عرفان و زبان
– دکتر بیژن باران
من در جهان لغات دیگران می زیم. باختین 1895-1975 نظریه دان ادبی روسی.
بن عرفان هنر تخیلی در بیان کلامی است. بیان می تواند معماری، نقش قالی، چینش گیاهی پردیس باشد. آثار عرفانی خلاقیت ذهن و سخنوری هنرمند اند. کلام بجز فکر و عاطفه، قواعد بیانی، دستوری، منطق، ربط فکرها بسوی بیان نیتی اثربخش بر مخاطب است. بمرور ساختار منحصر بخود در ادبیات را پدید آورد.
آثار عرفانی بنا به قانون انتقال فشار در ظروف مرتبطه پاسکال به دیگر حوزه های جامعه نقاشی، طرح قالی، معماری، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، رفتار اجتماعی نشت کنند. عرفان در فرهنگ به آداب و رسوم هم، چون عنصر محیطی به شخصیت شهروندان نیز وارد شود. برخی اصطلاحات فارسی “کوچک شما، حقیر، درویشی، خاکی بودن” چکیده جهان بینی عرفانی اند.
عرفان با اختلال شخصیت، شناخت، ذهن، روح، فکر آغشته است. چند اختلال شخصیت: مرزی/ بوردرلاین با تغییر موضع دائمی، پارنوید/ مشکوک به دیگران، نارسیس/ خودشیفتگی یا از خود راضی. هذیان و توهم دو نشانه اختلال شخصیت پارانوید اند. بیماری توهم درک نادرست/ غیر واقعی از اشیاء یا رویدادها است که حواس پنچگانه بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و چشایی را درگیر کند. این ادراک نادرست ممکن است واقعی نماید. اما در حقیقت، واکنشهای شیمیایی یا ناهنجاریهای مغز آن را سازد. تصورات نادرست معمولا نشانه یک اختلال مرتبط با روانپریشی/ اسکیزوفرنی هستند. اختلال انواع توهم دارد:
شنیداری/ صوتی: از شیوع بسیار بالایی برخوردار است؛ شامل شنیدن صداهای غیر واقعی شود؛ مانند موسیقی، کوبیدن در، صحبت کردن. صداها مثبت، منفی یا خنثی باشند. آنها ممکن است به فرد دستور دهند به خود یا دیگران آسیب برساند. بصری /بینایی: شامل دیدن چیزهایی است که واقعی نیستند- مانند اشیاء، اشکال، افراد، جانوران یا نورها. لمسی: حس کند چیزی بر بدن یا داخل آن حرکت کند. نمونه: اشتباهی تصور کند حشرات روی پوست خزند یا اندامهای داخلی بدنش در حال حرکت اند.
بویایی: شامل تجربه بوهایی است که وجود ندارند یا هیچ فرد دیگری آنها را حس نکند. چشایی: مزهای بسازد که اغلب عجیب یا ناخوشایند است. این اختلال اغلب احساس طعم فلز در دهان، یک علامت شایع صرع است. حضوری: بیمار حضور فردی در اتاق یا پشت سر حس کند. حس عمقی: بدن در حال حرکت است. برای مثال، پرواز کند یا شناور است. تعصب و جزم اندیشی سوگیری شناختی فرد اند. توهم تصور نادرست شی یا رویداد ناواقعی یا اتفاق نیفتاده است که حس شود.
مشعر یا مرکز عالی مغز گاهی با قفسه بندی/ کاپارتمنتال کردن ضمیر فرد به آگاه برای منطق، واقعیات، تصمیمات و نیمه آگاه برای فانتزی، عادات، منافع، احترام به اقتدارگر 2 انبار حافظه منطقی و ناخودآگاه سازد. در محیط اسارت مانند زندان دولتی، گروگان گیری، خانواده قبیلوی- قفسه بندی به 2 حوزه عمده برای خدمت به قلدر برای بقای جسم و خدمت بنفس اسیر برای بقای منش در خانواده/ جامعه انجامد: احترام، ترس، تظاهر به عبد، رفتار رسمی در حوزه اول به قلدر؛ تحکیم عزت، صیانت، اتکاء به نفس، غرور، انصاف، عدالت، ضمانت بقا، عصیان در حوزه دوم.
شخصيت شاعر بـا 4 معيار رابطه اجتماعی، کسب معلومات، تصمیمگیری، گذران زندگی رده بندي شود. او در رابطه با ديگران از 2 دسته عادي/ نرمال درونگرا و ماجراجوی کنجکاو برونگرا باشد. احتمالا او در دسته درونگرا که به جهان عقاید غير جسمی/ ذهني جا دارد. برونگرا به جهان اشیای عيني گراید. مخاطبان با آگاهی از این 4 معیار رابطه بهتري با هنرمند برقرار کنند.
گاهی حواس پرتی منجر به نقب از مشعر به ناخودآگاه شده؛ تکیه کلام عادتی بر زبان آید که با اراده مشعر تناقض دارد. فروید خبط حافظه، بیان، رفتار را ناشی از عدم ممیزی خودآگاه خواند که بیانگر اعتقاد، عادت، ایموسیون، احترام سرکوب شده باشد که در تناقض با شبکه تنظیم گفتار/ رفتار فرد، لایی رد کند.
مشعر با 2 غایت هوشیاری و بیهوشی، نیز درجه های بینابینی هم دارد که برخی از قوای ذهنی فعالند. مشعر 3 شکل ضمیر آگاه در غشاء پیشانی، ناخودآگاه یا شبه/ نیمه آگاه در نیمکره مغز راست، بیهوشی/ کما با توانهای بقای حیات در مخ مرکزی دارد. ضمیر آگاه/ مشعر در حیطه امور ذهنی مانند اراده، برنامه ریزی، محاوره، تشخیص محیط، برنامه حرکت از نقطه ا به ب، گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان است. فرماندار با پیوند به حافظه کاری و خزینه های خاطرات و اطلاعات است. مشعر در هر لحظه 7+/-2 یعنی 5 تا 9 جریان اطلاعاتی را پردازش دهد. شعر متکی به حافظه، فکر، هیجان، زبان است.
حافظه انبار داده های زبانی، حسی، ذهنی، عاطفی است که با پردازش اینکود برای تبدیل سیگنال به پولس/ تکانه های عصب و دیکود برای تبدیل محتوای عصب به حرکت عضلات است. 3نوع حافظه در زمان آنی/ کوتاه مدت، آتی/ دراز مدت، کاری در خدمت مشعر است. محتوای آن تصریحی/ فاکت، تلویحی، عاطفی، روایتی/ حدیث نفس، حسی است. حافظه حسی در ورزش، نواختن ساز، نوشتن تبلور یابد. حافظه در یادگیری، بازآیی، انبار داده ها- الگویهای فردی مانند مدارات سرانگشت منحصر به فرد، گزینشی دارد. گاهی با خطا، الگوی بخاطر سپاری، سوگیری شناختی همراه است.
فکر دو نوع ارادی یا کتره ای در فرد دارد. بیان با کاربرد واسطه برای اثر بخشی، ارتباط گروهی، مانایی پیام در “جریده عالم” است. تفاوت این 2 نوع در داشتن انگیزه است. فکر ارادی هدفمند است؛ در حالیکه فکر کتره ای یک کارکرد خودبخودی حافظه است تا محتوای شبکه های مربوطه را تازه نگهدارد. فکر میتواند: 1-در عصب با محتوای محرکه ای، حسی، کلامی، عاطفی باشد. 2- عضلانی در گویش، نویسش برای محاوره با اندام دهان، چهره، دست، سینه- زیر کنترل بروکا باشد. 3- ادراک زبان زیر کنترل ورنیکه باشد. 4- در تاثیر از قواعد ادبی کلاسیک، معاصر، گویشی، نمایش، اپرا، آواز باشد.
فکر حسی مانند صوتی، بصری، بویایی، زبانی، حرکتی، پوستی فشار- نرم- زبر-گرم- سرد است. فکر صوتی را با سوت زدن، بصری را با نقاشی، زبانی را با جمله سازی، حرکتی را با جهیدن می توان بیان کرد. دیگر فکرهای حسی چشایی مانند آبلیمو، بویایی مانند گلاب، جنسی مانند بوسه/ نوازش اند. جانوران فکر زبانی نداشته؛ ولی انواع فکرهای حسی، حرکتی، غریزی برای لانه سازی، جفتیابی، غذایابی، فرار از دشمن، برنامه شکار دارند. فکر تابع فرهنگ و محیط است. نمونه: نقاشی در فرانسه، موسیقی در آلمان، آواز در ایتالیا، شعر در ایران، ورزش در روسیه، خلاقیت در آمریکا.
هیجان/ ایموسیون واکنش در چهره و رفتار انسان در خشم، شادی، کنجکاوی، تنفر، غم، ترس تبلور یابد. در فارسی برای احساس، هیجان، حظ، لذت مغزی بکار رود. هیجان 2 جزء بیانی/ اکسپرسیو و ادراکی/ تجربه دارد. اسکندر شاهزاده مقدونیه با تعالیم ارسطوی ماتریالیست و تجربه گرا به اسکندر کبیر تبدیل شد؛ تا ایران و هند را گرفت. غزالی با حذف تعالیم ارسطو در جهان بینی اسلام عقب ماندگی را دامن زد. کیمیایی- فیسبوک 2024
زبان بخشی از پردازش مغز بین حسگرهای محیطی و عضلات اجرایی تن باشد. در واشکافی آن 5 بخش مغز تشریح شوند: 1- بیان در مثلث بروکا برای تولید تکلم و نویسش. 2- فهم در مثلث ورنیکه برای درک محاوره، گوشیدن، خوانش. 3- حافظه 4نوع عاطفی، حسی، عضلانی، زبانی است. زبان را کلمات، دستور، تجربه سازند. 4- فکر انواع حسی: بصری، صوتی، پوستی، بو، مزه، عاطفی، زبانی داشته؛ 2 گونه ارادی، کتره ای دارد. 5- تنظیمگرها در غشاء پیشانی برای یادگیری، برنامه ریزی، ارزیابی مخاطب اند.
در هر زبان 2نوع واژه صوتی وجود داشته که تابع فرهنگ بوده؛ پس جهانشمول نیستند. 1- آوای طبیعی Onomatopoeia مانند صدای سگ به انگلیسی bow-wow به فارسی واق-واق به فرانسه oua-oua به گجراتی bow-bow نوشته/ گفته شود. نمونه های دیگر: صدای شرشر آب، فس فس نفس تنگی، زر زر گلایه، پر پر زدن مرغ. نیما گفت: قوقولی قو قوقولی قو خروس می خواند. 2- ندا Interjection بهنگام حادثه ای با معنی خاص بیان شود. نمونه: سوختن انگشت بهنگام پختن به فرانسه aÏe به انگلیسی ouch به فارسی آخ. نیما با آی ندا گفت: آی آدمها که برساحل نشسته، شاد و خندانید!
ساختار زبان 2نوع است: 1- دستور زبان در چینش واژه ها بنا به قواعد دستور زبان. 2- ترتیب فکرها، عبارات، جملات، برای ارایه یک مفهوم/ موضوع بنا به شرح موضوع، اوزان عروضی، ضرورت وزن ترانه، وضع روحی/ عاطفی. در زبان فارسی چینش کلمات بنا به دستور فاعل- مفعول- فعل؛ در انگلیسی فاعل- فعل- مفعول است. ساختار امروزی عبارت سازی، جمله بندی، پاراگراف/ مفصل بندی- ساختار کلی مبتدا- خبر دارای آغاز، میانه، پایان باشد.
هر گوینده می تواند تعداد کلمات فعال خود را افزایش دهد. کلمات فعال در بخشی از زبان اند که با آنها فکر زبانی، نویسش/ خوانش، تکلم انجام شوند. این تعداد با کاربرد واژه های حوزه های دیگر گسترش یابد. این حوزه ها شامل زبانهای کلاسیک، قومی/ شهرستانی، غربی، تخصصی باشند. گاهی خلاقیت هم اصطلاح نوین ترکیبی در یک زبان بسازد. نمونه: برآیش= تکامل، همآیش= کنفرانس، بزن بچاک= فرار کن، گردگیری = چک و پس گردنی.
نمونه ها بترتیب: پگاه= سحر، ورزو= گاونر، دشپا= ضدپا متضاد همپا، مانند دشمن= ضد من. سوتیان= سینه بند، همرسانی = سهیم. انواع زبان: ادبی، تخصصی، کاری، روزمره، رسانه ای اند. تخصصی مانند آخوندی، مهندسی، طبی، جامعه شناسی، اقتصاد، روانشناسی، قانون، حسابداری باشد. گاهی این واژه های تخصصی مترادف مفاهیم نزدیک بخود در زبان روزمره اند. نمونه ها بترتیب: انشالله، فیدبک، اینترنت، هورمون، نورون، عرضه- تقاضا، ایگو، لیبیدو، مدنی، تسویه.
زبان در جمله سازی دو نوع پیوند همنشینی/ سینتگماتیک تابع دستور و جانشینی/ پاراسینتگماتیک تابع واژگان دارد. همنشينی برای ارتباط گیری و جانشينی برای زیبایی کلام اند. در شعر عروضی بنا بر نیاز ارکان، جای تکواژ نحوی پس و پیش شوند. در خلاقیت شاعر، استعارات بدیع بکار روند. پس نشانه هاي زباني پيوسته در 2 محور آفرینش ادبی با تنوعات معنايي را برتر از جمع معنی واژه ها کنند. تکواژها هم با يكديگر رابطه دستوری داشته؛ هم با تکواژ غایب در جمله، هم در تقابل با تکواژ موجود آیند.
واحد زبانی واج، تکواژ، واژه است. آنها بنا بر قواعد دستور زبان کنار هم آیند تا پیامی مفهوم را به دیگری برسانند. اجزای پیام جنبهای عینی، محسوس، حاضر دارند. نمونه: “نام من، ناهید است.” یا جنبه ذهنی غایب دارند. نمونه: نام شهر من، شیراز نیست. در این 2 جمله نام شهر من جانشین نام من، شیراز جانشین ناهید، نیست جانشین است باشد که جنبه غایب و جانشینی زبان به شمار آید. اما پیوند این اجزا یا 2 گروه اسمی نام من و ناهید یا مسند و گروه فعلی است باشد. این اجزا بر محور همنشینی ترکیبی اند. چینش یا مجاورت واژگان، پیرو نحو زبان است.
محور همنشيني، ارتباط تکواژ در زنجيره گفتار با پيوند عناصر حاضر برخي تکواژها را نامفهوم کند. نمونه: گیتی نقاشی کند. این 3 واژه در رابطه همنشيني نحوی فاعل، مفعول، فعل مفهوم شوند. اگر خورد بکار رود، معني نامفهوم شود. زیرا نتوان گفت: گیتی نفاشی خورد. پس همنشيني چینش واژه ها زنجيره تکواژ در بعد زمان را مفهوم کند. در جمله فوق 3 تکواژ روي محور زنجيري افقي با هم رابطه همنشيني درست دستوري سازند. در عرفان لغتنامه متافیزیک تعریف شده؛ با قواعد دستور زبان جمله سازی شود. تجریدات عرفانی اندازه پذیر، جهانشمول، تکرارپذیر نبوده؛ کشف و شهود فرد با اختلالات شناختی، فکری، شخصیتی اند.
سوسور محور جانشینی را بر پایه مشابهات دستوری استوار کرد. مانند “نام من” و “نام شهر من.” آنها با هرچیز همگن مقایسه شوند. اما محور همنشینی بر پایه موارد ناهمانند استوار است؛ مانند “نام من”، “شیراز” و “است.” آنها با چیزهای دیگر با مقام دستوری متناسب، تغییر یابند. یاکوبسن دستور و لغتنامه زبان را در 2 محور افقی و عمودی نشان داد: هر گونه پیامی بر نحو افقی استوار شود که کلمات را کنار هم گذارد. نیز بر لغتنامه عمودی بنا شده که از گزینش واژگان در زبان آید. او گفت: عناصر ساختاری شعر در 3 لایه آوایی، گزینش واژگانی در محور جانشینی شباهت استعاره، نماد، رمز، پارادوکس، تضاد، قناع/ رمز در شعر بر محور عمودی اند. ترکیبات نحوی در محور همنشینی مجاز، مجاورت، ترکیب، نثر، همجواری بر محور افقی اند.
جانشيني، واژهها را غياباً به يكديگر پيوند داده؛ تداعی کننده شباهت، استعاره شود. در شعر، استعاره با جانشینی واژگان بر شباهت، غالب است. در نثر و داستان، آرایه مجاز یا جزء یک کل، همنشینی غالب است. نمونه: در تأویل داستان نفتی چوبک این 2 محور بکار روند. محور جانشینی ناظر به شخصیتهای داستان مانند امامزاده، صاحب شله قرمز، راننده اتوبوس، نفتی- است. شله قرمز مانند شله زرد؟ محور همنشینی همه اشیا، محیط و رخدادها را در زنجیره گفتار با یکدیگر ملازم و مجاور کند. جواد اسحاقیان: دو محور جانشینی و همنشینی در داستان نفتی چوبک https://vista.ir/w/a/16/hqlff
ساختار ادبیات روایت با مجاورت یا همنشینی تشابه و با تقابل یا جانشینی تضاد است. در تاویل آثار ادبی 2 محور جانشینی و همنشینی بکار روند. منطق الطیر عطار یک اثر عرفانی ادبی است. ساخت تودرتوی این منظومه، روابط متن را از سطح افقی، روابط توالی همنشینی، وارد سطح عمودی، روابط جانشینی کند. بررسی نشانهها در محور همنشینی معناها و واژگان گزیده، نقاد را به کنه فکر شاعر بکشاند. در آن محور همنشینی دربرگیرنده پرندگان، زیستگاه، مسیر پرواز است.
محور جانشینی در برگیرنده این پرندگان است: بلبل، هدهد، طوطی، طاوس، بط، کبک، همای. بط یا پت اوستایی با پات/ ظرف و پاد/ غلاف انگلیسی همریشه بوده؛ معنی پرواز، غواص، مرغابی دهد. در این روایت شاعر یک سری مفروضات را بپذیرد: صفات طوطی، رابطه با غیب، پاداش بهشت، داوری راوی مطلق یعنی برتری وصل بر رفتن به بهشت. این مفروضات در فرهنگ ایرانی جا افتاده؛ معیارهای تشخیص و شناخت سده 21 ایرانی شوند.
این مفروضات سوگیری شناختی شاعر بوده؛ جهانشمول و اندازه پذیر نبوده؛ برای دیگر ملل مانند ژاپن، چین، آمریکا صدق نکنند. طوطی پرنده ای میرا بدنبال دانه قوت و تولید مثل بوده؛ با این اشعار در فرهنگ ایران نماد تظاهر در جامعه شود. در جامعه مدرن برزیل طوطی جانور خانگی تولید عاطفه کند. برای عطار با نفرت از صوفی و پیشنماز رقیب در نیشابور عهد مغول، طوطی زاهد ظاهر بین، نرم خو، با قوه تقليد اصوات، قبول تلقين است که نه به وصل خداوند، بلکه به پاداش بهشت اندیشد. صفات او در برابر هدهد، قرقاول، خروس صحرايي نامناسبت اند. کبک و خراميدن، باز و تيز چشمي، بلبل باغ عشق- نمونه های بیخیالی، ترس از محتسب محله، مردم جمال پرست و عاشق پيشه اند.
محور جانشيني، رابطه تکواژ موجود در زنجيره گفتار را با تکواژ غایب بسازد. هر كدام از آنها در جمله زيرين، مي توانند جانشين تکواژ جمله قبلي گردند. پس اين تکواژ موجود، با جانشين هاي خود چه رابطه اي دارد؟ سپس هر تکواژ با جایگزینش بنا بر مهارت و خلاقیت نگارنده رابطه جانشيني بسازد. پس با قواعد محدود دستور در جمله سازي با لغتنامه ادبیات بي نهايت پدید آید.
سوادآموزی، جانشینی زبان را با گزینش واژه و آرایه نو گسترش دهد. حتی عوام هم در محاور روزمره با خلاقیت زبانی برای مفاهیم جدید- چه ناشی از آمدن مدرنیسم چه از تحرک جامعه- واژه سازی کنند. نمونه: تلفن همراه، کتره ای، بهینگی که در ادبیات پیشا سده 20 فارسی نبودند. رابطه جانشيني، روي محور گزینشی يا عمودي عمل كند. شاعران نوپرداز واژه ها و آرایه های نوین به فارسی افزودند. نمونه: فروغ: آن روز هم كه دستهاي تو ويران شدند، باد مي آمد.
بدعت ويران شدن در محور جانشيني حرکت تجریدی ویرانگری باد را با ملموسات دستها در ترکیب ناسنتی دیدنی کرد. فروغ با خلاقیت از محور همنشيني منحرف شده؛ با بدعت جانشینی، استعاره حرکتدار را ساخت. همو “در قبله ام يك گل سرخ .. ” قبله امت مسلمان را خصوصی/ انتیم کرد. با ساختار شكني بيان استعاري نو پدید آورد. شاید اوزان عروضی نوآوری زبانی را محدود کنند. استثنا: حافظ و رومی. شعر نو این سد را شکست. از فروغ به بعد پگاه احمدی، گراناز موسوی، زیبا کرباسی این نوآوری استعارات را گسترش دادند.
ساختار شكني با انحراف از محور همنشيني جمله در ادبیات به بيان استعاري رسید. نمونه: لغتنامه ارتش در اقتصاد تبلور یافت: جنگ تعرفه ها، هجوم کالا، شکست قیمت ارز. نشانه شناسی و علم ارتباطات شانون هم کمک به ارزیابی ادبی کنند. واحدهاي زبان فارسي از بزرگ تا كوچك عبارتند از: مقاله، مفصل، جمله، بند، گروه، واژه و تكواژ. تكواژ به واحد كوچكتر واج یا هجا/ سیلاب صدایی بخش شود كه اغلب واحد معنايي و نحوي نيست. احمد ابومحبوب 1387 ص 25.
عرفان در سپهری بررسی شود. مناظر شبانی از کودکی سپهری در کاشان دید هنری او را مسالمت آمیز، آمیزه ای با حواس 5 گانه بصر، سمع، حرکت- تمپوی شعر را شبانی کند. کوتوداما در باور ژاپنی عرفان نهفته در واژه ها و نامها باشد. عاق والدین، فحاشی، دعا نویسی این باور ژاپنی را برای نفرین، بی آبرویی، شفای بیمار بکار برد. سپهری به واژه چه در صوت موسیقیایی، چه در ظاهر خطی برای معناسازی در شعرش نگاه کرد که واژه های ساده بار معنایی افزونتر بخود گیرند. او وسعت دید خیام در کهکشان را ندارد: چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من. برای سپهری پرده ای بین احساس ناظر و بوته فصول وجود ندارد- از شعر بلند صدای آب:
پرده را برداريم.
بگذاريم كه احساس هوايي بخورد.
بگذاريم بلوغ، زير هر بوته كه مي خواهد بيتوته كند.
بگذاريم غريزه پي بازي برود.
كفش ها را بكند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
بگذاريم كه تنهايي آواز بخواند.
برخی از 7وادی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر/ فنا در عرفان عطار در شعر من به مهمانی دنیا رفتم، آمده اند. برخی دیگر با محور جانشینی سوسور با پایه موارد مشابه، مترادف شوند: معرفت = دانش، مذهب شیعه = توحید، رفتن = در طلب، شک = حیرت:
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پله ی مذهب بالا.
تا ته کوچه ی شک،
تا هوای خنک استغنا،
تا شب خیس محبت رفتم.
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق.
بجز ریاضت عرفانی، تقدیر گرایی زروانی “چرخ پیر، رسم جهان، راز نهان” فردوسی هم مطرح است. سازگاری انسان با دولت مستبد و دین متحجر در فاز فرگشتی داروین برای بقا راه دیگر بود. شاهنامه ناکامی ایرانیان از درون با استبداد مطلقه در استعاره ثابت “کمان” و از خارج با یورش غارتگران در استعاره پویش “تیر” را بیان کرد: برین گونه گردد همی چرخ پیر./ گهی چون کمان است و گاهی چو تیر.
از درون: سلطه هزار ساله ضحاک خودکامه بر جان و مال مردم ابدی بود. از بیرون: یورش افراسیاب تورانی، هجوم اسکندر مقدونی، تهاجم تازیان از جنوب غرب با “2 قرن سکوت” زرینکوب بود. تصویر فردوسی از فرمانروایی ضحاک، تصویر استبداد مطلقه کنونی است. او سلطه اختناق/ محیط نامساعد را طرح کرد:
چنین است رسم جهان جهان./ همی راز خویش از تو دارد نهان.
نسازد تو ناچار با او بساز./ که روزی نشیب است و روزی فراز.
چو ضحاک شد بر جهان شهریار./ بر او سالیان انجمن شد هزار.
سراسر زمانه بدو گشت باز. / بر آمد بر این روزگار دراز.
نهان گشت کردار فرزانگان./ پراگنده شد کام دیوانگان.
هنر خوار شد، جادویی ارجمند،/ نهان راستی، آشکارا گزند.
شده بر بدی دست دیوان دراز./ به نیکی نرفتی سخن جز به راز.
در اسارت قفسه بندی ذهن کمک به تحمل شرایط بردگی روزانه برای بقای جسم با فانتزی و تخیل فراغت برای بقای منش کند. البته کارکردهای دیگر مغز مانند چارهجویی، کنجکاوی، مطالعه، غور، تحلیل مترصد یافتن مفرری برای اسیر شوند. در اسارت خانگی زن در منزل شوهر/ مرد، با قفسه بندی ذهن به عصیان برای طلاق، فرار از اسارت، آینده سازی در پناه قانون به آزادی زن انجامد. گاهی رابطه اسیر- قلدر در شهر تغییر کرده؛ اسیر جسارت گفتاری و کرداری فحاشی، تف کردن، دفع حمله پیدا کند.
نیایش بی پاسخ عرفانی با زخم زبان رقبا به درماندگی، بغض، هتاکی عامه رسید. چرا؟ چرا زبان فارسی اینهمه فحش، نفرین، تقدیرگریی، عدم اختیار دارد؟ شاید خشم و استبداد انباشته در ضمیر فرهنگی در 5000 سال تلنبار شده؛ در یک رویداد عاطفی ماشه کشیده شده؛ انفجار کلامی و استغاثه به آسمان فوران زنند. توهین به دیگری، به آبرو، به خویشان او و در غیاب طرف مقابل عاق و نفرین حواله به او، این خشم فروخورده را عیان کنند.
فحش و نفرین واکنش عاطفی نه منطقی اند که در فرهنگ خرافی و نیروی غیبی فقط دل را لحظه ای خنک کنند؛ نه معادله قدرت را خدشه زنند. مولوی زیر استبداد مطلق از اختناق نالید: ای تو مات و من ز زخم شاه مات! کی توان حق گفت؛ جز زیر لحاف؟/ با تو ای خشمآور آتشسجاف.
در هیچ جامعه ای مگر ایران متفکران این اندازه نیاز به نصیحت مردم نداشته اند. اما پند بدون الگوی زنده برای ایجاد نورنهای تقلید در مغز هیچ تاثیری بر انسان نداشته؛ از گوشی آمده؛ از گوش دیگر بیرون رود. نمونه: 45 سال است ملاها اندرز دهند اما خود الگوهای زنده شیطانی اند. همه ی کوشش ها نه تنها بهدر رفته؛ بلکه اثر معکوس داشته اند. ایرانیان تا 40 سال پیش اکثرا فرهنگ شفاهی داشتند. مادربزرگ ها با آوردن ابیات سعدی اخلاق را در جامعه سازند. سعدی اخلاق- بخشی از فرهنگ ایرانی- را به کودکان ترابری کند. ابیات او خمیره کودکان را شکل دهند: تربیت نااهل را چون گردگان بر گنبد است.
زیبایی طبیعت بهتر از زهد عارف و خشم عابد است. سعدی ارقه بجای متافیزیک قاضی، بد/ خوب تصادفی را “طبیعت” نامید. او با کارما- معلم اخلاق درویشی ایرانی و رفیق داروین در انطباق با محیط است!
ما بندگی آن رخ “زیبا”ت کنیم./ و آزادگی طرهٔ رعنا ت کنیم.
شطرنج غمت مدام چون ما بازیم./ باید که دلت نرنجد ار مات کنیم.
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات/ که واجب شد طبیعت را مکافات.
من از بینوایی نیام روی زرد./ غم بینوایان رخم زرد کرد.
خوب بود پداگوژی/ روش آموزشی سعدی را در مقاله ای برای چند 10 خواننده نقد کرد. ولی تربیت سعدی 800 سال است که در جمعیت 80 میلیونی فعلی ایران بازتولید شده؛ با چند جمله از ضمیر ایرانی زایل نشود. انقلاب دهه هشتادیها با دسترسی به اینترنت و شبکه های مجازی با تربیت و اخلاق گذشته گسل داشته؛ با جهان مدرن امروزی ربط دارد. لذا انقلاب آینده یک جهش، یک تغییر کیفی اقتصادگرا و بی آرمان، در انکشاف فرهنگ ایرانی به مدرنیسم است.
بزبان امروزی شاعری ناشناس گفت: که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق/ نیاساید و دوستانش غریق. برای فراگیری و حیات سیاسی بزرگسالان حزب، اتحادیه، رفتن به اعتراضات خیابانی، اعتصاب اند. البته استبداد و خودکامگی در 100 سال گذشته ایران فعالیت سیاسی را زیرزمینی کردند. ولی در غرب کار سیاسی و شرکت در تظاهرات علنی اند. فعالیت سیاسی حرف نیست عمل است؛ گرچه حرف و حدیث زیادند.
کارما، کرمَه، کرمن، به سانسکریت कर्म و انگلیسی Karma به معنی زیستکار، عملکرد فرد در زندگی است که اگر خوب باشد سعادت و اگر بد باشد گرفتاری آورد. برآیند کردار ذاتاً و به طور خودکار انتقام کیهانی/ الهی را در این زندگی و زندگی بعد ببار آورد- مانند سبز شدن دانه گندم. پس «هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی». برآیند کردار یک باور دینی هندوها است. نخستین بار و به تفصیل در متون اوپانیشاد بمعنی “نزدیک بنشین”، بخش آخر ودا، از هزاره 1 ق.م. بیان شد.
در 2 دین هندو و بودا، کردار فرد یا کارما نیرویی بسازد که چگونگی زندگی او را در این زندگی و زندگیهای بعدیاش مشخص کند. اصل کارما گوید: برآیند هر آنچه انجام دهیم به خودمان بازگردد. پیامد عملکرد فرد کارمیوه / ویپاکپ نامیده شود. بنا بر این اصل، کردار ذاتاً پیامد خوب یا بد همراه خود را دارد. در ادیانی که به تولد ادواری / سمسارا باور دارند، در دو دین فوق و جینیسم، نتایج کارما به دورههای زندگی بعدی نیز کشیده شوند. بنا بر این، هر فرد، از راه اعمالی که انجام دهد موجب رنج و شادی در زندگی های خود است. ویکی در اسلام روز محشر، نامه اعمال، ثنویت بهشت و دوزخ زرتشتی نیز سمسارا/ رستاخیز است.
هندی ها با پیشرفت اقتصادی از روزی 2 بار غذا به 3 بار رسیدند. گویا فشار فرگشتی طبیعی برای این عادت غذا خوری نو باشد. روزه داری در ادیان برای تحقیر نفس و ریاضت کشیدن توصیه شد. اکثر فرایض آنها، برخلاف نظم رایج طبیعی کار، استراحت، غذا همراه چرخه روزانه زمین است. اصولا حواس جانوران در پاسخ به نیروهای طبیعت نورف سرما، بو، صدا روی زمین فرگشت یافته اند. برای نمونه حسگر برای ماده و انرژی تاریک ندارند. این امر در باره ادعاهای مزایای روزه داری برخی پزشکان هم صادق است.
روزه داری با احتمال آسیب مغزی ناشی از کمبود قند، هیچ اثر مفیدی ندارد. بشر آزاد هر ۸ ساعت نیاز به چرت بعد از ظهر و خواب طولانی شب هم دارد. دلیل آن برقرار شدن دوباره ذخیره گلیکوژنی است که هر ۸ ساعت همه آن را عصبها مصرف کنند. پر کردن انبار در آستروسیت های مغز، زیر 1 ساعت اولیه خواب انجام شود. Taghi Kimyai-Asadi 091224FB
کابالا یا کبالا به عبری קַבָּלָה و عربی قبّالة از لغت قبول است. کرم، سنت، روش، مکتب و طرز فکری عرفانی است که از یهودیت ریشه گرفته؛ گاهی عرفان یهودی نامیده شود. مکوبال به عبری מְקוּבָּל یک فرد کابال گرا ست. پیروان مختلف کابالا را گوناگون تعریف کنند. گرچه این مکتب از یهودیت نشات گرفته؛ لیکن پیروان مسیحی، نوعصری، علوم خفیه آن را روشی عرفانی برای فهم رابطه بین عین سوف אין סוף / ذات خدا دانند که تغییرناپذیر، همیشگی و پیچیده است. در حالیکه جهان مادی، در تغییر، فانی، محدود، مخلوق است. کابالا به دنبال فهم ذات دنیا و انسان است. این فهم در چند هزار سال گذشته چه سودی داشته؛ در حالیکه برق در 100 سال گذشته به پیشرفت جامعه و طول عمر انسان انجامید؟
منابع. 2024/12/27 فاکتها از ویکی پیدیا با ویراست آمدند. SCI AM 06, 2024 p 57
آنتونیو داماسیوت، خطای دکارت: عاطفه، استدلال و مغز انسان، عصبپژوه ترجمه تقی کیمیایی اسدی، نشر نگاه معاصر، تهران.
شميسا، سيروس، انواع ادبي، چاپ دهم، 1383تهران، انتشارات فردوس.
شميسا، سيروس، بيان، چاپ سوم، 1387تهران، نشر ميترا.
شميسا، سيروس، سبك شناسي شعر، 1383تهران، نشر ميترا.
شميسا، سيروس، نقد ادبي، چاپ سوم، 1381تهران، انتشارات فردوس.
فصلنامه تخصصی سبک شناسی نظم و نثر فارسی- بهار ادب علمی- پژوهشی، سال 10، شماره 1، بهار -1396. https://www.bahareadab.com/pdf/957.pdf
زهرا محمدخانی، بررسی تقابلهای دوگانه در منطق الطیر عطار نیشابوری، ص334-371.