شیشهُ دل
![](https://mashal.org/media/logo_new.jpg)
داکتر رحیم رامشگر
ساقیا ! در ساغر ما ، بادهُ گلرنگ ریز
تا برد از یاد ما ، غم های رنگارنگ ریز
ما اسیر شام تاریم ای فروغ صبحدم !
پرتو افشان از فلک این نظم شام ننگ ریز
سخت دل تنگم طبیبا من ز هجران کسی ..
شربت از وصلش بکام عاشق دلتنگ ریز
برشهیدان وفا، چون بگذری ای مست ناز !
بر مزارم مشک ناب ، از کاکل شبرنگ ریز
از تو سنگین دل کجا؟ مهرو وفا دارم طلب !
بی وفا! بازآی و باز برشیشهً دل سنگ ریز
مکر با اهل صفا ای جانم از دون همتی ست
قرض همت کن بیرون از سینه این نیرنگ ریز
ای به حسرت مردهً ی زنگار ذلت ها بیا !!
صاف چون آئینه شو ازدل غبار زنگ ریز
گر نسیم وصل جانان در دماغ جانت رسد
خانه گلباران کن و بر شه نشین اورنگ ریز
آن پریوش گر قدم سویت نهد ( رامشگرا ) !
خیز و جان در مقدم آن یارشوخ وشنگ ریز
آنتورپن – بلجیم
۳۰ دسمبر ۲۰۱۶