ناکامیآمریکا: بدفرجامی واشنگتن در روشهای تازه جنگافروزی
نویسنده: پاتریک کاکبرن *مترجم: سایت «۱۰ مهر»برگرفته از : کانترپانچ، ۷ سپتامبر ۲۰۲۱ **
نتیجه نهایی این است که با هزینه هنگفت ــ این رقم بین یک تریلیون دلار تا ۲/۳ تریلیون دلار در طول ۲۰ سال بسته بهنحوه محاسبه آن متغیر است ــ واشنگتن روشی برای مبارزه با جنگها ابداع کرده است که مطمئن میشود آنها هرگز پایان نمییابند. نیروی هوایی آمریکا ممکن است طالبان زیادی را کشته باشد، اما تعداد بیشتری را به خدمت طالبان درآورده است.
یک قضاوت بد همواره در تلاش است تا برای عدم پیشبینی پیروزی سریع طالبان و تجزیه نیروهای دولتی افغانستان، مقصری را برای متهم کردن پیدا کند و بدینوسیله مهمترین درسهای استراتژیک جنگ افغانستان را بپوشاند.
چرخشهای تاریخی معمولاً غافلگیرکنندهاند، زیرا اگر حکومتهای در قدرت بتوانند ببینند که این نقاط عطف بهسوی آنان در حرکت است، برای اجتناب از آنها گام برخواهند داشت. دولتها و عموم مردم دوست دارند باور کنند که در تاریخ ــ بیش از آنچه که میتواند واقعیت داشته باشد ــ، حوادث و لحظات اجتنابناپذیری وجود دارند.
رویدادهای غیرمنتظرهای که اهمیت زیادی هم دارند، مانند سقوط فرانسه در سال ۱۹۴۰، سرنگونی شاه در ۱۹۷۹، و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، با این سئوالات پی گرفته شد که چرا کارشناسان آنها را بهموقع پیشبینی نکرده بودند.
تحقیقاتی که در جستجوی علل اصلی چرخشهای تاریخی صورت میپذیرد، با ریشهیابی عمیق این حوادث، همیشه آن را خواهد یافت؛ امّا، همانطور که «لرد نورث کلیف» گفت، «هرگز نباید به مظاهر سطحی کمبها داد و بیاحساس بود». عناصر اصلی در تحولات مهم تاریخی، ممکن است تصمیمات و معاملاتی باشد که بهراحتی میتواند منجر به طی راه دیگری شود. بهعنوان مثال، برای حمله به کویت در سال ۱۹۹۰، دلایل دیرینهای وجود داشت، اما اگر رهبر عراق در آخرین لحظه تصمیم خود را تغییر میداد، هیچیک از این موارد کوچکترین اهمیتی نداشت.
من برای یک دهه استدلال کردم که دولت افغانستان خرابهای شناور بیش نیست، و این نه قدرت طالبان که عدم محبوبیت و شکنندگی آن دولت است که نیروی محرکه این رویدادها شده است. با وجود این، اگرچه این وضعیت نامطلوب بود، ولی میتوانست تا مدتهای مدید ادامه یابد، اگر دونالد ترامپ در فوریه ۲۰۲۰ توافقنامه فوقالعاده و خروج یکطرفه ایالات متحده با طالبان را امضا نکرده بود. و اگر جو بایدن بهخاطر مصالح و انگیزههای سیاست داخلی در سخنرانی ۱۴ آوریل خود در سالجاری، بر خروج آمریکا قبل از سالگرد ۱۱ سپتامبر تأکید نکرده بود، ممکن است چنین افتضاحی بهبار نمیآمد.
او بهدرستی میگفت که رژیم افغانستان برای ایالات متحده یک شاخه بسیار پوک و از درون فاسدی را مهیا ساخته که بتواند برای همیشه روی آن بنشیند ــ و سپس تصمیم بگیرد که روی همان شاخه بالا و پایین بپرد و انتظار هم نداشته باشد که شاخه بشکند.
جزئیات دقیق اینکه چگونه همه چیز یکشبه ازهم پاشید و چگونه میتوان از آن جلوگیری کرد، شدیداً مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، اما درس بسیار مهمتر از همۀ این رویدادها این است که روش جنگ آمریکایی ناکارآمد است و بهطور خودکار به شکست و ناکامی میانجامد.
ادعاهای مبنی بر اینکه ایالات متحده میتوانست از بازگشت طالبان جلوگیری کند، اگر جنگ عراق آن را منحرف نکرده بود، یا اینکه اگر در افغانستان زمان زیادی را به «ملتسازی» اختصاص میداد، باید بهعنوان خودگوییهای مزخرف نادیده گرفته شود. بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، دولتهای ایالات متحده بهطور مداوم در افغانستان فقط برای منافع سیاسی داخلی خود عمل کردند، منافعی که هیچگونه مطابقتی با منافع عادی افغانها نداشت و ندارد.
واقعیت عجیب این است که ایالات متحده در ماههای اولیه سال ۲۰۰۲ در جنگ پیروز شده بود، در آن زمان نیروهای تحت حمایت آمریکا طالبان را سرنگون کرده بودند و القاعده کشور را به مقصد پاکستان ترک کرده بود؛ اما کاخ سفید «جنگ علیه تروریسم» را حتی در غیاب تروریستها بهعنوان شعار و سیاستی که برای عموم مردم ایالات متحده جذابیی شدید داشت ــ مردمی که بهشدت از شوک ۱۱ سپتامبر آسیب دیده بودند ــ ادامه داد. نیروهای آمریکایی جنگسالاران قدیمی را که باندهای خونآشامشان بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ بهعنوان واکنش طالبان را ابداع کرده بودند، بازگردانده و حمایت کردند. مافيوزهای بزرگ و كوچك به سبك افغانی، از حمايت آمريكا برای جلب قدرت و پول استفاده کرده و اغلب رقبای خود را حاميان مخفی طالبان و القاعده معرفی میکردند.
چگونه این روند باعث بیاعتبار شدن نیروهای ضدِ طالبان و بازگشت طالبان شده است، در کتاب درخشان و مفصل آناند گوپال، بدون مردان خوب در میان زندهها: آمریکا، طالبان و جنگ از نگاه افغانی توضیح داده شده است. براساس مصاحبههای فراوان، بهطرز قانعکنندهای توصیف میشود که چگونه مداخله نظامی ایالات متحده ابتدا به رهایی از شر طالبان انجامید، اما سپس آنان را با رؤسای فاسد و غارتگر محلی جایگزین کرد که هر کسی را که مانع آنها میشد «تروریست» نامیدند.
بسیاری از فقیرنشینان پشتون در جنوب افغانستان، زمانی سرزمین مرکزی طالبان، به این امید که مداخله آمریکا انتخابات دموکراتیک و کمکهای اقتصادی را با خود همراه خواهد داشت، از رفتن طالبان خوشحال بودند. سرخوردگی خیلی زود و زمانی آغاز شد که کشاورزان غیرسیاسی یا ضدِ طالبان در فرودگاه بگرام و گوانتانامو زندانی و مورد بدرفتاری قرار گرفتند. گوپال ازجمله بسیاری از مثالها میگوید که چگونه در یک منطقه، «نیروهای آمریکایی در ژانویه ۲۰۰۲ به مدرسه و خانه فرماندار حمله کردند و اکثر رهبری طرفدار ایالات متحده را در یک شب نابود کردند.»
چنین «اشتباهاتی» از راه و روشهایی سرچشمه میگیرد که ایالات متحده طی دو دهه هر زمان و هر بار از تیمهای تهاجمی برای انجام حملات هوایی و شبانه استفاده کرد و همین حملات که اهداف آنها اغلب توسط اطلاعات نادرست و جناحی انتخاب میشد، به طالبان کمک کرد تا رشد یافته و نیرومند شوند.
من در سال ۲۰۱۴ در هرات در غرب افغانستان بودم و مطلبی در بارۀ سه روستا در ولایت فراه مینوشتم که توسط نیروهای هوایی آمریکا بمباران شده بودند؛ بمبارانی که پس از درخواست پلیس محلی صورت گرفت و درآن ۱۱۷ روستایی که ۶۱ نفرشان کودک بودند، در آن کشته شدند. با وجودی که انفجار بمبها غاری به عمق پنج متر ایجاد کرده بود، سخنگوی ایالات متحده در ابتدا ادعا کرد که این کشتار بهدلیل پرتاب نارنجک به خانهها صورت گرفته است.
از آنجا که ایالات متحده نیروهای زمینی خود را عقب کشید و بیشتر بر «حملات شبانه» تکیه کرد که در سالهای اخیر اغلب وسیله واحدهای تهاجمی افغان سازماندهی و توسط ایالات متحده انجام میشد و درواقع متشکل از جوخههای مرگ بود، این جنایات بدتر و بیشتر هم شد. ممکن است تعداد نیروهای آمریکایی کاهش یابد، اما تعداد بمبها و موشکهای مورد استفاده کاهش نمییابد.
طبق پیشبینیها، انگیزه پیوستن مردان جوان به طالبان در سالهای اخیر براساس گزارشات محلی دو برابر بود و هیچ ارتباطی با اسلام بنیادگرا نداشت. جنگجویان میگفتند که آنها بهدلیل کشته یا زخمی شدن غیرنظامیان در حملات هوایی و حملات شبانه و بهدلیل حمایت ایالات متحده از قبایل و گروههای قومی متخاصم به آنها پیوستهاند.
نتیجه نهایی این است که با هزینه هنگفت ــ این رقم بین یک تریلیون دلار تا ۲/۳ تریلیون دلار در طول ۲۰ سال بسته بهنحوه محاسبه آن متغیر است ــ واشنگتن روشی برای مبارزه با جنگها ابداع کرده است که مطمئن میشود آنها هرگز پایان نمییابند. نیروی هوایی آمریکا ممکن است طالبان زیادی را کشته باشد، اما تعداد بیشتری را به خدمت طالبان درآورده است.
ایالات متحده تلفات نظامی خود را با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین و حملات هوایی کاهش داد که هدف آنها تکیه بر تصاویر ماهوارهای با تفسیر دشوار و خبرچینان مشکوک محلی بود. بیمناسبت نیست که گفته شود، یکی از آخرین اقدامات نظامی مستقیم ایالات متحده در فرودگاه کابل، حمله هواپیماهای بدون سرنشین به بمبگذاران انتحاری بود که در نتیجه آن ۱۰ غیرنظامی ازجمله هفت کودک کشته شدند.
* پاتریک کاکبورن Patrick Cockburn نویسنده کتاب جنگ در عصر ترامپ (ورسو-Verso ) است.
** https://www.counterpunch.org/۲۰۲۱/۰۹/۰۷/american-failure-washingtons-doomed-new-way-of-waging-war/