زمان آزمون و امتحان
داستانیم و که روی هر زبان افتاده ایم
بخت تاریکیم و از چشم زمان افتاده ایم
تا فتاده اختیار ما بدست نا كسان
دانه وار هر سو و هر جا بي نشان افتاده ايم
بهمن آمد در بهار و شاخه های تازه مُرد
در مسیر باد سر سخت خزان افتاده ایم
محو شد از لب سرود شادی و دلها شکست
بلبلانیم و که از شور و فغان افتاده ایم
سوختیم و دود ما شد بر فضای آسمان
در میان آتشِ فتنه گران افتاده ایم
تاج اسلامي ، يهودي را بسر بگذاشتند
تا به دام دسته ی لا مذهبان افتاده ایم
بهر نابوی یی ما بسته کمر غارتگران
وای بر ما ایکه نا بسته میان ، افتاده ایم
قاتل و ویرانگران (سوریه ) آورده اند
اندرین ویرانه ایکه با فغان افتاده ایم
هموطن بر خیز پیش از آنکه نابودت کنند
با خبر ؛ ما با ریا کار جهان ،افتاده ایم
زود شو آواز آزادی بر آر و چون که ما
با زمان آزمون و امتحان افتاده ایم
مهرو