سخنی چند برچرند گويی ها و دروغ پراگنی های توهين آميز فقيرمحمد ودان
عبدالواحد فيضی
(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان درآغازسال دوم دهه نود ترسايی)
(بخش هشتم)
در قسمت دوم و پايان نتيجه گيری درمورد سقوط دولت نجيب الله و برنامه ی بينان سيوان نماينده ی سازمان ملل متحد آگاهان سياسی راعقيده براين است:
“تحليل وضع اين حقيقت را روشن می سازد که هدف بينان سيوان صرفاً اخذ استعفاء رئيس جمهور بود، نه تطبيق کدام راه حل سياسی که ظاهراً از آن سخن زده می شد.
بر شهر کابل راکت های بی شماری فرود آمده و منفجر شده اند؛ ولی راکتی که اين بار آقای بينان سيوان بر شهر کابل فيرکرد، تأثيرتخريبی آن طوری بزرگ بود که نه تنها شهر کابل؛ بلکه سراسر افغانستان و آينده صلح آميز آن را احتوا کرد.”
بلی، خوانندگان گرامی!
طوری که شما در جريان قرار داريد؛ آقای فقيرمحمد ودان مدعی شده بود، که حکومت دکتر نجيب الله سقوط نکرده بود؛ بلکه بعد از سفر برهان الدين ربانی به مسکو و توافق با بوريس يلسون رئيس جمهور روسيه، راه اندازی بغاوت شمال توسط جنرال دوستم و
احمد شاه مسعود،آغاز و کودتا صورت گرفت و برنامه ملل متحد مبنی بر تسليمی قدرت به کميته15 نفری، سبوتاژ شد.
سپس دکتر خدايداد بشرمل، اين رويداد را کودتای محمود بريالی وعبدالوکيل و ديگران، نام گذاری کرد.
اما، نگارنده برخلاف اين اتهام های بی بنياد هردو تن ازپيروان مشی تسليم طلبانه دکتر نجيب الله، در قسمت اول اين بخش با ذکر30 مورد روشن نمود که کوتا برضد دکتر
نجيب الله و برنامه زندگی برانداز نماينده ی امريکايی پرست ملل متحد صورت نگرفته؛ بلکه اين رخداد غم انگيز، يک برنامه تنظيم شده غرب در جهت سقوط حاکميت ح.د.خ.ا بود، که از کودتای 14 ثور 1365 آغاز شد و درتاريخ 8 ثور 1371 انجام پذيرفت.
مزيد برآن در نگارش فرجامين کنونی می خوانيد، که برخلاف نظريات آقايان ودان و بشرمل، پيش از رفتن برهان الدلين ربانی به تاريخ 20 عقرب 1370 به مسکو، به تعداد 10 ولايت ـ 52 ولسوالی ـ 3 فرقه عسکری ـ 20 لوا ـ غند و قرارگاه نظامی حکومت نحيب الله بعد از تخت نيشينی اش در 14 ثور 1365 الی رفتن ربانی به مسکو به شرح زير سقوط کردند:
الف ـ سقوط ويا تسليم دهی 10 ولايت قبل از سفر برهان الدين ربانی به مسکو، بدست تنظيم ها که درکتاب”کرونولوژی حوادث تاريخی افغانستان از تأسيس جمهوريت تا بميان آمدن اداره مؤقت افغانستان” بدين شرح ثبت برگه تاريخ شده است:
1 ـ به تاريخ 5 سرطان 1367 سقوط ميدان شهر مرکز ولايت وردک بدست حزب اسلامی حکمتيار؛
2 ـ به تاريخ 20 اسد 1367 سقوط مرکز ولايت کندزـ ولسوالی امام صاحب و علی آباد؛
3 ـ به تاريخ 24 اسد 1367 سقوط ولايت تخار؛ همزمان با مصاحبه صديق الله راهی برادر
داکتر نجيب الله در اسلام آبادعليه برادرش که طی آن حکومت نجيب را رژيم مزدور خواند؛
4 ـ به تاريخ 30 اسد 1367 سقوط ولايت باميان بدست تنظيم های جهادی آن ولايت؛
5 ـ به تاريخ 18 ميزان 1367 سقوط ولايت کنرها توسط تنظيم های جهادی آن ولايت؛
6 ـ به تاريخ 29 ميزان 1367 مرکز ولايت کاپيسا به حزب اسلام حکمتيار رسماً تسليم داده شد؛
7 ـ به تاريخ 5 جدی 1367 مرکز ولايت تخار، ولسوالی ينگی قلعه و علاقه داری درقد سقوط نمودند؛
8 ـ به تاريخ 15 ميزان 1369 ترينکوت مرکز ولايت ارزگان بدست مجاهدين سقوط کرد؛
9 ـ به تاريخ 11حمل 1370 ولايت خوست سقوط کرد؛ دوهزارعسکر و صاحب منصب اسيرشدند.
10 ـ به تاريخ 23 حوت 1370 ولايت سمنگان بدست مجاهدين سقوط نمود.(10)
ب ـ سقوط ويا تسليم دهی ولسوالی ها، قبل ازسفر ربانی، که تعدادی ازآنها درکتاب
ذکر شده ی مؤخذ اين نگارش، بدين شرح ثبت شده است:
1 ـ به تاريخ 26 سنبله 1365 سقوط گارنيزيون ولسوالی فرخار ولايت تخار بدست مجاهدين؛
2 ـ به تاريخ 4 سنبله 1366 سقوط ولسوالی قلعه زال ولايت کندز توسط مجاهدين؛
3 ـ به تاريخ 7 عقرب 1366 سقوط گارنيزيون ولسوالی کران و منجان ولايت بدخشان؛
4 ـ به تاريخ 22 عقرب 1366 سقوط ولسوالی نهرين ولايت بغلان بدست مجاهدين؛
5 ـ به تاريخ 19 ثور 1367 سقوط ولسوالی سيد آباد ولايت وردک بدست مجاهدين
6 ـ به تاريخ 25 ثور 1367 سقوط ولسوالی جاجی ولايت پکتيا بدست مجاهدين؛
7 ـ به تاريخ اول جوزای 1367 سقوط ولسوالی جنده ولايت زابل بدست مجاهدين
8 ـ به تاريخ 9 جوزای 1367 سقوط ولسوالی بگرام ولايت پروان توسط مجاهدين؛
9 ـ به تاريخ 10 سرطان 1367 سقوط ولسوالی محمد آغه ولايت لوگر بدست مجاهدين؛
10 ـ به تاريخ 19 سرطان 1367 سقوط ولسوالی مقرُ ولايت غزنی توسط مجاهدين؛
11 ـ به تاريخ 25 سرطان 1367 سقوط ولسوالی شاه جوی ولايت زابل بدست مجاهدين؛
12 ـ به تاريخ 12 اسد 1367 سقوط ولسوالی شکردره ولايت کابل توسط مجاهدين؛
13 ـ به تاريخ 20 اسد 1367 سقوط ولسوالی امام صاحب ولايت کندز بدست مجاهدين؛
14 ـ به تاريخ 20 اسد 1367 سقوط علاقه داری علی آباد ولايت کندز بدست مجاهدين؛
15 ـ به تاريخ 25 اسد 1367 سقوط ولسوالی ينگی قلعه ولايت تخار توسط مجاهدين؛
16 ـ به تاريخ 9 سنبله 1367 سقوط ولسوالی کشم ولايت بدخشان بدست مجاهدين؛
17 ـ به تاريخ 18 سنبله 1367 سقوط ولسوالی سپين بولدک ولايت قندهار توسط مجاهدين؛
18 ـ به تاريخ 9 ميزان 1367 سقوط ولسوالی اسمار ولايت کنرها بدست مجاهدين؛
19 ـ به تاريخ 15 ميزان 1367 سقوط ولسوالی زرمت ولايت پکتيا توسط مجاهدين؛
20 ـ به تاريخ 16 ميزان 1367 سقوط ولسوالی ارگون ولايت پکتيکا بدست مجاهدين؛
21 ـ به تاريخ 18 ميزان 1367 سقوط علاقه داری ورسج ولايت تخار بدست مجاهدين؛
22 ـ به تاريخ 22 ميزان 1367 سقوط ولسوالی غورماچ ولايت بادغيس توسط مجاهدين؛
23 ـ به تاريخ 27 ميزان 1367 سقوط ولسوالی اندراب ولايت بغلان بدست مجاهدين؛
24 ـ به تاريخ 30 ميزان 1367 سقوط ولسوالی رودات ولايت ننگرهار توسط مجاهدين؛
25 ـ به تاريخ اول عقرب 1367 سقوط علاقه داری فرسی ولايت فراه توسط مجاهدين؛
26 ـ به تاريخ 2 عقرب 1367 سقوط ولسوالی نجراب کاپيسا با گارنيزيون آن درتپه احمد بيگ؛
27 ـ به تاريخ 2 عقرب 1367 سقوط ولسوالی علينگار ولايت لغمان بدست مجاهدين آنولا؛
28 ـ به تاريخ 2 عقرب 1367 سقوط علاقه داری منگو ولايت لغمان توسط مجاهدين؛
29 ـ به تاريخ 2 عقرب 1367 سقوط علاقه داری مندال ولايت لغمان بدست مجاهدين؛
30 ـ به تاريخ 8 عقرب 1367 سقوط ولسوالی فرخار ولايت تخار بدست مجاهدين؛
31 ـ به تاريخ 25 عقرب 1367 سقوط علاقه داری دشت قلعه ولايت تخار؛
32 ـ به تاريخ 4 قوس 1367 سقوط ولسوالی گوشته ولايت ننگرهار؛
33 ـ به تاريخ 7 قوس 1367 سقوط علاقه داری دره نور ولايت ننگرهار؛
34 ـ به تاريخ 5 جدی 1367 سقوط ولسوالی ينگی قلعه ولايت تخار، برای باردوم؛
35 ـ به تاريخ 5 جدی 1367 سقوط علاقه داری درقد ولايت تخار؛
36 ـ به تاريخ 10 جدی 1367 سقوط ولسوالی چاه آب ولايت تخار؛
37 ـ به تاريخ 15 جدی 1367 سقوط ولسوالی خيوه ولايت ننگرهار؛
38 ـ به تاريخ 21 جدی 1367 سقوط علاقه داری ده يک ولايت غزنی؛
39 ـ به تاريخ 25 جدی 1367 سقوط علاقه داری رامک ولايت غزنی؛
40 ـ به تاريخ 6 دلو 1367 سقوط ولسوالی قره باغ ولايت کابل؛
41 ـ به تاريخ 9 جوزای 1368 سقوط ولسوالی بگرام ولايت پروان برای باردوم؛
42 ـ به تاريخ16 اسد 1368 سقوط علاقه داری زيباک ولايت بدخشان بدست مجاهدين؛
43 ـ به تاريخ 7 سنبله 1368 سقوط ولسوالی دره گی ولايت پکتيا توسط مجاهدين؛
44 ـ به تاريخ 2 جدی 1368 سقوط ولسوالی چاه آب ولايت تخار، برای باردوم؛
45 ـ به تاريخ 9 قوس 1369 سقوط ولسوالی محمد آغه ولايت لوگر؛
46 ـ به تاريخ 24 ثور 1370 تمام ولسوالی ها و مناطق ولايت تخار بدست مجاهدين افتاد؛
47 ـ به تاريخ 31 جوزای 1370 سقوط ولسوالی خواجه غار ولايت تخار؛
48 ـ به تاريخ 21 سرطان 1370 سقوط ولسوالی خان آباد ولايت کندز بدست مجاهدين؛
49 ـ به تاريخ 30 سرطان 1370 سقوط ولسوالی اشکاشم ولايت بدخشان؛
50 ـ به تاريخ 30 سرطان 1370 سقوط ولسوالی خواجه غار ولايت بدخشان، برای باردوم؛
51 ـ به تاريخ 30 سرطان 1370 سقوط ولسوالی زيباک ولايت بدخشان، برای بار دوم؛
52 ـ به تاريخ 18 عقرب 1370 سقوط ولسوالی دولت آباد ولايت بلخ بدست مجاهدين.(11)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ج ـ سقوط قطعات فرقه ها ـ لواها ـ غند ها و گارنيزيون های ارتش قبل از سفر برهان الدين ربانی به مسکو بدين شرح در کتاب کرونوژی حوادث تاريخی افغانستان ثبت شده است:
1 ـ به تاريخ 20 عقرب 1365 فرقه 20 نهرين با اسلحه و مهمات زيادی بدست مجاهدين افتاد؛
2 ـ به تاريخ 4 جوزای 1366 غند محافظ ولايت بغلان بدست مجاهدين سقوط کرد؛
3 ـ به تاريخ 28 حمل 1367 کندک 79 ولسوالی خواجه غار ولايت تخار بدست مجاهدين سقوط کرد؛
4 ـ به تاريخ 2 ثور 1367 غند بريکوت ولايت کنرها بدست مجاهدين سقوط نمود؛
5 ـ به تاريخ 18 ثور 1367 غند 18 چمکنی ولايت پکتيا بدست مجاهدين سقوط کرد؛
6 ـ به تايخ 25 ثور 1367 غند 36 ولسوالی جاجی ولايت پکتيا مشهور به غند چونی سقوط کرد؛
7ـ به تاريخ 28 ثور 1367 کندک 28 و 29 گلشاه کوت ولايت پکتيا بدست مجاهدين سقوط کرد؛
8 ـ به تاريخ 26 جوزای 1367 غند کوهی ولسوالی چغچران ولايت غوربدست مجاهدين سقوط نمود؛
8 ـ به تاريخ 27 اسد 1367 غند محافظ شيرخان بندر ولايت کندز بدست مجاهدين سقوط کرد؛
9 ـ به تاريخ 29 اسد 1367 معادن ذغال سنگ با يک تهانه سرحدی درهرات بدست مجاهدين افتاد؛
10 ـ به تاريخ 18 سنبله 1367 لوای کتواز ولايت پکتيکا بدست مجاهدين سقوط کرد؛
11 ـ به تاريخ 15 ميزان 1367 غند خواجه بور ولايت غزنی بدست مجاهدين سقوط نمود؛
12 ـ به تاريخ 2 عقرب 1367 پايگاه نظامی احمد بيگ ولايت کابل بدست مجاهدين سقوط کرد؛
13 ـ به تاريخ 11 عقرب 1367 تهانه ی سرحدی تورخم ولايت ننگرهار بدست مجاهدين سقوط نمود؛
14 ـ به تاريخ 30 قوس 1367 کندک دهکده ی رباط ولايت پروان بدست مجاهدين سقوط کرد؛
15 ـ به تاريخ 12 جدی 1367 پايگاه نظامی شوروی ها درمنطقه قمچه ولسوالی قره باغ سقوط کرد؛
16 ـ به تاريخ 12 جدی 1367 شرکت نساجی گلبهار با محافظين آن به حزب اسلامی حکمتيار تسليم داده شد؛
17 ـ به تاريخ 21 جدی 1367 کندک علاقه داری کلکان ولايت کابل بدست مجاهدين سقوط کرد؛
18 ـ به تاريخ 24 جدی 1367 لوای نمبر10 سرحدی ولايت ننگرهاربدست مجاهدين سقوط نمود؛
19 ـ به تاريخ 28 جدی 1367 ميدان هوايی ولايت کندز توسط مجاهدين سقوط کرد؛
20 ـ به تاريخ22 سرطان 1368 غند نادرشاه کوت ولايت پکتيا بدست مجاهدين سقوط کرد؛
21 ـ به تاريخ 26 دلو 1368 قرارگاه سرحدی توره غاره بدست مجاهدين سقوط کرد؛
22 ـ به تاريخ 11حمل 1370 فرقه خوست سقوط کرد؛ دوهزارعسکروصاحب منصب اسيرشدند؛
23 ـ به تاريخ 22 ميزان 1370 فرقه ثمرخيل ولايت ننگرهار بدست مجاهدين سقوط کرد.(12)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
د ـ فعاليت های دپلوماتيک رهبران تنظيم ها؛ توأم با واکنش کشورها و سازمانهای جهانی درحمايت وبالا کشيدن آنها درمجامع بين المللی، که منجر به سقوط حکومت نجيب الله گرديد:
1 ـ به تاريخ 26 جوزای 1365، يعنی 42 روز پس ازکوتای دکترنجيب، برهان الدين ربانی سخنگوی ائتلاف مجاهدين در دوران سفررسمی خود به ايالات متحده امريکا با رونالد ريگن رئيس جمهور آن کشور ملاقات نمود؛ مولوی خالص، مجددی و گيلانی نيز دراين سفر با وی حضور داشتند.(13)
2 ـ به تاريخ 19 قوس 1365 استاد ربانی، مولوی خالص، حضرت مجددی و پير گيلانی بخاطر اشتراک در جلسات مؤسسه ملل متحد عازم نيويارک شدند…. (14)
3 ـ به تاريخ 26 سنبله 1366 محمد ظاهر شاه سابق افغانستان اظهار داشت: راه حل مسأله افغانستان در مذاکرات مستقيم بين مسکو و مجاهدين افغان نهفته است؛ وی هرنوع اشتراک با رژيم حزب دموکراتيک خلق را رد کرد.(15)
4 ـ به تاريخ 16 ميزان 1366 مجلس سنای امريکا از رئيس جمهور ريگن خواست تا سفيری را جهت هماهنگی کامل پاليسی امريکا در رابطه به افغانستان تعيين نموده و در پاليسی خارجی امريکا حق تقدم به قضيه افغانستان داده شود.(16)
5 ـ به تاريخ 5 قوس 1366 برهان الدين ربانی خبر پيوستن صديق الله راهی برادر داکتر نجيب الله را به مجاهدين پخش نمود. ربانی افزود، صديق الله پيغام رسوايی داکتر نجيب الله را با خود آورده است.(17)
6 ـ به تاريخ 23 حمل 1367 رهبران اتحاد اسلامی مجاهدين افغانستان در اجتماع بزرگی… در پشاور موافقت نامه ژنيو را رد نموده گفتند: آنها به مبارزه خود تا خروج آخرين عسکر شوروی از افغانستان و سرنگونی رژيم داکتر نجيب الله ادامه خواهند داد.(18)
7 ـ به تاريخ 24 اسد 1367 صديق الله راهی برادر داکتر نجيب الله که يازده ماه قبل، در پنجشير به صفوف مجاهدين پيوسته بود، چند روز قبل وارد پاکستان شد. وی طی مصاحبه مطبوعاتی گفت:
دولت اسلامی که نياز مردم است،جای رژيم مزدور را می گيرد و بقای رژيم فعلی ناممکن است.(19)
8 به تاريخ 3 عقرب 1367 رابرت اوکلی سفير ايالات متحده امريکا در پاکستان با برهان الدين ربانی رئيس اتحاد مجاهدين ملاقات نموده گفت: کشورش درقبال موضوع افغانستان چهار هدف دارد که عبارتند از: اخراج قوای شوروی از افغانستان، ازبين رفتن حکومت کمونيستی، اعاده حق تعيين سرنوشت مردم و بازگشت آبرومندانه مهاجرين به کشور شان. (20)
9 ـ به تاريخ 13 قوس 1367 هيأت پنج عضوی اتحاد اسلامی مجاهدين افغان وارد سعودی گرديدند. آنها با معين وزارت خارجه شوروی، يولی ورانسوف مذاکره می نمايند. اين مذاکرات تا 15 قوس دوام خواهد کرد.(21)
10 ـ به تاريخ 6 دلو 1367 صبغت الله مجددی رهبر اتحاد اسلامی مجاهدين اعلام داشت که بعد از خروج قوای شوروی برای تمامی رهبران ح. د. خ. ا، عفو عمومی داده خواهد شد بشرطی که آنها داخل صفوف مجاهدين گردند.
11 ـ به تاريخ 7 دلو 1367 اکثر کشورهای غربی و کشور جاپان سفارت خانه های خود را در کابل بستند.
12 ـ به تاريخ 4 حوت 1367 پروفيسور صبغت الله مجددی رهبر جبهه نجات ملی به حيث رئيس دولت و عبدالرب رسول سياف رهبر اتحاد اسلامی به حيث صدراعظم حکومت موقت مجاهدين انتخاب شدند. روز پنجم حوت کابينه حکومت مؤقت طی کنفرانس مطبوعاتی از طرف مجددی اعلان شد.
13 به تاريخ 6 حوت 67 صبغت الله مجددی رئيس دولت مؤقت از جامعه بين المللی تقاضا کرد تا حکومت مجاهدين را نماينده واقعی مردم دانسته وآن را به رسميت بشناسند. همچنان تقاضای نمايندگی اين حکومت را در موسسه ملل و کنفرانس اسلامی نمود.
14 ـ به تاريخ 19 حوت حکومت سعودی و به 21 حوت حکومت بحرين و به تاريخ به تاريخ 24 حوت 1367 وزرای خارجه کشورهای اسلامی در اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی، حکومت مؤقت مجاهدين را به رسميت شناختند؛ حکمتيار وزيرخارجه حکومت عبوری چوکی افغانستان را درحالی که همه ابراز شادمانی می کردند، اشغال کرد.
همچنان به تاريخ 24 حمل 1368 دولت ماليزيا حکومت مجاهدين را به رسميت شناخت.(22)
15 ـ به تاريخ 12 سرطان 1368 پروفيسور صبغت الله مجددی پيشنهاد ياسرعرفات مبنی بر ميانجيگری ميان رژيم کابل و مجاهدين را رد نمود. وی افزود: مجاهدين هرگز با رژيم کابل به مذاکره ميل نشان نخواهد داد.(23)
16 ـ به تاريخ 4 ميزان 1368 يک هيأت مجاهدين به رياست داکتر فاروق اعظم وزير معارف حکومت مؤقت عازم نيويارک گرديد. هيأت دريک کنفرانس مطبوعاتی گفت: تقسيم قدرت با داکتر نجيب و حزب دموکراتيک يک مسأله خارج بحث نزد مجاهدين می باشد که هرافغان وطن دوست مخالف آن است.
17 ـ به تاريخ 6 ميزان پيتر تامسن نماينده امريکا برای مجاهدين طی مصاحبه ای گفت: هرگاه درنظر باشد صلح درافغانستان اعاده شود بايد نجيب الله صحنه را ترک بگويد. زيرا او مسؤول قتل عام مليونها انسان می باشد.
18 ـ به تاريخ 8 ميزان 1368 استاد سياف صدراعظم حکومت عبوری طی مصاحبه ای با بی. بی. سی گفت: هرگز و تحت هيچ گونه شرايط با نجيب الله مذاکره نخواهيم کرد. وی افزود، نجيب نه يک افغان است ونه يک مسلمان؛ بلکه يک دست نشانده ی شوروی است.
19 ـ به تاريخ 13 ميزان 1368 کنفرانس وزرای خارجه کشورهای اسلامی درنيوياک به پايان رسيد. آنها طی اصدار موافقتنامه ای خواهان ديالوگ بين الافغانی گرديدند تا يک حکومت وسيع البنياد در افغانستان تشکيل گردد.(24)
20 ـ به تاريخ 19 سنبله 1369 پنج رهبر جهادی هريک استاد ربانی ـ استاد سياف ـ حکمتيارـ مولوی خالص و مولوی محمدی روانه عربستان سعودی گرديدند. گفته شده که آنان درمورد چگونگی سقوط رژيم کابل با هم به توافق رسيده اند.(25)
21 ـ به تاريخ 4 ميزان 1369 حکمتيار طی مصاحبه ای اظهارداشت: قبل از آنکه مجاهدين افغان بر مرکز افغانستان مسلط شوند بايد عساکر کابل رژيم نجيب الله را ازپا درآورند تا جلو خونريزی گرفته شود. او به اردوی افغانستان دو راه را نشاهندهی نمود:
1 دروقت حمله ی مجاهدين به کابل با ايشان همکاری نمايند.
2 ـ يا خود رژيم را سقوط دهند.
[چنانکه گروه داکتر نجيب الله دروجود سترجنرال محمد رفيع رئيس ارکان سرقوماندنی اعلی قوای مسلح افغانستان ـ سترجنرال محمد اسلم وطنجار وزير دفاع افغانستان ـ رازمحمد پاکتين وزير داخله افغانستان ـ دگرجنرال منوکی منگل رئيس امور سياسی وزارت دفاع و مشاور ارشد دکتر نجيب الله و ديگران چنين خدمت را به تاريخ 5 ـ 6 ـ 7 ثور 1371 به مجاهد کبير(!) حکمتيار انجام داده، ارگ رياست جمهوری را با قطعات نظامی ارتش و پوليس در 11 ناحيه شهر کابل و اطراف آن، به پاس خدماتی که در پرتاب راکت های سکر 60 به کابل انجام داده و افتخار کسب نام و نشان “راکتيار” را از آن خود نموده بود؛ برايش تسليم کردند و جريده شهادت به تاريخ 6 ثور 1371 سقوط رژيم کابل و پيروزی حکمتيار را اعلام و به حزبش تبريک هم گفت؛ اما همين که به تاريخ 7 و 8 ثور تهاجم خونبار حکمتيار و شرکای داخلی آن سرکوب وبه شکست قطعی مواجه شدند. آنان بعوض اين که شکست را پذيرفته ناکامی خويش را قبول نمايند؛ اتهام کودتای خيالی را برمحمود بريالی،وکيل وديگران برچسب زدند وآقايان ودان و بشرمل، اين دروغ شاخدار را در تلويزيون ها ريکلام نمودند. نگارنده]. (26)
22 ـ به تاريخ اول جوزای 1370 پريزديکوليار سرمنشی ملل متحد يک طرح پنج فقره ای را برای حل قضيه افغانستان پيشنهاد نمود،که درماده سوم آن آمده است:
ضرورت برای يک دوره انتقالی، که ذريعه مذاکرات بين الافغانی طرح گردد. البته قبل از تشکيل يک دولت وسيع البنياد….
اما، به تاريخ 2 جوزا اکثر رهبران مجاهدين اين طرح را رد نموده گفتند تا وقتی نجيب در رأس حکومت باشد چنين طرح ها دردی را دوا نخواهد کرد.
از آن جمله سياف و حکمتيار، به تاريخ 3 جوزای 1370 طی اعلاميه ای طرح اخير ملل متحد برای پايان جنگ 13 ساله افغانستان را توهين به مجاهدين خواندند….
به تاريخ 5 جوزای 1370 کابينه حکومت مؤقت برياست استاد سياف دايرشد و چنين فيصله نمود:
بجز دولت مجاهدين، هيچ دولت ديگری درافغانستان قابل قبول نيست. قبول کردن نجيب و همراهانش نه تنها منحيث رئيس دولت مؤقت؛ بلکه بحيث اعضای آن حتی برای يک روز هم مورد قبول قرار گرفته نمی تواند. آنها به هيچ صورت حق ندارند که درحيات سياسی آينده ملت افغان شريک شوند.
اما تنظيم جبهه نجات ملی مجددی به تاريخ 6 جوزای 1370 طرح پنج فقره ای موسسه ملل متحد را يگانه راه حل قضيه افغانستان خواند. جبهه نظردارد که در شرايط کنونی يگانه راه برای حل قضيه افغانستان همانا نشستن روی ميز مذاکره است و بس.(27)
23 ـ به تاريخ 15 سرطان 1370 کميسيون 38 عضوی مجاهدين که برای توحيد و اتخاذ موقف مشترک مجاهدين تشکيل گرديده بود، طرحی را برای تشکيل يک دولت اسلامی در دوره انتقالی تسويد نمود که عبارت است از:
1 ـ داکتر نجيب و حزب وی در دولت اسلامی انتقالی جائی ندارد!
2 ـ مجاهدين داکتر نجيب و حزب وطن را بخاطری که آنها قاتلين ملت می باشند، منحيث شريک اين معضله نمی شناسد و مجاهدين هرگز در جلسه ای که داکتر نجيب ويا اعضای حزب وطن شامل باشند اشتراک نخواهد کرد.
3 ـ تا زمانی که داکتر نجيب در رأس قدرت باشد به آتش بس موافقه نکرده و در عوض جهاد را در سراسر کشور گسترش خواهد داد.
24 ـ همچنان به تاريخ 19 سرطان احمد شاه مسعود دريک مصاحبه با روزنامه لوموند چاپ فرانسه گفت: تا وقتی نجيب و حزب کمونيست برسر اقتدار باشند تلاشهای مؤسسه ملل متحد نتيجه نخواهد داد. او افزود سقوط رژيم کابل حتمی بوده و تسخير دو ويا سه شهر تغيير کلی را درکشور بوجود خواهد آورد.
25 ـ همين گونه، به تاريخ 30 سرطان کميسيون مشترک 20 عضوی جمعيت اسلامی و حزب اسلامی بمنظور هماهنگ ساختن فعاليتهای نظامی اين دو حزب تشکيل گرديد که درآن از هر حزب 10 تن عضو می باشند. وظيفه ی اين کميسيون طرح عملی نمودن عمليات مشترک بر مراکز رژيم در کابل می باشد.
26 ـ به همين منوال به تاريخ 8 اسد 1370 بعد از اجلاس دوروزه ی رهبران مجاهدين در اسلام آباد به اين نقطه توافق صورت گرفت که نجيب الله يک عنصر مزدور بوده و رژيم وی دست نشانده و غير قانونی می باشد بايد عوض آن يک حکومت منتخب اسلامی درافغانستان قايم گردد.
27 ـ به تاريخ 11 اسد 1370 يک هيأت پنج عضوی مجاهدين به رياست برهان الدين ربانی جهت اشتراک در بيستمين کنفرانس وزرای خارجه ی کشورهای اسلامی عازم ترکيه شد. اعضای هيأت مذکور عبارت اند از: داکتر نجيب الله لفرايی، اسماعيل صديقی، صديق سلجوقی و حامد کرزی.
28 ـ به تاريخ 13 اسد 1370 استاد سياف صدراعظم حکومت عبوری مجاهدين طی نامه ی سرگشاده از وزرای خارجه کشورهای اسلامی خواست تا از طرح ملل متحد حمايت نکنند. زيرا اين پلان به شکل حيله برای از بين بردن جهاد ترتيب شده است.(28)
28 ـ به تاريخ 27 سنبله 1370 داکتر نجيب الله از محمد ظاهر شاه سابق افغانستان خواست تا در برقراری صلح با رژيم همکاری نمايد. ولی سخنگوی شاه سابق پيشنهاد مذکور را رد کرده گفت: نه نجيب رئيس رژيم فعلی و نه رؤسای جمهور قبلی حاکمان قانونی افغانستان بودند.
29 ـ به تاريخ 7 ميزان 1370 يک هيأت مجاهدين به رياست پروفيسور مجددی عازم نيويارک گرديد. اين هيأت در مجمع عمومی مؤسسه ملل متحد اشتراک نموده و با رهبران جهان درمورد اوضاع افغانستان مذاکره می نمايد.
به تاريخ 18 ميزان 1370 پروفيسور مجددی دريک مصاحبه با صدای امريکا گفت: حل سياسی قضيه افغانستان و طرح اخير روسيه را 99 فيصد مردم افغانستان قبول دارند. کسانی که ان را رد می نمايند آنان اصلاٌ حل سياسی را نمی پذيرند؛ البته آنها چند تن محدود هستند.(29)
30 ـ به تاريخ 16 عقرب 1370 در دفتر مرکزی حکومت عبوری مجاهدين واقع پشاوراضافه از 300 عالم جمع گرديده و رفتن هيأت مجاهدين را به مسکو باعث سربلندی جهاد افغانستان خواندند. آنها گفتند اين سفرمطابق هدايات اسلامی بوده نظر به آيات قرآنی و احاديث نبوی هيچ گونه مخالفتی دراين باره موجود نيست. آنها در زمينه فتوای شرعی صادر نمودند.
31 ـ به تاريخ 17 عقرب 1370 وفد[هيأت اعزامی] مجاهدين به رياست استاد ربانی وارد سعودی شد تا از آن طريق وارد مسکو گردند. اعضای ديگر اين هيأت عبارتند ازمولوی محمدی ـ آيت الله محسنی ـ محمد امين وقاد ـ مسعود خليلی ـ حشمت الله مجددی ـ سيد احمد گيلانی و منهاج.
استاد ربانی در يک کنفرانس مطبوعاتی در اسلام آباد گفت: جنگ افغانستان از مسکو آغاز گرديده و در همان جا ممکن است خاتمه يابد.
32 ـ به تاريخ 20 عقرب 1370 اولين دور مذاکرات هيأت مجاهدين با مقامات روسيه در مسکوآغاز گرديد. رياست هيأت روسی را الکساندر روتسکوی معاون رئيس جمهور روسيه که زمانی نزد مجاهدين اسير بود به عهده داشت. وفد [هيأت اعزامی] مجاهدين يک روز قبل وارد مسکوگرديده بود.
به تاريخ 23 عقرب 1370 درجريان مذاکرات بين مجاهدين و رهبران روسيه، بوريس پانکين وزير خارجه روسيه اين تقاضای مجاهدين را رد کرد که مسکو نجيب الله را مجبور سازد تا از قدرت کنار رود. پانکين گفت: اتحاد شوروی يکبار درامور داخلی افغانستان مداخله کرد، که ذريعه آن انگشتان خويش را بسوخت. ما نمی خواهيم دوباره درامور اين کشور مداخله کنيم.
33 ـ به تاريخ 25 عقرب 1370 مذاکرات پنج روزه وفد[ هيأت اعزامی] مجاهدين و رهبران فدراسيون روسيه با صدور بيانيه ی مشترک پايان يافت.
فشرده ی موافقتنامه ی مسکو و مجاهدين چنين است:
1 ـ دستور ارسال سپاه شوروی به افغانستان تقبيح گرديد.
2 ـ طرفين بخاطر انتقال قدرت به يک دولت انتقالی توافق نمودند.
3 ـ در ظرف دوسال انتخابات سراسری زيرنگرانی مؤسسه ملل متحد وکنفرانس اسلامی صورت گيرد.
4 ـ سرنوشت پيمانها و موافقتنامه های از سال 1357 به بعد توسط رژيم های کابل و مسکو به امضاء رسيده نيز به وسيله دولت آينده تعيين خواهد شد.
5 ـ در آزادی اسرای جنگی شوروی کوشش صورت گيرد.
6 ـ طرف روسيه تاکيد کرد که قبل از 11 جدی ارسال تسليحات، تجهيزات جنگی و سوخت جهت مصارف نظامی به کابل را متوقف سازد و همه پرسونل خود را از افغانستان خارج سازد.
7 ـ روسها در اعمار مجدد افغانستان سهم فعال خواهند گرفت.
8 ـ جهت پيگيری مذاکرات بعدی در ظرف يک ماه هيأتی از هردو جانب تشکيل گردد.
استاد سياف و حکمتيار اين مذاکرات و توافقات را يک توطئه جديد عليه جهاد خواندند و حکمتيار گفت: اين مذاکرات هيچ تأثيری بر روند جهاد ندارد.
اما دکتر عبدالستار سيرت وزير عدليه سابق افغانستان درمورد مذاکرات هيأت مجاهدين و مقامات روسيه گفت : اين يک تحرک مثبت است.
داکتر نجيب الله گفت: ما خواهان جنگ نيستيم و پنج سال قبل بدين منظور آشتی ملی را اعلان نموده بوديم، که اين ديالوگ نيز جزء آن می باشد.(30)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با آنچه در قسمت اول اين بخش و نگارش بالا پيرامون سرنوشت حکومت پنج ساله دکتر نجيب الله از آغاز تا پايان آن توضيحات داده شد؛ همه موارد اعم از 20 مورد برخوردهای درونی حاکميت و 10 مورد عوامل خارجی؛ جمع سقوط 10 ولايت ـ 52 ولسوالی ـ 23 قطعه ارتش( فرقه ها ـ لواها ـ غند ها ـ کندک ها) و بيرون کشيدن تمام قطعات قوای سرحدی از سرحدات کشور؛ تشکيل حکومت مؤقت مجاهدين و برسميت شناختن آن توسط شماری از کشورها، اشتراک رئيس حکومت مؤقت در جلسات مجمع عمومی ملل متحد و اشغال چوکی افغانستان در کنفرانس کشور های اسلامی؛ رد برنامه ملل متحد از جانب اکثريت نزديک به اتفاق تنظيم ها و تشکيل دولت اسلامی؛ بی مايه گی برنامه نماينده ملل متحد درمورد انتقال قدرت به کميته 15 نفری که هيچ کدام آنها حاضر به آمدن به افغانستان نشدند؛ مزيد برآن اين کميته هيچ گونه پايگاه مردمی؛ سياسی ـ اقتصادی و نظامی در افغانستان نداشت؛ دراين صورت امنيت کشور را کدام نيروی نظامی تأمين می کرد؟ هرگاه نظاميان حکومت قبلی عهده دار می شدند؛ برای تنظيم ها به هيچ وجه قابل قبول نبود؛ واگر اين مسؤوليت را بدوش مجاهدين می سپردند؛ آنها امتحان خود را، در زمينه ويرانی کشور، خوبتر(!) داده بودند.
بدين ترتيب برنامه ذکر شده ی نماينده ملل متحد آن گونه که در بخش (بيست وسوم) مروری به رخداد های خونبار سه سده ی اخير گفته شده ؛ بجز فريب دادن مردم افغانستان، چيزديگری نبود.
چنانچه دراين مورد، مير عنايت الله سادات، ديپلمات پيشين افغانستان که در متن رويدادهای سياسی آن زمان قرار داشت، در زمينه ی علت سقوط دولت نجيب الله، برخلاف گفته های آقايان ودان و بشرمل، موارد آتی را موجه دانسته و برمی شمارد:
“سليک هريسن پژوهشگر موسسه تحقيقات بين المللی صلح و افغانستان شناس امريکايی، درمارچ 1990 برای مجله لوموند فرانسوی نوشت: ” دست اندرکاران دولت امريکا مواضع يگانه يی پيرامون مشکل افغانستان ندارند. سی. آی. ای. دست دردست آی. اس. آی. با همراهی موافقان اش در کنگره آرزو دارد که بتواند هر نوع راه حل سياسی را قبل از آزمايش حملۀ نظامی بر کابل به تعويق اندازد و علاوه برآن مايل نيست که به سردی روابط بين پاکستان وامريکا برسر مسأله افغانستان بی افزايد.”
اظهارات هريسن ميرساند که تشکيل يک دولتی با پايه های وسيع صرف در حرف بود و در عمل برای صدور دولت مؤقت مجاهدين تلاش می شد.
مقامات امريکايی حتی از ابتکارات حزب سوسيال دموکرات آلمان که منظور آن براه انداختن يک ديالوگ مستقيم ميان دولت و اپوزيسيون بود، جلوگيری کرده و چنين ابتکارات را به مساعی ملل متحد محول ساختند.
انگيزه ی اصلی جلوگيری از راه حل سياسی و پيش کش نکردن يک طرح روشن راه حل مخصوصاً بعد از خروج قوای شوروی دراين نهفته است که امريکايی ها و تعدادی از کشورهای غربی ترس داشتند که ح. د. خ. ا، در پرتو يک راه حل سياسی بازهم دست بالا پيدا خواهد کرد. اين هراس موجب تقويت مواضع حلقات طرفدار راه حل نظامی ميگرديد.
درچنين حالت” دولت شوروی به سرمنشی ملل متحد اطمينان داد که بعد از اين آنها طرفدار بودن نجيب الله در پروسه نيستند”(125)
بادادن چنين اطمينان فورمول ” تناظر مثبت” هم خود بخود ازميان رفت و ايالات متحدۀ امريکا يگانه نيروی تعيين کننده در حل معضلۀ افغانستان باقی ماند. شوروی ها بادرنظرداشت اهميت مرزهای جنوبی شان مبتنی بر تماسهای قبلی قوای شان با قوماندان جمعيت اسلامی احمد شاه مسعود، هيأت دولت موقت مجاهدين را به رهبری برهان الدين ربانی از 11 الی 15 نوامبر 1991 در ماسکو استقبال کردند.
هيأت با الف روتسکوی معاون رئيس جمهور فدراتيف روسيه و کوزيروف وزير درامور خارجی ملاقات کرد. درپايان مذاکرات ” اعلاميۀ مشترک دربارۀ نتايج اقامت هيأت اپوزيسيون افغانی به مطبوعات ارئه شد، که بند ششم آن از اين قرار بود: جانب شوروی موافقه می کند که قبل از جنوری 1992 همه اکمالات تسليحاتی، تخنيک نظامی و مواد سوخت برای وسايط جنگی را بر رژيم کابل قطع می کند و تدابير درباره کاهش اساسی و سپس احضار کامل پرسونل نظامی شوروی از افغانستان را اتخاذ می کند”. (126)
سياست مصالحه ملی ازطريق يک تفاهم بين الافغانی وتوسط خود افغانها قبلاً نتيجه نداده بود و مذاکرات با جانب مقابل درخارج کشور هم نتوانسته بود، که از چينل های اطلاعاتی و از دائرۀ سوء استفادۀ گماشتگان معتمد وی بيرون گرديده و دريک سطح قابل اعتبار و از جانب انسانهای وفادار به وطن و مردم پيش برده شود. تا راه خود را در جهت مفاهمه بگشايد.
مذاکرات از جانب چند فرد مشخص، پيش برده می شد. آنها عوض مفاهمه با نيروها و افراد علاقه مند به صلح ملی، مصروف رفت و آمد با کسانی بودند که غير از اهداف پولی، کدام گام عملی از آنها متصور نبود. از همين جهت هردو طرف به مخفی نگهداشتن مذاکرات اصرار می ورزيدند….
شوروی ها مخصوصاً بعد از 1986 ميکوشيدند که تفاوتها را ميان رهبری ح. د. خ. ا، برجسته ساخته و آنها را عليه همديگر شان استعمال نمايند. آنها تعلقات قومی، لسانی و محلی يی برخی از اعضای رهبری حزب را به گروپهای معين نژادی اساس قرارداده و به خاطر نزديک ساختن آنها با تنظيمهای مشخص، دست بکارشدند.
روابط حزب اسلامی، حزب وحدت و شورای نظار با تعدادی از اعضای بوروی سياسی درخفا بوجود آمد.
اما طوريکه حوادث بعدی نشان داد، اين روابط نه تنها زمينۀ تفاهم ح. د. خ. ا، را با تنظيم های فوق الذکر ممکن ساخته نتوانست؛ بلکه برعکس سوء تفاهم را در داخل حزب بوجود آورده و تأثير زيان آوری را بر وحدت حزب و جامعه به بار آورد. علاوه بر افراد و حلقات معين درداخل ح. د. خ. ا، سازمانهای کوچک و گروپهای منشعب از حزب نيز وجود داشتند که بخاطر تحقق اين تدابير فعالانه مصروف بودند.
به اين ترتيب، بازار گرايش های قومی، لسانی و محلی دربرابر مفکوره ملی وافغانی[ يعنی برضد انديشه های انتر ناسيوناليسم انسان سالاری]، گرم گرديد. چنين گرايشات برای پاکستان تحفۀ آسمانی بود.
حکومت پاکستان هم به نوبۀ خود اين گرايشات را درميان مجاهدين دامن می زد.
به اين ترتيب اختلافات نژادی از جانب هردو همسايه افغانستان در داخل جامعه افغانی نقب گذاری شد.
همين تحريکات عامل ديگری بود که سياست مصالحۀ ملی را به ناکامی مواجه ساخته و مانع آن شد که تفاهم ملی برپايه مفکورۀ افغانی[يعنی ملی و انسان سالاری ـ نگارنده] و وسيع، استوارگردد.
دليل ديگر ناکامی سياست مصالحه ملی دراين نهفته است که رئيس جمهور نجيب الله جداً نکوشيد تا اختلاف درون حزبی را بوسيله پرنسيپ های ديموکراتيک حل کند. اختلافات ميان او وبه اصطلاح مخالفين پلينوم 18 تا سپردن قدرت به مجاهدين ادامه يافت.
دکتور نجيب الله قدم به قدم برنامۀ حزب را در جهت پلاتفورم يک حزب بورژوازی ملی تغييرداد. اما همزمان با آن هيچ اقدامی بخاطرانتخاب ديموکراتيک مقامات در حزب و ارکان دولت نکرد.
هرسه عامل فوقاً تذکريافته داخلی، راه را برای تحقق موافقات مخفی کشورهای ذيدخل خارجی که علاقه مند به قدرت رسيدن مجاهدين بودند، هموار ساخت.
“درماه مارچ پاکستان وامريکا به بينان سيوان اطلاع دادند که آنها بصورت مشخص به اعلان علنی استعفای نجيب الله ضرورت دارند، تا گارد کهنۀ مقاومت را تحت فشار قرارداده بتوانند. بعد از چند نشست طولانی سيوان در کابل، نجيب الله ليستی از کانديدهارا ارائه و موافقه کرد که تصميم استعفای خود را علنی سازد.
دريک بيانيۀ خطابيه عنوانی ملت که از طريق راديو تلويزيون پخش شد؛ بتاريخ 18 مارچ 1992 بيانيه ای را که سيوان تهيه کرده بود، قرائت کرد. او دراين بيانيه وعده داد که به مجرد تشکيل حکومت عبوری از مقام خود استعفاء خواهد کرد.(127) اما به تصميم اش مبنی بر خروج از کشور اشاره نکرد.
اين فشار در هنگامی بر دولت افغانستان وارد می شد که کمک خارجی قطع شده و در سمت شمال بنابر رفتار نا شايسته مسئولين امور، قدرتهای مليشايی ناراضی گرديده بودند. دکتور نجيب الله از اشخاص نفرين شده يی که مقامات ايالتی را در دست داشتند، پشتيبانی نمود. برخورد بدون انعطاف مرکز و مداخلات پوشيدۀ خارجی موجب شد که ائتلاف جبل السراج در وجود قوتهای تحت قوماندۀ دوستم، شورای نظار و حزب وحدت بوجود آيد.
“ائتلاف شمال” سراسيمگی داکتر نجيب الله را به هراس مبدل ساخت. او حاضرشد، هرآنچه که بينان سيوان نمايندۀ خاص سرمنشی ملل متحد در امور افغانستان بگويد، عملی نمايد.
اعلام آمادگی رئيس جمهور بخاطر انصراف از قدرت، حالت عدم اطمينان را در قوای مسلح بوجود آورده، ناراضی ها و مخالفان جهت اشغال مواضع مهم نظامی دست بکارشدند.
احمد شاه مسعود کنترول ميدان هوايی بگرام را به همکاری ناراضيان قطعه مستقر درآنجا بدست آورد و قطعات نظامی شمال همکاری شان را با جنرال دوستم آغاز کردند.
داکتر نجيب الله در تفاهم با سازمان ملل متحد استعفاء خود را به تاريخ 15 اپريل به فرستادۀ خاص سرمنشی سپرده و می خواست که به تاريخ 16 اپريل با برادر و دونفر همکار دفترش از کشور بصوب دهلی خارج گردد؛ ميدان هوايی کابل بعد از دهم اپريل بدستور بوروی سياسی حزب از جانب قوای دوستم و افسران خوشبين به شورای نظار اشغال شده بود. در مدخل ميدان هوايی از پرواز داکتر نجيب الله ممانعت صورت گرفت. او به شهر برگشته و در همان شب به دفتر نمايندگی ملل متحد در کابل پناه برد. پس ازاين حادثه درمورد تشکيل دولت عبوری هيچ حرفی زده نشد.
تحليل وضع اين حقيقت را روشن می سازد که هدف بينان سيوان صرفاً اخذ استعفاء رئيس جمهور بود، نه تطبيق کدام راه حل سياسی که ظاهراً از آن سخن زده می شد.
بر شهر کابل راکت های بی شماری فرود آمده و منفجر شده اند؛ ولی راکتی که اين بار آقای بينان سيوان بر شهر کابل فيرکرد، تأثيرتخريبی آن طوری بزرگ بود که نه تنها شهر کابل؛ بلکه سراسر افغانستان و آينده صلح آميز آن را احتوا کرد.
در جريان کجراهۀ صلح بينان سيوان، مصادف با استعفاء داکتر نجيب الله، بتاريخ پانزدهم اپريل رهبران تنظيمها به منزل نواز شريف صدراعظم پاکستان احضارشدند. آنها بعد از هشت ساعت مباحثه(128) موفق به معرفی روسای دولت مؤقت مجاهدين به فاصله های دوماهه، چهار ماهه و هجده ماه شدند.
به اين ترتيب بدون تبارز يک الترناتيف معقول و قابل قبول همگانی، نتيجه ” مساعی” بين المللی به آن منجرشد که گروههای مسلح بی سر وپا وارد پايتخت شوند.” (31)
بنابرآن می توان گفت که سقوط ولايات ـ ولسوالی ها فرقه ها و قطعات ارتش وبيرون کشيدن تمام قطعات نظامی و پوليس از سرحدات شرقی؛ غربی و جنوبی کشور، راه را برای تشريف آوری برادران آزرده خاطر(!) داکتر صاحب و محاصره شهرهای بزرگ بشمول کابل، مساعد وهموار نمود، از يکسو؛ مزيد برآن برنامه ی زندگی برانداز ملل متحد که در نقل قول بالا روی ماهيت آن توضيحات داده شد؛ از سوی ديگر؛ بشمول وعده های چرب و فريبنده؛ توأم با مشوره های سازنده (!) ای که برای وی داده بودند؛ داکتر صاحب برخلاف تعهدش ( که در جنگ جلال آباد، گفته بود: سر می دهم؛ ولی سنگر را نمی دهم) ، نی تنها سنگر؛ بلکه ميهن مألوف خود را با تمام ساکنين آن رها کرد و راه فرار را درپيش گرفت و افغانستان را با تمام سنگرها و مردم درخون نشسته ی آن، مطابق توافق تيم کاری اش به گلدين حکمتيار تسليم و روانه ی فرودگاه کابل شده تصميم رحل اقامت را در کشور هندوستان گرفت.
در فرجام سخن آنچه که گفته آمد، می توان اين گونه استنتاج محکم و منطقی نمود، که ادعای آقايان فقيرمحمد ودان و دکتر خدايداد بشرمل، پيرامون راه اندازی کودتا از جانب محمود بريالی وعبدالوکيل،عليه حکومت نجيب الله و برنامه بينان سيوان و پوتسيالی نمايندهای سازمان ملل متحد، که محتوای آن در سطور بالا (راکت های پرتاب شده برشهرکابل وزندگی سياسی مردم مان تعريف و تشبيه گرديده است)، به استناد گفته های بالا و چشم ديد خودمان که حاضر و ناظر جريان بوديم؛ يک اتهام بی بنياد، مضحک، عقده مندانه و دور از واقعيت بوده هيچ گونه راه بردی در دل های نسل جوان و مردم دردمند و عذاب کشيده ی افغانستان ندارد.
نگارنده علی رغم اين که از سال 1368 بدينسو با زنده ياد محمود بريالی رابطی حزبی و سياسی مشترک نداشت؛ بلکه با شماری از سنگرداران حزب دموکراتيک خلق افغانستان؛ با نشر نخستين فراخوان عنوانی فرزندان راستين اين حزب، کميته فعالين حزب دموکراتيک خلق افغانستان را تشکيل و مصروف التيام زخم های تير خورده ی حزب مان از طريق تدوين برنامه و اساسنامه نوين آن مطابق شرايط کشور و اوضاع جهان شديم.
با جرأت و صداقت تمام اذعان می دارم که زنده ياد محمود بريالی و عبدالوکيل انسانهای وطن پرست؛ مردم دوست وهمواره ضد استبداد ـ ارتجاع ـ استعمارـ استثمار و امپرياليسم و طرفدار ترقی ـ پيشرفت و رهايی انسان از قيد هرگونه اسارت بودند ودراين راه مشقات بيشماری را در دفاع از حقوق و آزادی های دموکراتيک مردم خويش درجريان مبارزات سياسی تا سرحد سپری نمودن بهترين دوران زندگی در زندانهای خانواده ی حکمران و ديگران، بويژه محمود بريالی ششماه در زمان حکومت دکتر نجيب الله را، سپری کرده اند.
زنده ياد بريالی آن طوری که در بخش (هفتم) گفته شد، با تصميم حرکت نظامی دو جنرال نامدار، با امکان و با نفوذ در ارتش، بمنظور جلوگيری از کوتای 14 ثور 1365، موافقت نکرد؛ چگونه وی در پايان حاکميت دکتر نجيب الله که خودش حاضر به استعفا و تسليمی قدرت بود؛ مزيد برآن وی در حالی که سرقوماندان اعلی قوای مسلح بود؛ سترجنرال محمد رفيع معاون سرقوماندانی اعلی قوای مسلح با وزير دفاع ـ وزير داخله ـ وزير امنيت دولتی، رئيس عمومی امور سياسی اردو، صدراعظم، وزرا و وکلای شورای ملی، همه در کنارش بودند؛ هيچ يک از قطعات مرکزی ارتش برای تصرف ارگ به شهر کابل حرکت نکردند؛ يک تانک درپيشروی ارگ استاد نشد و يک فير سلاح ثقيل و خفيف هم بطرف ارگ صورت نگرفت؛ ولی شوربختانه داکتر صاحب، عوض فراخواندن و اتخاذ تصميم دسته جمعی اعضای کميته مرکزی حزبی که اورا بالاکشيد؛ با سراسيمه گی و توهم از کارکردهای پنج سال دوران حاکميت اش، راه فرار را درپيش گرفت؛ در چنين اوضاع و احوال چرا بريالی و وکيل دست به کودتا بزند.
آيا بالای شخصی که همه چيز را از دست داده بود و جز به فرار، به چيز ديگری نمی انديشيد و برنامه فرار خود را مخفيانه (درحلقه ی محدود) تطبيق می کرد، ازديد علم منطق می توان گفت که کسی عليه وی، درچنين حالت، اقدام به کودتا می کرد؟
تا جايی که نگارنده هردو شخصيت را می شناسد؛ آنان با داشتن درجه عالی تربيت خانوادگی وآموخته های علمی ـ سياسی و اخلاقی، در طول زندگی خويش، به حرکت های نظامی ماجرا جويانه دست نزده اند و چنين حرکت ها را مردود دانسته اند.
ازاين رو، من اين گونه اتهام بی بنياد و دروغ شاخدار را برخاسته از يک تفکر عقده مندانه ی قبيله گرايی تماميت خواهان دانسته و آن را با قاطعيت تمام رد می کنم و صادقانه اذعان می دارم، که درطول 82 سال حياتم چنين اتهام و ديده درايی را، نشنيده و نخوانده ام.
با آنهم داوری را به روشنفکران رسالتمند؛ آگاهان اهل بصيرت و ژرف نگرعاری ازتفکرات نفرت انگيز قوم پرستی و قبيله گرايی؛ يعنی متفکرين انسان سالار می گذارم.
باعرض حرمت
(پايان بخش هشتم)
مآخذ:
1ـ نوشته های فلسفی و اجتماعی، مؤلف داکتر احسان طبری ـ صص ـ 274ـ 273
2 ـ ظهور و زوال …، مؤلف، اکادميسين دستگير پنجشيری، ص 168 ج 1
3 ـ همان کتاب، جلد دوم ص 68
4 ـ همان کتاب، صص ـ 72 ـ 71
5 ـ اردو و سياست، مؤلف ستر جنرال محمد نبی عظيمی، ص ـ 116 ـ 115
6 ـ ظهور و زوال … اکادميسين دستگير پنجشيری، ص ـ 103 ج 2
7 ـ همان کتاب، ص ـ 56
8 ـ نقش ببرک کارمل درتشکيل ج. د.خ، مقالۀ اکادميسين دستگيرپنجشيری درسايت آريايی، سال 2008.
9 ـ ادامۀ همان مقاله درسايت آريايی ، سال 2008.
10 ـ کتاب کرونولوژی حوادث تايخی افغانستان، از تأسيس جمهوريت تا بميان آمدن اداره مؤقت؛
مؤلف دکتور جميل الرحمان کامگار؛ از صفحه 104 الی صفحه 187.
11 ـ همان کتاب و اثر از صفحه 76 الی صفحه 170.
12 ـ همان منبع و اثر، از صفحه 77 الی صفحه 167.
13 ـ همان کتاب، ص 74
14 ـ همان کتاب، ص 78
15 ـ همان کتاب، ص 85
16 ـ همان کتاب، ص 86
17 ـ همان کتاب، ص 88
18 ـ همان کتاب، ص 96
19 ـ همان کتاب، ص 107
20 ـ همان کتاب، ص 110
21 ـ همان کتاب، ص 111
22 ـ همان کتاب، صص 113 ـ 116
23 ـ همان کتاب، ص 118
24 ـ همان کتاب، صص 120 ـ 121
25 ـ همان کتاب، ص 133
26 ـ همان کتاب، ص 134
27 ـ همان کتاب، صص 149 ـ 151
28 ـ همان کتاب، صص156 ـ 160
29 ـ همان کتاب، صص 164 ـ 167
30 ـ همان کتاب، صص 169 ـ 174
31 ـ افغانستان سرزمين حماسه و فاجعه؛ مؤلف ميرعنايت الله سادات، صص 210 ـ 214