لحظات ما عمیقاً رنج بردیم.
به همهٔ این مطالب من و شما نمایندگان منتخب مردم برای ادارهٔ میهن گرامیمان آگاه هستیم، مایی که از ستمگری استعمارگران در جسم و جانمان نشان داریم، و اکنون با صدای بلند اعلام میکنیم که از این پس همهٔ این مسایل بهپایان رسیده است.
جمهوری کنگو اعلام شده و کشورمان اکنون در اختیار فرزندان خویش است.
برادران و خواهران، ما در کنار یکدیگر پیکار دیگری را آغاز میکنیم، پیکاری والا که کشورمان را بهسوی صلح و آشتی، شکوفایی و عظمت سوق خواهد داد. ما به کمک یکدیگر عدالت اجتماعی را برقرار خواهیم کرد که در آن هرکسی مزد بهحق کار و کوشش خود را دریافت خواهد کرد. (کف زدن حضار)
ما به دنیا نشان خواهیم داد هنگامی که انسان سیاهپوست در آزادی کار کند چه میتواند بیافریند، ما کنگو را به کانون درخشش تمام قارهٔ آفریقا بدل خواهیم کرد.
ما مراقب خواهیم بود که فرزندانمان بتوانند بهراستی از سرزمینشان بهره ببرند. ما تمام قوانین گذشته را مورد بازنگری قرار خواهیم داد و قوانین جدیدی وضع خواهیم کرد که عادلانه و اصیل باشند.
ما به سرکوب اندیشهٔ آزاد پایان خواهیم داد و بهگونهای عمل خواهیم کرد که تمامی شهروندان کاملاً از آزادیهای اساسی ذکر شده در اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر برخوردار گردند. (کف زدن حضار)
ما بهگونهای کارآ هرگونه تبعض را بههر شکلی که باشد از بین خواهیم برد و به هر کسی مقام و منصب بهحق او را که از شأن انسانی، کار و تلاش و ایثارش برای میهن نشأت گرفته باشد خواهیم داد.
ما صلح و آرامش را برقرار خواهیم کرد، نه آن صلحی که بهزور تفنگ و سرنیزه برقرار شده باشد، بلکه آن صلحی که از آرامش قلبها و نیتهای خیر سرچشمه گرفته باشد. (کف زدن حضار)
هممیهنان گرامی، برای رسیدن به همهٔ این هدفها مطمئن باشید میتوانیم نهتنها روی نیروهای عظیم و ثروتهای بیپایانمان حساب کنیم بلکه از کمکهای بسیاری از کشورهای خارجی نیز برخوردار شویم که همکاریشان هر زمان که صادقانه باشد و بهدنبال تحمیل سیاستهای گوناگون خود نباشند مورد قبول واقع خواهد شد. (کف زدن حضار)
در این گستره، کشور بلژیک سرانجام سمتگیری تاریخ را درک کرده تلاشی جهت مخالفت با استقلال ما نکرده است، و ضمن اعلام آمادگی جهت دوستی و کمک به ما، قرارداد بین دو کشور همتراز و مستقل را با ما به امضا رسانده است. من اطمینان دارم که این همکاری بهسود دو کشور خواهد بود و تا آنجا که بهما مربوط میشود خواهیم توانست هشیار باقی بمانیم و به تعهداتی که آزادانه برعهده گرفتهایم عمل کنیم.
بدینسان، چه در داخل و چه در خارج از کشور، کنگو، این جمهوری محبوب ما که دولت جدید آن را بهوجود خواهد آورد، کشوری خواهد بود ثروتمند، آزاد و شکوفا. ولی برای اینکه بتوانیم بدون تأخیر به این اهداف برسیم، از شما قانونگذاران و شهروندان کنگویی میخواهم که با تمام نیروی خود به ما کمک کنید. از همهٔ شما میخواهم که درگیریهای قبیلهای را که قوای ما را کاهش میدهد و این خطر را در بر دارد که بهخاطر آن ما را در خارج از کشور مورد تحقیر قرار دهند، بهدست فراموشی بسپارید. از اقلیت مجلس میخواهم که دولت را با مخالفت سازندهٔ خود یاری رساند و در این راستا کاملًا در چارچوب قانونی و دموکراتیک باقی بماند. از همهٔ شما میخواهم که از هیچگونه فداکاری جهت رسیدن به این هدف باشکوه دریغ نکنید.
سرانجام از شما میخواهم که بدون هیچ شرطی به زندگی و مایملک شهروندان و بیگانگان مقیم کشورمان احترام بگذارید. اگر رفتار این بیگانگان آنگونه که باید نباشد، دادگاههای ما بهسرعت آنان را از مرزهای جمهوریمان بیرون خواهند راند، و اگر برعکس رفتارشان مطابق اصول بود باید آنان را آسوده گذارد، چه آنان نیز برای شکوفایی کشور تلاش میکنند.
استقلال کنگو گامی است تعیینکننده در راستای آزادی کل قارهٔ آفریقا. (کف زدن حضار)
اعلیحضرت، عالیجنابان، خانمها، آقایان، شهروندان گرامی، برادران همنژاد ما، این چیزهایی بود که میخواستم بهنام دولت کنگو در این روز باشکوه استقلال کامل و خودمختاری، برایتان بیان کنم. (کف زدن حضار) دولت نیرومند، ملی و تودهای ما باعث رستگاری این کشور خواهد بود.
من از تمام شهروندان کنگویی، مرد و زن و کودک، دعوت میکنم که بهگونهای قاطعانه در راستای ایجاد استقلال ملی و شکوفایی اقتصادی تلاش مجدانهای را آغاز کنند.
درود به مبارزان راه آزادی ملی
زنده باد استقلال و وحدت آفریقا
زنده باد کنگوی مستقل و خودمختار. (کف زدن حضار)