ماندگار ترین سخن قرن ۱۳ از یک مهربانوی هم میهن ما
محمدعثمان نجیب
من نزدیک به شش ده سال از صد سال قرن ۱۳ را در زمین خدا گذراندم، گفتم و گفتند، شنیدم و شنواندم، خواندم و به خواندن دعوت کردم، پای سفرهی هر استاد عزیزی زانو، زدم و دست هر بزرگ علم و اندیشه را بوسیدم، از حقوق سخن گفتم و آموختن حقوق دینی و شرعی و مدنی را از
فرهیختهگان دانایی به دریوزه نشستم، کوشیدم زن ستیز نه باشم اما خصوصیت باطل مروج عرفی جامعه در سرم بود تا یک دنده مصمم باشم و حاکمانه بر زن و دختران ام نشان مردی بنمایانم، چه جهلی که بیشترین ما ها به نام مرد داریم، پسا حکم جدی خردورزی سیاهه هایی فقط روی کاغذ برای احترام به حقوق زن و شخصیت اهورایی دختران ام نوشتم همه دروغ و همه ریا بودند. هیچ استادی، هیچ دانشمندی، هیچ صاحب خرمن و خرگاه خرداندیشی و هیچ فیلسوفی و هیچ پروفیسوری و هیچ دکتری از هر رشتهیی این جملات را در مورد حقوق زن نه شنیدم، کما این که گناه کردم به حکم قرآن و حدیث هم حقوق زن را به او نادیده انگاشتم، یعنی من و همهی مردان ما.
دی با مهربانوی دانایی از سرزمین خورشید و آفتابی افغانستان و از کابل ویران اما مهربان پیرامون حال و احوال سیاست و دولت و حقوق و خانه واده و حقوق زن صحبت کردیم، ایشان دلیلی به چنان سادهگی اما چنان کوه ها سنگین گفتند که من این جا حد اقل از جانب خودم رسم اکرام و تعظیم آدمیت را به هر بانوی کشورم و جهان بدون تبعیض به جا می آورم وسخنان مهربانو میهن را نقل
می کنم تا بدانم که زن من و دختر من و خواهر من حقوق فراوانی بالای من دارند، من به دختران و خواهران ام در منزل خودم چی حقوقی دادم که از شوهران اوشان بخواهم آن ها را رعایت کنند؟ایشان گفتند: