کاش،،،
آواز غوکی در مرداب برپاست، کاش،،، زمزمههای عاشقانه، تَه نشینِ گوشِ جفتش باشد؛ –نه نغمهی تنهایی! (۲) صدها نامهی عاشقانه را، به فراموشی سپرده بود، –پست چیی لاابالی. (۳) زخمه میکشد؛ بر تارهای اندوهگین شعر –شاعری به تنهایی! (۴) لبخندش؛ پُر از غم بود؛ حتا روی سِن تئاتر،،، [دلقک پیر]! (۵) اتاقم،،،، غمباده کردهست. ***…
بیشتر بخوانید