آویزان نوری

بانو "آویزان نوری" (به کُردی: ئاواێزان نوری)، شاعر و نویسنده‌ی…

مارکس و اتحادیه‌های کارگری(۳)

مبارزه علیه لاسالیسم و انواع اپورتونیسم آلمانی نوشته: ا. لازوفسکی برگردان: آمادور نویدی مبارزه علیه لاسالیسم…

چه بازی دردناک با سرنوشت انسان 

نویسنده: مهرالدین مشید  قدرت ابزاری برای رهایی انسان، نه ابزاری برای…

آیا هوش مصنوعی مسلمان است؟

عثمان نجیب من یادداشتی از یک پیش‌بینی هراس انداز در مورد…

خالق  “ قرارداد اجتماعی ” را گرامی میداریم 

میرعبدالواحد سادات  1 تتبع و نگارش از :  میر عبدالواحد سادات  دوم جولای مصادف به دوصدو چهل و هفتمین سال وفات یکی از تاثیر گزار ترین نمایندگان  عصرروشنگری اروپا و برجسته ترین نقاد آن عصر ژان ژاک روسو  است .  اندیشمندی که…

نه یک پیروزی دیپلوماتیک؛ بلکه یک اشتباه استراتژیک در هندسه‌…

نویسنده: مهرالدین مشید                              به رسمیت شناسی طالبان از سوی روسیه و…

اخراج بی رویه ی مهاجران افغان از ایران

  نوشته ی :اسماعیل فروغی       این روزها خبراخراج دسته جمعی و گسترده…

شناخت روسیه از طالبان

با خانه نشینی و بیکاری که چشم و گوش با…

داد خواهی بخاطر حق و حقوق افغانان مظلوم و داعیه…

بنام خداوند حق و عدالت مهاجرت افغانان که درطی نیم قرن…

مارکس و اتحادیه‌های کارگری(۳)

مبارزه علیه لاسالیسم و انواع اپورتونیسم آلمانی نوشته: ا. لازوفسکی برگردان: آمادور نویدی مبارزه علیه لاسالیسم…

سیاست فاشیستی اخراج افغانها باید فورا متوقف شود!

هیچ انسانی غیر قانونی نیست! جمهوری اسلامی در پی شکست مفتضحانه…

اخراج ۴۳ هزار مهاجر افغان از ایران در یک روز!!

اخراج ۴۳ هزار مهاجر افغان از ایران در یک روز،…

حکومت آخوندی ایران جنایت کربلای قرن را رقم زد، یزیدان…

محمدعثمان نجیب ایران در گرمای سوزان، زمین را زیر پای هم‌وطنان…

حیات بشری را آتش فشان خاموشی به شدت تهدید میکند

نویسنده:مهرالدین مشید جهان در معرض توفانی فراتر از جنگ سوم  این پرسش…

دومین بار طی طریق در تعامل گذری انسان با هوش…

*محمدعثمان نجیب، بنیاد‌گذار مکتب دینی فلسفی من بیش‌از این نه…

درک لنینی از دموکراسی: نگاهی از سده 21

ترجمه. رحیم کاکایی یرومنکو ولادیمیر ایوانوویچ دکترعلوم فلسفه، مشاور رئیس مجلس قانونگذاری…

افغانستان در سایۀ رقابت‌های ژئوپولیتیکی جهانی ناشی از جنگ اسرائیل…

مقدمه تنش‌های دراز ‌مدت میان ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و جمهوری…

فیلسوف آس و پاس،- مدافع مالکیت خصوصی!

max stirner (1806-1856) آرام بختیاری ماکس اشتیرنر، آغاز آنارشیسم فردگرایانه. ماکس اشتیرنر(1856-1806.م) آلمانی،…

افغانستان- آموزشگاهی خونین برای ایران و همسایگان 

سلیمان کبیر نوری در این مقاله می‌خوانید: چکیده نئولیبرالیسم و استعمار؛ تجربه‌ای عینی افغانستان؛…

جنگ های جیوپولیتیک جدید و افغانستان تحت حاکمیت طالبان

نویسنده: مهرالدین مشید از بازگشت تروریسم تا تقابل قدرت های بزرگ در…

«
»

نوستالوژی و جاذبه های فکری و اعتقادی 

نویسنده: مهرالدین مشید

نوستالوژی و گذشته گرایی های فکری و اعتقادی

زمانیکه یک آهنگ زیبا با صدای زیبا و حنجره ی طلایی، اسطوره ی موسیقی افغانستان مرحوم احمد ظاهر یا با صدای گیرا و دل نشین و سحر آمیز و حماسه آفرین مرحوم ساربان و زنده یاد استاد ناشناس در گوش های ما طنین انداز می شوند و یا زمانیکه آهنگ ” جانان خرابات …” با صدای روح پرور و خاطره انگیز کوه ی موسیقی کشور مرحوم استاد سرآهنگ در فضا به اهتزاز درمی آيد یا گاهی که چشمان ما به منظره یا تابلو های قشنگی از استادان شناخته شده ی کشور استاد غوث الدین و استاد برشنا خیره می شوند که گذشته ها را به تصویر کشیده اند. یک باره خاطره های پارینه در ذهن ما تداعی می شوند و در موجی از فانتیزی شگفت انگیز ما را به گذشته های دور می برند. این صدا ها ‌و تصویر ها در عین آنکه در ما نوعی اضطراب و دلهره ایجاد می کنند و فشار های روانی ما را افزایش می دهند؛ در عین زمان برای ما نوعی شادی و آرامش می بخشند و چنان حادثه آفرینی می کنند که گذشته ها را با همه زشتی ها و ناملایمات و ناخوشایندی های آنها برای ما زیبا و خوشایند به تصویر می کشند. در چنین حالت این پرسش در ذهن انسان خطور می کند که در پشت این همه جاذبه های فرحت بخش و گوارا چه قدرت معجزه انگیز و جذابی وجود دارد که این سناریوی حیرت افگن و شگفت انگیز را در ذهن انسان برپا می کند و در نتیجه گذشته ها با همه زشتی هایش برای ما این قدر خوشایند و پرجاذبه و حال با همه زیبایی هایش برای ما دلگیر و ناخوشایند جلوه می دهد. در پشت این سناریوی شگفت انگیز قدرت معجزه گری وجود دارد که از آن به عنوان نوستالوژی یاد می کنند.

نوستالوژی یعنی یک احساس غم‌انگیز همراه با شادی به اشیا، اشخاص و موقعیت‌های گذشته است که نوعی آرزومندی عاطفی و احساس گرمی نسبت به گذشته ها در انسان ایجاد می کند‌. این دل تنگی ها نسبت به زادگاه گاهی به اوج خود می رسند و در رنگین کمانی از خاطره ها جسم و روان انسان را به گروگان می گیرند. جاذبه های نوستالوژی در جهان امروز که ارزش های انسانی هر لحظه قربانی روابط، مناسبات و سیستم سرمایه داری می شود و انسانیت زیر ساطور ماشین سرمایه ضجه می کشد؛ برخلاف گذشته که دریغ خوردن برای گذشته نوعی بیماری تلقی می‌شد، امروز این احساس نتایج بسیار مثبتی برای فرد به همراه دارد. نوستالوژی در واقع هیجان و هم‌زمان وقار را افزایش می‌دهد و عزت نفس و ارتباطات اجتماعی را رشد می‌دهد. نوستالوژی با ایجاد ارتباط بین گذشته و حال به زندگی معنی می‌بخشد و حتا با احساس مرگ مقابله می‌کند. هرچند جامعه شناسان و روان شناسان میگویند، هر انگیزشی از طریق حواس چندگانه می‌تواند ما را به جایی برگرداند که خاطره‌ای از آن داریم، ولی پس از بروز این اتفاق تصور این که لزوماً گذشته بهتر از حال بوده‌است و امروز اوضاع به خوبی قدیم نیست، نوعی انحراف و کژکاری در مرکز پردازش عواطف در مغز است؛ اما فیلسوفان در این مورد حرف ها و حدیث های دیگری دارند.

نوستالوژی و فیلسوفان

یک قرن بعد از چاپ مقاله «هوفر»،بین سال های 1789 تا 1815، شرایط به گونه ای شد که تعداد مهاجران و سربازان دور از وطن به شدت افزایش یافت و تعداد موارد بیمارانی که در آن زمان «بیماری نوستالژی» برای آنها تشخیص داده می شد چند برابر شد؛ اما در این زمان پزشکان و به خصوص پزشکان ارتشی، تجربه بالینی بیشتری پیدا کرده بوند.آنها به تجربه آموخته بودند که چگونه این اختلال را تشخیص دهند و آن را روان درمانی کنند و به این وسیله یک یادآوری خوشایند خاطرات گذشته را در بیمارانشان ایجاد کنند.«بارون پرسی»، یکی از این پزشکان می نویسد:«درمان این بیماری باید روحی و نه دارویی باشد، تجربه نشان داده است که تجویز دارو جز بدتر کردن علایم کار دیگری نمی کند. با گذشت پنجاه سال، واژه نوستالژی از متون پزشکی ناپدید شد و دیگر برای توصیف اختلال های -روانی بیماران به کار برده نشد.

گرچه نوستالژی در ابتدا یک اصطلاح پزشکی بود؛ اما به زودی توجه فیلسوف ها را هم به خود جلب کرد. هالر در مورد آن مقاله ای در دانشنامه Diberot نوشت. کانت باور داشت که نوستالژی یک بیماری ناشی از تبعید نیست؛ بلکه فقر مسبب آن است و دارایی و موفقیت های اجتماعی می تواند آن را از بین ببرد. درست در همین هنگام واژه نوستالژی آهسته؛ اما پیوسته گام به دنیای ادبیات گذاشت. نوستالژی در ادبیات، دیگر یک بیماری نبود، بلکه گونه ای جوشش و لبریز شدن احساسات رمانتیک در رابطه با «اندوه دیر زاده شدن» بود. در زبان ادبی دوره رمانتیک در فرانسه، نوستالژی در آثار «هوگو»، «بالزاک» و «بودلر» پیدا و پنهان پیش چشم و ذهن می نشیند. «هوگو» به آن به مثابه «درد سوزان دوری از وطن» می نگرد. «بودلر» آن را برابر با «اشتیاق برای چیزهای از دست رفته» برمی شمرد و «سارتر» آن را «در حسرت یا اشتیاق هیچ بودن» می داند. در آغاز سده بیستم نوستالژی معنای «بی وطنی جغرافیایی آدمی» پیدا می کند. روسو شرح داد که چگونه یک ملودی می تواند به صورت همه گیر برانگیزاننده میل شدید بازگشت نوستالژی در میان سربازان سوئیسی شود.

مارسل پروست در رمان در جستجوی زمان از دست رفته می نویسد که چگونه قهرمان داستانش بعد از نوشیدن یک چای و نوشیدنی خاص به یاد گذشته و دوران کودکی اش همراه با عمه اش می افتد، گذشته شیرینی که در ان یک کودک خوشبخت بود و نه یک مرد بالغ بیزار از دنیا. «شاید بتوان رمان «جهالت» میلان کوندرا را به عنوان تازه ترین نمونه از یک اثر نوستالژیک نام برد. می بینیم که بسیاری از آثار مهم ادبیات جهان نوستالژی را درون مایه کار خویش قرار داده اند.»در عین حال می توان شواهد نوستالژی برانگیخته شده از منظره ها، طعم ها و بوهای یادآورکننده کودکی را به کرات در رمان ها و اتوبیوگرافی ها نویسندگان داخلی و خارجی دید و جستجو کرد. یک نویسنده آمریکایی به نام Fisher.K.F.M سرآمد دیگر نویسندگان در نوشتن کتاب هایی در مورد نوستالژی ناشی طعم است. لرد بایرون گفته است: « اوقات خوش گذشته; همه اوقاتی که قدیمی شوند، خوب هستند.»آلبر کامو میگوید: « کسانی که برای اوقات خوش گذشته، مویه می کنند، به چیزهایی که دوست دارند، دست یابند اشاره می کنند و نمی توانند احساس بدبختی شان را نه تسکین دهند و نه خاموش کنند.»

 برایان استنلی ترنر  (1987) جامعه شناس بریتانیایی و استرالیایی وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی را به صورت فشرده پیگیری میکند و رابطه نزدیک آن را با مفهوم مالیخولیا در اندیشه کلاسیک و بعد از آن و معانی پزشکی، ادبی و دینی آن در غرب بررسی می کند و می گوید که در انگلستان تا قرن هجدهم از اصطلاح نوستالژی ذکر مشهودی به میان نیامده است (615 :1966 ,Onion). 
ترنر کاربرد شبه پزشکی اصطلاح نوستالژی را به معنای دلتنگی، اصطلاحی جعلی می داند، زیرا همان طور که اصطلاح مالیخولیا به یک سنت غنی تر گفتمان تعلق دارد، اصطلاح نوستالژی بیشتر در حوزه فلسفه و جامعه شناسی به معنای «وضعیت بیگانگی بنیادی انسان» (150 :1987 ,(Turner کاربرد دارد. مفهوم دلتنگی به عنوان شکل بنیادی بیگانگی یا الیناسیون به ویژه در سنت فلسفه کنت، که ترنر میکوشد اصطلاح نوستالژی را در آنجا ردیابی کند، جای روشنی دارد. هایدگر در جایی گفته است که ظهور ژاپن از جمله تکانه های مهمی بوده است که او را به بازسازی فلسفه غرب برانگیخته است.

به باور روانشناسان علاقمندی به گذشته بیشتر در دوران میان سالی رخ می دهد. در این دوره است که انسان می خواهد، هویت خود را مورد باز اندیشی قرار بدهد. اینجا است که انسان گذشته ی خود را مورد تجدید نظر قرار می دهد و به تعبیری، آرایش جدیدی به اشیاء و در نتیجه به زندگی خود می‌دهد و از نو گذشته خود را بازخوانی می‌کند. البته گزینش‌ها از گذشته در اینجا به شکل دلبخواهانه مبتنی است بر ترکیبی از نوستالژی و بازاندیشی. از این حیث اشیاء برای کمک کردن به شکل‌گیری این روایت و تصویر اهمیت پیدا می‌کنند. وقتی ادبیات فلسفی و نظری مطالعات فرهنگ مادی جهانی وارد بحث می‌شود، این مباحث برای ما معنادارتر می‌شوند. یعنی آنها چیزهای جدیدی را برای ما تعریف می‌کنند و می‌گویند ما می‌توانیم به آنچه شما در ذهن دارید و دغدغه‌تان است، پاسخ دهیم.

شماری از جامعه شناسان بیشتر به شیوه نوستالژیک، بر حلول تجدد در جوامع غربی و موضوع نوع جدید همگرایی در جامعه ملی به مثابه ی جامعه کم و بیش معیاری و معنای آن تمرکز کرده اند. حتا هربرت اسپنسر، که احتمالا در این دوره متنفذترین جامعه شناس از حیث وجه جهانی در خصوص این موضوع بود، از کسانی نبود که «تجدد عقلایی» را همانقدر که وانمود میکرد با بی تفاوتی استقبال کند. مثلا او به نخبگان میجی در ژاپن توصیه میکرد که محکم به سنت های دینی خود بچسبند (417 :1966 ,Spencer)، او در مورد انگلستان بر این عقیده بود که «جان مایه ای که از هماهنگی ارگانیک در دنیای قرون وسطا آمده است، هنوز یکسره از میان نرفته است.

اشتیاق به گذشته چنان از برج و باروی نوستالوژی فوران می‌کند که حتا آن خاطره های وحشتناک گذشته و بویژه روز های اختناق آور و مرگبار دوران تره کی، امین، کارمل و نجیب و بعد جنگ های وحشتناک گروهی در کابل با همه زشتی های خفقان آورش گاهی چنان خوش تلقی می شوند که گویی آن همه در غبار رخداد های پسانتر چنان پنهان شده اند که در نتیجه ی رسوب حوادث بر برج و باروی آنها، اکنون زیباتر از حال می نمایند. این نوستالژی چنان ما را در خود فرو می برد که حتا مبارزه ی آن زمان ما را در برابر رژیم های یادشده زیر پرسش می برد. زمانیکه رویکرد های وحشت بار و دهشت الود نظام طالبانی را می شنویم، آن همه مبارزات گذشته بنا بر بی نتیجه بودن آنها برایم پرسش برانگیز جلوه می کنند. در چنین حال آن روز ها برایم خاطره انگیز و شادی آفرین می نمایند که با هم صنفی های ما البته آنانیکه قدر یاری و دوستی را پاسدار بودند، به بحث های ایده ئولوژیک می پرداختیم و با وجود اختلاف های فکری، همدیگر پذیری های صمیمانه و صادقانه در روابط ما حاکم بود و بر شیرازه های دوستی های ما خللی وارد نمی‌کرد. آنهم نوستالوژی کشوری که از پنج دهه بدین سو در نتیجه ی مداخله های استخباراتی و ناکارآمدی و خودخواهی های رهبران گروه ها و زمامداران فاسد و خاین در آتش می سوزد. زنان از حق کار و دختران از حق آموزش محروم و مردمان آن در داخل با فقر جانکاه و بیکاری دوامدار تحت سیطره ی استبدادی طالبان روز های دشوار را سپری می کنند و میلیون ها شهروند آن در بیرون از این کشور در کشور های گوناگون جهان آواره و در بدر اند و با زنده گی دشواری دست و پنجه نرم می کنند. کشوری که اکنون به مفرزه ی گروه های خطرناک تروریستی جهان تبدیل شده و مردم آن قربانی تروریسم شده است. بر بنیاد گزارش نشریه ی لانگ وار ژورنال القاعده اکنون به رهبری سیف العدل در ولایت های بادغیس، هلمند، غزنی، کنر، لغمان، ننگرهار، نورستان، پروان، ارزگان و زابل، دارای پایگاه های آموزشی است.

هرچند فیلسوفان، دانشمندان و ادیبان به نوستالوژی بحیث احساسی سیال و پایان ناپذیر پرداخته اند که هیچ گاهی از اشتیاق بی پایان انسان نسبت به گذشته ها چیزی نمی کاهد و جامعه شناسان و روان شناسان به ابعاد جامعه شناختی و روان شناختی آن پرداخته اند؛ اما کمتر و حتا هیچ تاثیر نوستالوژی را به گذشته گرایی های فکری و ایده ئولوژیک به بحث نگرفته اند. این در حالی است که تجلی نوستالوژی را در عرفان جهانی، بویژه در عرفان اسلامی در گفته ی بازگشت به اصل خویشتن می توان درک کرد. چنانکه مولانای بزرگ بلخ می گوید: ” بشنو از نی چون حکایت می کند    از جدایی ها شکایت می کند

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

به باور عرفا انسان ها از اصل و خویشتن خود جدا شده اند و ناله های جان سوز این جدایی را در نی فراق تا هنگام مرگ می دمد تا به مقام وصل نایل اید. از این رو است که عارفان مرگ را رهایی از زندان قفس و پیوستن به حیات جاودانه تلقی کرده اند. جاذبه های نوستالوژی را در اندیشه های نظریه پردازان مسلمان نیز می توان درک کرد که با تاسف امروز به ایده ئولوژی های افراطی بدل شده است. اقبال و شریعتی از جمله متفکرانی بودند که با عنوان کردن ” بازگشت به خویشتن” حکومت در صدر اسلام را الگو قرار داده و بازگشت به آن نظام را یگانه راه ی نجات مسلمانان می پنداشتند. واقعیت های امروز نشان می دهد که آن ایده آل های برخاسته از بستر نوستالوژی نه تنها کارآیی ندارند؛ بلکه خود چالشی در برابر فرهنگ و تمدن امروزی است. واقعیت های امروز نشان می‌دهد که حکومت الگویی دیروز هرگز پاسخگوی نیاز های امروزین نیست؛ زیرا میان فرهنگ و تمدن دیروز و امروز بویژه در بخش های دموکراسی و فناوری ها آنقدر فاصله دارد که تفسیر و تعبیر آیات مطابق به فرهنگ و تمدن امروزین جوامع اسلامی، از پاسخگویی به آن عاجز اند.

نوستالوژی گاهی چنان گذشته گرایی را در بخش های گوناگون در انسان تلقین می کند که جنبه های مثبت آن را به کلی عقیم می سازد. چنانکه ایده آل های بازگشت به صدر اسلام، بسیاری از فرصت ها از جمله اندیشیدن در مورد نوعیت یک حکومت پاسخگو و مردم سالار را از مسلمانان گرفته است. شعار های بازگشت به خویشتن در واقع فرصت های اندیشیدن در مورد یک حکومت واقعی و مردم سالار را از ما گرفت و از سویی هم فرصت های بهره گیری از دموکراسی های غربی را از ما گرفته است که نتیجه ی آن تشکیل حکومت های افراطی در افغانستان و ایران زیر نام دین اسلام است. پس گفته می توان که گذشته گرایی در اشکال گوناگون فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ایده ئولوژیک به نحوی متاثر از نوستالوژی است.

با این حال این پرسش در ذهن هر انسان خطور می کند که چه چیزی عامل اصلی این همه جاذبه ها زیر نام نوستالوژی است. آیا این جاذبه ها برخاسته از تحولات فرهنگی و تمدنی است که در هر مرحله روابط جدید بر روابط سنتی غلبه می کند و ارزش های جدید جای ارزش های کهنه را پر می کند. اینجا است که از پشت لایه های عناصر فرهنگی جدید ندای ارزش های قدیم زبانه می کشند و نوستالوژی در واقع مقاومت ارزش های قدیم در برابر ارزش های جدید است. در روند تحولات اجتماعی ارزش های جدید در هر مرحله پیچیده تر از گذشته بوده که دسترسی انسان به آن ارزش ها دشوارتر می گردد. از این رو هرچه گذشته است، زیباتر و قابل دست رشی تر و هرچه جدید است، دشوارتر و ناقابل دسترسی جلوه می کند. از این رو هر از گاهی غم دیروز کمتر از رنج امروز و زیبایی دیروز زیباتر از امروز تجلی پیدا کرده است. نوستالوژی در واقع میوه ی تلخ  محرومیت های گوناگون اجتماعی و سیاسی بوده که انسان در هر مرحله ای از تاریخ به آن نرسیده و آن همه به حرمان های سیراب ناپذیر او بدل شده اند. 

از یک سو نرسیدن به رنگین کمانی از آرمان های انسانی و از سویی هم افزایش یاس و حرمان ها انسان را در تنگنای زنده گی قرار داد و معنای زنده گی با آغازی از تاریکی در شکم مادر و با پایانی در تاریکی در شکم خاک برایش پوچ جلوه کرد و این پوچی او را در خود فرو برد و او بالاخره پس از بازخوانی باربار کتاب زنده گی و یاری جستن از تجربه های درونی و دست یابی به فلسفه ی اشراق توانست تا از این کوره راهان تاریک نقبی به سوی نور بکشد و در روشنایی آن
«نورٌ عَلَی نورٍ» را به تماشا بنشیند و خدا در زنده گی او معنا پیدا کند. اشراق نام فلسفه‌ای است که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می‌داند که مروج آن شیخ شهاب الدین سهروردی بود (قرن ۶)
این کشف و شهود انسان را مسافری به تصویر کشید که از نیستان اصلی اش فرسنگ ها فاصله گرفته و بازگشت به آن خانه ی اصلی به نوستالوژی پایان ناپذیر او بدل گردید. از آن به بعد انسان ها تلاش کردند تا چگونه به آن جامعه و آرمان شهر ایده الی ( بهشت) خود برسند. ملا ها مردم را از طریق عبادت های افراطی و عارفان از طریق مشرب های عرفانی انسان ها را برای رسیدن به آن ترغیب کردند. پس از آنکه پای استدلال ها در این رابطه چوبین گردید. از بطن آن جریان های افراطی مانند، القاعده و طالبان بوجود آمدند که زنده گی و نعمت های این جهان را قربانی آن جهان کرده اند.

  از آنچه گفته آمد، نوستالوژی نه تنها یک احساس غم‌انگیز همراه با شادی به اشیا، اشخاص و موقعیت‌های گذشته است که نوعی آرزومندی عاطفی و احساس گرمی نسبت به گذشته ها در انسان ایجاد می کند‌. این دل تنگی ها نسبت به زادگاه گاهی به اوج خود می رسند و در رنگین کمانی از خاطره ها جسم و روان انسان را به گروگان می گیرند؛ بلکه نوستالوژی به مثابه ی جاذبه ی پایان ناپذیر و سیال به نحوی از انحا در موجی از گذشته گرایی ها، در پشت ایده آل ها و آرمان ها و ادیان و ایده ئولوژی ها و فرهنگ ها و تمدن ها نیز قرار دارد و حتا گفته می توان که خدا از ژرفنای آن از آنسوی افق های نامریی در هستی تجلی پیدا کرده است. هرچند جاذبه های نوستالوژی در جهان امروز به گونه ی بیرحمانه ای قربانی روابط، مناسبات و سیستم سرمایه داری شده و انسانیت زیر ساطور ماشین سرمایه سخت ضجه می کشد؛ اما برخلاف گذشته که دریغ خوردن برای گذشته نوعی بیماری تلقی می‌شد، امروز این احساس نتایج بسیار مثبتی برای فرد به همراه دارد. نوستالوژی در واقع هیجان و هم‌زمان وقار را افزایش می‌دهد و عزت نفس و ارتباطات اجتماعی را رشد می‌دهد. نوستالوژی با ایجاد ارتباط بین گذشته و حال به زندگی معنی می‌بخشد و حتا با احساس مرگ مقابله می‌کند. یاهو