نویسنده: مهرالدین مشید
به راستی که جهان بی وطنی دنیای سرد و…
«
»
مولانا عبدالرحمن جامی
نورالدین عبدالرحمن بن احمد بن محمد جامی معروف به مولانا عبدالرحمن جامی در سال ۷۹۳ هجری در حوالی هرات از شهرهای معروف افغانستان امروزی به دنیا آمد(
منطقه جام در ولایت غور در کنار دریای هریرود قرار دارد؛ رود خانه ای که منبع آن در کوه های مرکزی افغانستان است و به سمت هرات و ایران سرازیر میشود. این منار به دلیل نام همین منطقه (جام) به این نام مسما شده .است. منار جام 65 متر ارتفاع دارد.)
ایرانی ها با جعل تاریخ محل تولد جامی را تربت جام میدانند.
. جامی مقدّمات ادبیات فارسی و عربی را نزد پدرش آموخت و چون خانوادهاش شهر هرات را برای اقامت خود برگزیدند، او نیز فرصت یافت تا در مدرسۀ نظامیۀ هرات که از مراکز علمی معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصیل شود و علوم متداول زمان خود را همچون صرف و نحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث، قرائت و تفسیر به خوبی بیاموزد و از محضر استادانی چون خواجه علی سمرقندی و محمد جاجرمی استفاده کند.
به جامی را به دلیل توانایی بلندش در سرایش شعر، جایگاه بلندی داده اند. جامی در کنار شهرت فراوان در شعر، در تصوف، موسیقی و عرفان نیز جایگاه بلندی دارد.
او در محضر خواجه علی سمرقندی و محمد جاجرمی علوم را فرا گرفت و در تصوف از سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی پیروی میکرد پس از درگذشت کاشغری به مقام مرشدی طریقه نقشبندیه رسید.
مولانا جامی پس از مدتی اقامت در هرات، راه سمرقند را در پیش گرفت و در آنجا مورد حمایت شاه فرهنگپرور، الغ بیگ، در دربار تیموری قرار گرفت. از جامی آثار گرانسنگی بهجا مانده است که مهمترین آنها بهارستان، شواهدالنبوه و نفحاتالانس است. او پس از سالها زندگی در هرات و سمرقند و تربیت شاگردان فراوان در سال ۸۷۱ در هرات درگذشت و در تخت مزار هرات به خاک سپرده شد.
[ جامی در خرگرد جام، که در آن زمان یکی از تبعات هرات بود در کنار پدرش سپری شد. در حدود سیزدهسالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید؛ در همانجا به تعلم و تعلیم پرداخت و قسمت عمدهٔ حیاتش نیز در همانجا به سر آمد
و از آن زمان به جامی شهرت یافت.
وی در شعر ابتدا دشتی تخلص میکرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جام ذکر کرده است
در این دوره بود که جامی با تصوّف آشنا و مجذوب آن شد بهطوریکه در حلقهٔ مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی درآمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه.ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید.
پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقندرا در پیش گرفت که در سایهٔ حمایت پادشاهِ علمدوست تیموری، الغ بیگ، به کانون تجمع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفتهٔ ذکاوت و دانش خود کند.
او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.
بود و با اینکه زندگی بسیار سادهای داشت و هیچگاه مدح زورمندان را نمیگفت، شاهان و امیران همواره به او ارادت میورزیدند و خود را مرید او میدانستند. جانشینان الغ بیگ خصوصاً سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی تا آخر عمر او را محترم میداشتند و اوزون حسنآق قویونلو، سلطان محمد فاتح پادشاه عثمانی و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند.
اعتقادات مذهبی :
بر اساس نسب و طریقت نقشبندیه و نوشتههای جامی واضح است که وی حنفی و اهل سنت بوده.
اما چون همهٔ اهل سنت در حب اهل بیت محمد سخنانی دارند و جامی نیز در این رابطه اشعاری دارد برخی او را شیعی دانستهاند؛ عدهای نیز او را متمایل به عقاید اشاعره و فقهای شافعی دانستهاند.
جامی در کتاب شواهد النبوة ابتدا احادیثی دربارهٔ پیغمبر اسلام نقل و ترجمه کرده و سپس از خلفای راشدین یاد کرده، سپس به ذکر مناقب دوازده امام پرداخته و از یکایک آنان سخن گفته سپس به شرح احوال اصحاب محمد پرداخته است.
اما آنچه جامی در ذم و سرزنش ابوطالب و پسرش عقیل سروده بود، مورد مخالفت بسیاری از علمای شیعه و از جمله قاضی میرحسین شافعی و قاضی عبید شوشتری واقع شد تا حدی که میرحسین یزدی او را با عبدالرحمنبن ملجم قیاس کرد.
آن امام به حق ولی خدا
کاسدالله غالبش نامی
دو کس او را به جان بیازردند
یکی از ابلهی یک از خامی
هر دو را نام عبدرحمانست
آن یکی ملجم این یکی جامی
در شعر دیگر میگوید:
هر چند از نظر خود او، رفض اگر حبّ آل محمّد باشد، درست و کیش همهٔ مسلمانان است و اگر منظور از آن بغض اصحاب رسول باشد، مذموم است و سپس گفته است مذهب «رفض» چون خواه و ناخواه به چنین بغضی میکشد، ناپسندیده است. جامی در سرودهای خود را ورای نزاع شیعه و سنی میداند:
دامنهٔ عداوت منتسبین به اهل تشیع با جامی به زمان حیات او محدود نمانده و در زمان خروج صفویه و سرکوبی اهل سنت و شیعهسازی بالاجبار مردم دامنهٔ این تجاوز بعد از وفات جامی به هرات رسید که شاه اسماعیل صفوی دستور داد در هر کتاب و اسنادی که نام جامی را بیابند آن را تراشیده و به عوض آن خامی بنویسند که مولانا هاتفی، خواهرزاده جامی، در این وصفالحال شعری هم دارد:
آثار جامی :
جامی دهها کتاب و رساله به نظم و نثر به زبانهای فارسی و عربی دارد.
غزلیات جامی غالباً از هفت بیت تجاوز نمیکند و اکثراً عاشقانه یا عارفانه است. از جامی مقطعات و رباعیاتی نیز باقیاست که یا محتوی مسائل عرفانی است و اشاره به حقایق صوفیانه دارد یا نکتهٔ لطیف عاشقانهای در آن نهفته است. دیوانی نیز به نام دیوان بینقاط از جامی بهجای مانده که در تمامی واژههای آن هیچ حرف نقطهداری استفاده نشده است.
دلا کم رو سوی کاری که هر دم درد سر دارد
که هرکس در هوس گردد مُراد دل هدر دارد
درآ در کوی دلداری که گردی محرم دلها
دلی کو گرد او گردد همه دُرّ و گُهر دارد
اگر دردِ دلی داری مگو در مِسمَع هرکس
ره او رو، سوی او رو، که در هر کو دَری دارد
هوای وصل او داری اگر در سر، سحرگه رو
که هرکس وصل او را در دعاهای سحر دارد
جامی دیوان خود را در اواخر عمر به تقلید از امیر خسرو دهلوی در سه قسمت زیر مدون نمود:
فاتحة الشباب (دوران جوانی)
واسطة العقد (اواسط زندگی)
خاتمة الحیاة (اواخر حیات)
هفت اورنگ که خود مشتمل بر هفت کتاب در قالب مثنوی است:
مثنوی اول سلسلة الذهب (زنجیرهٔ طلا) به سبک حدیقةالحقیقهسنایی و در سال ۸۸۷ سروده شده است، در این مثنوی از شریعت، طریقت، عشق و نبوتاز دیدگاه عرفانی سخن رفته است. این مثنوی بر وزن «فعلاتن مفاعلن فعلن» میباشد.
مثنوی دوم سلامان و آبسال که به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قویونلو است و در سال ۸۸۵ تألیف شده است. حکایت سلامان و آبسال نخستین بار در شرح اشارات خواجه نصیرالدین توسی و اسرار حکمه ابن طفیل آمده بود که جامی آن را به نظم فارسی درآورده و این مثنوی بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» میباشد.
مثنوی سوم تحفة الاحرار (هدیهٔ آزادگان) نخستین مثنوی تعلیمی جامی است که به سبک و سیاق مخزنالاسرار نظامی سروده شده است. در این کتاب اشارتهایی به آفرینش، اسلام، نماز، زکات، حج، عزلت، تصوف، عشق و شاعری آمده است. در انتهای این مثنوی جامی به فرزند خود ضیاءالدین یوسف پندنامهای نگاشته است که در آن از جوانی خود یاد کرده است. این کتاب بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلن» سروده شده است.
مثنوی چهارم سبحةالابرار (نیایش نیکوکاران) و آن نیز مثنوی تعلیمیاست که در سال ۸۸۷ سروده شده است و در آن تعالیم اخلاقی و عرفانی در باب توبه، زهد، فقر، صبر، شکر، خوف، رجا، توکل، رضا و حب آمده است. این کتاب بر وزن «فعلاتن فعلاتن فعلن» نوشته شده و میتوان گفت نخستین و شاید آخرین اثر بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلن میباشد.
مثنوی پنجم یوسف و زلیخا مثنوی عشقی به سبک خسرو و شیریننظامی و ویس و رامینفخر گرگانی است که به نام و یاد پیامبر و بیان معراج و مدح سلطان حسین بایقرا آغاز میشود. در این کتاب جامی از سورهٔ یوسف در قرآن و نیز از روایات تورات در سفر پیدایش بهره برده است. تاریخ تألیف این کتاب را سال ۸۸۸ هجری دانستهاند. جامی این کتاب را بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» آورده است.
مثنوی ششم لیلی و مجنون مثنوی عشقی است که به وزن لیلی و مجنوننظامی و امیرخسرو دهلوی ساخته شده است. این کتاب دربارهٔ عشق لیلی و مجنون بوده و شباهت بالایی با لیلی و مجنون نظامی دارد. این کتاب بر وزن «مفعول مفاعلن فعولن» سروده شده است.
این کتاب بر وزن شاهنامه فردوسی بوده و به سبک اسکندرنامهٔ نظامی نگاشته شده است.
بهارستان یا روضةالاخیاروتحفةالابرارکتابی منثور (به زبان بیان عادی، و نه شعر و نظم)، اما آمیخته به نظم و شعر، از عبدالرحمن جامی است که بخشهایی از آن را به سبک و سیاق گلستان سعدی نگاشته است. این کتاب، دارای هشت بخش یا فصل با نام روضه، یک مقدمه و یک خاتمه است. در آغاز کتاب، جامی میگوید که از آنجا که فرزندش مشغول آموختن و تحصیل است، او این کتاب را برای وی مینگارد. در مقایسه با گلستان سعدی، بهارستان دارای نظم و شعر بیشتری است.
صفحهای از یک نسخه خطی قدیمی و مصور از کتاب بهارستان مربوط به سال ۱۵۹۵ میلادی
هشت روضهٔ بهارستان جامی در معانی و موضوعات گوناگون هستند:
روضه هشتم: در حکایتی چند از زبان احوال حیوانات و جانوران
بهارستان مشتمل بر نکات، مطالب و توصیههای اخلاقی و دستورها و نصایحی دربارهٔ زندگی است و در جای مناسب، حسب معنا و محتوا، از شعر و نظم در آن استفاده گردیده است. در بهارستان جامی از شعر برای زیبایی متن استفاده شده است. شمار اشعار در بهارستان ۴۶۹ بیت است که ۱۶ بیت آن به عربی و همهٔ ابیات، به جز ۱۳۶ بیت در روضهٔ هفتم که شرح احوال یا زندگینامهٔ شاعران است، سرودهٔ خودِ جامی است. او در اینباره میسراید:
جامی در تألیف بهارستان، از آیات قرآن، احادیث و روایات مذهبی نیز به شیوهٔ استفاده از آرایهٔ تضمین بهره برده است.
نسخههای کتاب بهارستان جامی، کمیاب نیست و این کتاب، بارها به چاپ رسیده است. یکی از چاپهای مشهور این اثر، نسخهٔ چاپ شهر وین است که در سال ۱۸۴۶ میلادی انتشار یافته و در تهران نیز، در سال ۱۳۴۰ هجری شمسی، از روی آن به شیوهٔ چاپ عکسی افستی رونوشتبرداری به عمل آمده است.
جامی در شعرهای خود از سبکهای مختلفی استفاده کرده و آثار او شامل غزل، قصیده، مثنوی و رباعی است. او به دلیل تسلط بر زبان و ادبیات فارسی و عربی، توانسته است آثار بسیار زیبا و پرمحتوایی خلق کند. برخی از ویژگیهای برجسته شعرهای جامی عبارتند از:
مضامین عرفانی و اخلاقی: بسیاری از شعرهای جامی به موضوعات عرفانی و اخلاقی میپردازند و تلاش میکنند تا خواننده را به سوی معنویت و اخلاق هدایت کنند.
استفاده از تمثیل و داستان: جامی در شعرهای خود از تمثیلها و داستانهای مختلف استفاده میکند تا مفاهیم عمیق را به شکلی ساده و قابل فهم بیان کند.
زبان ساده و روان: یکی از ویژگیهای شعرهای جامی، زبان ساده و روان آنهاست که باعث میشود آثار او برای مخاطبان مختلف قابل فهم و دلنشین باشد.
تأثیرپذیری از شاعران پیشین: جامی از آثار شاعران بزرگی همچون سعدی، حافظ و مولوی تأثیر گرفته و در عین حال سبک و شیوهٔ خاص خود را نیز دارد.
یکی از معروفترین مجموعههای شعری جامی، “هفت اورنگ”است که شامل هفت مثنوی با مضامین عرفانی و اخلاقی است. این مجموعه شامل آثار زیر است:
سبحةالابرار: مثنویای با مضامین اخلاقی و عرفانی.
سلامان و ابسال: داستانی عاشقانه با مضامین عرفانی.
تحفةالاحرار: مثنویای با مضامین اخلاقی و عرفانی.
یوسف و زلیخا: داستان معروف یوسف و زلیخا با مضامین عرفانی.
لیلی و مجنون: داستان عاشقانهٔ لیلی و مجنون با مضامین عرفانی.
خردنامهٔ اسکندری: مثنویای با مضامین فلسفی و عرفانی.
سلسلةالذهب: مثنویای با مضامین عرفانی و اخلاقی.
یکی از شعرهای معروف عبدالرحمن جامی، غزلی است که با این بیت آغاز میشود:
صبحدم چون رخ نمودی شد نماز من قضاسجده کی باشد روا چون آفتاب آید برون
این غزل به زیبایی عشق و دلدادگی را به تصویر میکشد و نشاندهندهٔ توانایی جامی در بیان احساسات عمیق و عرفانی است. در این شعر، جامی به توصیف لحظهای میپردازد که معشوق رخ مینماید و عاشق از همه چیز، حتی نماز، غافل میشود.
دریغا که بی ما بسی روزگاربروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و مرداد و اردیبهشتبیاید که ما خاک باشیم و خشت
✿´⌣`✿✿´⌣`✿
رونق ایام جوانیست عشقمایهی کام دو جهانیست عشق
میل تحرک به فلک عشق دادذوق تجرد به ملک عشق داد
چون گل جان بوی تعشق گرفتبا گل تن رنگ تعلق گرفت
رابطهی جان و تن ما ازوستمردن ما، زیستن ما، ازوست
مه که به شب نوردهی یافتهپرتوی از مهر بر او تافته
خاک ز گردون نشود تابناکتا اثر مهر نیفتد به خاک
رونق ایام جوانیست عشقمایه کام دو جهانیست عشق
میل تحرک به فلک عشق دادذوق تجرد به ملک عشق داد
چون گل جان بوی تعشق گرفتبا گل تن رنگ تعلق گرفت
رابطه جان و تن ما ازوستمردن ما، زیستن ما، ازوست
مه که به شب نوردهی یافتهپرتوی از مهر بر او تافته
خاک ز گردون نشود تابناکتا اثر مهر نیفتد به خاک
زندگی دل به غم عاشقیستتارک جان در قدم عاشقیست
✿´⌣`✿✿´⌣`✿
سر مقصود را مراقبه کننقد اوقات را محاسبه کن
باش در هر نظر ز اهل شعورکه به غفلت گذشته یا به حضور
هر چه جز حق ز لوح دل بتراشبگذر از خلق و جمله حق را باش
رخت همت به خطه جان کشبر رخ غیر، خط نسیان کش
در همه شغل باش واقف دلتا نگردی ز شغل دل غافل
دل تو بیضهایست ناسوتیحامل شاهباز لاهوتی
گر ازو تربیت نگیری بازآید آن شاهباز در پرواز
ور تو در تربیت کنی تقصیرگردد از این و آن فسادپذیر
تربیت چیست؟ آنکه بی گه و گاهداریاش از نظر به غیر نگاه
عبدالرحمن جامی در رسالهٔ موسیقی خود به بررسی مقامهای آوازی پرداخته است. او با دانش عمیق خود در زمینهٔ موسیقی، توانسته است مقامهای مختلف آوازی را شناسایی و توصیف کند. مقامهای آوازی در موسیقی سنتی ایرانی نقش مهمی دارند و هر کدام دارای ویژگیها و احساسات خاصی هستند.
جامی در آثار خود به مقامهای مختلفی اشاره کرده است که برخی از آنها عبارتند از:
راست: یکی از مقامهای اصلی که در موسیقی ایرانی بسیار رایج است و دارای حالتی شاد و پرانرژی است.
شور: مقامی که احساسات عمیق و غمگین را به تصویر میکشد و در موسیقی عرفانی و عاشقانه بسیار استفاده میشود.
سهگاه: مقامی که حالتی میانه بین شادی و غم دارد و در بسیاری از قطعات موسیقی سنتی ایرانی به کار میرود.
همایون: مقامی که حالتی آرام و دلنشین دارد و برای بیان احساسات لطیف و عاشقانه مناسب است.
جامی افزون بر سرودن منظومههای عاشقانهای همچون “لیلی و مجنون” و”یوسف و زلیخا” به عشق از منظر یک محقق مدرسی و با نگاه و تحلیل عارفان نیز نگریسته است. در این جهانبینی عشق کلیدیترین عنصر است؛ عنصری که آفرینش با او تبیین میشود و در همه جا و همه چیز جاری است. سرآغاز فتنة وجود ، عشق حق است به خویشتن و شهود کمالات خویش. جامی میکوشد گونههای مختلف این عشقورزی و شهود و نیز آدمیان و تنوع نگاه عاشقانه…