عشق پاکان
رسول پویان
عشق و مستی به خدا بازی به آتش باشد
عقل و دین در خطر شـعلۀ سرکش باشد
بـه سـرایـم ز طربخانۀ دل بیت و غـزل
بی سبب نیسـت اگـر تازه و دلکش باشد
در سـراپـردۀ دل عشـق کـسـی آتـش زد
وه که خاکستر آن خالص و بیغش باشد
هرسروشی که رسد ازطرف یارنکوست
ایـن به تقدیـر منی عـاشـق غمکـش باشد
در صنمخـانـۀ دل نقـش کی را می بینـم
که از آن شـیخ دغـل سخت مشوش باشد
عـشـق پاکان نـبـود جـز شـرر سـرّ ازل
آن کـه بر لـوح ابــد بـاز منـقـش باشــد
به خـورد بر هـدف واحـد ما تـیـر قـضا
گر بدین عرصه کماندار چـو آرش باشد
گر به کامم شود از بار کرم وصل نگار
نـذر شـکرانـه کـنم آنچـه مـرادش بـاشـد
«نـازپـرورد تنعـم نبرد راه بـه دوسـت»
«عـاشـقی شـیـوۀ رنـدان بلاکـش باشـد»
5/4/2014