داستان «درد بیپایان» نویسنده «آنتوان چخوف» مترجم «زهرا یوسفی»
گرگ و میش بود. آسمان شب نیمی روشن و نیمی تیره. دانه های برف به آرامی بر سر چراغ های خیابان که به تازگی روشن شده بودند می نشستند. زمین، پشت اسب ها، شانه ها، کلاه ها، هیچ یک از برف در امان نبودند. ایونا پوتاپف سورچی، روحی سر تا پا سفید را می مانست.…
بیشتر بخوانید