شنيدى قصهء آن “بز چينى”؟
كه ميگه انگك و بنگك كجايى؟
كجايى اشرف دلقك كجايى؟
بگو با عبدل لشمك كجايى؟
وطن را مجمرى آتش نمودى
به مكر و حيله و قرتك كجايى؟
تو كان شرم و ننگ خلق افغان
بآن لنگى و آن خشتك كجايى؟
به هر ديدار و گفتارت به هر جا
به چيغ و نعره و دستك كجايى؟
نماندى بهر ما عزى ، وقارى
به قدرى ذره و كوچك ، كجايى؟
چه شد آن باغهاى سرخ و سبزت
به دايكندى و يا وردك كجايى؟
هر آن يك وعده هايت پوچ مطلق
شريك “ايشچى” لچك كجايى؟
پذيرا گشته يى داعش به كشور
رفيق آن “دو سه لنگك” ! كجايى؟
به استقبال گلبدين و زرداد
شوى شادان كنى چك چك كجايى؟
مروج كرده يى جنگ و تعصب
به هر خانه به هر شهرك كجايى؟
كنون وقتش رسيده اى ستمگر
خورى از دست خلق مشتك كجايى؟
چنان مشت و لگد كوبند بر تو
كه گويى “جانكرى” مستك كجايى
زبير واعظى