منبع: اومانیته دیمانش، نشریه حزب کمونیست فرانسه ـ ۷ فوریه ۲۰۱۵
در زیر بخشهایی از مصاحبه با «امیر کوستوریکا»، سینماگر و موسیقیدان فرانسوی ـ صربی و برنده دو جایزه نخل طلایی، که توسط «ولادیمیر کامنکا» و «میکائیل ملینار» صورت گرفته است، مییابید.
پرسش: رویدادهای اوکراین الهامبخش چه چیزی برای شماست؟
پاسخ: جنگ بشردوستانه در واقع قانونی کردن جنگ است. وال استریت وابسته به جنگ است. تأثیر روانی یک کنش به آن بستگی دارد که شما در برخی از نقاط دنیا تهاجمی باشید. چندین جنگ کوچک در حال حاضر در دنیا در جریان است. از این پس، گزینه نبردهای با شدت کم، به پایان رسیده است. و اوکراین نشاندهنده یک چرخش است. روسیه دیگر محاصره گسترش یابنده دایمی خود را توسط نیروهای ناتو تحمل نمیکند. زبیگنیو برژینسکی در مورد ایدئولوژی آمریکا در بخش اروپا ـ آسیا که بهنظر او دارای اهمیت اساسی است به گستردگی قلمفرسایی کرده است. به زعم او باید بهسوی مستعمره کردن روسیه و فضای اتحاد شوروی سابق رفت. بنابراین اوکراین، نخستین مرحله از پیاده کردن استراتژی تصور شده توسط برژینسکی است.
ـ آنچه در اوکراین میگذرد شما را به یاد رویدادهای یوگسلاوی نمیاندازد؟
– در کیف، داستان تک تیراندازهایی که در میدان «مایدان» بر روی تظاهرکنندگان آتش گشودند، بهگونه مشکوکی به رویدادهای سارایوو در سال ۱۹۹۲ شباهت داشت. در جریان محاصره شهر، تک تیراندازان اهالی شهر را وحشت زده کردند بدون این که مشخص شود که این تک تیراندازان از کجا میآیند. درست مانند آنچه در کیف گذشت. هنوز هم مشخص نشده است چه کسانی بر روی تظاهرکنندگان و نیروهای پلیس آتش گشوده بودند. امروزه، حقیقت دیگری به جز آنچه که رسانهها به ما تحمیل کرده بودند، مشخص میشود. و آن حقیقت دیگری است که در فیلم من به نام «زیرزمینی» تلاش شده است تا نشان داده شود. این فیلم در سال ۱۹۹۵ ساخته شده است. رهبران، واقعیت را در مورد این دو رویداد میدانند. آنها حتی طالب آن هستند و میکوشند با تظاهر به حماقت، ما را گمراه کنند. قدرتهای بزرگ بر روی صفحه شطرنجی بازی میکنند که در آن یوگسلاوی سابق و اوکراین بهعنوان پیاده پدیدارمیشوند. در این جا، تکرار همان سناریویی است که در یوگسلاوی رخ داده بود و منجر به تکه تکه شدن یوگسلاوی برای نیل به مقاصد مشابه گردید: توسعه ناتو و اتحادیه اروپا. ساختمان اتحادیه اروپا مسئول این دو درام است. برای توسعه و افزایش اثرگذاری خود، کشورها را تقسیم میکند تا بتواند قانون خود را به سرزمینهای کوچک تحمیل نماید. آنچه برای من قابل پذیرش نیست این است که مردم سریع به این وضعیت عادت میکنند. خوشبختانه، لحظات امیدواری نیز وجود دارد.
بر روی کار آمدن چپها در یونان از آن جمله است. پیروزی آنها تاریخی است و همانند آنچه در آمریکای لاتین گذشت، میتواند پرشی واقعی را در پی داشته باشد. این پدیده در سالهای در پیش رو تکرار خواهد شد. صعود راستگراهای افراطی و احزاب فاشیستی و حتی نازیها که در اوکراین در قدرت قرار دارند، رو در روی خود، مقاومت را نیز بهوجود خواهد آورد. برخورد اجتنابناپذیر خواهد بود.
ـ آیا هیستری کنونی رسانهها درباره روسیه و در مورد پوتین شما را به یاد برخوردشان در مورد صربها طی جنگ در یوگسلاوی نمیاندازد؟
ـ این نقطه حرکت بود. در سال ۱۹۹۲، بازیگران مختلف برخی از جنبههای (آن رویدادها) را در پیش رو گذاشتند تا فضای لازم را برای این درگیری بهوجود آورند. آنها سپس تحت نام کمکهای بشردوستانه مداخله خود را قانونی کردند. هر نوع امکان صلح را به کنار زدند و یوگسلاوی را مطابق میل خود تکه تکه کردند و اسلوبودان میلوسویچ را بهعنوان تنها مسئول معرفی کردند. کوسوو را میتوان بهعنوان نمونه خوبی برای دروغگوییها و عدل و داد ناپایدار آنها برشمرد. آنها به نام حقوق بینالمللی از جدا شدن این منطقه (از یوگسلاوی) پشتیبانی کردند ولی همان حقوق را برای منطقه کریمه به رسمیت نمیشناسند! ایالات متحده و اردوگاه آتلانتیستها واقعیت خود را تحمیل مینمایند زیرا بهعنوان فاتحان جنگ سرد عمل میکنند. آنها تصور میکنند بر مارکسیسم و کمونیسم پیروز شدهاند.
تمام رویدادهایی که در پی فروریختن دیوار برلین رخ داد نشان از قولهای کاذبی دارد که به میخائیل گورباچف در مورد توسعه نیافتن سازمان ناتو داده شده بود. این مطلب مفهوم دموکراسی را در قاموس آنان برای تضمین برتریشان خلاصه میکند. توسعه حیطه یوروـ آتلانتیک اجباری است. سدهای که در جریان است، برای آمریکا یک چرخش خواهد بود. افزایش ثروت آنان و تأثیرشان به تسلط آنان بر الگوی نولیبرال بستگی دارد. این الگویی که آنها بر باقی دنیا در چارچوب جهانیسازی تحمیل کردهاند بر روی رقابت، بهرهکشی و نابرابری بنا شده است. این رقابت را ایالات متحده نمیتواند تا بینهایت در اثر صعود قدرتهای نو پدید ادامه دهد. در این مرحله رو به زوال، آمریکا حقه میزند. زیرا نتوانسته بود پیشبینی کند که اروپا ـ آسیا علیه تسلط یورو ـ آتلانتیک به پا میخیزد. مجاورت جغرافیایی به حساب میآید و روسیه و چین هم سرانجام با یکدیگر همکاری خواهند کرد.