مرگ گورباچف و بیآبروئی رویزیونیسم
گورباچف یکی از دستپروردگان خروشچف دراتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، دشمن استالین و کمونیسم مُردوهیچ انسان آزادهای بر گورش اشک نریخت. ولادیمیر پوتین که خود زاده نظام گورباچفی است با دسته گلی بر سر جنازهاش حاضر شد وازوی تجلیل کرد. این تنها تجلیلی بود که ازوی به عمل آوردند. مردم روسیه با کراهت از دوران این بازیگر خوش خط و خال نام میبرند.
بازار تحلیلهای رویزیونیستی، غیرعلمی، افسانهسرائی و توجیهگرانه در مورد نقش گورباچف در فروپاشی شوروی داغ است زیرا همه مقصران سابق هراس دارند درچشمان واقعیتی بنگرند که فرزندانی نظیر خروشچف، گورباچف، یلتسین، علیوف، نظربایف، گومولکا، نوتنی، کراچوک، شوشکویج و صدها نفر دیگر از خود زاده است. پیدایش گورباچف آن طور که عدهای وانمود میسازند محصول قدرقدرتی سازمان «سیا» و «ام آی سیکس» بریتانیا نبود که با قدرت دلار و شعبدهبازی در حزب کمونیست شوروی سوسیالیستی نفوذ کرده و با ترفندهای بینظیر و منحصر به فرد جیمزباندی، افراد را جا به جا نموده و شریانهای حیاتی شوروی را در دست گرفته و یک شبه به فرمان مارگارت تاچر و رونالد ریگان کودتا کرده وسوسیالیسم را ازبین بردهاند. علت اصلی فروپاشی شوروی قدرت خارقالعاده امپریالیسم آنگلوساکسون و تفکر هولیوودی نیست و نبود.
عده دیگری از رویزیونیستها که هنوز هم از این گذشته تلخ درس نمیگیرند، علت اصلی فروپاشی شوروی را محصول مسابقه تسلیحاتی و شکستن کمر اقتصاد شوروی توضیح میدهند. این شبه استدلالات «کمونیستی» از آن جهت صورت میگیرد که نظر خواننده را از مسئله اصلی منحرف کرده و او را از شاهراه بحث علمی به کوچه پس کوچههای رویزیونیستی بکشانند تا هیچگاه کمونیستهای واقعی از این گذشته پراز تجربه آموزش پیدا نکنند واسیر خرافات رویزیونیستی باقی بماند.
یک کمونیست معتقد از خود میپرسد که اگر ورود جاسوس و افراد نفوذی به درون حزب – که خطرش هیچگاه در طی تاریخ و در آینده نیز منتفی نیست – کشور سوسیالیستی را فرو میپاشاند و یا مسابقه تسلیحاتی با امپریالیسم قدرتمند آمریکا و دنیای غرب میتواند کمر اقتصاد کشور سوسیالیستی را بشکند و آن را فروبپاشاند که البته این زمینههای ذکر شده تا نابودی کامل امپریالیسم بطور عینی وجود داشته و خواهد داشت، پس چرا باید به آینده روشن بشریت امید داشت و برای سوسیالیسم دستنیافتنی مبارزه کرد و آنهم با توجه به این که قدرت نظامی غرب به مراتب از سابق بیشتر شده و عمال نفوذیش حتی از تجربه بیشتری برخوردارند؟ با این تحلیلهای غیرعلمی و یاسآور که ریشه در فردای انقلاب اکتبر داشتند و دارند کار گورباچف و یلتسین ساخته نیست، کار سوسیالیسم ساخته است و هرگز امکان پیروزی تا موقعی که «خدا نخواهد» را نخواهد داشت. از نظر تئوریک سقوط به منجلاب اکونومیسم و جبر اقتصادی است.
رویزیونیستها برای تبرئه رویزیونیسم حاکم در شوروی و اشتباهات خود درگذشته روش توجیهگرانهای را در پیش گرفتهاند که شایسته هیچ کمونیستی نیست،زیرا از این طریق تنها به مروج یاس، سرخوردگی، انحرافات لیبرالی، تروتسکیستی، اکونومیستی، جهانوطنی و… بدل میگردند.
پرسشی که برای توده مردم مطرح میشود این است چرا این ابزار امپریالیسم آمریکا در مورد جمهوری دموکراتیک خلق کره، در مورد کوبا، ونزوئلا، بولیوی، حتی ایران جمهوری اسلامی که ۴۰ سال از تحریمهای اقتصادی، سیاسی، خرابکاری و تروریسم و تهدیدهای نظامی امپریالیسم و صهیونیسم رنج میبرد، بیاثر و یا کم اثر بوده است؟
چرا شوروی سوسیالیستی در زمان لنین و استالین توانست با تجاوز ۱۴ کشور امپریالیستی به اتحاد جماهیر شوروی، همراه با جنگ داخلی گاردهای سفید بر ضد بلشویکها، در بعد از انقلاب کبیر اکتبر و جنگ اول جهانی، مقابله کند و خم به ابرو نیآورد و چرا شوروی سوسیالیستی توانست به رهبری استالین با تجاوز جهانی نازیها که مرکب از ارتش آلمان، ایتالیا، بلغارستان؛ رومانی، مجارستان، آلبانی، اتریش، ژاپن و… در جنگ جهانی دوم بود و در وضعیت بد اقتصادی قرار داشت مقاومت کرده و پیروز شود ولی رویزیونیستها نتوانستند؟. مگر فرانسه، پرتغال، اسپانیا و امپریالیسم آنگلوساکسون به حمایت ضمنی از نازیها برای فروپاشاندن شوروی در آغاز تجاوز نازیها دست نزده بودند تا کار شوروی را در استالینگراد تمام کنند؟ پس چه دلایلی وجود دارند که موفق نگردیدند؟ آیا در آن زمان وضع اقتصادی شوروی و یا وضعیت نظامی وی بهتر از دنیای امپریالیسم بود؟ تا کی میخواهیم به این افسانهپردازیهای رویزیونیستی ادامه دهیم و گور سوسیالیسم را بکنیم.
این تئوریها سرچشمه یاس و ایجاد بیدورنمائی برای سوسیالیسم است. در زمان لنین و استالین طبقه کارگر و خلق شوروی توسط حزب طبقه کارگر به رهبری لنین و استالین رهبری میشدند که به دانش مارکسیسم- لنینیسم مسلح بود و انسانها باتمام وجود خویش برای دنیای بهتر و برای رهائی بشریت مبارزه میکردند. عشق به سوسیالیسم که دستآوردهای بزرگی در شوروی داشت جهان را به لرزه درآورده بود. در تحت رهبری با کفایت حزب و رفیق استالین در شوروی به کوری چشم دشمنان و دروغهای آنها ساختمان سوسیالیسم در شرایط محاصره امپریالیسم و خرابکاری دشمنان داخلی که از روی یاس و سرخوردگی تسلیم سرمایهداری شده بودند قدرتمندانه به پیش میرفت و این تغییرات به قدری عمیق بود که حتی تتمهای از آن تا ورود «مک دونالد» و «پیتزا هات» به مسکو باقی مانده بود.
شوروی با فشار از برون ازهم فرونپاشید، با تسخیر از درون دژ سوسیالیسم بر اساس همان قانون ماتریالیسم دیالکتیک درهم شکست. دشمن طبقاتی با ایدئولوژی بورژوائی خویش به درون حزب رسوخ کرد و رویزیونیسم را به جای سوسیالیسم نشانید. رویزیونیسم بر مغزها حاکم شد و ماهی از سر گندید. دروغپردازی خروشچف در مورد رفیق استالین و برهم زدن اقتصاد سوسیالیستی با مصوبات کنگره بیست و دوم اتحاد شوروی، بنیاد و انگیزه مبارزاتی مردم شوروی را در هم ریخت. نادر کسانی بودند که متوجه شدند که حمله به استالین حمله به سوسیالیسم است و باید در مقابل این یورش ایستادگی کرد. بعد از یورش ایدئولوژیک و تصفیههای حزبی و کودتا در درون حزب رهبری سوسیالیستی مجوف گشت و مورد احترام مردم نبود. فساد و رشوهخواری جای سوسیالیسم را گرفت. دزدان اموال مردم اعاده حیثیت و از زندانها رها شده و مجددا قدرت گرفتند. در کشوری که رهبرش استالین حاضر نشد فرزند اسیر خودش را با آزادی یک ژنرال آلمانی تاخت زند و اعلام کرد فقط سرباز در مقابل سرباز معاوضه میشود، خویشاوندان و فرزندان خروشچف، برژنف گورباچف و یلتسین به مظاهر رانتخواری بدل شدند و حتی تابعیت آمریکا را پذیرفتند.
خروشچف به حمایت از یوگسلاووی پرداخت، تیتو را سوسیالیست خواند، ضداستالینیها مجسمههای استالین را در پراگ و بوداپست پائین کشیدند و ضدانقلاب مجارستان سر برآورد. از آن تاریخ بود که افکار درهم شکست و از قهرمان بزرگ جنگهای میهنی ضدفاشیستی، از انسان دلاوری نظیر دیمیتری پولیاکوف که قهرمان جنگ، دارنده مدالهای فراوان قهرمانی و از ستایشگران رفیق استالین بود، یک جاسوس ساخته شد که نزدیک به ۲۵ سال داوطلبانه بدون کوچکترین انتظار مالی به خدمت دشمن و سازمان «سیا» در آمد تا «اشتباهاتش» را جبران و از «فریبخوردگی»اش انتقام بگیرد. رویزیونیسم بود که مادر همه این انحرافات گشت.
گورباچف حتی اجازه داد فروشگاههای غذایی زنجیرهای آمریکائی «مکدونالد» در شوروی افتتاح شود. «مکدونالد» با تصویر گورباچف افتتاح شد و روزنامههای آمریکایی نوشتند: «نوشابهی کوکاکولا و همبرگرِ مک دونالد آمریکایی هیمنه داس و چکش شوروی را شکست». درسال ۱۹۹۷ مردم جهان شاهد بودند که گورباچف و نوهاش در ازای دریافت یک میلیون دلار مُبلغ پیتزای زنجیرهای «هات» شدند و این در حالی بود که مردم فقیر شوروی آه در بساط نداشتند. رفیق استالین وقتی درگذشت آهی در بساط نداشت و حتی در محل کارش در اطاقی در کرملین که متعلق به دولت شوروی بود با دنیا وداع کرد، ولی گورباچف با «اصلاحات» و «شفافیت» به نماد تبلیغاتی «لوئیس ویتون» (Louis Vuitton) کنسرن زیورآلات، لباس زیر بانوان، کیف و لوازم جانبی بدل شد.
ناگفته نماند که ابتدا رفیق احمد قاسمی و سپس رفیق دکتر غلامحسین فروتن از رهبران برجسته حزب توده ایران در مقابل اتهامات خروشچف ایستادند و به دستور و دخالت مستقیم جاسوسان شوروی در حزب توده ایران درپلنوم ۱۱ام حزب توده رفقا احمد قاسمی، غلامحسین فروتن و عباس سغائی اخراج شدند.
حزب رویزیونیست توده ایران وهمه رویزیونیستهای رنگانگ چریک وغیره چریک معتقد به «شوروی سوسیالیستی» تا روزآخراز«رفیق» گورباچف و«دستآوردهایش» حمایت میکردند تا خیانت رویزیونیسم و اشتباهات جبرانناپذیر خود در جنبش ملی و طبقاتی ایران و جهان را بپوشانند. گورباچف مُردولی رویزیونیسم هنوز زنده است و باید با آن مبارزه نمود تا مجددا فاجعهای درجنبش کمونیستی به بار نیآورد.
مقاله ای ازتوفان، ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۲۷۱
www.toufan.org