جوالی و حاجی
Dr:Afzali
جوالی یی جوالی به پشت کردبس گران — سوی خانی حاجی جان گرديد روان
خانهً حاچی بسيار فاصله داشت — هم خودش در کار خود عجله داشت
جوالیی بيچار يکبار دم گرفت — حاجی را غر غر کنان ماتم گرفت
گفت حاجی: عجله بايد نمود — گر که خواهی مزد خوبی را ربود
با تبسم گفت حاجی یک مثال – — این سخن از من شنو بی قیل و قال
گر بخواهی خوب شود روزگارها — عجله باید نمود در کارها
گفت جوالی :ای بيرار عجله چيست؟ — کمر از من مي شکند کار تو چيست؟
حاجی گفتا: وقت نماز است پد ر — امر خدايم نه رود بی هدر
وضو دارم بايد به مسجد روم — بشکند وضو چه سود ای دلبرم
تو نميدانی قضا گرديد نما — می خرامی با قدمهايت به ناز
چند قدم حاجی برفت وضو شکست — چون شنيد آواز گوز جوالی نشست
گفت : یا حاجی چی آواز بلند— واه چه موسیقیست این گوزت به چند؟
جوال را من ميبرم بی ماجرا— باد از تو ميرود پيش خدا ؟
گر هدف انجام احکام خداست — سوی مسجد رفتن تو نا بجاست
کار عاجل در اول بايد نمود — تا غم و اندوه را از دل زدود
طالب جنت مشو ای حاجی جان — مفت و ارزان ميخری بار گران
نام الله هر زمان تو ياد کن — خانه الله به قلب آباد کن
راه جنت از کجا دانی کجاست ؟
< افضلی> داند خدا در قلب ماست