همیشه در بحران
دربارۀ مشکلات جنبشهای ترقیخواهی
ا. م. شیری
اکنون دیگر سالهاست که نیروهای مترقی ایران، نه فقط در حرف، بلکه، در عمل برای تأمین منافع کشور تلاش میکنند، منتظر برآمد جنبش انقلابی هستند. این خیزش با عنایت به نشانههای ظهور آن در حوادث مختلف، همواره خیلی نزدیک بنظر میرسد. پس از هر تجمع اعتراضی حتی ضعیف، تحلیل و بررسیهایی با روحیۀ نزدیک بودن حادثۀ مورد انتظار از مدتها پیش- وقوع انقلاب، در سپهر اطلاعات باصطلاح انقلابی ظاهر میشود. در این شیوۀ تفکر، هر چیزی که در روال کهنهگی نگنجد، دلیلی برای خوشبینی محسوب میشود.
به این ترتیب، هرگز آرامش اجتماعی کامل برقرار نخواهد شد و مبارزه، بویژه، مبارزۀ طبقاتی همیشه به هر شکل ممکن ادامه خواهد داشت. جامعۀ ما نیز مملو از نمونههای تضاد طبقاتی و تعارض منافع طبقات مختلف است. زمانی کارگران در مؤسسات مختلف تولیدی دست به اعتصاب و اعتراض میزنند؛ مخالفت خود را با خصوصیسازی و واگذاری اموال و داراییهای ملی به افراد خاص اعلام میکنند؛ برای احقاق حقوق مسلم و ایجاد تشکلهای صنفی خاص خود تلاش میکنند؛ زمانی دیگر روستائیان و کشاورزان برای حل مشکل کمآبی یا بیآبی که حاصل و نتیجۀ اجرای پروژههای ویرانگر است، تجمع میکنند؛ بازنشستگان و مستمری بگیران که اندوختههای تمام عمرشان برای دوران پیری به تاراج رفته، در مقابل نهادهای دولتی و قانونگذاری به تجمعات اعتراضی دست میزنند؛ اهالی فرهنگ و آموزش و پرورش دیگر جایی برای عقبنشینی ندارند؛ وقتی که صدای کامیونداران نیز درآمده است؛ معضل آلودگی هوای کلان شهرها و تخریب محیط زیست به مشکل تقریباً غیرقابل حل فراروئیده؛ کوه و جنگلخواری به رویۀ عادی بدل شده است؛ دزدی، اختلاس، رانتخواری در نزد مقامات ارزش و اعتبار محسوب میشود و الیآخر… خبرهای نویدبخش بسیاری در بارۀ حرکت به سوی تکامل شرایط انقلابی به تکرار به گوش میرسد. و همیشه افرادی یافت میشوند و مژده میدهند: «اکنون دیگر آغاز شده و کار نظام تمام است»!
به موازات همه اینها، دستۀ خاصی از افراد وجود دارند که خود را «چپ» میدانند و البته، بمعنی واقعی کلمه هم چپ (فاقد اعتقاد و باور سیاسی، فلسفی، نظری) هستند، ناگهان چنان با آب و تاب به تقبیح اتحاد شوروی فقید نه فقط بعد از اعدام آن در اوایل سالهای نود قرن گذشته میلادی، حتی از بدو پیدایش و قتل هزاران هزار بارۀ استالین میپردازند که گویی عنقریب است که انقلاب «بلشویکی» در کشور رخ دهد و این «چپها» موظفند از وقوع آن به هر نحو ممکن ممانعت کنند تا مبادا آسیبی به منافع اربابان پول، صاحبان سرمایه و سارقان داراییهای عمومی برسد. یا در مقابل حوادث مختلف در گوشه- گوشۀ جهان چنان مواضع متضاد و متنافر اتخذ میکند، که باعث تعمیق بحران در داخل جنبشهای عموماً ترقیخواهی میگردد. مواضع بشدت متفاوت و متضاد اتخاذی در روزها و هفتههای اخیر در برابر حوادث اوکراین و اقدام ارتش روسیه برای فاشیزمزدایی در این جمهوری، نماد و نمونۀ روشن دیگری از بحران درونی جنبش به اصطلاح انقلابی است که عمدتاً بدون شناخت کافی از ریشه و منشاء اتفاقات و اهداف عوامل تأثیرگذار در آن و بر اساس احساسات انجام میشود. در چنین فضای بشدت آلودهای، یک حس تغییر عجیب متولد میشود و فوراً میمیرد.
این همه دلتنگی برای خیزش تاریخی یک توضیح واضح دارد. جنبش ترقیخواهی، بویژه، جنبش عدالتخواهی در بحران جدی به سر میبرد. فعالان و کنشگران هوادار کارگران و زحمتکشان که مدتهاست طعم هیچ موفقیت واقعی را نچشیدهاند، تشنۀ توجه تودههای کار و زحمت هستند و بسیاری از آنها از مشکل مقاومت طبقۀ کارگر در برابر اندیشههای سوسیالیستی رنج میبرند. اغلب تصور میشود که آنها همیشه همراه با انسانهای زحمتکش و ستمدیده، آمادۀ مبارزه برای حقوق خود و برای دنیای جدید هستند. اما نه، بسیاری از کارگران حتی حاضر نیستند در مبارزه برای تشکیل سندیکاها و اتحادیههای کارگری یا دیگر تشکلهای صنفی و طبقاتی خاص خود مشارکت نمایند.
موضوع از آنجا تشدید میشود که افول کنونی جنبش کارگری به طور سنتی با دورۀ خیزش و دورۀ انقلابهای پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم و حتی اغلب با سال سرنوشتساز ١٩١٧ در تمام تاریخ مقایسه میشود. تصور مبارزان امروزی از جهان عمدتاً بر اساس منابع تاریخی مربوط به آن دوران قهرمانانه شکل گرفته است.
واضح است که در دورۀ خیزش تاریخی، هستههای کوچک بلشویکی حتی در میان کارگران شرکتهای بزرگ اعتبار و نفوذ داشتند و در برخی موارد توانستند هزاران طرفدار جذب کنند. در سالهای بشدت ملتهب منتهی به انقلاب کبیر سوسیالیستی ١٩١٧ تودههای کارگر میتوانستند حتی انقلابیتر از بلشویکها عمل کنند.
آری، کارگران در روند رویارویی طبقاتی میتوانند در راه مبارزه برای حقوق اقتصادی و سیاسی خود متحد شوند. طبقه کارگر و متحدانش زمانی که دشمن چندین برابر قویتر است، میتوانند توانایی غلبه را نشان دهند و بیآموزند که در سختترین شرایط پیروز شوند.
این ویژگیهای طبقۀ کارگر انقلابی دورۀ خیزش تاریخی با وضعیت طبقۀ کارگر امروزی که توانایی اتحاد خود را حتی به سادهترین دلایل از دست داده است، بطور کلی هماهنگ نیست.
با وخامت مداوم موقعیت زحمتکشان و کارگران مزدبگیر، لازم به نظر میرسد، که آنها باید یاد بگیرند و بیاموزند چه کسی چرا و چگونه آنها را سرکوب میکند؛ دچار تفرقه میسازد تا بیشتر و راحتتر استثمار کند. پس از تمامی رخدادهای بعد از انقلاب سال ١٣۵٧، چگونه میتوان به تبلیغات رسانههای بورژوایی مانند بیبیسی، صدای آمریکا، رادیو فردا، دویچه وله و یک مشت زیر مجموعۀ آنها، صدا و سیمای کشور و امثالهم که تا اعماق مغزها رسوخ کردهاند، کم بها داد؟ با این حال، کنشگران راستین میتوانستند یک بدیل واقعی ارائه دهند و با درسآموزی از تجارب تاریخی، در سازماندهی مبارزه کنونی برای منافع اقتصادی، یعنی برای افزایش دستمزدها، برای بهبود شرایط کار، برای قراردادهای جمعی به کارگران کمک کنند. اگر چه این اقدامات اکنون به هر دلیلی انجام نمیشود، اما زحمتکشان در این امر متحد دیگری ندارند. بنابراین، تقویت پیوند بین فعالان جنبش عدالتخواهی و طبقۀ کارگر کاملا ضروری به نظر میرسد.
روزی روزگاری، تنها یک سخنران یا یک تشکل از اردوی مدافع مزدبگیران کافی بود که در زمان مناسب و در مکان مناسب سخنرانی کند تا بلافاصله هزاران هزار نفر در اطراف او گرد آیند؛ حمایت کنند و آمادگی خود را برای اقدام مشترک اعلام نمایند. گردهمآیی بزرگ سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) بمناسبت اول ماه مه در میدان آزادی تهران در سال ١٣۶٠ نمونۀ مشخص این مدعاست.
اما امروز اغلب درک نمیکنیم که چرا در حال حاضر چنین چیزی اتفاق نمیافتد. ما از مریخ فرود نیامدهایم؛ ما بخشی از همین مردم هستیم؛ وضعیت اقتصادی و سیاسی کنونی را مطالعه میکنیم؛ نیازهای مردم عادی را میدانیم؛ دائماً کار تبلیغاتی انجام میدهیم؛ در گردهماییها صحبت میکنیم؛ مقاله مینویسیم؛ نشریه منتشر میکنیم؛ وب سایتها و وبلاگها در اختیار داریم. ما میتوانیم فیلمهای عالی، حتی مطابق الزامات هنر فیلمبرداری بسازیم؛ در ورودی کارخانهها مطالب تبلیغاتی توزیع کنیم؛ جلسات و مجامع مختلف دسته جمعی برگزار نمائیم و باشگاههای بحث و گفتگو، چه بصورت مجازی، چه بصورت واقعی دایر کنیم. با این حال، تنها چیزی که تا کنون به دست آوردهایم، وجود ارتشی از «سربازان خانهنشین» است که از پنجره منزل به دنیا تماشا میکنند؛ جدلهای بیپایانی ترتیب میدهند؛ «لایک» میکنند و … و چنین است که بحران سراسر جنبش ترقیخواهی را درمینوردد و دائمی میشود. و تا زمانی که این ارتش عملاً به حرکت درنیاید، بحران دوام خواهد یافت.
چنین ارتشی با چنین رویکردی در شرایط فروخفت جنبش کارگری، بیتردید، به سود نظام سرمایهداری است. زیرا، آنها مبارزۀ طبقاتی را در دایرۀ قوانین و نظم امنیتی طبقۀ حاکم محدود میسازند. با وجود چنین اوضاع و احوالی، پرورش ذهنیت دوری از سیاست و دوری از مبارزه، به هیچوجه دشوار نخواهد بود. بویژه اینکه اکثر مردم تجربهای در این زمینه ندارند.
مجموع نیروهای مترقی با منابع بسیار اندک و گروههای کوچکی از حامیان خود، حتی در شرایط یک جنبش تودهای سندیکایی، در رقابت با کل ساختار دولتی سرمایهداری برای کسب اعتبار در میان کارگران، خود را در موقعیت نابرابر وحشتناکی خواهند دید. البته، ما نمیتوانیم اعتماد اکثریت زحمتکشان را حتی اگر بخواهند برای منافع اقتصادی خود متحد شوند و بجنگند، فوراً جلب کنیم.
با این حال، در این سطح از مبارزه، ما دیگر مانند اکنون درمانده نخواهیم بود. با وجود یک جنبش گستردۀ سندیکایی، اگر برای کار آماده باشیم و آنطور که باید کار کنیم، قادر خواهیم بود با طبقه کارگر، هرچند با بخش کوچکتر، اما پیشرو آن همآهنگ شویم. این بخش کوچک، اما پیشرو آن قادر خواهد بود به پیشتاز تبدیل شود و بر اساس آن، حزب سیاسی طبقۀ کارگر که اغلب در مورد آن صحبت میکنیم، میتواند توسعه یابد و بالهای خود را بگستراند.
فقط در این حالت میتوانیم سنگبنای ساختمان حزب تأثیرگذار آینده را ایجاد کنیم و از چنگال بحران همیشگی خلاص شویم. بعد از این در مورد کارکرد سازوکار تصمیمگیری، در مورد وب سایتها، کانالها و روزنامهها، در مورد هستههای محلی (محل کار یا زندگی) آمادۀ کار در این زمینه، در مورد آموزش کادرهای لازم برای کار سیاسی، در مورد توسعه و در بارۀ مهارتهای لازم و مطالب روش شناختی صحبت میکنیم. به سخن دیگر، در غیاب عوامل عینی، نباید آرام گرفت، بلکه، به طور فعال باید عوامل ذهنی را آماده کرد.
در آینده، زمانی که اکثریت زحمتکشان در مبارزۀ طبقاتی- اقتصادی شرکت نماید، زمانی که فعالترین و پیشروترین بخش طبقۀ کارگر حاضر باشد در کنار سازمان سیاسی خود و تحت رهبری آن عمل کند، میتوان به اقدامات لازم برای توسعۀ جامعه دست زد؛ اعتصاب سیاسی سراسری را در دستور کار قرار داد. بجز این، تمامی راههای دیگر تأثیرگذاری بمعنی دوری از واقعیت و تداوم بحران است.
١٨ اسفند- حوت ١۴٠٠
*- منبع تصویر