کاربلدان نفت ما، رهبران سرسخت ما

گفتار بکردارِ مهندس ارشد صنعت نفت ایران
از بنیانگذاران کمیسیون مهندسین نفت،گاز، پتروشیمی و معدن
قسمت اول
تنظیم و تدوین: آناهیتا اردوان
در بین سطور زیر و نوشتارهای آتی می خوانید:
گفتار بکردار از مهندس ارشد نفت و از بنیانگذاران کمیسیون مهندسین نفت،گاز، پتروشیمی و معدن
«جمهوری اسلامی فرزند خلف شومپیتر، از انفجار معادن تا انفجار محوطه کانتینری، دپوی کالاهای شیمیایی و قابل احتراق ساختمان سینایِ اسکله رجایی بندرعباس»
کمیسیون مهندسین نفت،گاز، پتروشیمی و معدن، تدارک دهنده، سازمانده و اعلام کنندۀ اعتصابات پتروشیمی در تاریخ بیست و هفتم و سی بهمن ماه که قبل از تحقق و در حین تدارک در روزهای چهاردهم و پانزدهم بهمن اعلام شدند
لفاظان بورژوازی در پس پشت پراتیکِ انقلابی اسلاف ما؛ سیه کل و معماران انقلاب بهمن
شیادی و ریاکاریِ دیکتاتوری به طور کلی و دموکراسی به طور کلیِ گروههای ریز و درشت خارج از کشوری
تحریر الشام، تعدیل سیاست اقتصادی دولت سرمایه داری بشار اسد با قانون اساسی و محوریت اسلام
در پروژه های نفت چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت،کاربلد و کاربلدان نفت ما
رهبران سرسخت ما، بلند مباد
گفتار بکردارِ مهندس ارشد صنعت نفتِ ایران
از بنیانگذاران کمیسیون مهندسین نفت،گاز، پتروشیمی و معدن
در معیت گرامم در ابتدا اجازه دارم که از جانب کمیسیون مهندسین نفت، گاز، پتروشیمی و معدن بگویم که مهندسین بنیانگذار و پرولتاریای اعضاء کمیسیون در حالیکه در میدان نفتی در قلمرو خشکی و دریایی- مشغول کار هستیم در ارتباط با دیگر اعضاء مهندس و پرولتر نفت، گاز، پتروشیمی و معدن که در دیگر میادین نفتی- گاز- پتروشیمی و معدن کار می کنند و حتی همفکران و همکاران کمیسیونی که در مرخصی اند، ما اقماری ها در آتش، دود و نفت، شرجی شدید و تلاطم آبهای روان و بیشتر از ده ساعت کار در روز کماکان به رغم انفجار در بیخ گوشمان برای هدف اصلی مطابق مرامنامۀ کمیسیون مهمتر از پروژه که برای آن وجهی دریافت می کنیم، برای هدفی که از قبل نقشۀ آن را نه تنها در سر که برای آن ترتیبات عملی دیده ایم و از سر به پا آوردیم، تلاش می کنیم. از آنجاییکه کاربلدان نفت، گاز، پتروشیمی و معدن متعهد به کمیسیون در پالایشگاه ستاره خلیج و پالایشگاه نفت بندرعباس نیز به کار مشغولند به محض شنیدن خبر انفجار بندر رجایی بمنظور تحقیقات یاخته ای، کمیتۀ حقیقت تشکیل داده ایم. در رابطه با انفجار معدن طبس، شهادت و مجروح شدن تعداد زیادی از همکارانمان، هنگامیکه فدوی و برخی از مهندسین و کارگران کمیسیونی در یکی از بزرگترین میادین نفتی مشغول به کار بودیم، به دلیل اینکه برخی از پروژههای ما و دیگر مهندسین و پرولترهای کمیسیون در رابطه با معدن در سراسر کشور است نیز کمیتۀ حقیقت یاب متشکل از اعضاء کمیسیون، تولید کنندگان، تشکیل شد و برای کمک به خانوارهای کارگران شهید و همکارانمان از طریق صندوق کمیسیون اقدام کردیم.
کمیتۀ حقیقت یاب زیرزمینیِ کمیسیون مهندسین نفت،گاز، پتروشیمی و معدن هنوز هیچگونه اطلاع دقیقی دربارۀ میزان دقیق مصدومان و مجروحان به دست نیاورده است. اما، همکاران مهندس و پرولتاریای کمیسیونی در بندرعباس، دروغ پردازی و مهندسی افکار عمومی کیهان و بازتاب آن در خبرگزاری انترنشنالی- سازگارایی- خط بنیانگذاران سپاه پاسداران، بی بی سی و پرچانگی اعضاء گروه خارج کشوری، ستوان کلمبوها و علی بونه گیرها دربارۀ دست داشتن عوامل خارجی، بمب گذاری، حمله اسراییل که رسماً اعلام کرده که هیچ دخالتی در انفجار ندارد، محموله بمب شیمایی، صنایع موشکی و بمب اتم چینی و از این دست مزخرفات را اکیدا باطل و مهمل می شمارد. حضراتی اعضاء گروههایی که خواستار تجدید حیات سرمایه داری در ایران با سرنگونی، انقلاب نوین دمکراتیک، جمهوری اسلامی یا شورایی و دشمن دیکتاتوری پرولتاریا هستند وجه تمایز سرمایه داری با سایر شیوه های تولیدی را نمی شناسند و نمی دانند که بحران سرمایه داری در مقایسه با سایر شیوه های تولید که بحران تنها شکل خارجی داشت، اساساً از خود سازوکارهای اقتصادی و انفجار تناقضات همین سازوکارها نشات می گیرد. در سرمایه داری در حالیکه ماشین آلات آمادۀ ورود به عملیات تولیدی و کارگران برای دمیدن روح کار زنده در کار مرده آماده هستند، تولید به ناگاه مختل و در بسیاری از واحدها تعطیل یا منفجر می شوند. چنین چیزی برای ارباب و دهقان قرون گذشته کاملاً مضحک به نظر می رسید. البته، روایت رسانه های وابستۀ انترنشنال، بی بی سی و ستوان کلمبوهای گروههای خارج کشوری مبنی بر عملیات عاملان خارجی، اول در سرتیتر کیهان نوشته شد. همین مسئله برای چندین بار نشان می دهد که رسانه های مزبور و گروههای خارج از کشور از روایت سرمایه داری جمهوری اسلامی از بحران و معنابخشی به بحران، تغذیه می کنند. سکتهای خارج از کشوری هر طور که شده می خواهند که همه چیز را به عوامل خارجی نسبت دهند تا آب پاکی روی تناقضات ساختاری و ماهوی شیوۀ تولید سرمایه داری بریزند. اسرائیل رسما بگوید که ربطی به من ندارد، خدمه های ایرانیِ اسرائیل در خارج کشور با اربابشان دروغ پردازی می کنند. این نشد، حالا می گویند چین بمب شیمایی و بمب اتم فروخته و در ساختمان سینا نگهداری می کردند و یکدفعه ترکیده است. این جماعت تصور می کنند با دروغ پردازی و ریاکاری بمب گذاری و صنایع موشکی می توانند بی ابرویی دهه ها سرمایه گذاری مالی- و راه اندازی انواع لابی ها؛ قارقار کلاغها سر لانۀ امپریالیسم «شورشی» و همچنین یارگیری از عناصر ریز و درشت ناراضی جمهوری اسلامی، را لاپوشانی کنند. اکنون که شرط بندی را باختند با سواستفاده از انفجار بندر رجایی، روی خون کشته شدگان تصور می کنند که می توانند باعث اختلال در روند مذاکرات نوکر و ارباب بزرگ شوند، کلاه شرعی بر روی سالیان سال چالپوسی و مانور دادن دربارۀ سلاح اتمی بگذارند و توجۀ ارباب بزرگ را به طرف پوزیسیون در خارج از کشور جلب کنند. این در حالیست که مسئله امپریالیسم آمریکا به هیچ وجه سلاح هسته ای جمهوری اسلامی نبوده و نیست. بلکه، رقابت با چین، روسیه و اروپا و تثیبت دوبارۀ سلطۀ رو به افول خود بر اقتصاد جهانی ست. امپریالیسم آمریکا، که بر اساس حاکمیت و برتری در جهان بنا شده است، نتوانسته است مانع زوال اقتصادی خود را بعد از سر بیرون آوردن از بحرانِ دهۀ هزار و نهصد و شصت گردد. اگرچه نئولیبرالیسم پاسخ استراتژیک امپریالیسم آمریکا به بحران بعد از جنگ آن دوران بود و توانست سلطۀ جهانی خود را مجددا سرپا آورده و تقویت کند. اما، بحران دوباره به سراغ هژمونی امپریالیسم آمده است. ایالات متحده هنوز نفوذ سیاسی قوی بر متحدان خود دارد، اما کنترل مطلق را در دست ندارد. از نقطه نظر اقتصادی، افول اقتصادی آمریکا کاملا آشکار است. در طول یک هفته سقوط سه درصدی بخشی از دستمزد جمعیت کثیری از آمریکا که قبل از پرداخت مالیات برای دوران بازنشستگی صرف خرید و فروش سهام می شود، آمریکایی ها را بسیار خشمگین کرد و افول اقتصادی امپریالیسم آمریکا بسیار آشکار است. سهم امپریالیسم آمریکا بر اساس بانک جهانی سال دو هزارو بیست چهار از ارزش افزوده در تولید در کشورهای با درآمد بالا از هفتاد و هشت درصد در سال دو هزار به پنجاه و یک درصد در سال دو هزار و بیست و یک، کاهش یافته است، در حالی که سهم کشورهای با درآمد کم و متوسط از بیست و دو درصد در سال دو هزار و چهار به چهل و هشت درصد در سال دو هزار و بیست و سه افزایش یافته است. سهم چین در کل جهان از نه درصد در سال و هزار و چهار به بیست و نه درصد در سال دو هزار بیست و سه افزایش یافت، در حالی که ایالات متحده از بیست و پنج درصد در سال دو هزار به شانزده درصد در سال دو هزار بیست و یک کاهش یافت. زوال اقتصادی، ناپایداری قدرت امپریالیسم آمریکا برای کنترل نظم جهانی و زوال سیاسی را بهمراه داشته است. در حالی که سود موسسات نئولیبرال و مالی، سهم بیشتری از سود کلی را به خود اختصاص میدهند. اما، سرمایه مالی نمیتواند تولید غیرمالی را به طور کامل جایگزین کند. زیرا، ارزش اضافی فقط از طریق تولید ایجاد میشود، نه مبادله. به حاشیه راندن سرمایهگذاری های صنعتی توسط سرمایه گذاری های مالی، علاوه بر فضای بازدارنده برای سرمایهگذاری مولد، باعث افزایش شدید هزینههای انرژی و کاهش نیروی انسانی شده و بسیاری از تحلیلگران اقتصادی- بورژوایی در آمریکا نگران بازگشت بحران رکود تورمی دهۀ هفتاد به آمریکا هستند. مجموعه ای از شاخصها در سراسر اقتصاد آمریکا نشان دهندۀ ترس و هراس از افزایش قیمتها و بی اعتمادی و کاهش تولید بعد از ترفند جیب زنی مبنی بر سیاست تعرفه ای دولت آمریکا به رهبری ترامپ، فریبکاری بزرگ ضد تاریخی و ضد اقتصاد سرمایه داری جهانی مبنی بر بازگرداندن کارخانه ها به آمریکا که در دورۀ پیشین ریاست جمهوری نیز به نوعی دیگر چنین قمپوزهای غیرتاریخی ناسیونالیستی و ضد نظم سرمایه داری جهانی را عنوان کرد، جیب بسیاری از آمریکاییها که سالهاست با پیامدهای افزایش تورم دست و پنجه نرم می کردند، بیشتر خالی کرده است. دادهها نشان می دهند که تعرفههای ترامپ نتیجۀ معکوسی داشتهاند. تولید در ایالات متحده کاهش یافته است و اقتصاددانان انتظار دارند این روند ادامه یابد.
مرحله رو به زوال و انگلی سرمایهداری، دیکتاتوری سرمایه مالی را در تمام کشورهای سرمایه داری تشدید کرده است. اتحاد بینالمللی سرمایههای مالی، شبکهای از کشورهای بورژوایی را تشکیل میدهد که از استراتژی سیاسی-نظامی ایالات متحده حمایت میکنند و به طور فزایندهای برای سرکوب مخالفان به سیستمهای امنیتی خود وابسته هستند. اما، متحدان ایالات متحده نیز در مهار نارضایتی خود با مشکل مواجه هستند و با عواقب خودکشی اقتصادی و وابستگی سیاسی-نظامی به ایالات متحده دست و پنجه نرم میکنند. در حالی که به نظر میرسد ایالات متحده قادر به استفاده از هژمونی سیاسی و نظامی برای تثبیت مجدد سلطه خود بر متحدانش است، تهی شدن پایههای اقتصادی می تواند زوال امپریالیسم ایالات متحده را تسریع کند.
باری، حضراتی قمارباز که همیشه بر طبل توخالی اختلاف عمو سام [از نظر ما جمهوری اسلامی نوکر امپریالیسم است] با جمهوری اسلامی کوبیدند هنوز بخوبی دود اشغال و حمله به عراق و سیاست هیلاری کلینتن در چشمانشان نرفته است، توان درکشان منوط بر منافع طبقاتی بورژوایی شان است که تجارب تلخ دخالتهای امپریالیسم و زد و بندها با ارتجاع سرمایۀ داخلی در کشور ما و جهان را با شرط بندی هایشان روی اسب امپریالیسم، تاخت می زنند. حقیقا، ریشۀ نهال رهایی پرولتاریا که امروز در بطن اجتماع ما سازمان یافته و زیرزمینی رشد می کند در عبرت گیری از همین تجارب و ناکامیها در گذشته و در تاریخ ماست و نهالی که پیوند خویش را با ریشه اش بگسلد، محکوم به زوال، شکست و نیستی ست. طی دهه های اخیر، گروههایی که این مسئولیت اساسی را به گردن داشته و برای انجام آن امکان و فرصت کافی نیز در ساحل عافیت دارا بوده اند، کنگر خوردند و به اسم تبعید، لنگر انداختند، خواه به اقتضای منافع گروهی – طبقاتی و خواه به مراعات منافع دیگران، نه فقط از روشن ساختن حوادث گذشته و افشاء حقایق اجتناب نموده اند. بلکه، به تحریف حقایق و جعل تاریخ پرداخته اند، متهم اند. همان اندازه که امپریالیسم امریکا در اشغال و تخریب عراق به دنبال جلوگیری از سلاح هسته ای بود، دغدغۀ برخورداری جمهوری اسلامی از سلاح هسته ای را دارد! سرمایه داری قابل انعطاف در حال مذاکره با ارباب بزرگ، احمق نیست که بهانۀ صنایع موشکی از چین را روی میز مذاکره با ارباب بزرگ بگذارد و بیشتر از پیش مجبور به سفید امضاء با کارفرمای اصلی خود گردد. بورژوازی و خرده بورژوایی خارج از کشوری با ترفند و دروغ پردازی صنایع موشکی، به روایت سرمایه داری از بحران و تخریب خلاق نیروهای مولد یاری می رسانند. چرا که ریشه را در بحران شیوۀ تولید سرمایه داری، منطق کلی سرمایه داری و تضاد الزامات بازتولید کل سرمایۀ اجتماعی و منطق عمل سرمایه های منفرد نمی توانند، نمی خواهند و نمی جویند. بلکه، به دنبال روایتهایی از بحرانند. این کار همیشگی علمداران پوزیسیون خارج از کشوری ست که به دنبال فجایع اطلاعیه صادر کنند، همدردی کنند و بلرزند و بغرند و سرانجام بچه موش بزایند.
کمیسیون مهندسین و کارگران کمیسیونی در اکثر میادین نفتی در قلمرو خشکی، دریایی یا هر دو در سراسر کشور، سازماندۀ اعتصاب پارسال در پالایشگاه ستاره خلیج در غرب بندرعباس است که همان زمان اعتصاب را در حین تدارک از قبل اعلام و به اسم پالایشگاه ستارۀ خلیج نیز اشاره شد. بیهوده گویان خارج کشوری مثل شقه های کارگرگرایِ «ضد راه پرولتاریا» و مارکسیستهای کنج خانه هایشان در ایران حتی خط فقر در استانهای نفت خیز مثل هرمزگان که خیلی بیشتر از تهران و سایر استانهاست را من درآوردی و خیلی کمتر از آنچه هست، اعلام می کنند و کارخانۀ باژگونگی واقعیتند.
کمیسیون مهندسین نفت، گاز، پتروشیمی و معدن اعلام می دارد که شهادت کارگران معادن یا امروز کشته و مجروح شدن بسیاری در انفجار بندر رجایی و از این دست انفجارها، صرفا به دلیل عدم رعایت استانداردهای و تجهیزات ایمنی و عدم توجۀ کافی به آموزش کارگران و اتفاقی و یا بنا بر اطلاعیه های همدردی مثل اطلاعیۀ های گروهی که نام چفخا را بدنبال خود می کشد، حادثۀ صرفاً ناگوار نیست. مسلماً، رعایت استانداردهای ایمنی و آموزش کارگران از اساسی ترین مطالبات صنفی ماست. اما، کمیسیون از طریق نیروهای متشکل و منظم خود در ارتباط مستقیم با کارگران غیرکمیسیونی و کمیسیونی در نفت، گاز، پتروشیمی و معدن و از طریق هفته نامۀ کمیسیون «سپیده دم در نفت» به قلم تیز و بران نویسنده و رزمنده سوار بر توسن تیزپای غیرقانونی، دود چراغ خورده، رسانده ایم که سرمایه داری که به سوی کارگران متخصص نفت،گاز، پتروشیمی و معدن تیراندازی می کند. همانگونه که در سه مهر پارسال به سوی اعتراض کارگران در شهرک صنعتی رشت تیراندازی کرد. سپس، در خبرگزاریها خدعه کرد که عاملان خودسری که باعث مجروح شدن چند کارگر شدند را دستگیر و به اشد مجازات محکوم خواهند کرد. در حالیکه هیچ عقل سلیمی باور نمی کند که عده ای مسلح بتوانند وارد شهرک صنعتی رشت شوند و به کارگران تیراندازی کنند، فرار کنند و بعد بوسیلۀ سربازان امام زمان دستگیر شوند و معلوم نشود چه کسانی بودند. بنابراین، از اینکه عمدا کاری کند که معدنی، بندری، کارخانه ای دچار حریق و انفجار شود نه تنها هیچگونه ابائی ندارد. بلکه، سرمایه داری در بحران به این تخریب نیاز دارد و اسم آن را تخریب خلاق می گذارد. در انفجار معدن طبس، برای صاحبان سرمایه، شستا شرکت زغالسنگ پروده طبس اهمیتی نداشت که کارگران کشته و مجروح شوند. چرا که پوزیسیون خارج کشوری وجود دارد و به توهم دشمن خارجی و عملیات تروریستی، دامن می زند و از آنسوی مرز به تعریف جمهوری اسلامی از بحران اقتصاد سرمایه داری که از سال نود و یک با آن روبروست و به رغم تلاشهای فراوان نتوانسته از آن سر بیرون بیاورد به نفع طبقۀ سرمایه دار پاسخ و معنا می بخشد. قبلا در اطلاعیه ای از سوی کمیسیون توضیح داده شد که بحرانهای سرمایه داری به لحاظ عینی از این حیث که علل عینی مشخصی دارند، تعیین شده هستند. اما، به لحاظ ذهنی نامعین و تعیین نشده اند. در حالیکه عوامل چندگانه ای دست به دست هم می دهند تا یک بحران به عنوان مجموعه ای از رویدادها خلق شود، با این حال وقوع بحران باعث نمی شود تا تفسیر از پیش داده شده ای در مورد آن وجود داشته باشد. این سوژه های طبقاتی مختلف هستند که از نظرگاههای مختلف بحران را تفسیر کرده و با این تفسیرها و روایتها سعی در معنابخشی به بحران و ایجاد هژمونی به قصد پیگیری اقدامات و تمهیدات خود برای خروج از بحران دارند. اما، در سرمایه داری از آنجا که بحران ریشه در گرایشات و تناقضات ساختاری و ماهوی این شیوۀ تولید دارد و لذا صرف نظر از سیاستهای دنبال شده وقوع آن اجتناب ناپذیر است و گاه می بایست مهندسی شوند، ما از طرف ذهنیت بورژوایی نه با خود بحران. بلکه، با روایتهایی از بحران روبرو هستیم که برخی مواقع روایتها مانند بمبگذاری در بندر رجایی یا صنایع بمب اتم، شیمایی یا هسته ای در کانتینرها، دروغ پردازی و شکل بسیار مضحکی به خود می گیرند.
حال آنکه، برای سرمایه دار که در تحقق اهداف غایت گرایانه خود مبنی بر توسعۀ بی بحران و رونق بی پایان، توسعۀ صادرات و واردات ناکام مانده، سرمایۀ برادران قاچاقچی دچار تلاطمات بازار جهانی ست و دولت او در منطقه از گردۀ ما و همکارانمان در صنعت نفت، گاز، پتروشیمی و معدن، هنوز در منطقه آتش می افروزد بیشتر می ارزد که بوسیلۀ حراست و به یاری کارگران مزدور و اجیر کرده عمدا انفجار بزرگی را مهندسی کند. سپس، رضا بسطامی رئیس معادن ایران دربارۀ مثلا انفجار معدن زغال سنگ معدنجوی طبس در تلویزیون بگوید که [هیچ توضیحی ندارد].
نکتۀ مهمی که از چشم ما تولیدکنندگان پنهان نمی مانند به عنوان مثال دربارۀ انفجار معدن طبس این است که کارگران اساساً قبل از اینکه روی زغال سنگها پتک بزنند، چالهایی ایجاد می کنند که گازهای متساعد، خارج شوند. کارگرانی که هنوز زنده اند می گویند که این کار را در معدن طبس و حتی معادن دیگری که منفجر شدند، انجام دادند. بنابراین، انفجاری به ابعادی گسترده چه معادن و امروز بندر رجایی و توضیحات استاندار و اعضاء ستاد بحران جمهوری اسلامی در بحران دربارۀ انفجار بندر رجایی دقیقا مانند پاسخ عارف نوروزی مدیر عامل شستا دربارۀ انفجار معدن طبس، بعد از گذشت بیشتر از یک هفته از انفجار و شهادت کارگرانی که حتی دستمزدی برابر با پانزده میلیون تومان نیز نمی گرفتند، مملو از خدعه و ترفندهای سرمایه داری بعد از تخریب خلاق است.
سرمایه دار نمی تواند دستمزد کارگر را پرداخت کند، کالا تولید شده، صادراتی یا وارداتی، در انبارها گند زدند و آنان را نمی تواند مانند سابق بفروشد، زغال سنگ و طلا و … نمی توانند به پول تبدیل شوند تا دوباره در قالب سرمایه پولی تکرار شوند. صادرات و واردات دچار بحرانند. تمام راهها از جمله کینزگرایی یا ترغیب بانکها و موسسات مالی- اعتباری به بن بست رسیدند. یک راه بیشتر ندارد: مهندسی انفجار- تخریب خلاق. ساختار کهنه ای که برای سپاه پاسداران سود ندارد، باید تخریب شوند به امید اینکه ساختارهای نو متولد شوند و همانطور که در سطور فوق گفتم، دولت سرمایه داری اسم آن را تخریب سازنده و خلاق می گذارد. انفجارها برای کمیسیون مهندسین نفت، گاز، پتروشیمی و معدن و کارگران تعلیم دیده شان در میادین نفتی و پروژههای گاز، پتروشیمی و معادن چیزی است که مارکس می گفت: تخریب نیروهای مولد در بحران. تخریب خلاق، انفجار مهندسی شده که با روابط سرمایه داری در رکود و تورم مرتبط است. بخت برگشتگانی که هربار در انفجار در معدن یا بندری شهید می شوند، گوشت دم توپ صاحبان معدن و بندرند که به سادگی قادر به افزایش قیمت کالا و رقابت با سایر سرمایه داران یا توسعۀ لگام گسیختۀ صادرات و واردات نیستند. انفجارات مهندسی شده رابطه مستقیم با سرمایه داری در بحران دارند. این از چشم بورژوازی و خرده بورژوازی در ایران و خارج کشور پنهان می ماند که بهترین راه حل سرمایه دارانی که نمی توانند روزهای سخت و طاقت فرسا را تحمل کنند مهندسی انفجار و تخریب نیروی مولد است. عجیب نیست که چند معدن بعد از انفجار معدن طبس، در گلستان تعطیل شدند و چند کارخانه دیگر در سراسر کشور آتش گرفته یا منفجر شدند و همین ساعت بویژه با وضعیت آب و هوایی، توفان و گرد و غبار که بهانۀ خوبی به دستشان می دهند، در آتش می سوزند.
به گونه ای دیگر از جنبۀ دولت سرمایه داری و تخریب خلاق سرمایه در بحران رکود و تورم مسئله را مطرح می کنم. اطلاعیه های همدردی گروههای خارج از کشوری، صد در صد برای خودشان در انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی آرامش کذایی ایجاد می کند تا خانواده های کشته شدگان. همدردیهای ساده لوحانه ناشی از ماهیت خرده پایی و جدایی خودآگاه و خودخواسته از طبقه کارگر و عدم اشراف به دکترین مدیریت بحران اقتصادی دولتهای سرمایه داری است. همدردیهای تکراری و کاغذی، صرفا تبلیغاتی و مثل قژقژ سوزن گرامافونی می باشند که تعویض سوزن نیز دیگر دردی از فرسودگی- افسردگی و ازکارافتادگی صفحۀ وینیل دوا نخواهد کرد.
از دریچۀ نگاه ما مهندسین صنعت نفت و کمیسیون که مستقیماً دست در تولید و همزمان آتش داریم، سیاستهای کلان دولتهای جمهوری اسلامی نظیر یکسان سازی و افزایش نرخ ارز و افزایش رقابت و هرج و مرج بین سرمایه های متعدد بمنظور مهار بحران سرمایه، باعث افزایش هزینه های تولید، واردات و صادرات بخشی از سرمایه داران و ورشکستی شان می شود. بسیاری از ورودی های تولید بنگاههای کوچک و متوسط که از طریق واردات تامین می شوند و بالا بودن نرخ ارز هزینه های وارداتی برخی از آنان را نیز افرایش می دهد. علاوه بر این، سرکوب دائمی دستمزدها باعث شده و هر چه بیشتر باعث خواهد شد تا تقاضای داخلی زیادی نیز برای کالاهای مصرفی تولید شده یا وارداتی که درون کانتیترهای بندر رجایی از کپسول گاز تا پارچه و کالاهای دیگر فراوان بودند، توسط تعدادی از این سرمایه داران بخت برگشته وجود نداشته باشد. بنابراین، سرمایه دار به سادگی قادر به افزایش قیمت کالاهای خود نیست؛ رقابت با سایر سرمایه داران نیز توانایی شان، برای افرایش قیمتها را محدود می کند. در این شرایط مشخص است که تعداد قابل توجهی از سرمایه داران نمی توانند بحران و فرآیند رقابت نفس گیر آن را تاب بیاورند و ورشکسته می شوند. پس، تخریب سرمایه همچنان که در گذشته صورت گرفته است، در آینده پیش رو حتی در صورت لغو تحریم و گشایش بیشتر بازار جهانی به روی جمهوری اسلامی، ادامه خواهد داشت. به بیان صریحتر، لغو تحریم و مذاکره با ارباب بزرگ قادر به حل تضادهای درون ماندگار سرمایه داری نیست و در کوتاه مدت دردی از بحران سرمایه داری در ایران به عنوان بخشی از بحران سرمایه داری در جهان دوا نخواهد کرد. تخریب خلاق در انفجار عمدی کانتینرهای اجناس و کالاهای قابل اشتعال، غیرفعال کردن و بستن مراکز تولیدی مثل معادن اخیراً به بهانۀ حمایت از محیط زیست در امتداد تخریب خلاق یا همان تخریب نیروی مولد است.
نگاهی اجمالی به این موضوع از چشم بورژوای مبتکر تخریب خلاق که با فوت مارکس، بدنیا آمد، می اندازم. آقای بورژوایی که روزهای طاقت فرسای رکود بزرگ اوایل دهۀ هزار و نهصد سی میلادی معتقد بود که در درازمدت، منافع مادی عرضه شده توسط سرمایه داری بر هزینه های کوتاه مدت ناشی از نابرابریها و آشفتگیهای آن، می چربد. جوزف شومپیتر، معتقد بود که گشودن بازار داخلی یا خارجی جدید و تکامل سازمانی از یک کارگاه پیشه وری و کارخانه ای کوچک به بنگاهی همچون شرکت فولاد ایالت متحده، فرایندی از یک جهش صنعتی را به نمایش می گذارد که ساختار اقتصادی را از درون دگرگون می سازد، به طور مستمر ساختار قبلی را نابود ساخته و ساختار جدیدی خلق می کنند. فرایند تخریب خلاق، یک واقعیت اساسی در رابطه سرمایه است. مبتکر تخریب خلاق حتی روزگاری به یکی از شاگردان خود گفت که «رکود برای سرمایه داری شبیه به یک دوش خوب آب سرد است.»
به بیان شومپیتر، با جهش تکنولوژیکی، ساختارهای کهنه نابود و ساختارهای نو متولد می شوند. از نظر وی درست است که با این تغییرات از رفاه عده ای نه برای کوتاه مدت، بلکه احتمالاً برای همیشه، کاسته می شود، کارخانه ها تعطیل و کارگران بیکار می شوند. اما، فرایندِ آشوب و تغییر دائمی در نهایت منفعت بسیاری و رفاه بسیار زیادی برای اکثریت جامعه به همراه دارد. جوامعی که به توفان ابدی تخریب خلاق اجازۀ بروز نمی دهند، دچار رکود می شوند و نمی توانند از مواهب سرمایه داری استفاده کنند. اما، جوامعی که به تخریب خلاق آری می گویند، مولد تر و ثروتمندتر می شوند و سطح بالاتری از رفاه را تجربه می کنند.
سرمایه داری در ایران با ذهنیت ایدئولوژیک بورژوایی- قسمتی از تخریب سرمایه را به پای تخریب خلاق می گذارد و به این تصور باطل دل خوش می کند که از پس تخریبها، بنگاههای جدیدی با روش های تولیدی نوین تر و با بهره وری بالاتر طلوع خواهند کرد. اما، ذهنیت بورژوایی هنگامیکه با خطر تخریب سرمایه های بزرگ مثل میادین نفتی روبرو می شود، قرار خود را از دست می دهد و اعلام می دارد که سرمایه های بزرگ، عشقهای آسمانی هستند که در فراق آنان- حیات معنایی ندارد. سرمایه های بزرگ مثل نفت صنایع پیشران در تمام دولتهای جمهوری اسلامی، آنقدر بزرگ هستند و آنقدر با سایر سرمایه ها پیوستگی و ارتباط دارند که نمی توانند و نباید سقوط کنند. زیرا که سقوط آنها به معنای سقوط بخش بزرگی از اقتصاد (آرمانی) است. این چیزی ست که ذهنیت مسلط بورژوایی در پاسخ به این گزاره که [مرور زمان خود همۀ مشکلات را حل می کند، از خود صادر می کند]، همچنان که کینز در پاسخ به اینکه در درازمدت رکود خود حل خواهد شد و نیاز به مداخلۀ دولت نیست گفته بود که [در دراز مدت همۀ ما مرده ایم]. سرمایه داری در ایران به توصیۀ شومپیتر، تضادهای اساسی و درون ماندگار مانند تضاد بین کار و سرمایه یا تضاد بین الزامات بازتولید نظام سرمایه داری و منطق عمل سرمایه دارهای منفرد که بدون حضور فعال و مستمر دولت بمثابۀ جزئی از رابطۀ سرمایه که این تضادها را به نفع سرمایه مدیریت کند و ایدئولوژی مورد نیاز برای حفظ هژمونی سرمایه را تبلیغ کند، ممکن نیست و ذهنیت عامیانه ای که خود را با اسامی نوستالژیکی مثل چریک فدایی یا کارگر، حزب و کمونیسم و کانون شورشی و الخ بزک کرده و در برنامه ها و روده درازیها خواستار سرمایه داری در شکل دولتهای دموکراتیک- بورژوایی یا شورایی، هستند، در تعریف سرمایه از بحران تلو تلو می خورند به علاوۀ اقتصاد دانهای کنج دفتر در تهران و عده ای روشنفکر غیرمولد و ..همواره واقعیتی آشکار را که وقوف به آن به چیزی جز زبان- حس چشایی و پرچانگی نیاز دارد را همانطور که در نخستین سطور گفتم را نادیده می گیرند که بحران و تبعات بحران سرمایه داری عمدتا از خود سازوکارهای اقتصادی و انفجار تناقضات این سازوکارها نشات می گیرد. در سرمایه داری در حالیکه ماشین آلات آمادۀ ورود به عملیات تولیدی و کارگران برای دمیدن روح کار زنده در کار مرده آماده هستند، تولید به ناگاه مختل و در بسیاری از واحدها تعطیل می شود. چنین چیزی برای ارباب و دهقان قرون گذشته کاملاً مضحک به نظر می رسید. اما، در سرمایه داری در مقابل چشم همگان به واقعیتی «طبیعی» تبدیل شده است که هر چند سال یکبار حضور خود را چون ضرورتی آهنین بر همگان تحمیل می کند. ذهنیت عامیانه بحران را صرفا به تحریم، مذاکره علنی یا غیرعلنی، مستقیم یا غیرمستقیم جمهوری اسلامی با ارباب بزرگ در هژمونی رو به افول، سیاست جایگزینی واردات یا سیاست توسعۀ صادرات، سیاستهای کینزی و چه سیاستهای فریدمنی تقلیل می دهد. روایتهای بورژوایی از بحران و تخریب خلاق به عنوان راه حل بحران برای سرمایه داری سعی می کند که پیچیدگی بحران را به علل قابل شناسایی تقلیل دهد تا بتواند آن به اصطلاح علل را هدف گرفته و راه حل خروجی از بحران پیدا کند. روایتهای بورژوازی و خرده بورژوازی چه در قدرت باشند یا نباشند، فضا را با تعدیل بحران و تخریب نیروی مولد به عوامل خارجی برای مداخله راهبری نیروهای استعماری یا طبقۀ سرمایه دار نوین آماده می کند و سعی می کند که ماهیت و ماحصل مدیریت بحران و نوع واکنشها به بحران را شکل دهد. اما، نهایتا خام دستانه و ساده انگارانه باقی می مانند. چرا که بحران سرمایه داری به قوت خود باقی خواهد ماند و تا مدت قابل توجهی به تخریب نیروهای مولد ادامه خواهد داد.
از فدویتان خواستید تا اندکی دربارۀ بحران سرمایه داری توضیح دهد. همانطور که مستحضرید، کتاب و کتابهایی سفید یا با اسم کوچک در نقد اقتصاد جمهوری اسلامی نوشتم. ولی، بیشتر مبلغ در صنعت نفت هستم تا مروج و به دلیل مسئولیتهایی که دارم و « بیحساب فرزندم» و بیشترین ماههای سال را در اقمار و مناطق محروم نفتی سپری و کار می کنم برای نویسندگی ضیق وقت داشتم و دارم و میدانم که هیچ نمیدانم. اما، به یاری نویسنده و رزمندۀ قهار بی همتا، دریچه ای بسوی مروجی بدون اطالۀ کلام، خواهم گشود تا از این به بعد بنویسند که دلارام، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.
بحران دهۀ هفتاد میلادی در کشورهای سرمایه داری نتیجۀ بحران مدیریت بحرانِ به شیوۀ کینزی که به بحران کینزگرایی معروف شد و جایگزینی رژیم انباشت منعطف با رژیم انباشت فوردیستی بود که با آموزه های تئوریسینهایی مانند فردریش فون هایک و میلتون فریدمن، به شیوۀ مقرارت یابی جدید مبدل گشت. خصوصی سازی و کالایی سازی هر چه فزاینده تر وسائل معاش و ابزارهای تولید، فراهم آوردن شرایط برای سیالیت و تحرک بیشتر سرمایه، قلمروزدایی بیشتر، مقررات زدایی از بازارهای مالی، اجرای سیاستهای اقتصادی طرف عرضه، کاهش حجم خدمات به اصلاح رفاهی، کوشش برای کنترل و انضباط بیشتر طبقۀ کارگر و انقیاد بیشتر نیروی کار به سرمایه، ترویج بهره وری و افزایش رقابت و الی آخر در دورۀ سرمایه داری نئولیبرال در دستور کار قرار گرفت. امروز، سرمایه داری نئولیبرال نیز دچار بحران و بیماری فراگیری شده که در تصور پیامبران آن نمی گنجید. در دورۀ پس از جنگ جهانی دوم، با رژیم انباشت فوردیستی مواجه بودیم که تولید انبوه و مصرف انبوه کالاهای استاندارد از مشخصه های اصلی آن بود. کینزگرایی و دولت رفاه متناظر با آن، شیوۀ مقررات یابی چنین رژیم انباشتی را تشکیل می دادند. در سرمایه داری تناقضهایی ساختاری وجود دارند که همچون قطبهای متضاد، ادغام آنها برای بلندمدت در یک کل یکپارچه و منسجم ممکن است. در این رابطه مثالی می زنم تا قضیه روشنتر شود، نیروی کار ما کارگران متخصص؛ مهندس ارشد صنعت نفت و سازندۀ پالایشگاهها، دکلها، اسکله ها و سکوها و کارگران متخصص بخشهای مختلف تولید صنعت نفت و گاز را هم میتوان به عنوان هزینۀ تولید و هم منبع تقاضا برای کالاهای تولیده شده در نظر گرفت. ولی، نیروی کار در آنِ واحد هر دویِ موارد است و اولویت دادن به هر کدام از جنبه ها، کارکرد رابطۀ سرمایه را با مشکل روبرو می سازد. اولویت دادن به جنبۀ منبع تقاضا بودنِ نیروی کار، باعث افزایش سطح دستمزدها، کاهش نسبی سود سرمایه دار و لذا عدم اشتیاق و رغبت سرمایه داران به سرمایه گذاریهای بیشتر خواهد شد. افزون بر این، اصرار بر هزینۀ تولید بودن نیروی کار، باعث کاهش دستمزد و بنابراین کاهش تقاضا برای کالاهای تولید شده خواهد شد. به طریق مشابه، برای سیاستهای پولی بنا به شرایط خاص فرآیند انباشت سرمایه میتوان اولویت را به بازار داخلی داد و پول را به عنوان پول ملی در نظر گرفت یا سعی در ادغام در بازار جهانی داشت و پول بین المللی را بر پول ملی ارجحیت داد. شیوۀ مقررات یابی کینزی با اولویت رابطۀ مزدی نسبت به منبع تقاضا بودن نیروی کار و اولویت پول ملی و اولویت قلمروگرایی به جای قلمروزدایی تلاش کرد که تناقضات درون ماندگار سرمایه داری را حل کند. اما، اولویت دادن یک جنبه به جنبۀ دیگر به این معنا نیست که جنبۀ دوم کنار گذاشته می شود. شیوۀ مقررات یابی باید به طریقی باشد که الزامات شکل ارزش یعنی ارزش افزایی- سودآوری سرمایه توفیق یابد. با این حال، خود شکل ارزش یا فرایند انباشت پس از مدتی به کرانه های عبورناپذیر خود روبرو می شود و شیوۀ مقررات یابی نه تنها قادر نبود اختلالات در انباشت را حل کند. بلکه، آن را شدیدتر ساخت. با این مثالها می خواهم توضیح دهم که هر شکل از سرمایه داری و امروز نئولیبرالیسم در صدد حل بحران شیوۀ قبلی برمی آید. بعد از مدتی تضادهای سرمایه داری فوران می کنند و شرایط را بدتر می کنند. دلیل این امر نیز محدودیتهای خودِ فرایند انباشت سرمایه است که در تمام شکلهای سرمایه داری از فوردیستی تا کینزی و نئولیبرالیستی تکرار می شوند. به همین دلیل، مذاکراه با امپریالیسم آمریکا و گشایش بازار جهانی قادر نیست که فرایند توسعه تولید سرمایه داری را از شر مواجهه و تصادم با محدودیتها و تناقضات درونی همین توسعه نجات دهد. هر چرخه از توسعۀ سرمایه داری از مراحل متفاوتی تشکیل شده اند که در مسیر خود نهایتاً با محدودیتهای ذاتی توسعۀ ای روبرو خواهد شد و یک بحران ناگهانی به این چرخه از توسعۀ سرمایه داری خاتمه خواهد داد. اگر توازن قوای طبقاتی به نحوی باشد که سرمایه بتواند با به حاشیه راندن تشکیلات صنفی- سیاسی (طبقاتی) طبقۀ کارگر مثل کمیسیون از حیث سیاسی و جنبشی و به مدد تخریب سرمایه، همان تخریب نیروهای مولد [انفجارهای معادن و بندر رجایی] بحران را تاب بیاورد، چرخۀ جدیدی از توسعۀ تولید سرمایه داری آغاز خواهد شد.
هنگامیکه همه گروههای خارج از کشوری در حال جیغ و ویغ صلح طلبی یا با قدرتگیری ترامپ مثل سابق آویزان او شدند و حتی می گفتند که جمهوری اسلامی قصد ترور او را دارد تا تضاد کار و سرمایه را در ایران به تضاد رهبر سرمایه داری در ایران با پرزیدنت امپریالیسم آمریکا تبدیل کنند و امروز با روند مذاکرات لباس سیاه بر تن کردند و مانند گربه مرتضی علی از هر جا بندازید با «زبان» روی چکمه عوامل خارجی- استعماری پایین می آیند، در نوشتاری مورخ بیست و ششم آبان پارسال، مذاکرات امروز جمهوری اسلامی و ارباب بزرگ را از قبل زمانیکه پوزیسیون خارج کشوری بر طبل جنگ یا صلح هر دو برای حفظ سرمایه داری می کوبیدند و اطلاعیه هایشان هیچ شکی در حمله امپریالیسم به ایران نداشت و مثل چاقوکشان سید ضیاء با دمبشان گردو می شکستند و شقه های راه کارگرگرایی به جهان برای صلح جهانی که معنایی جز صلح با سرمایه داری ندارد ناله می کردند، اینگونه نوشتیم:
« جنگ به معنای کلاسیک، به پیش شرط هایی نیاز دارد که آن پیش شرط ها فعلا وجود ندارند. جنگ زمانی است که تمام راههای گفتگو به پایان رسیده باشد، نه زمانیکه نامۀ پنتاگون بعد از مانور هوایی و فرافکنی تدافعی اسرائیل سر تیتر کیهان می شود و مذاکره با امپریالیسم نقل و نبات محافل نمایندگان طبقۀ بورژوا در ایران از مرعشی تا مهاجرانی. در ارزیابی جنگ اولا باید توجه داشت که جنگ و حتی تحریم محصول درشتگویی آن و این رئیس جمهور مثل ترامپ یا عربده کشیهای مقامات جمهوری اسلامی و اسرائیل یا اشتباه صرف آنان نیست و با تغییر نمایندگان سرمایه داری در ایران و امپریالیسم، تغییر نمی کند. سیاست نمایندگان مشروط و محدود به روابط سرمایه دارانه است و با خوشرویی دیپلماتیک نیز رفع نمی شود. تحریم جمهوری اسلامی خود نشان از آن دارد که شرایط منطقه و امپریالیسم به گونه ای نیست که بخواهد بطور مستقیم یا با واسطۀ اسرائیل وارد جنگ کلاسیک با بورژوازی در ایران شود. تحریم نتیجۀ بالا گرفتن منازعات سیاسی و ژئوپلتیک تا بالاترین آستانه های آن است که شرایطی اشکال حاد آن را به کار گرفته می شود که شرایط برای دخالت نظامی فوری قدرت امپریالیستی مهیا نباشد. مسئله این نیست که برآوردهای اشتباه و درشت گوییها و مانورها و فرافکنیهای اسرائیل و امریکا در آسمان یکدیگر می تواند به تقابل و جنگ واقعی و کلاسیک منجر شود. مسئله این است که درشت گوییها زمانی تعیین کننده می شوند که پیش از این شرایط منازعات ژئوپلتیک و سیاسی تا جایی حاد شده باشد که عملاً اجتناب از این درشت گوییها دیگر امکان پذیر نباشد. به عنوان مثال درشتگویی های ترامپ دربارۀ کره شمالی و به اوج رسیدن تنش بین آمریکا و کره شمالی بطوریکه ترامپ، رهبر کره شمالی را «مرد موشکی کوچک» توصیف کرد و قول داد این کشور را با خاک یکسان کند. بسیاری از اعضاء گروههای خارج از کشور با اتکاء به درشتگوییها آنقدر دچار توهم شده بودند که دربارۀ درگیری نظامی اجتناب ناپذیر و حتی جنگ جهانی سوم و هسته ای در تلویزیون و رادیوها، امکاناتی که در خارج از کشور دارند، هیچ شکی نداشتند. ولی، ترامپ اولین رئیس جمهور آمریکا بود که با کیم جونگ اون در ژوئن دو هزار و هیجده دیدار داشت. زمانیکه در نتیجۀ منازعات زئوپلتیک یک کشور جزیی از محور شرارت خطاب می شود، نه تنها واکنش لسانی و عملی به تحرکات و شرایط جدید اجتناب ناپذیر است. بلکه، عدم واکنش خود معنایی جز تکمین نخواهد داشت و حتی ممکن است در حالاتی اقدامات شدیدتر کشورهای امپریالیستی را به دنبال داشته باشد. پس درشت گوییها بیش از آنکه نشانه ای از اشتباهات قابل جبران این یا آن سیاستمدار دولتهای سرمایه داری باشند، نشانه ای از بالاگرفتن منازعات هستند. اما، احتمال تغییر شکل آنها به مواجهۀ نظامی و جنگ کلاسیک به شرایط دیگری نیاز دارد و جنگ کلاسیک مانور ماهوره ای مثل اسرائیل و درشتگویی نیست و دقیقا بستگی به این مسئله دارد که بازار جهانی در چه شرایطی قرار دارد. از آنجاییکه مناقشات ژئوپلتیک فعلی نشان از وضعیت نابسمان بازارجهانی دارد و وضعیت بازار جهانی با حمله به ایران، بدتر می گردد، در شرایط کنونی به مانورهای هوایی به مثابۀ فرافکنی از قبل هماهنگ شده با جمهوری اسلامی، محدود می شود. مانور هوایی اسرائیل از جنبۀ پوشش و مهار بحران اقتصادی به جمهوری اسلامی بیشتر از صدها بمبی که در هیروشیما و عراق ریخته شد، یاری رسانده است. میزان اعدامها و دستگیریها که غالباً در پوشش سارق، معتاد، شرور و از این دست اتهامات به مخالفان خواه سامان یافته یا منفرد – از مانور هوایی اسرائیل با رشد فزاینده ای روبرو بوده است. اگر امپریالیسم در شرایطی بود که حمله و جنگ کلاسیک به ایران را در دستور کار قرار دهد، هرگز تحریمی در کار نبود. جنگ و حتی تحریم یک جادۀ یکطرفه نیست و همانطور که بر کشور تحریم شده و مورد حمله و جنگ کلاسیک قرار گرفته است بنا به وزن کشور هدف، کشور امپریالیستی یا متحدان آن را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. به عنوان مثال، تحریم هایی بسیار شدیدی که از اواخر سال دو هزار و یازده علیه ایران اعمال شدند، در بالا رفتن قیمت جهانی نفت برای یک دورۀ نسبتاً طولنی تاثیر داشتند و جنگ می تواند قیمت نفت و گاز را بیشتر افزایش دهد. افزایش قیمت نفت با تحریم باعث شد تا بسیاری از کشورهای اروپایی وارد کنندۀ نفت از بابت تحریم متضرر شوند. جنگ کلاسیک آنچنان قیمت نفت و گاز را افزایش خواهد که وخامت وضعیت بحرانی گاز آمریکا را تشدید میسازد. همانطور که شرکتها و لذا اقتصاد کشور تحریم کنندۀ ایران آسیب دید، جنگ این آسیب را شدت می بخشد. مسئله صرفا به این موارد و تبعات کوتاه مدت جنگ و حمله به ایران ختم نمی شود. همانطور که جمهوری اسلامی به عنوان دولتی که در منطقه تحریم شده بنا به جایگاه خود در اقتصاد جهانی، شریکهای تازه ای پیدا کرد یا با اقتصادهای نوظهوری که در حال رشد شتابان اقتصادی هستند و از نظام بین المللی حاکم بر مبادلات تجاری چندان راضی نبودند، ائتلاف استراتژیک تشکیل داد. روند اعمال تحریمهای اقتصادی بر کشورهای مخالف آمریکا تا همین جای کار باعث شده است که مبادلات بین المللی در حجم هر چه بالاتری توسط ارزهای غیر از دلار صورت گیرد و این امر دلارزدایی از اقتصاد جهانی و از دست رفتن یک مزیت بسیار بزرگ اقتصاد آمریکا، کمک کرده است. بنابراین، تحریم به مثابۀ یک اهرم فشار برای تغییر رفتار، ترمیم و تغییر از درون جمهوری اسلامی، ابزاری است که در بلند مدت گریبان هر چه گسترده تر مسببان خود را نیز گرفته و خواهد گرفت. تحولات اقتصاد جهانی از جمله شراکتهای گسترده اقتصادی بین روسیه و چین و حرکت به سمت تضعیف نظام پترودلار و همچنین تضعیت بانک جهانی و صندوق بین الملل پول که ابزارهای مالی امپریالیسم آمریکا هستند، مثالهایی کوچکی از روند نوظهور بعد از تحریم هستند.متعاقباً، جنگ کلاسیک باعث شدت بخشیدن به این روند خواهد شد.ضمناً، دولتهای سرمایه داری در ایران انعطاف لازم برای همراهی با اشکال در حال تغییر انباشت سرمایه را از خود نشان داده است و در مسیر خود با سطح مناسبی از پویایی، تغییر سیاستها و تغییر شکل، سیاه بازیها و ترفندهای گوناگون از جمله محاصرۀ اقتصادی، تحریم، اشتباهات فردی سیاستگذاران، جنگ و آتش افروزی در منطقه، شرایط گذار از یک دورۀ سرمایه داری را به دورۀ دیگر را فراهم ساخته است. قبلا در نوشتارهایی توضیح دادیم که تحریم که دهه هاست که دهان مداحان و ذاکرین اهل بیت جیش الجهل را آب انداخته است به شرایطی دامن زد که بخش بزرگی از بورژوازی ایران مدتها سودای آن را در سر می پروراندند. روند توسعۀ سرمایه داری در ایران به نحوی بوده است که برای ادغام بیشتر در بازارهای جهانی و رقابتی کردن هر چه بیشتر اقتصاد ایران، قیمت ارز هر چند سال یکبار افزایش سرسام اوری را تجربه کرده است. بورژوازی که پیش از آغاز تحریم، دورۀ تازه ای از آزادسازی قیمتها را با طرح هدفمندی یارانه ها کلید زده بود، از تلاطمات ارزی که بخشی از آنها به تحریم برمی گشت نیز استفاده کرد و بدین سان با بهره برداری از شرایط پیش آمده به خواستۀ خود که پیش از این تحقق آن به رویایی شباهت داشت– جامۀ عمل پوشاند. نهایتاً، تحریم بیش از هر چیز نشاندهندۀ میزان گره خوردگی اقتصاد ایران به اقتصاد جهانی است. برای یک کشور تحریم تنها زمانی می تواند به مسئلۀ حاد و عمومی تبدیل شود که پیش از روند توسعۀ آن کشور به بازارهای جهانی و نظام مسلط بر آن بازارها گره خورده باشد. این گره خوردگی در اقتصاد ایران در قالب جایگاه ویژۀ آن در تقسیم جهانی کار کاملا مشهود است. از طرف دیگر، نحوۀ مواجهۀ بورژوازی ایران با مسئلۀ تحریمها از همان ابتدا تنها بر مذاکرۀ صرف (علنی یا غیرعلنی) مبتنی نبود و نیست و تلاش برای یافتن شریکهای اقتصادی و سیاسی تازه و تعمیق شراکتهای قدیمی و تبدیل آنها به شراکت استراتژیک را شامل شد و می شود، نشان از پویایی حیات سیاسی – اقتصادی بورژوازی در ایران دارد. تحریم ها اگرچه بر اقتصاد ایران تاثیرگذار بود. اما نتوانست این اقتصاد را خفه کرده و منزوی نماید. این امر از یک سو توانایی و انعطاف پذیری بورژوازی ایران در مواجهه با شرایط حاد را نشان می دهد و از سوی دیگر نشاندهندۀ افول هژمونی امپریالیسم آمریکاست؛ این قدرت هژمون رو به افول، به رغم اعلام های مکرر خود، تا کنون نتوانسته شرایط بازارهای جهانی را به نحوی مدیریت کند که اقتصاد ایران در عین وابستگی به آن بازارها از پا در آید و لذا در رسیدن به هدف نهایی ناکام مانده است. برعکس، جنگ طبقاتی در ایران، جنگ ما با بورژوازی به معنای بالا بردن بحران اقتصاد سرمایه داری تا آنجایی است که بر سر طبقۀ بورژوا آنچنان خراب شود که دیگر نتواند با انعطاف پذیری و شیوههای گوناگون، بحرانی که از سال نود و یک به رغم تلاشهای زیادی هنوز نتوانسته از آن سر بیرون بیاورد را مهار کند. ارتقاء بحران اقتصادی سرمایه داری در ایران، نه تنها منطقه را تحت تاثیر مثبت خود قرار خواهد داد. بلکه، پوزیسیون بورژوایی از جمهوری خواهی و دمکراتیسم، شوراهای گذار، سوسیال دموکراسی و سلطنت طلبی را به انزوای نابود کننده خواهد کشید.»
امروز نیز در اطلاعیه ها و بیانیه ها مانند اطلاعیه سمساری «ح. ک .ک» دربارۀ انفجار بندر رجایی بدون ریشه یابی، فرمول بندی و تاملاتی دربارۀ اقتصادی سرمایه داری در بحران و رابطۀ آن با خود و تخریب نیروی مولد، در فقدان عضوی تولید کننده که اسم کمونیسم را به خطا روی خود گذاشته با ذهنیتی عامیانه فقط به این جمله که انفجار کار جمهوری اسلامی است اکتفا می کند و همدردی و زوزه کشی اطلاعیه ای خود را با یک شعار آبکی، زنده باد حکومت کارگری در تضاد با زنده باد دیکتاتوری پرولتاریا به پایان می رساند تا ما در پروژه نفت در خشکی و دریایی بگوییم که گر به همدردی و اطلاعیه، آدمی کمونیست بدی، احمد و بوجهل هم یکسان بودی، گر بگوییم شرح آن بی حد شود، مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
انفجار کار دولت سرمایه داری در ایران فرزند خلف شومپیتر است و چنانکه در بالا توضیح دادیم، تخریب نیروی مولد؛ نیاز سرمایه داری در بحران است که با کمبود منابع مالی و در واقع با کمبود سرمایۀ پولی در چرخۀ سرمایه روبروست. هر بحرانی نیز به رکود دامن می زند و در هر رکودی این سرمایه مالی است که به یکباره نیست و نابود می شود. وقتی رکود بر اقتصاد سرمایه داری خیمه می زند، سرمایه دار به دلیل کاهش جدی نرخ سود از سرمایه گذاری که بخشی به واردات و صادرات برمی گردد و مصرف مولد ابزار تولید پیش از این تولید شده سرباز می زند و کارگر نیز دستمزدی در چنته ندارد که با آن بخواهد چیزی آنچنانی بخرد. سرمایه داران – گنده لاتها ضرورت برای خروج از رکود را در چارچوب انتخاب فعالیت بنگاه هایی که بتوانند به عنوان بخش پیشران یعنی ما و تولیدات ما، صنعت نفت و گاز، به عنوان بخشی که منجر به تحرک در سایر بخشهای اقتصادی و و بالاترین و سریعترین نرخ ارزش اضافی را محقق سازند تا چرخۀ سرمایه را مجدداً از سرگیرد و در مقابل تخریب نیروهای مولد بنگاههای دیگر نیاز ضروری پیدا می کند.
در نظریۀ ارزش اضافی این جنبه از ذهنیت علیل بورژوایی مانند ح. ک. ک و سایر عظمای متوهمی که در بالا اسم برخی از آنان را آوردیم به خوبی قابل توصیف هستند. در بحران بازار جهانی، تناقضات و تعارضات تولید بورژوایی به طرز قابل توجهی آشکار می شوند. توجیه گران تولید بورژوایی به جای تحقیق در مورد ماهیت عناصر متعارضی که در فاجعۀ فوران می کنند و منفجر می شوند، تنها خود را به انکار خود فاجعه قانع می کنند و در مواجهه با وقوع دوره ای و منظم بحران ها، اصرار می ورزند که اگر تولید طبق رساله های درسی انجام می پذیرفت، هرگز بحرانی روی نمی داد. در نگاه این توجیه گران که به هزاران پسوند و پیشوند حزب، کمونیسم، شورا و کارگر خود را بزک کرده اند به منظور اثبات اینکه تولید سرمایه دارانه نمی تواند به بحران عمومی منجر شود، تمامی شرایط و اشکال مشخص این تولید، تمامی اصول و خصیصه های مشخص اش و بطور خلاصه، خود تولید سرمایه دارانه انکار می شود. در واقع توسط اینان نشان داده می شود که اگر شیوۀ تولید سرمایه داری، به طریق مشخصی توسعه نیافته بود و به یک شکل منحصر به فرد تولید اجتماعی تبدیل نشده بود، بلکه شیوۀ تولیدی می بود که به بدوی ترین مراحل حیات بشری بازمی گشت، تناقضات و تعارضات مختص به آن، و لذا فوران و انفجار آنها در بحران ها، وجود نمی داشت.