موقعیت جیوستراتیژیک افغانستان
میرعنایت الله سادات فبروری 2021
مفهوم ” ستراتیژی ” ازکلمۀ یونانی موسوم به ” ستراتیگوس ” (Strategos) بمیان آمده است. این اصطلاح در یونان باستان به معنی فرماندهی لشکربکارمیرفت . اما درازمنۀ متأخر، بکاربرد قدرت سیاسی ، نظامی ، فرهنگی و اقتصادی یک ملت را ، بخاطردستیابی به اهداف نظامی افاده میکرد.
ولی امروز ” ستراتیژی ” تنها بُعد نظامی را احتوا نکرده ، بلکه مجموع اهداف ملی یک کشوررا افاده مینماید. تقابل اهداف استراتیژک قدرتها سبب میشود که مناطق فی مابین آنها از اهداف استراتیژیک طرفین متأثر گردد و درنتیجه ، این نواحی بنام مناطق استراتیژیک ( مناطق سوق الجیشی ) مسماء شوند. طرفین متقابل میکوشند تا بخاطرنیل به اهداف استراتیژیک شان ، تاکتیک های طرف ضرورت خویش را بیآزمایند. ولی همۀ این تاکتیک ها برای مدت های کوتاه بکار گرفته شده و عندی الضرورت ، بخاطر رسیدن به اهداف طویل المدت ( استراتیژیک ) تغیر میآبند.
تقابل قدرتهای پیرامون افغانستان درطول تاریخ ، خصلت خاص جیواستراتیژک به این سرزمین داده است.همین خصلت در سمت دهی مسیرتاریخ و چگونگی حوادث اجتماعی و سیاسی آن تأثیر مهم داشته واغلب اوقات تعین کننده نیزبوده است . کشور ما در سده های قدیمه و گذشته ، نه تنها نقطۀ تلاقی تجارت آسیا بود ، بلکه مهاجمین نیز از این کشور منحیث گذرگاه شان استفاده مینمودند . بارها ، ساختاردولتی ، اقتصاد و فرهنگ وطن ما بالاثر تهاجمات بیرونی ها تخریب و کشور درگرداب تضاد های داخلی گیرمانده است.
بکاربرد قوۀ بخار ، دروسایل انتقالات بحری ، نقش و اهمیت راه خشکۀ تجارتی را پایان داد که درنتیجۀ آن ، راه مهم تجارت آسیا از طریق افغانستان ( راه ابریشم ) نیزغیرقابل استفاده شد. درسال 1608 کشتی های انگلیسی، زیر نام کمپنی ” شرق الهند ” به سواحل جنوبی هند لنگر انداختند. انگلیسها ، نخست تأسیسات جابجا شده فرانسوی ها را درآن نواحی برچیده و متعاقباٌ قدمه به قدمه نیم قارۀ هند را تسخیرنمودند. استعمارگران انگلیس با جلورفتن بصوب شمال هند ، خودرا درحواشی سرحدات جنوب افغانستان رسانیدند.
درکشورهای واقع دراستقامت شمال افغانستان نیز روسها طی قرن 16 به توسعه طلبی آغاز کرده بودند . اما دوقرن گذشت تا به اسیای میانه لشکرکشی نمایند. ” روسها بالاخره به مرو جلو آمده و رود جیحون ( آمو) را به تصرف شان در آوردند . اهمیت این رود عظیم برای روسها مثل اهمیت رود سند برای انګلیس ها بود” (۱)
با نزدیک شدن روسها به آسیای میانه ، ” بازی بزرگ ” میان روسها و انگلیس ها براه افتاد و به ادامۀ این بازی ، هردو قدرت با افغانستان همسرحد شدند. (2) با تقارب هردو قدرت استعماری به جوارسرزمین ما ، سرحدات افغانستان امروزی ، از جانب آنها معین گردید. به این ترتیب موقعیت جیواستراتیژیک افغانستان ، حدود جغرافیائی آنرا مشخص ساخت.
کمسیون مشترک روسی و انگلیسی میان سالهای 1873 و1895روی سرحد شمالی افغانستان به موافقه رسید . طی سالهای 1870 تا 1872 هیأت حکم انگلیسی ( گولد سمیت وریچارد پالک ) درجنوب غرب کشور، منطقۀ سیستان را میان ایران و افغانستان منقسم نمود. بسال 1893 باتحمیل”خط دیورند ” بخش بزرک افغانستان از پیکر آن جدا شده و راه افغانها از طریق بلوچستان به بحر مسدود گردید.(3)
انگلیسها دررابطه به افغانستان ، استراتیژی خود را درپرتو روابط شان با روسها تعین مینمودند. اگر با روسها در حالت تفاهمی می بودند ، از ایجاد یک ” دولت حایل ” (Buffer State) دربین روس و انگلیس حرف میزدند . درغیر آن ” سیاست ییشروی ” (Forward policy) شان را دنبا ل میکردند.
مردم افغانستان با قیام های ملی شان ، طی سه جنگ افغان وانگلیس پلانهای شوم آنها را خنثی نمودند. ولی میراث باقی ماندۀ آنها هنوزهم در منطقه ، منحیث استراتیژی خصمانه ، دربرابر افغانستان قرار دارد .
پس از پایان جنگ جهانی دوم ، فرانسه و انگلیس ازادامۀ تسلط بر مستعمرات شان ناتوان شده و جهان در سایۀ نفوذ دو ابرقدرت تازه نفس ( ایالات متحده امریکا واتحاد شوروی ) قرارگرفت. این نظم جدید قبل از ختم جنگ جهانی دوم در فبروری 1945 ازطرف روزولت ، چرچل و ستالین در” کنفرانس یالتا ” پذیرفته شد. که درنتیجۀ آن حدود ساحات نفوذ هردو ابرقدرت معین گردید.
به ادامۀ همین تصمیم ، کشور نوظهور پاکستان که بعداٌ بالاثردسیسۀ استعمارانگلیس درجوار افغانستان به بمیآن آمد ، زیرچترحمایوی انگلیس وعضویت درپکت های نظامی منطقوی ، درساحۀ نفوذ ایالات متحدۀ امریکا قرارگرفت .
افغانستان میخواست ، بیطرفی خود را مانند سالهای جنک جهانی دوم حفظ کرده و شامل زدوبند های نظامی درمنطقه نشود . اما ادامۀ این مشی در مغایرت با محاسبۀ ابرقدرت ها قرارگرفته و افغانستان کمافی السابق در حالت انزوا باقی ماند . افغانستان به کمک خارجی ضرورت داشت وباید ازین حالت بیرون میشد. یگانه راه بیرون رفت ازچنین یک وضع ، خارج شدن از حیطۀ همکاری باغرب و پذیرش اصل قرارگیری درساحۀ نفوذ اتحاد شوروی بود
افغانستان بخاطر بقای نظم و حفظ قدرت سلطنت به کمک های تسلیحاتی عاجل ضرورت داشت . ولی دریافت چنین مساعدت ازجانب ایالات متحده ومتحدین آن ممکن نبود . لاجرم به جانب مقابل آن ( اتحاد شوروی ) روی آورد. شوروی تقاضای افغانستان را پذیرفت . سیستم تربیۀ نظامی افسران وتربیۀ آنها توسط شورویها تنظیم شده و تمام وسایط نظامی ازجانب آنکشوراکمال گردید. به این ترتیب پروسۀ نقض بیطرفی افغانستان ازجانب هردوابرقدرت رقیب برکشورما تحمیل شد.
سال1955 درمناسبات افغانستان و اتحاد شوروی ، نقطۀ عطفی را تمثیل مینماید. بعد ازین سال عوامل بین المللی ومنطقوی دررشد مناسبات دوکشور نقش برجسته میآبد. این وقتی است که کمکهای اتحاد شوروی به افغانستان ماهیت دوجانبه نداشته ، بلکه بیشتردررقابت به کمک های امریکا به پاکستان انجام میآفت . تقرب به جانب اتحاد شوروی ، افغانستان را بار دیگر به ” بازی بزرگ ” کشانیده و کشوررا درمیدان تقابل پلانهای جیواستراتیک هردوطرف قرارداد . با ختم دورۀ مشروطیت و روی کارآمدن جمهوریت ، اختلاف میان افغانستان وپاکستان شدت یافته و روابط هردو کشوردر تحت شعاع جنگ سرد قرارگرفت. بالاخره با تربیه و تجهیز مخالفین دولت در پاکستان ، کارانقطاب جامعۀ افغانی به راه افتاده و این پروسه زمینه ساز آن شد که ابرقدرت ها در افغانستان ، جنگ های نیابتی را براه انداخته و یا مستقیماٌ در زدوخورد ها شرکت نمایند.
با قوت گرفتن جنگ سرد ، افغانستان روزتاروزبصورت فزاینده درمعرض کشمکش های هردو قدرت قرارمیگرفت . تا اینکه با فروپاشی اتحاد شوروی درآغاز دهۀ 90 قرن گذشته ، تنها ایالات متحدۀ امریکا منحیث ابرقدرت در جهان باقی ماند. یعنی جهان از “سیستم دوقطبی” به “یک قطبی” مبدل شد. به ادامۀ این تغیر ، رقابت استراتیژیک به سطح جهانی درقبال افغانستان پایان یافت. ولی افغانستان درزیرنفوذ قدرت های منطقوی قرارگرفت . بالاثر این حالت ، تنظیم های مستقردرپاکستان و ایران به کشوربرگشته وبا راه اندازی جنگ های بین تنظیمی ، نظام دولتی را ازهم پاشاندند. این خرابکاری ، زمینه را برای قوت گرفتن طالبان مساعد ساخت .
انکشاف این حوادث غم انگیز مبین این واقعیت است که ایالات متحدۀ امریکا درین مقطع زمانی به ارزش جیواستراتیژیک افغانستان کمتربها داده بود. همین برخورد سبب گردید که بعد ازحادثۀ یازدۀ سپتمر ، امریکا مستقیماٌ در افغانستان وارد عمل شود.
درآنوقت ، کشورهای منطقه ازاقدامات نظامی آمریکا برعلیه تروریزم وحاکمیت طالبان استقبال کردند. ولی پس ازمدتی ، همنوائی شان فروکش کرده وبا طالبان تماس های مخفی برقرار نمودند . هکذا آنها نقش ایالات متحدۀ امریکا را منحیث یگانه ابرقدرت درمنطقه مورد سوال قرارمیدهند.
این کشمکشها ، موانع جدیدی را برسرراه حل معضل افغانستان بوجود آورده است . ایالات متحدۀ امریکا روابط مستقیم با طالبان برقرارنموده و با امضاء توافقنامه با آنها ، حیثیت و اعتبارسیاسی به این گروه ارزانی کرد . اکنون طالبان خود را مستحق تاج و تخت افغانستان دانسته و حاضربه مصالحه با دولت موجود نمی شوند . کشورهای منطقه نیزآنها را تشویق و حمایه می نمایند. همین کشمکش سب شده است که ادارۀ جدید امریکا باید روی سیاست های جیواستراتیژک خود درین منطقه بیشتراز کذشته بی اندیشد . چنین معلوم میشود که این اداره ، علاقمند بازنګری برموافقات آنکشور با طالبان بوده و نمی خواهد که بار دیګر افغانستان به میدان کشمکش کشورهای منطقه و اقامتگاه تروریست ها مبدل شود.
درپایان این مقال باید تاکید نمود که اگرنقش دولت ومردم افغانستان نادیده ګرفته شده ویک تفاهم روشن منطقوی و بین المللی بمیان نیاید ، بازهم تغیرات ناخواسته درافغانستان و ماحول آن بروزخواهد کرد که مانند گذشته موجب ناآرامی ها دراقصی جهان خواهد شد.. لذا باید جایگاه افغانستان ، با درنظرداشت تحولات جدید درسطح جهان ومنطقه ، درنظام جیواستراتیژیک منطقه دوباره تشخیص وتعریف شود. پایان
۱- امیر عبدالرحمن خان : تاج التواریخ ؛ بمبی جلد اول صفحأ ۱۵۷
2- اصطلاح ” بازی بزرگ ” نخست از جانب رودی ارد کپلینگ درسال 1898 بکاررفت وبعدأ از جانب مورخین پذیرفته شد.
3- بوخرر- دیتچی ، پول . ” حملۀ استراتیژیک مثال افغانستان” شتیفتونگ بیبلیوتیکا افغانیکا ، سویس 1991 صفحۀ 23