موقعیت زنان در افغانستان
شباهنگ راد
فرهنگ و مناسبات سرمایهداری، جوامعِ خاورمیانه و از جمله جامعۀ افغانستان را، بهیکی از میادین جنگ و توحش، غارتِ اموال عمومی و تحجُر تبدیل نموده است. خبرِ جنایت و تعرض به جان تودههای رنجدیده و بویژه به زنان، آنهم به بهانههای واهی و متحجرانه همچون “ناموسپرستی”، هر روز و هر ثانیه بهگوش میرسد و خیل عظیمی از زنان و دختران، در زیر سایۀ قوانین عقبمانده و ارتجاعی اینکشور، دارند، جسم و جانشانرا از دست میدهند.
مشاهدۀ تصاویر و شنیدن رفتارهای رذیلانه در این جامعۀ جنگزده، تکاندهنده و زجرآور است. بیگمان، دولت موجود از چنین وضعیت ناهنجاری، خشنود و سر مست میباشد. سالهای مدیدیست که جنگهای قبیلهای و دامن زدن به توهم و تاریکاندیشی، و همچنین سازماندادن حمله به دختران و زنان، به سیاست رایج دولتمداران افغانستان، حاکمان محلی و دیگر دار و دستههای سرمایه تبدیل گشته است. سالهای مدیدیست که زندگی مردم در زیر بمب و گلوله بارانِ وحشیانۀ امپریالیستها و دیگر مرتجعین وابسته، به تباهی رفته است و سالهای مدیدیست که، حقوق بدیهی زنان را دارند لگدمال میکنند، تا سلطۀ سرمایه، جهل و تاریکاندیشی، در فضای جامعه تدوام یابد.
در هر صورت و افزون بر اینکه، ناامنیهای روزانه در اثر جنگهای قومی – قبیلهای، از جانب جانیان بشریت، جان مردم را به لب رسانده، تعرض و آزار و اذیت به زنان هم، مزید بر آن شده است. چرا که که زن در قاموس و در فرهنگ دولتمدارانِ جنایتکار افغانستان، عنصر “دست چندم” به حساب میآید که وظیفهای جز، تولید مثل و اطاعت کورکورانه از فرامین “مردان”، و دیگر “قوم و خویشان” و همچنین از قوانین غیر انسانی و نابرابرشان ندارد. به عبارتی واقعیتر، زن در زیر سایۀ چنین فرهنگ و نظامِ جنایتباری، فاقد هر گونه حقوقی است و از هر سو، در معرض آزار و اذیت، توهین، تحقیر و تبعیض است. متأسفانه، آنقدر ضریبِ بیعدالتیها و تعرضات بالاست که نمیتوان بدرستی، آنچه را که در حق زنان – در اینکشور – دارد روا میشود، به تصویر در آورد.
اشغالگران و مدافعین سرمایه، به زنان یورش میبرند و مدارس دخترانه را به آتش میکشند، گوش و دماغ آنانرا، به جرم دفاع از آزادی و پوشش میبُرند و متعاقباً، تعدادی ابله و نادان، با فرمانِ شیخ و آخوندی مرتجع، انسانهایی همچون “فرخنده” را زیر مشت و لگد میگیرند و سر آخر، جسد وی را به آتش میکشند، تا بهخیال حودشان، “سر مشق” و “عبرت”ی برای دیگر زنان محروم افغانستان باشد!! در حقیقت درد و مصبیت زنان، یکی دو تا نیست و آنان با انبوهی از معضلات و مشکلات، دست به گریباناند. به طور نمونه مدافعین بهاصطلاح حقوق پایهای زنان، با پنج خودرو و شبانه، پنج دختر جوان را به پایگاه نظامی امریکا بُرده و آنانرا مورد تجاوز قرار میدهندُ؛ طالبان، این جرثومۀ فساد و حامی سرمایه، پسر و دختر جوانی را به جرم اتهام قبل از ازدواج به رگبار میبندد، و بدنباله شوهر “زرینه”، گوش وی را بیرحمانه میبُرد تا مبادا، روز و روزگاری، شوهر دیگری کند!! یقیناً آنچه در فوق آمده است، نمونههای منحصر بفردی نیستند و هزاران و هزار نمونه دیگر، از رفتار و اعمال جنایتبار را میتوان بر شمرد و نشان داد که، زنان در افغانستان، فاقد کمترین حقوق انسانیاند. رفتار و اعمالی که با بهقدرت رسیدن طالبان و لشکرکشی امپریالیستها به افغانستان، بنا گذاشته شده است و تحت سلطۀ دیگر دولتها، با پر و بال دادن به جانیان بشریت، دامنۀ گستردهتری بخود گرفته است.
براستی که روز و روزگارِ زنان افغانستان، بسیار تیره و تار است و جنگ، تحجُر، فساد و دیگر مصائب اجتماعی، زندگی را برای آنان ناممکن ساخته است و بر همین اساس، سُخن گفتن از جایگاهِ حقیقی و همچنین رعایتِ حقوق ابتدائی زنان، – و آنهم در زیر مناسبات ارتجاعی و عقبماندۀ کنونی -، چیزی جز تهی نمودن، محتوای واژههایی همچون آزادی و دمکراسی، و محترم شمردن به حقوق برابر انسانها نیست.
به یقین ترس نظام، از باوری به آزادی و دمکراسیست و بیدلیل هم نیست که، خشونت در اینکشور، نهادینه شده استُ، بد رفتاری سازمانیافته و آنهم به بهانۀ دفاع از “حیثیت” خانواده و “ناموسپرستی”، به روال عادی و طبیعی نظام و جامعه تبدیل گشته است. از یکسو دار و دستههای مرتجع، به حقوق اولیه، به جان، و به بدن زنان تعرض میکنند و از سویدیگر، دولت و عناصر وابسته به آن، در پی تحقیر و توهین به زناناند. در ادامۀ چنین سیاستی و همین چند روز قبل، دو زن را در هرات به قتل رساندند و یا «مولوی عبدالصمد»، رییس شورای علمای تخار و اخیراً در نشستی به مناسبت گرامیداشت از روز جهانی افراد دارای معلولیت گفته است که: “زنان بیحیاترین طایفۀ دنیا هستند.”
وقاحت و بیشرمی، مدافعین نابرابری جنسیتی و سرمایه، حد و مرزی نداردُ، بدون کمترین شک و شبههای، دلیل اصلی آن، به قوانین حاکم بر جامعه، و به سیاست دولت وابستۀ افغانستان بر میگردد؛ دولتی که با تصویب قوانین ارتجاعی، اجازۀ تعرض به ذهن و به جسم زنان را صادر میکند، و بدنباله، قوانین شنیعای که کودکان را، به خانۀ “بخت” میفرستند تا فرهنگ منحط و پوسیده، از فضای جامعه دفن نشود. پیداست که نیاز سرمایه، در زنده نگهداشتن ترس و وحشت در میان تودههای دربند، و در بردوامی افکار متحجرانه و عقبمانده در اذهان عمومیست. چرا که اینگونه میتوان، مانع بالندگی و آگاهی مردان و زنان و از درکِ ریشهای هزاران مصائب و بلایای اجتماعی شد. اینگونه میتوان، مردم و جامعه را با پوششها و موضوعات خرافی و مذهبی، هدایت نمود. اینگونه میتوان مانع هر گونه جنبشهای اعتراضی و رادیکال شد و عدهای انگلصفت و ناآگاه را، به جانِ زنان آزاده، مترقی و معترض از وضع موجود انداخت. با این اوصاف تعرض بیوقفه و وحشیانه به زنان، به گردن دولتییان و دیگر دار و دستههای وابسته به سرمایه استُ، تاکنون و همۀ سودجویان – و آنهم در دُورههای متفاوت – نشان دادهاند، تا آنجائیکه در توان – داشته و – دارند، سیاست ارتجاعی و عقبمانده را در پهنۀ افغانستان حواهند گستراند، و تا آنجائیکه – در توان داشته و – دارند، جامعه را برای زنان و تودههای محروم ناامن خواهند نمود.
گوئی پایانی بر این خشونتهای جنسی و نیز در گستردگی ظلم و تباهی، علیۀ مردم و بویژه زنان افغانستان متصور نیست. نظام به یاری تمامی مرتجعین، همچنان میتازد و در مقابل، زنان و دیگر تودههای دربند هم، برای حقوق اولیۀشان، در میدان نبردی نابرابرند. آنان علیرغم سنگاندازیهای دولت و تهدیدهای مرتجعین محلی و مسلح، سیاستها و قوانین حاکم بر جامعه را به چالش میکشند و به انحای گوناگون، در مقابل زور و اجحافات سازمانیافتۀ دولتییان و دیگر دار و دستههای مرتجع، مقاومت و ایستادگی میکنند. آنان خواهان نابودی تمامی بانیان فساد و رواج دهندگان فرهنگ عقبمانده و ارتجاعیاند. آسان میتوان فهمید، که چنین وضعیتی خواست زنان افغانستان نیست و واضح استکه همۀ زنان ستمدیده، بدنبال جامعهای منطبق بر عدالت و محترم شمردن به حقوق برابر انسانها و آنهم فارغ از جنس و جنسیتاند. آنان بهخوبی میدانند، که جهان و جامعۀ افغانستان، تحت سلطۀ سرمایهداری و دولتهای مرتجع و تاریکاندیش، به آزادی و رهائی دست نخواهند یافت. آنان بر این باوراند که در امان نگهداشتن تن و جان، و انتخاب پوشش و دیگر فعالیتهای سیاسی – اجتماعی، برای آنها در گرو، هر چه بر افراشتهتر نمودن پرچم دفاع از منافع تودههای ستمدیده بویژه حقوق زنان است. آنان بر این نظراند که دولتهای پیشین و از جمله دولت «محمد اشرف غنی احمد زی» و علیرغم اشک تمساح ریختنهای مزورانه در برابر تعرضات وحشیانۀ، حاکمین محلی و “ناموسپرستان”، نه تنها مدافع زنان نبوده و نیستند، بلکه همۀ آنانرا بهعنوان مسببین اصلی چنین فجایع دردناکی میدانند. علاوه بر همۀ اینها زنان ستمدیدۀ افغانستان ایمان دارند که زمانی جان و تن امثال “فرخنده” و “زرینه”، از تیررس نابخردان و حامیان دولت و تاریکاندیشان، بدور و محفوظ خواهد ماند، که فرهنگ ارتجاعی حاکم بر جامعه رخت بر بسته و دولتها و دیگر دار و دستههای مرتجع و وابسته به سرمایه، بزیر کشیده شوند. بنابراین چارۀ کار، در سوزاندن قوانین ارتجاعی، و در نابودی بانیان چنین وضعیتی است. تنها در چنین شرایطیست که جامعۀ افغانستان، دیگر شاهد آزار و اذیت، توهین و تحقیر، و همچنین شاهد تعرض و مثله شدن بدن زنان، توسط حاکمان و “ناموسپرستان” نخواهد بود.
18 فوریه 2017
30 بهمن 1395