عرفان با 3 حوزه شناخت/ ذهن، منطق، غیب
دکتر بیژن باران
با سلطه علم در سده 21، فلسفه و عرفان در تاریخ و فرهنگ جا گرفتند. از روی 7 رشته فلسفه عرفان در 7 حوزه بررسی شد. در اینجا 1شناخت دانش یا ذهن/ عین، 2منطق، 3متافیزیک/ غیب آیند.
1دانش یا شناخت شناسی در باره پیدایش دانش در فرد و جامعه است. اطلاعات در روال عین بیرون با حسگرهای تن به مغز در ذهن، حافظه، کتب آرشیو شوند. شکل گیری، اکتساب، انتقال، رابطه دانش با واقعیت، باور، خطا، ایقان- با گزاره های ذهن مانند اختلال، سوگرایی، عاطفه، نفع مخدوش شوند. واژه های انگلیسی حکمت/ ویزدم، حکیم/ سیج، عقلانی/ راسیونال، عرفان متضاد جهل با خرد قرابت دارند. رک لغتنامه دهخدا. در ترکیب 2 کلمه گاهی اسم بجای صفت دستوری آید. نمونه: خط لاتین بجای لاتینی.
معیار حقیقی بودن هر ماهیتی، با یا بدون کمک ابزارهای آزمایشگاهی، توان رساندن باثبات آن به باخبری /سوبژکتیو انسانها است، خدایان وهمی ادیان و هر آن چه به آنها نسبت دهند، در درجه اول و فرض های متافیزیک فیلسوفان دورترین نهادها به حقیقت هستند. باور به میلیون ها بت احمقانه، اما ابژکتیوتر از خدایان است. ذهنی کردن ابژه یعنی باخبری و ادراک است.
بدون شک علم نامعلومات بسیاری در جهان مادی حیطه پژوهش هایش را معلوم کرد. در حالی که ادیان هر روز بر نامعلوم بودن دنیای نامعلوم محصول توهمات انسانها افزودند، آیا فیلسوفان در معلوم کردن نامعلومات دنیای فیزیک یا متافیزیک حیطه مورد بحث خود، موفق بوده اند؟ علم فعالیت ذهنی و عملی بررسی ساختار و رفتار جهان مادی و پایه تمدن است. شبه-علم نظرات و رفتار فرد بدون کاربرد است.
اغلب فیلسوفان همان خیال پردازانی هستند که اصرار دارند خیالشان قانون است! معلوم و معین بودن از مشخصههای ماده هست و فلسفه کارش ارزش گذاری بر امور نیست؛ فقط به چیستی و چرایی امور کار دارد. فیلسوفان شعبده بازان کلمات و پادشاهان دنیای توهّمات زبانی هستند. بزرگترین فیلسوف سده 20 هابرماس آلمانی آخرین فرد باقیمانده از مکتب فرانکفورت است. در آخرین پیام خود گفت: دیگر جهان را نمی فهمد. کامنت 050724 فیسبوک.
در عرفان ذات و منشاء دانش، شناخت، ادراک را در آثار شاعران باید یافت. در حالیکه علم در شهرسازی، کشاورزی، صنعت، دانشگاه، بیمارستان، ایستگاه فضایی به انسان بهره دهد. دانش یا شناخت شناسی در عرفان روند ذهنی/ سوژه شدن عین/ ابژه تخیلی است که بررسی ماهیت، منشاء، تصدیق، خرد، باور است. عرفان در لغتنامه یک ستون مترادف افزاید تا معناهای استعاری، من درآوردی، مجازی ردیف شوند. نمونه: دل برای پمپ خون، استعاره از آگاهی ژرف و عاطفه است. در روایات نیز قلب، ابزار مشاهدة عالم غیب است؛ نتیجه حجاب قلبی با تزکیه و تهذیب برداشته شود.
ناصرخسرو ثنویت نور و تاریکی دنیوی آسمان سبز را به اوهام غیب در این مسمط نسبت داد:
اي گنبد زنگارگون! اي پرجنون پرفنون/ هم تو شريف هم تو دون، هم گمره و هم رهنمون.
درياي سبز سرنگون پر گوهر بي منتها.
انوار و ظلمت را مکان بر جاي و دائم تازنان/ اي مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان.
گويا وليکن بي زبان، جويا وليکن بي وفا.
گه خاک چون ديبا کني گه شاخ پر جوزا کني./ گه خوي بد زيبا کني از باديه دريا کني.
گه سنگ چون مينا کني وز نار بستاني ضيا.
معرفتشناسی عرفان با «قلب و دل» شناخت شهودی و وجدانی است. مراتب و درجات معرفت عرفانی، مانند مکاشفه، محاضره، مشاهده اند؛ رهیافت و دستیابی به این نوع معرفت با تقوا، مجاهده، اخلاص، ایمان، عمل صالح، عمل به علم است. با تقدم معرفت/ ایده بر وجود/ ماده کشف عرفانی، معرفت خاص، مکاشفه، الهام، وحی اثبات شوند.
پس معرفت عرفانی در فرد ذوقی، جذبی، شهودی، حضوری است. لذا حقیقت یافته یک عارف جهانشمول نیست. راه رسیدن به حقیقت، صفای نور، زدودن حجاب است. این اعتقادها می توانند ناشی از اختلال ذهنی بوده؛ ربطی به کیهان و جامعه ندارند. چون کیهان با فرابینهای فضایی مانند هابل، وب، اقلیدس و جامعه با علم اقتصاد، رایانه، جامعه شناسی بررسی شوند.
لذا کشف طبیعت یا انسان نبوده؛ لغتبازی است که در سده 20 به جدول کلمات متقاطع در مجلات برای سرگرمی گسترش یافت. ادراک عین بیرون از مغز یا تخیل در ذهن در پیدایش دانش است که در کتب انبار دایمی شود. در روال شناخت داده های محیط مانند گرما، نور، فشار، صوت، خطر را حواس به مغز ترابری کنند.
محیط اجتماعی مجموعه باور، زبان، آداب، رسوم، پوشاک، دین، خوراک، اخلاق، زیبایی، جهانبینی است. محیط طبیعی با ادراکات و ابزار منجر به انباشت دانش تخصصی علمی، چاره جویی، تخیل، سودمندی، بحث با نخبگان، کشف، حل مسایل شود. صائب تبریزی 1592- 1676 جان را مترادف ذهن بکار برده؛ از کانون غیب با تنبلی مفرط، چشم، جان، دل بیدار طلب کند.
تا نه خود در کشف معارف بست نشیند. البته شاعر نتیجه این طلب را گزارش نکند: یا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده!/ چشم بینا، جان آگاه و دلی بیدار ده! ضرر نخبگان عارف در ادبیات فارسی مذمت شد. سعدی: خبرت هست که مرغان سحر می گویند./ آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار. ایرج میرزا: غم ملت ز بس خوردند مردند./ ورم کردند از بس غصه خوردند. پروین اعتصامی گفت: حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد./ زمانه را سند و دفتری و دیوانی است.
فردوسی دانش را اکتسابی و خرد/ هوش را ذاتی انگاشت. خرد یا منطق مغز چپ بر دانش محیطی ادراک انسان استوار است.
او وعده “وصف خرد” را داد. تجریدات خود را ورودی ادراکات چشم، گوش، خروجی بیانات زبان- مغز ردیف کرد. “4 پاسبان را خرد، چشم، گوش، زبان” یعنی منطق و ادراکات نامید. با گزاره “4 پاسبان” بندگان وامدار خدا شده که با عبادت اقساط وام را پرداخته؛ در معاد، ترازنامه اعمال آنها به جهان ثنوی دوزخ و بهشت انجامد. مزایای آن را “بهتر از هر چیز، رهنما، دلگشا، روشن روان، چشم جان، نگهبان” نامید. آغاز کتاب فردوسی زندگی بشر را با خرد متمایز کند: به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد.
فردوسی خرد یا منطق ذاتی را با دانش ادراک محیط برابر دانست که نسبی است. برای او خرد، دانش، جان تجلیات سخن خدا بنا بر انجیل مسیحیان روح القدس اند. بنا به تورات یهودیان سخن/ لغوس آغاز جهان بود. برای فردوسی دانش مجموعه تخیلی اساطیر پیشینا با نقل از شاهنامه ابو منصوری و دانش پسینا از تجربه شخصی بود.
فردوسی دانش نجوم زمانش سیارات، ستارگان، نه کهکشان را بکار برد. تا عصر روشنگری بسیاری دانشها غلط بوده؛ پس خرد/ منطق غلط بکار رفت. اصول منطق از پستانداران تا انسان هوشمند ثابت ماندند. در روایت فردوسی، بود و نمود یعنی ذات و ظاهر بر یکدیگر منطبق اند. البته تعریف خرد 1000 سال پیش بدون تشریح شبکه ها، ساختار، کارکردهای مغز، ثنویت روشن- خاموش یاخته عصب، آزمایشات روانشناسی ممکن نبود.
دیوانه بیخرد است؛ گرچه 4 پاسبان را دارد. پس بین فرد معمولی با خرد و دیوانه بی خرد، بیمار روانی با درجات حاد تا مزمن قرار دارد. در دانش پراکنده، اطلاعات در باره تمی تکه تکه است. نمونه: داده های بازار سهام. نتایج وابسته به تجربه، مشاهده، فاکت در علوم آیند. نمونه: تاریخ تولد نتیجه پس از زایش، سجلد، شهادت مادر است. ولی می تواند دروغ باشد- غلط چاپی در روز تولد، اشتباه شاهد، عمد گوینده.
فکرهای کتره ای با تخیل، خلاقیت، دیگر شبکه های مغز بکار روند. منطق، زبان، حافظه، اراده، نیت، انگیزه در تخیل و خلاقیت انتگره شده؛ بسوی چارهجویی، نوجویی، راهیابی گرایش کنند. در روند غور، فرد به پاسخ پیچیده رسد. انسان طبیعت را با ادراک، حسیات، مشاهده یابد. دانشمند رویداد را علت یابی کند. نیوتن افتادن سیب را از درخت دید؛ نیروی گرانش را با زبان ریاضی تبیین کرد. کوکله گذر مار دم به دهن را خواب دید؛ فرمول فررار حلقوی شیمی آلی را یافت. آینشتاین ناظر، حرکت 2قطار، رفتن مسافر در کوپه را در نسبیت سرعتها و محور مختصات تبیین کرد.
شناخت برای رشد فرهنگ لازم است. فرهنگ بر شناخت اثر گذارد. در جامعه روستایی با خرافات، ابزار کهن کشاورزی، بیخبری از جهان- شناخت ایستا ست. اصناف شهری، پیله وران در سفر، تجارت – شناخت را گسترش دهند. از اینرو اختراعات در شهرها روی دهند. پیدایش دانش نیاز به ابزار گران و ارتباط تنگاتنگ نخبگان در شهر دارد. نظرات خیام و رازی بر شالوده آنچه دانستند استوار بوده؛ نه آنچه اعتقادات یا عقاید قبلی بودند. وقتی خیام تبلیغ مستی کند؛ آیا هوشیاری کائنات را مسخره کند؟
آداب و رسوم ایرانی آلیاژی ند از تعارف، مرده و گذشته پرستی، نخود هر آش شدن، فضولی، عاق و نفرین، شعار، تملق، تقلید، نذر، انتظار، خرافه. نکات مثبت: تخیلگرا، عرفانی، درویشی، شاعری، ظریفکار، زیباپسند. ناصرالدین شاه: امروز در آیینه خودمان از خودمان خوشمان آمد. تنها کشور در سده 20 با 2 انقلاب بی نتیجه. تقلید یعنی آماده خوری است. اغلب با کاربرد عاطفه، قیاس، تشبیه، نماد در شعر کلامی – شاعر رویداد عینی یا ذهنی را توصیف کند. در سطری خیام عناصر اربعه را نام برد: آزاد زخاک و باد و از آتش و آب. این 4 نام با طبایع گرم، سرد، تر، خشگ یا اخلاط خون، بلغم، صفرا، سودا در طب عوام ربط دارند.
دانش اطلاعات برای شناخت، فهم، آگاهی، توجیه، استدلال، انجام، فرجام است. معمولا اکتسابی در مصرف اطلاعات، تجربه گری، اندیشیدن تخیلی و نقادانه است. کارل یونگ گفت: اندیشیدن مشکل است؛ از اینرو اکثر مردم داوری کنند. مولانا گفت: ای برادر تو همه اندیشه ای./ مابقی تو استخوان و ریشه ای. دانش 12 نوع تجربی، تصریحی، تلویحی، پراکنده، توصیفی، تخصصی، فنی، مهارتی، توضیحی، فرهنگنامه، موقعیت، اینکودی است. 2 تای آن در زیر تعریف شوند:
-پیشینا A priori “از قبل” دانش بدون داده های تجربی، از اصل اول استنتاج شود. اصل اول قضیه و مفروض ارسطو در یک گزاره است. نمونه: هر رویداد علتی دارد. نتایج مستقل از تجربه، در منطق، ریاضیات، متافیزیک آیند. یک تئوری با ریاضیات ثابت شود. در حالی که در شعر تخیلی یک هیجان در بیت شعری آید؛ نه با استدلال، منطق، ریاضیات. در شعر، واقعیت عینی، توصیفی، تخیلی بدون تجربه مستقیم خواننده، شاعر یا دیگران است. نمونه: 4 + 5 = 9 که با شمارش عدس پیدا شود. رویدادهای فضا زمان اساطیر تردید آمیز ند. زیرا این دانش نقلی است. در عرفان دانش نقلی و توهم یوتوپیا اولویت دارند.
-پسینا A Posteriori “از بعدی” یعنی آزمون یا سند تجربی آید. از استقراء، حقیقت ناشی از آزمایش، داده های تجربی آید. دانش پسینا مشاهدات غیر مستقیم، مستدل، تکرار پذیر می تواند باشد. فرد دانش پسینا را در توصیف طبیعت، شخصیتها، رویدادهای تخیلی بکار برد. نمونه: سیاهچاله نامریی با داده های اندازه پذیر پرتو ایکس در تجربه گرانش و تاثیر بر اجرام مجاور؛ پیشبینی مدار سیارات منظومه شمسی، محتوای اتم در ترکیبات شیمی، انرژی هسته ای، جا ماندن چتر در خانه در رگبار خیابانی.
ذهن بالغ بشر با حواس، حافظه، پردازش مغز دنیای بیرون یا ابژه را درونی کند. سپس در کنش اجتماعی این ابژه سوژه شده را عیان کند. مدار داده از بیرون به مغز با تخیل، وهم، سوگیری، نفع فرد، اختلال ذهن مخدوش شود. علوم درک محیط، ادبیات درک انسان، هنرها خروجی حواس، فنون اجرای فکر- شکلهای گوناگون روال ذهن-عین باشند.
شناخت واقعیّت عینی بدونِ ارجاع به گزارش یک تجربه گر، می تواند توهم باشد. نمونه: مقایسه عمر 700 ساله رستم با عمر 67 ساله محمود غزنوی. در طول تاریخ مقولاتی چون جهان بینی، شناخت، ذهن، عین، زبان- فلاسفه را به کنکاشهای عمیق کشاندند. افزایش زمان همسو با آنتروپی کیهان برگشت ناپذیر ست: “باز آمدنت نيست چو رفتي رفتي.”
شناختِ پیشینا از واقعیّتِ عینی پیراسته از زاویۀ دید شناسنده است. پس پذیرفتنی و توضیح پذیر است. نمونه: ادراک فردوسی از کیکاووس، ضحاک، کاوه – دانش پیشینا یا نقلی مبتنی بر اعتبار منبع بود. ولی ادراک فردوسی از محمود غزنوی پسینا یا شخصی بود. پس باید دانشِ پیشینا از واقعیّت بی زمان و مکان را با تردید دید. البته دانش پسینا هم با سوگرایی و عاطفه می تواند مخدوش شود. شناخت پیشینا سکویی برای آگاهی و احساسات ساخته؛ امّا محتویاِتش از تجربه خالی است. پس کمینه روایت اساطیر تخیلی از واقعیّت مخدوش در بارۀ جهان است.
در آغاز روایت شفاهی در تخیل فردی با عناصر پذیرش گروهی بوده که در زمان تکرار و تکمیل شود. اساطیر نظیر را هم ملل آفریقا، سرخپوست، یونان، مغول، سامی دارند. برای دکارت شک کردن در وجود، تاییدِ وجود است؛ زیرا وجود فکر وهمی یا واقعی دلیل وجود فرد می تواند باشد. فکر/ شک می کنم پس هستم.
خواص ماده با حواس در ذهن انعکاس یابند. استحاله کربن نزد دهریون، بویژه خیام در چرخه ی پیدایش، گسترش، زوال، میرش بود: مرگ انسان، رشد گیاه، نوشیدن شراب. او جهان عینی نجوم و ذرات را مستقل/ بیرون از ذهن انسان و عین/جسم را مقدم بر روح/ جان دانست. ولی ذهن در کنترل باورها، ادراک داده های عینی را مخدوش کند.
ذهن، روح، جان، وجدان، هوشیاری در رابطه با جسم، مغز، رفتار، مرض باید بررسی شوند. روح یا ذهن صفتی از مغز زنده است که با مرگ زایل شود. روح همان جان است که در حرکت، رشد، امراض تبلور یابد؛ نیز پس از جسم برای عقوبت نماند؛ چون شراب تبخیر شود: جسم است پياله و شرابش جان است.
2منطق اصول استدلال از معرف به حجت در اندیشیدن درست، کاربرد روش درست، ارزیابی نتیجه درست است. درست یعنی نتیجه بر واقعیات ممکن و محتمل منطبق است. هر انسانی با سلامت دماغی در زندگی خود منطق بکار برد. منطق در نحو زبان، ریاضیات، رایانه بکار رود. تناقض/ پارادوکس هم 2 نتیجه مخالف از فرضیات مشترک است. درست اندیشیدن 2 بخش است: درست تعریف کردن و درست استدلال کردن. نمونه: اگر آ < ب، ب< ث؛ پس آ < ث است. در سده 21 منطق 3 نوع سنتی با چند قاعده، ثنویت یا 2 گرا/ باینری درست/ نادرست، ابری محتمل/ فازی برای حقیقت قسمی با عدد بین 0 دروغ و 1 حقیقت است.
منطق ثنوی، بیت 0 و 1 است که در رایانه کوانتوم کیوبیت با برهم نهی 0 و 1 شود. فارابی منطق/ میزان را در راس علوم جای داد؛ یعنی منطق مشمول بر تمام علوم، زبان، روابط اجتماعی است. قواعد منطق کلاسیک بقرار زیرند: “اگر.. پس، و، یا، نه، فقط و فقط.” نمونه: آسمان صاف و هوا خوب است.
ساده ترین نمونه منطق اثبات قضایای هندسی در دبیرستان با صغرا -کبرا یا پیشفرضها، استدلال، نتیجه گیری است. قضایای درست تعریف کردن را معّرف، مسائل درست استدلال کردن را حجت نامند. پس موضوع منطق از معلوم معّرف، کاربرد حجت به مجهول تصوری و تصدیقی راهنما شده تا برای فرد هویدا شوند. به سخن دیگر، اگر تعریف ها و استدلال صحیح باشند، استنتاج درست باشد. نمونه فکر درست: دیدن معرف های ابر تیره، پراش نور خورشید، حرکت باد؛ منجر به حجت رگبار شود.
در عرفان منطق را عارفان بمعنی گفتن با قوه ناطقه بکار بردند. پیش از مدرنیسم برای نطق، بیان، بر زبان راندن حرفی یا سخنی با معنی بکار رفت. از سده 20 با دروس مدرسه اروپایی، با معنی لوژیک، استدلال، برهان، دلیل بکار رود. منطق 4 نوع دارد: استنتاج، استقراء، برداشت استعاری، گمانه سنجشی. در استنتاج صغرا، کبرا چیده؛ آنگاه نتیجه گیری شود. استقراء از علائم مرض، به تشخیص آن و دوا دادن رسد. برداشت استعاری از شباهت 2 چیز برآید. نمونه: داس ماه. استعاره از کمانه داس با شباهت به هلال ماه است. گمانه از نمونه استوانه خاک از سوراخ مته حجم لایه زیر زمین سنجش شود.
مغز 100 ساختار مانند شبکه های عصب برای حواس، حرکت، زبان و 100 کارکرد مانند شناخت، منطق، فکر، حافظه دارد. کارکرد/ فعالیت های دیگر اینها یند: شخصیت، ذهن، وجدان، خود، هویت، رفتار، آگاهی، روان، هوشیاری، ادراک، بصیرت، یادگیری، دلیل، توجیه، تعادل، چارهجویی، جهتیابی، زبان، عاطفه. فعالیت ذهنی یا روند دانش بر فهم، تفکر، منطق، تجربه، حواس استوار است.
در مغز فرد آموزش از محیط، تبلور غرایض ذاتی، تجارب روزانه – انباشت و پردازش شوند. همانطور که ظاهر افراد متفاوت است: ساختار و کارکرد مغز آنها بعلاوه درجات اختلال ذهنی- فکری عدم تمرکز، روحی افسردگی، ساختاری، ژنتیک هم متفاوت اند. “تا طبیب منطق نداند؛ جنس و نوع نشناسد؛ در میان فصل، خاصه، عرض فرق نتواند کرد. چون طبیب منطق داند و حاذق باشد. زود به معالجت مشغول شود.” چهار مقاله، ص 108. انوری آن را بمعنی نطق آورد: خرد دوش از من بپرسید و گفتا:/ که ای پیش نطق تو منطق فسانه.
دیوان چ مدرس رضوی ص 721. جامی هم به معنی نطق آورد: منطق مکن نطق کاندر دو گیتی./ نشد حل ز اشکال او هیچ مشکل. سعدی بمعنی بیان آورد: منطق سعدی شنید حاسد و حیران بماند./ چاره ٔ او خامشی است یا سخن آموختن. مولانا روی گوش کردن تا نطق کردن تاکید کرد: زآنکه اول سمع باید نطق را./ سوی منطق از ره سمع اندر آ. مولانا علیه عینک دودی گفت: پیش چشم ات داشتی شیشه ی کبود/ زین سبب عالم کبودت می نمود.
3غیب در باره متافیزیک/ ماورای الطبیعه برابر عرفان، الهیات یعنی رابطه انسان با غیب است. در ایران فلسفه و الهیات در شعر و عرفان گنجیده اند. عرفان نظر قطب و مکتوبات یک مکتب با مغلطه قضایا، مفروضات، اگرهای غیرواقع بابت حجت/ استدلال منطق استنتاجی است. مغلطه استدلال ایست که به نظر درست آید؛ ولی خطا در دلیلآوری دارد. خاصیتِ سفسطه بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی! عرفان در سطح حرف، اندازه ناپذیر، جدلی، غیرتجربی در این هزار سال ماند.
روش کاربرد منطق گام به گام برای نتیجه گیری است. عرفان روش علمی جهانشمول، تجربه پذیر، دقیق ندارد. نظرات عرفانی 3 ویژگی نظریه/ تئوری بنا به هاوکینگ انسجام، استدلال، پیش بینی در مقاله نظر و نظریه مولف را نداشته؛ پذیرای مهندسی ابزار و ساختمان نیستند.
در تاریخ 2-3 هزار ساله بشر فلسفه تکامل یافته؛ مکتب های متعدد در آن پیدا شدند. مشربهای فلسفه چون نحله های عرفان، 1 فرد مولف دارد. جهان شمول نبوده؛ کاربرد مهندسی مفید برای تمدن ندارند. در حالیکه حاصل زندگی بشر تمدن درخشان معماری، آزمایشگاه پزشگی، رایانه، موزه، کودکان فردا یند.
مکاتب فلسفی بقرار زیرند: ماده گرایی چارواکا هندی، یین-یانگ یا نر-ماده و کنفوسیوس چین، ایده آلیسم کشف و شهود افلاطون، مشاء عقلی استدلالی ارسطو، زمان بیکرانه زروانی، تقدیری بروج فلکی عیلام، ثنویت زرتشت، نور مانوی، اشراق تزکیه نفس سهروردی، عرفان نوافلاطونی سده 3م مابعد الطبیعه/ غیبیات، الهیات، جهان غیرمادی و رجعت به آن، ابن سینا، ذات گرایی، شک گرایی، متافیزیک، ماده گرایی مارکس، وجودگرایی سارتر، اثبات گرایی راسل، پدیده گرایی هایدگر.
مابعد یا ماورای الطبیعه یعنی کتاب بعد از کتاب فیزیک ارسطو بنام متافیزیک بود. متا به یونانی یعنی بعد. متافیزیک ماهیت، وجود شئی، ثبات، تغییر، مکان، زمان، علت، قوه، جوهر، عرض، وحدت، کثرت. نظر درست گردش زمین بدور خورشید فیثاغورث را بعدها گالیله، کپلر، کپرنیک تا ایستگاه فضایی بین المللی اثبات کردند.
ارسطو گفت: فلسفه شناخت حقیقت است، هر حقیقت علت دارد. ولی زمین مرکز جهان است با این نظر نادرست، بطلمیوس هم همین غلط را کرد. بطلمیوس با ادراک بصری حکم زمین-مرکزی منظومه شمسی را داد. کپرنیک با استدلال هندسی و شاید مشاهده، منظومه شمسی را با خورشید- مرکزی تصحیح کرد. کلیسا تا عصر روشنگری هر که خلاف نظر غلط ارسطو گفت، شکنجه و اعدام کرد. لذا حقیقت حسی ارسطو مرگ دگراندایشان را در تاریخ پدید آورد.
از متافیزیک ارسطو در 1500 سال گذشته 100ها هزار کتاب نوشته شد. عرفان هم زیباتر، بدون ارعاب، یک کپی دیگر دین را رواج داد. جهان مادی را نپذیرفته؛ در تار عنکبوت افکار دورنگرای عارفان پیله بست که راه به واقعیت را تاریک و بسته کرد. در عرفان خدا، روح، آخرت، فراسرشت/ سوپرناتورال با دعا و رفتار انسان برای رسیدن به کمال، نه در خدمت انسان، عمر عارف تلف شد.
کانت در عقل نظری و عقل عملی گفت: فعل اخلاقی را انسان به عنوان یک تکلیف، از وجدان خودش گیرد. وجدان امر و نهی، نه برای هدف و غرضی، به انسان نجوا کند. او درباره وجدان وصیت کرد بر سنگ گورش به آلمانی و روسی نوشتند: «دو چیز است که انسان را همواره به اعجاب وا می دارد. هر چه آن ها را مطالعه می کند بر اعجابش می افزاید. یکی آسمان پر ستاره ای که بالای سر ما است. دیگر وجدان که در ضمیر ما قرار دارد». افلاطون گفت: اندیشیدن گفتگوی روح با خودش است. مولانا گفت: روحی است بی نشان و ما غرقه در نشانش./ روحی است بيمکان و سر تا قدم مکانش. گوته گفت: روحی که زیبایی می بیند گاهی تنها می رود.
انديشيدن اضطرار قشر سينگوليت قدامي براي تخليه ي فشارهاي عصبي است كه مسائل لاينحل در ان جمع شده اند. روحي وجود ندارد. نکات زیر را تقی کیمیایی- اسدی در اینستاگرام ش نوشت. روح باوران 20 پرسش زیر را بر بنیان سند ثالث و جهانی پاسخ دهند:
۱- روح را تعریف کنید؛ آیا یکپارچه است؛ اعضای حس نور، صوت، حرکتی دارد؟ آیا روح چون تن هر انسان قد، وزن، صفات ویژه دارد؟ در دمای زیر صفر، شدید 100 درجه، پرتوهای مضر به حیات چه کند؟
۲- روح گاز، مایع، جامد بوده؛ از چی ساخته شده؛ وظیفه ش چیست؛ چرا حایلی برای خطر بدن انسان از جمله مرگ نیست تا تن هم مانند روح ابدی باشد؟ چه جوری ارواح با استخوان تن ها در معاد جفت شوند؟ آیا ارور پیش آید؟
۳- روح برای انجام وظایفش از چه انرژی ای بکار برد؟ آیا دمای روح تابع محیط است؟
۴- ساختار تنفس و متابولیسم ش چگونه است؛ در کجا قرار دارد؟
۵- فضولات روح که محصول متابولیسم آن هستند کجا ریخته شوند؟
۶- روح در کجای بدن جا دارد؛ در کجای جامعه موثر است؟
۷- روح چگونه با بدن، مغز، اعضای فضولات رابطه برقرار کند؟
۸- سازنده ی روح کیست؟ آیا ارواح پیش و پس از ادیان ابراهیمی با زبانی ویزه باهم رابطه دارند؟
۹- کارگاه و کارگران سازنده ی روح کجا هستند؟
۱۰- روح با چه وسیله ی نقاله ای از محل کارگاه به کره ی زمین منتقل شود؟
۱۲- روح چه وقت و چگونه وارد تن شود؟ آیا روح در تاریخ ثابت است یا در سده 21 ورژن بهتر دارد؟
۱۳- ایا همه ی ارواح مانند محصول یک کارخانه عین هم اند یا هر کدام ماهیت و ویژگی های خاص خودشان را دارند؟
۱۴- کی انتخاب می کند کدام روح به کدام جسم برود؟
۱۵- وظیفه ی این روح را کی تعیین کند، خالق یا مغز مخلوق؟ آیا ارواح انبیا، امامان، آخوندها از یک جنس اند- اکسیژن، کربن، ازت؟ چه رابطه ای بین روح و اختلال ذهن است؟
۱۶-آیا روح هم مانند تن پیر، بیمار، فرسوده شود؟ گناه را روح یا تن مرتکب شود؟ بیماریهای ارواح چگونه مداوا شوند؟
۱۷-مسئولیت رفتار این روح با کیست -خالق ان یا ان که بدون انتخاب وارد جسمش شده است؟
۱۸- این روح بعد از مرگ جسم چگونه تا ابد در برزخ معلق ماند؟ برای این ادامه انرژیش را ازکجا اورد؟ مقصود از این بقا چیست؟ آیا روح ثابت است یا پیر، با ورژن نو به روز شود؟
۱۹- در روز قیامت این مخلوق انسان و روح او مسئولند یا خالق هر دو که در صدد محاکمه ی دست سازان معیوبش در می اید؟
۲۰- حالا که زیربنای همه ی افعال، کردار، تفکرات، ابداعات، تخیلات، رویاهای خواب و بیداری، جایگاه همه و زیربنای الکترو شیمی انها بدون هیچ شکی روشن شده؟ چه وظیفه ای برای روح باقی مانده که انجام دهد؟ https://t.me/s/Taghi_kimyai
آیا همه ارواح ساخته شده را آفریدگار در کارگاه روح سازیش که نشانی ندارد؛ از چه ماده ای آنها را سازد، کارگرانش کی اند، یکدست با ماهیت یکنواخت اند یا هر کدام رنگی و ویژگی خاصی دارند؟ اگر گوناگون اند؛ چگونه هر شخصی روح دلخواهش را گزیند؟ اگر انتخابی نیست مسئولیت روح شرور و افتخار به داشتن روح متعالی به کی تعلق دارد؟ چگونه در آخرت روح و تن/ استخوانهای مومنان ست شوند؟ روح مردگان کجا نگهداری شوند؟ 050724 فب تقی کیمیایی اسدی
تفاوت یک عارف با یک انسان معمولی- به فعالیت سامانه لیمبیک مغز راست بستگی دارد. اگر این سامانه به شدت کار کند یا در آن اختلالی باشد می تواند موجب تفکر وسواس گونه ای به امور متافیزیک بویژه خدا، عبادت، بهشت، جهنم شود. فعالیت کمی جلوتر از سامانه لیمبیک در قشر جلوپیشانی نیمکره راست توان فلسفه، شعر، داستان نویسی را افزاید.
فعالیت بیشتر نیمکره ی چپ تفکر علمی دهد. بدون شک این توانها برای رشد به زمینه ی اجتماعی نیاز دارند. در جامعه فقیر، خرافی، دینی شمار عارف بیشتر از دانشمند شود. مقایسه بنگلادش با سنگاپور. آیا دلیل وفور شعرا در ایران به دلیل ضعف فعالیت علمی نیمکره چپ نیست؟ در حالیکه در شرایط مدرن غرب نخبه های ایرانی مانند غربیها می درخشند. چرا در سنگاپور، امارات، عربستان با درآمد سرانه بسیار بالاتر از آمریکا نخبگان کالیبر نوبل پیدا نمی شوند؟
خلقت انسان پر عیب و ایرادی آفرید. مَشِقت تکتک انسانها، جوامع باستانی، مدرن، کودکادن لب شکری برای چیست؟ فقر، گرسنگی، قحطی، بیماری، مرگ کودکان، شرارت موجود در هرم غذای جانوران نشان دهند: زمین میز خوراک/ سمورگسبورد است تا قوی ضعیف را بخورد- در هوا، زمین، دریا. آب تلخ بحر المیت/ دریای مرده، بحر احمر، اقیانوسها، تا 3 چهارم سطح زمین شور اند.
اگر همه آبها شیرین بودند چه دنیای آبادی پیدا می شد تا جنگها برای غارت، غزوات کاروان، تشنگی کمتر شوند. هزاران ایراد ژنتیک، ساختاری، کارکردی در جهان است؟ چرا حسگر ماده و انرژی تاریک بشر ندارد؟ چرا اعضا بدن برخی چون قلب، کبد، جگر، طحال، روده زودتر از موعد مختل شوند؟ چرا کهکشان آندرومدا به کهکشان راه شیری تصادم کند که زمین نابود شود.
پلنکتون با باکتری سیانو، گاز کربنیک هوا را گرفته؛ اکسیژن و قند در آبها پس دهد که رود و کانال را سبز رنگ کند. پلنکتون در 71% سطح آب زمین ۷۵٪ اکسیژن اتمسفر را سازد که قند گیاهی بنیان هرم غذائی حیات هست. گرمایش زمین آبها را سبز کرده؛ این روند را افزوده؛ اکسیژن و مواد غذایی بیشتر بسازد.
سیاره زمین جزئی از ماده کیهانی است که اتفاقی پدید آمد. ناهید، ماه، مریخ، 6 سیاره، 100 مانگ منظومه شمسی شرایط حیات ندارند. کهکشان شیری هیچ منطق، عقلانیت، مقصد، هدف مندی ویژه نداشته؛ چون بقیه 100 تریلیون کهکشان دیگر تابع قانون گسترش هابل است. تقی کیمیائی اسدی 2018 زیست شناسی مغز و اخلاقیات 677 ص.
مغز عارف جبر ساختاری دارد؛ نه گزینشی در وجه سازماندهی سرشتی یا اکتسابیش. چون این عارف نبوده که گزینش کند بلکه همان شبکه های عصب بافتی اند. با رخدادهای محیط و پذیرنده های ذاتی، سامانه دوپامینی مغز عارف گزینشها و گرایشهای بخواهد که او فکر کند مختص او یند. همه ی ساختار گزینش رفتاریش از پیش تعیین شده را مغزش تهیه کند. رک منبع بالا.
در عرفان، تصوف، عبودیت- بیکاری به وردخوانی، مناسک تزکیه نفس، احساس گناه منتهی شود. زروانیسم لرستان، میترایسم غار رودافشان دماوند تهران و تمدن جیرفت، بروج فلکی ایلام موجودات/ ارواح انسانگونه عاطفی را بر رودها، کوه ها، اجرام سماوی، خورشید، ماه مقیم کردند. ارواح غیبی سرنوشت/ فعالیت انسان، سیر جامعه، فصول زمین، چرخه آسمان را در کنترل داشتند. این ادیان زمان ذهنی انسان را با تخیل بر زمان کیهانی سوار کردند. در ادیان بعدی عبادت این ارواح در نماد موجودات منجر به وعده پاداش در روز جزا شد. مجتبی یوسفی، باستانشناس، غار رودافشان 200624 اینستاگرم.
ادیان با قدرت سیاسی، باورهای ادیان گذشته را ناتوان و متروک کردند. نیروهای مطلق اهورامزدا، میترا، اهریمن، زروان، شمش / شمس در تحمیل جبری سرنوشت بر انسان تبخیر شدند. لذا روح انسان پس از مرگ برای عقوبت در جایی ناشناس نگهداری شود. سامان خلقت بنا به طرح هوشمند اتفاقی نبوده؛ بر خلاف افزایش آنتروپی/ آشوب کیهان است.
مورخ ارمنی، اِزنیک کُلبی 400-478م انتقاد به باورهای دینی ایرانیان داشت. او رساله “تکذیب و رد فرق دینی” را در 11 فصل نوشت. در 1989 نعلبندیان آن را به فارسی ترجمه کرد. در ایروان چاپ شد. این رساله را پرویز رجبی در جلد اول کتاب هزاره های گمشده چاپ کرد. فصل اول روایت زروان، فصول دیگر نقد و رد ادیان زردشتی، زروانی و مانوی اند. با ابداع الفبای ارمنی سده 5 م سنت تاریخنگاری رونق یافت. آگاتانژ، لازار فاراپی، موسی خورنی، سبئوس، ازنیک کلبی، پاستوس بوزند، یغیشه – گوشه های تاریک تاریخ ساسانی را روشن کردند. «زرقان» چسبیده به شیراز مترادف زروان بود.
علم و قانون انگاره های دینی را به ناحیه باور مغز تبعید کرده؛ رشد صنعت 300 سال گذشته را ببار آوردند. پستانداران 3 مرحله تکامل ذهن دارند: سگ و میمون 1-دریافت واقعیت عینی رود، درخت، کوه و 2-آگاهی به تجربه ذهنی ترس، شادی، تمنا. 3- انسان با تجرید/ آبستره مانند خانه، خدا، کشور.
با داشتن توان گفتاری منحصر به فرد، از ویژگی های مغز انسان بیدار این است که برای هر میدان الکتریکی انتخاب شده توسط قشر جلوپیشانی دخیل در انجام کار فعال در ذهن می تواند و باید روایت گفتاری تولید کند. لذا محتوای آگاهی تصریحی است. روایت ها در بیداری منسجم و در خواب مغشوش اند.
شایعترین دلیل بیان شده برای کاربرد مواد روانگردان و توهمزا مانند ال اس دی و مسکالین ادراک تجربیات زودگذر عجیب و غریب جدید است که هیچ ربطی به دنیای واقعی و ثمری نداشته، اما در دراز مدت ساختار سازنده ی ادراکات طبیعی را که برای تطابق با محیط لازم اند، آسیب زنند. کیمیایی-اسدی فب 250624
برخی تجریدات عارفان مانند کمال، نظم، حقیقت، عدالت ناشی از اختلال ذهنی وسواس، توهم، خودپسندی اند. این تجریدات اندازه پذیر نیستند. عدالت شریعت با قاضی ولع بنا بر امثله عبید زاکانی همین بود که بود. عارف منزوی با دلهره از اهداف آسمانی بود. کمال داوری بر امور زمینی تابع قدرت و ثروت بدون انصاف و نهادهای خبری بود. لذا عارف از واقعیت منفصل بود.
راسل نوشت: کتاب منطق ارسطو و فلسفه ش مانع بزرگی برای پیشرفت فلسفه و علم بودند. عباسیان، هارون، مامون کمک کردند به اشاعه ارسطو. ارسطو در دین و عرفان یکه تاز بود. البته چین و هند ارسطو نداشتند؛ ولی فلسفه و علم آنها هم رشد نکرد. لذا بجز نظرات غلط، عوامل دیگر مادی مانند فقر، استبداد، نبود دانشگاه و صنعت- مانع پیشرفت اند. عجماوغلو در کتابش شکست ملل را نتیجه تعویق انقلاب صنعتی خواند. راسل ادامه داد: با اولیات و کبرای قیاس همیشه با استقراء می یابیم. از تجربه و تکرار یک محسوس به شناخت کلی آن می رسیم.”
در تاریخ چند هزار ساله بشر الهیات از اساطیر، عرفان از الهیات جدا شده؛ عرفان تکامل یافته؛ شخصیتها و مکتبها در آن پیدا شدند. همین تکامل در زندگی یک فیلسوف از باورهای خانوادگی تا عقاید پژوهشی خود هم دیده شود. بقای ماده در تناسخ، کیهان از 13.8 بیلیون سال پیش نسبت به عمر کوتاه انسان قدیم از 30 تا 100 سال بوده؛ مستقل از شعور از 200 هزار سال پیش انشعاب انسان از نیای جنگلی است.
اساطیر بنا بر تخیل، الهیات بنا بر باور، فلسفه بنا بر منطق، علم بنا بر تجربه – تبلور 4 مرحله تفکر انسان در تاریخ اند. اساطیر مجموعه روایات شفاهی قومی، دینی حاوی باورها، نهادها، اوضاع، تخیلات پیشا تاریخ کتبی اند. هومر و فردوسی اساطیر شفاهی یونان و ایران باستان را سرودند.
هر ۳ تای دین، عرفان، تصوف با پیوند متافیزیک متضاد علم، علیت، رفاه، مدرنیسم، تفریحات، شادی انسانها یند. آنها با ساختار و کارکرد جانبی و عادت مغز و ذهن رابطه دارند. اولی زندگی را در گرو اجرای اصول نبی برای وعده پاداش اخروی مصادره کند. در قدرت به قتل، غارت، جزیه اقلیتها پردازد. عرفان با سواد بالا را شاهان نفهمیده؛ لذا به قدرت نرسید تا خشونت به اقلیتها را نشان دهد. بخاطر نبود اسناد، زندگینامه، مخفی گرایی عارف، تنها نقل قولها، اشعار، اشارات همگنان، مراودات با دربار بجا مانده اند.
آیا خدا زبان عربی، لاتین، عبری نداند که با رقص گفتگو کند. البته نیتچه رقص را برای پرستش اولویت داد. او گفت: “من فقط به خدائی اعتقاد خواهم داشت که رقصیدن را بداند.” مولانا ارتباط با متافیزیک را خارج از زبان گفتگو در ایماهای کر و لالها یا شاید زبان رقص و سماع میسر داند:
حرف و گفت و صوت را بر هم زنم/ تا که بی این هر سه با تو دم زنم.
قافیه اندیشم و دلدار من/ گویدم مندیش جز دیدار من.
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل/ مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا.
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر/ پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا.
خدای واحد در واتیکان ساختن بت و تندیس انسان، نقاشی برهنه، موسیقی را توصیه کرد. در خاور میانه آنها را حرام کرد. پس تکلیف انسان برای بهشت کدام است؟ فیلم هندی 2014 پی کی این چندگویی را تصویر کرد: برای گروهی شراب خواری خوب است؛ ولی ازدواج بد است. برای گروهی دیگر واجب شد: شراب نخورند؛ چند همسر بگیرند. ادیان چون شرکتهای تجاری با تابلو و کالای متفاوت اند. فارسی مزگت به مسجد معرب شد؛ با مشتقات سجود، ساجد، سجاده. ریشه آن مزداکده/ خانه خدا بود.
منابع. 2024/07/11 فاکتها از ویکی پیدیا با ویراست آمدند.
https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=58886 حرافی و عرفان