عقل در سیاست و دین...!

فلسفه وجودی انسان یا عقل بگفته ارسطو و غزالی عبارت…

عید مستمندان

عید رسیده به دل داغدار شکوه ز ایام کند بی شمار حال…

به پاس لطف!

امین الله مفکر امینی        2025-24-03! عزیزی تحفــــــه داد بمـــــــــن شاهِ جهــــــان قلمــی کـــه…

ناپاسخگویی های روشنفکرانه و سرنوشت غم انگیز مردم افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید اوضاع ناهنجار کنونی و مسؤولیت های همگانی روزی معلم…

طلوع حماسۀ نوروزی؛ نمادی از ایستاده گی برای زنان افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید نوروز رنگین کمانی از تنوع فرهنگی و همدیگر…

شمارۀ 70 سوسیالیسم کارگری

 شمارۀ 70 سوسیالیسم کارگری نشریه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان

رنگِ زمانه!

امین الله مفکر امینی      2025-17-03! ای اشک آهسته بـــریزکـه دردم زخودواغیــــاراست هرکـــــه رابلطف…

جشن نوروز 

رسول پویان  هزارِ چهچـه زن بـوسـتان نوروز است  هزار بیت وغزل بر…

یک"  تل"  "خان"، هزاران تلخان حماسه 

نویسنده: مهرالدین مشید اسطوره های تاریخی و حماسه های تلخانی هر کس…

هودج گل

شادباش ای دل ز بشگفتن خبر دارد بهار در چمن گلهای…

  و من به دور‌دست‌ها نگاه می‌کنم تا روزنی برای فردای…

محمدعثمان نجیب بهار میمنت میمونی‌ست، اگر باشکوه‌تر شکوهنده‌گی داشته باشد. چیزی…

  بهار امید

               کاش بینم  همجا  فصل  بهاران  باشد  نور خورشید بهر روزنه  یکسان…

تخم مهر کاشت دربهار!

امین الله مفکر امینی            2025-21-03! هـــــزاران بهارآمــــــد وهم هـزارانِ دیگـرآیــــــد ولی بهارزنده گـــــــی…

دشمنی با زمامداران و سیاستگران خاین را قومی نسازید

نویسنده: مهرالدین مشید ارایۀ راهکار ها برای همگرایی بجای زهر پاشی…

سراسری انجمن سراسری حقوقدانان افغانستان اعلامیه هیات اجراییه انجمن

سیزدهم مارچ ۲۰۲۵ مطابق ۲۳ حوت ۱۴۰۳ شمسی هیات اجراییه انجمن…

له ښاغلي (استاد پوهاند ډوکټور اجمل ښکلي) سره د سمبولیسم…

مرکوال: انجنیر عبدالقادر مسعود ادبي مکتبونه د هغو خوځښتونو، نورمونو، لیدتوګو…

صفای عشق 

رسول پویان  جلوۀ صـورت حـدیـث خـفـتۀ سـیرت کند  عقل ازسودای دل لرزان…

تبلیغات نفاق انگیز

تبلیغات نفاق انگیز گاهی اوج می‌گیرد و گاهی فروکش می‌کند،…

افغانستان در چرخه ی بازی های ژئوپلیتیک کشور های منطقه…

نویسنده: مهرالدین مشید برتری های ژئوپولیتیکی افغانستان و ناکارآمدی زمامداران و…

دزد گورستان شهر یا بهلول دانای دگر؟

در این سیاهه میان سپید‌سرایی و هیچ‌مه‌دان‌سرایی شناوری دارم.محمدعثمان نجیبآن…

«
»

در مورد امپریالیسم و وضعیت کنونی جهان


نوشته
آندریاس سورنسون، دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست سوئد

برگردانآمادور نویدی

سیرتکاملی جهان در سال گذشته تضادهای ذاتی دون سیستم امپریالیستی راشدت بخشیده، و بدین‌سان ضرورت تحلیل مکانیسم‌هایی را برجسته نموده که توسعه را به جلو سوق می‌دهد. جهت انجام این‌کار‌، این مقاله بر تحلیل ارائه شده توسط لنین در کتاب امپریالیسم به‌عنوان بالاترین مرحله سرمایه‌داری تمرکز می‌کند. لنین در این‌جا، مکانیسم‌هایی را کشف و بررسی نمود که جهت توسعه بین‌الملی سرمایه‌داری تصمیم می‌گیرند. در این مقاله، مکانیسم‌‌ها و ویژگی‌هایی که لنین شناسایی نمود، مورد بحث قرار می‌گیرند تا روی‌کردهای گیج‌کننده‌ای که خوانندگان نسبت به کتاب مذکور لنین دارند، روشن گردد.

از نقطه‌نظر تئوریک

نکات اصلی تئوریک، که در سرتاسر مقاله نیز ثابت می‌شود، در بخش‌های دیگر به آن‌ها پرداخته می‌شود. مبنای این تحلیل، این بیانیه ساده است که امپریالیسم، سرمایه‌داری در شکل امروزی آن‌ست. این بیانیه به‌اندازه کافی ساده است، ولی همان‌گونه که ما به‌جلو می‌رویم، مشاهده می‌کنیم که خیلی بیش‌تر از آن‌چیزی‌ست که به‌چشم می‌آید.

قبل از هرچیز، ضروری‌ست که سرمایه‌داری امروزی و امپریالیسم را از هم جدا نکنیم. بلکه ترجیحا، امروز سرمایه‌داری در مرحله نهایی خود: مرحله امپریالیستی، یا مرحله سرمایه‌داری انحصاری قرار دارد. گذشته از نمایش مرحله ای، جایی که شرایط عینی جهت گذار به سوسیالیسم رشد کرده است، یعنی ویژگی، دیگر رقابت آزاد نیست، بلکه با سرمایه انحصاری توصیف می‌شود. بنابراین، فرقی بین کشورهای سرمایه‌داری و امپریالیستی نیست. درواقع، استدلال می‌شود که موقع مراجعه به شیوه تولید کنونی می‌توان این دو صفت را به‌جای هم استفاده نمود.

هر کشور سرمایه‌داری درون این سیستم، جهت پیش‌روی در سلسله مراتبی(hierarchy) که رقابت سرمایه‌داری است، تلاش می‌کند. کشورهای سرمایه‌داری به‌‌نمایندگی از بورژواری مربوط به‌خود، جهت سهم بازار، مواد خام، مسیرهای حمل و نقل، . جهت منافع متفاوت ژئوپولیتیکی و … مبارزه می‌کند. البته، این امر دلالت براین دارد که از رسیدن هر کشور دیگری به اهدافش جلوگیری شود.

این امر به این معنی نیست که در این سیستم یا بین این کشورها اختلافاتی وجود ندارد. به‌هرحال، نکته این‌ست‌که این اختلاف‌ها کمیتی هستند تا کیفیتی باشند. این کشورها نه از نظر سرشت، بلکه ترجیحا از نظر قدرت و توسعه تفاوت دارند.

پنج ویژگی امپریالیسم از نظر لنین

مهم‌ترین عبارت نقل‌قول شده از کتاب امپریالیسم … جایی‌ست‌که لنین خلاصه کوتاهی از ویژگی‌های عمده امپریالیسم ارائه می‌دهد. شاید این امر نیز بررگ‌ترین اشتباه او بوده باشد، گرچه اشتباهی تئوریک نیست، بلکه ترجیحاآموزشی است، چون‌که خوانندگان را دعوت می‌کند تا با خلاصه و نه فراتر از آن راضی باشند و به‌نوبه خود، به مطالعه ای دعوت می‌کند که مهم نیست و هشدار می‌دهد که همه تعریف‌ها «ارزشی نسبی و مشروط» دارند که «هرگز نمی‌توانند همه پیوستگی یک پدیده را در توسعه کاملش در بر گیرند» و مکررا مورد توجه قرار نگرفته، بلکه ترجیحا نادیده گرفته شده اند.[۱]

ویژگی‌هایی که اغلب خوانندگان با آشنایند، در زیر آمده است:

(۱) تمرکز تولید و سرمایه به آن درجه بالا توسعه یافته که انحصارها را ایجاد نموده که نقش قاطعی در زندگی اقتصادی ایفا می‌کنند؛

(۲) ادغام سرمایه بانکی با سرمایه صنعتی، و برمبنای این «سرمایه مالی» ایجاد یک الیگارشی مالی؛

(۳) صدور سرمایه متمایز از صادرات کالا، اهمیت استثنایی بدست می آورد؛

(۴) ایجاد اتحادیه‌های سرمایه‌داری انحصاری بین‌المللی که جهان را بین خودشان به تقسم می‌کنند و

(۵) تقسیم اراضی همه جهان بین بزرگ‌ترین قدرت‌های سرمایه‌داری تکمیل شده است.[۲]

این آشفته‌فکری در شدیدترین موارد منجر به آن می‌شود که با فرض از این ویژگی‌ها استفاده نمود. زیرا که اغلب اوقات، بی‌نقص با استفاده از این ویژگی‌ها به‌عنوان روشی درباره امپریالیستی بودن یا نبودن کشوری خاص تصمیم‌گیری می‌شود، که مجموعه ای از مشکلات تئوریکی و علمی بوجود می آورد.

زمانی‌که فرد از شیوه لنین این‌گونه استفاده می‌کند، لزوماً با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شود که اجتناب‌ناپذیرند و به‌روشنی نشان‌دهنده ضعف علمی ترجمه ویژگی‌های عمده امپریالیسم به ضوابطی‌ست که برای هرکشوری به‌کار برده شده است. قطعا، همه بدین‌گونه از شیوه لنین استفاده نمی‌کنند، ولی برخی از سئوالاتی‌که در ادامه مورد بحث قرار می‌گیرند، به‌عنوان نقدی بر اغلب روش‌های استفاده از شیوه لنین مرتبط‌‌‌‌ند که شخص امروزه با آن روبه‌رو می‌شود.

نخستین مسئله ای‌که که شخص با آن روبه‌رو می‌شود، مسئله تعریف است:

۱. وقتی‌که کشورهای سرمایه‌داری جهان را به سرمایه‌داری یا امپریالیستی تقسیم می‌کنیم، باید به ضرورت سروکار داشتن موضوع تعریف پرداخته شود. یعنی به‌بیان ساده، یک کشور سرمایه‌داری در چه مقطعی به یک کشور امپریالیستی تبدیل می‌شود؟

سرمایه و تولید چقدر باید متمرکز شده باشد؟ سرمایه مالی چقدر باید توسعه کرده باشد؟

چقدر باید نقش صدور سرمایه در مقایسه با صدور کالا رشد کرده باشد؟

خواننده زرنگ بلافاصله مشکلات را می‌پذیرد. جهت تصمیم‌گیری به این‌که کشوری امپریالیستی یا سرمایه‌داری‌ست، شخص ضروتا باید ویژگی‌های کمیتی را تعیین کند. چنان‌چه این‌کار نشود، برچسب به هر روشی که باشد، خودسرانه و فاقد هرگونه معنای علمی است. هم‌چنین، چنان‌چه فرد تلاش کند ویژگی‌های کمیتی را درنظر بگیرد، باید به‌سادگی سطح تمرکز، توسعه سرمایه مالی و صدور سرمایه رابرگزیند که کشور مورد نظر از سرمایه‌داری به امپریالیستی تغییر می‌کند.

فرد چگونه این‌کار را می‌کند؟

شخص از کجا این سطوح را پیدا می‌کند و چگونه باید توجیه نماید؟

این فقط مشکل خواندن آثار لنین به این روش نیست. چنان‌چه فرد ادعا کند که که کشورهای سرمایه‌داری و امپریالیستی وجود دارند، باید قبول کند که تفاوت‌های کیفی هم بین آن‌ها وجود دارد. چندین سئوال مطرح می‌شود:

آیا عمل یک کشور سرمایه‌داری در مقایسه با کشور امپریالیستی فرق دارد؟

آیا انگیزه‌های پشت اعمال آن‌ها فرق می‌کند؟

چنان‌چه پاسخ منفی باشد، دست‌آوردهای فلسفه تحلیلی حاصل از چنین تقسیمی کدامند؟

پافشاری بر جدایی کشورهای سرمایه‌داری و امپریالیستی نیز این سئوال را مطرح می‌کند: چه کسی بر کشورهای سرمایه‌داری حاکم است؟

لنین در بحث تمرکز تولید و سرمایه بوضوح اظهار نمود که: «کارتل‌ها به یکی از پایه‌های کُل زندگی اقتصادی مبدل شده اند»؛ منطق حکم می‌کند که در کشورهای سرمایه‌داری این امر چنین نیست[۳] بنابراین، چنان‌چه کارتل‌ها و انحصارات پایه‌های کل زندگی اقتصادی را درکشورهای سرمایه‌داری تشکیل نمی‌دهند، پس چه چیزی این‌کار را می‌کند؟

همین‌طور، چنان‌چه امپریالیسم سرمایه‌داری انحصاری باشد و سرمایه‌داری غیرامپریالیستی با رقابت آزاد مشخص شود، منطقی‌ست که فرض کنیم که این دلیلی‌ست که ثابت می‌کند کشورهای سرمایه‌داری هنوز به مرحله امپریالیستی خود نرسیده اند. متعاقبا، فرد باید به این نتیجه اجتناب‌ناپذیر برسد که این کشورها توسط خرده–بورژوازی اداره می‌شوند، زیراکه قطعا آن‌ها کشورهای دهقانی یا کارگری نیستند. همان‌گونه که در ادامه این مقاله نشان داده می‌شود، این بحث درست نیست، زیرا که هیچ کشور سرمایه‌داری وجود ندارد که پروسه ایجاد سرمایه مالی را طی نکند.

این مشکلات تحلیلی و ایدئولوژٓیکی نه‌فقط درباره افرادی‌که از شیوه لنین به‌سبک بالا پیروی می‌کنند صادق است، بلکه هم‌چنین درباره اشخاصی صدق می‌کند که صرف‌نظر از شیوه تحلیل، در کُل اصرار بر جدایی کشورهای سرمایه‌داری و امپریالیستی دارند.

در ادامه، کسی‌که از شیوه لنین به‌غلط استفاده کند، با مشکلات بیش‌تری روبه‌رو می‌شود:

۲. وقتی‌که ویژگی‌های شیوه لنین را در کشورهای جداگانه به‌کار می‌گیریم، این سئوال مطرح می‌شود:

چگونه با دو ویژگی آخر برخورد نمائیم؟

چگونه «تشکیل اتحادهای سرمایه‌داری انحصاری بین المللی که جهان را بین خودشان تقسیم می‌کنند» و وقتی‌که «تقسیم سرزمینی کل جهان بین قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری تکمیل می‌شود» قرارست برای یک کشور خاص اعمال شود؟

جهت جلوگیری از این مشکل، دو راه مهم مطرح می‌شود: فرد می‌تواند این دو ویژگی را نادیده بگیرد و بر آن‌هایی تمرکز کند که قبلا ذکر شد یا این‌که می‌تواند این را به‌عنوان مشارکت انحصارهای مشخص در «تشکیل اتحادیه‌های سرمایه‌داری انحصاری بین المللی» یا مشارکت کشوری مشخص در تقسیم جهان درک نمود.

آشکارست که نخستین راه به جعل کامل شیوه لنین منجر می‌شود و آن چیزی نیست جز عدم صداقت عقلانی که این یک بن‌بست است.

دومین راه معقول‌ترست، اما شخص ضرورتا با این سئول مواجه می‌شود:

چنان‌چه این راهی بود که از تحلیل لنین برداشت شود، پس چرا لنین بسادگی از مشارکت کشورها و انحصارات در تقسیم جهان ننوشت؟

اینک، ما به نکته مهمی می‌رسیم: اصلا این راهی نیست که لنین تحلیلش را درک نموده و مطمئنا وی نمی‌خواست که دیگران آن‌را اینطور برداشت کنند. در عوض، فرد می‌تواند دو ویژگی آخر را به‌عنوان مدرک به‌کار گیرد– آن‌ها موضوع تحلیل را تذکر می‌دهند: یعنی، سیستم سرمایه‌داری در مرحله امپریالیستی‌اش است.

سیستم سرمایه‌داری در مرحله امپریالیستی‌اش

درست مانند آن‌چه که در بالا ذکر شد، مکان عزیمت ویژگی‌هایی‌ست که لنین شناسایی نمود، اما در تقابل با دیدگاه‌های ارائه شده بالا، این ویژگی‌ها به‌عنوان معیارها تلقی نمی‌شوند، بلکه ترجیحا فقط به‌عنوان ویژگی‌ها شناخته می‌شوند. این امر به‌معنای درک آن‌ها به‌عنوان پروسه‌هایی‌ست که همیشه توسعه را در هر کشور سرمایه‌داری جلو می‌برند.[۴]

درنتیجه، متعاقبا، مانیفیست‌های مختلف این ویژگی‌ها– یا ترجیحا، پروسه ها را– مورد بحث قرار می‌دهیم، درست به همان‌گونه ای که در کشورهای مختلف سرمایه‌داری ظاهر می‌شوند.

تمرکز سرمایه و تولید

این پروسه نخستین موضوع تحلیل کتاب امپریالیسم است… که لنین از ابتدا دین خود را به مارکس ادا کرد. لنین در مورد اقتصاددان‌های بورژوازی نوشت که تلاش می‌کنند تا … آثار مارکس را که از طریق تحلیل‌های تئوریک و تاریخی اثبات نموده بود که رقابت آزاد منجر به تمرکز تولید می‌شود که بنوبه خود در مرحله خاصی از توسعه به انحصار ختم می‌گردد، را تحریف کنند.[۵]

در همان بخش، وی می‌نویسد که…

… واقعیت‌ها نشان می‌دهند که اختلافات بین کشورهای سرمایه‌داری، جهت نمونه، در باره موضوع حمایت از تجارت آزاد، فقط منجر به تغییرات ناچیزی در شکل انحصارات یا در لحظه ظهور آن‌ها می‌شود، و این‌که ظهور انحصارات؛ متعاقبا منجر به تمرکز تولید، قانون کلی و بنیادین مرحله کنونی توسعه سرمایه‌داری‌ست.

چیزیکه مارکس مدعی شد و لنین آن‌را برجسته می‌کند، این گرایشی‌ست که در هر نقطه هر کشور سرمایه‌داری وجود دارد. سیاست‌هایی که در یک کشور سرمایه‌داری مشخص و در زمانی معین دنبال می‌شود، همان‌گونه که شواهد و واقعیت نشان می‌دهد، مانع از این گرایش نمی‌شود، و همان‌گونه که کائوتسکی مدعی بود، یک کشور معین نمی‌تواند انتخاب کند که از یک سیاست امپریالیستی پیروی کند یا نکند.[۶]

یک درصد برتر از ثروت‌مندترین آمریکایی‌ها در سال ۲۰۲۰ صاحب ۳۱/۴ درصد از ثروت آمریکا بودند، درحالی‌که همین رقم در هند ۴۰/۵ درصد بود. به‌هرحال، در انگلیس و فرانسه، در سال ۲۰۲۰، یک درصد برتر فقط به‌ترتیب صاحب ۲۳–۲۲ درصد از کل ثروت کشورهای‌شان بودند. یک درصد برتر در سوئد، صاحب۳۴/۹ درصد از کل ثروت بودند؛ در نیجریه و آفریقای جنوبی، همین رقم به‌ترتیب ۴۴/۲ و ۴۰/۸ درصد داشتند. برزیل در صدر لیگ قرار دارد، جایی که یک درصد از ثروت‌مندترین جمعیت ۴۹/۶ درصد از کل ثروت را در اختیار داشتند.

ارقام ذکر شده، چیزهای زیادی را بیان می‌کنند، ولی هم‌زمان، آن‌ها تصویر کاملی از خود نشان نمی‌دهند. آن‌چه که ارقام درباره اش چیزی نمی‌گویند، سطح توسعه هرکشور و جای‌گاهشان در هیراشی(hierarchy) یا سلسله مراتب سرمایه‌داری‌ست. تمرکز سرمایه در کشوری خاص، درباره ویژگی ثروت، از کجا حاصل شده و غیره چیزی زیادی نمی‌گوید. از طرفی دیگر، وقتی‌که می‌خواهیم تصمیم بگیریم که کشوری امپریالیستی‌ست یا نه، بدیهی‌ست که این ارقام بیهوده می‌شوند. کاربرد این ارقام بدین‌گونه، نشان می‌دهد که پس از برزیل، نیجریه توسعه‌یافته ترین کشور امپریالیستی در جهان‌ست، درحالی‌که هردو، انگلیس و فرانسه در انتهای دیگر قرار می‌گیرند. منظورمان خیلی ساده است: فرد نمی‌تواند بدین‌شکل از ارقام استفاده کند. ترجیحا، شخص باید نتیجه‌گیری کند که سرمایه‌داری، مالکیت سرمایه و تولید را در هر کشوری متمرکز می‌کند و به‌عنوان یک گرایش ذاتی در سرمایه‌داری، نقش خود را در هر کشور سرمایه‌داری بازی می‌کند.

ادغام سرمایه بانکی و صنعتی در سرمایه مالی

دقیقا همانند قبل، لنین پافشاری می‌کند که این پروسه از نزدیک با سرمایه‌داری ارتباط دارد. درواقع، لنین تحلیلش را با نوشتن جمله زیر شروع می‌کند:

اینک ما باید توضیح دهیم که چگونه، تحت شرایط عادی تولید و مالکیت خصوصی، «روند کسب و کار تجاری» انحصارات سرمایه‌داری بناجار منجر به تسلط یک الیگارشی مالی می‌شود.[۷]

به‌عبارتی دیگر: غیرممکن‌ست کشوری سرمایه‌داری باشد، ولی الیگارشی مالی وجود نداشته باشد.

چیزی‌که ما مشاهده می‌کنیم، توسعه سرمایه به سطح بالاتری‌ست، که مبنا بر تمرکز سرمایه و تولید، اما هم‌چنین صدور سرمایه است، که ویژگی بعدی باید مراعات شود. اما نخست، لنین در برابر واقعیت محک زده می‌شود.

کم و بیش خوانندگان با وضعیت کشورهای غربی آشنا می‌شوند و به همین دلیل مرکز توجه به کشور دیگری هدایت شده، که معمولا هرگز در هیچ بحثی در مورد امپریالیسم از آن نامی برده نشده است، ولی بااین‌حال بین دو بلوک بزرگ امپریالیستی تیکه‌تیکه شده است؛  به‌عنوان نمونه اوکراین، ولی البته ممکن‌ست گرایشات مشابهی را در هر کشوری مشاهده نمود.

وقتی‌که درباره واقعیت اقتصادی اوکراین تحقیق می‌کنیم، فرد به‌سادگی می‌تواند شکل‌گیری یک الیگارشی مالی را مشاهده نماید که در دستان چند نفر متمرکز گشته است.

ثروت‌مندترین فرد در اوکراین، رینات آخمیتوف(Rinat Akhmetov)، صاحب هولدینگ اس سی ام(SCM)، یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های هولدینگ در اوکراین است. شرکت‌های فعال در متالوژی، انرژی، مخابرات، معاملات ملکی، بانکی و بیمه به هولدینک اس سی ام(SCM) وصل هستند. در حوزه اس سی ام(SCM)، شخص می‌تواند اولین بانک ملی اوکراین را پیدا کند، که ۹–مین بانک بزرگ کشور در سال ۲۰۱۸ بود و شرکت‌های معادن و فولاد مییتینوست(Metinvest)، بزرگ‌ترین شرکت در اوکراین که قادر به رقابت بین المللی بود.

بعداز رینات آخمیتوف(Rinat Akhmetov)، ویکتور پینچاک(Viktor Pinchuk) را می‌بینیم، که بنیان‌گذار اینترپایپ(Interpipe)، یکی از پیش‌تازان تولیدکننده لوله های فولادی در جهان‌ست. ویکتور پینچاک از این گروه، شعبه‌هایی در صنایع مختلف بوجود آورد. این گروه در حوزه های هوانوردی، سرمایه‌گذاری و مالی، حمل و نقل، رسانه و معاملات ملکی فعال بوده که ذکر کردیم.

درست به همان اندازه افشاگر، فعالیت گروه پرایوت(Privat Group)، یکی از بزرگ‌ترین ادغام(conglomerates) در اوکراین است. دارایی این گروه متنوع و محدود به اوکراین نیست. می‌توان از میان آن‌ها ازجمله در سرمایه‌گذاری در فولاد، متالوژی، نفت، کشاورزی، غذا، رسانه، و صنایع شیمیایی نام برد. تا چند سال پیش، این گروه هم‌چنین بانک پرایوت(Privatbank) را کنترل می‌کرد. به‌هرحال، این بانک متعاقب یک بحران مالی، ملی شد.

می‌توان هم‌چنان با این روش ادامه داد، اما هدف این تحلیل فی نفسه اوکراین نیست. در عوض، ثابت شده که ادغام سرمایه صنعتی و بانکی در سرمایه مالی در هر کشور سرمایه‌داری صورت می‌گیرد. هم‌چنین در اوکراین، «عملیات کسب و کار» انحصارات سرمایه‌داری بناچار به تسلط یک الیگارشی مالی منجر می‌شود.

البته، این امر بدین معنا نیست که سرمایه مالی اوکراین توان رقابت با الیگارش‌های مالی کشورهای توسعه‌یافته‌تر را دارد، اما این امر تکذیب ناپذیرست که کشورهای سرمایه‌داری ضعیف‌تر و کم توسعه هم الیگارش‌های مالی تشکیل می‌دهند. با این‌حال، روشن است که بین کشورهای سرمایه‌داری، تفاوت‌های کیفیتی وجود دارد، و نه انواع کیفی– فرد در هر کشوری می‌تواند الیگارشهای مالی را البته در سطوح مختلف قدرت ببیند.

صدور سرمایه نسبت به صدور کالا

وقتیکه در مورد صدور سرمایه بحث می‌کنیم، مهم است که توجه کنیم که پیش از لنین، مارکس به‌همین گرایش اشاره نمود. مارکس در جلد سوم سرمایه، نوشت:

از طرفی دیگر، در باره سرمایه‌های سرمایه‌گذاری شده در مستعمرات و غیره، ممکن‌ست که، سرمایه‌دارها نرخ سود بالاتری کسب کنند، به این دلیل ساده که توسعه آن‌جا عقب‌مانده است، و به‌همین‌صورت استثمار نیروی کار، به‌خاطر استفاده از برده‌ها و باربرها، و غیره.[۸]

اساس این قسمت از تحلیل مارکس این‌ست‌که سرمایه به‌دنبال شاخه‌های صنعتی با بیش‌ترین نرخ سودست. سرمایه باید صرفا به‌دنبال سودآورترین سرمایه‌گذاری‌ها باشد. لنین این نتیجه‌گیری را تکرار می‌کند، گرچه وی از کلمات دیگری استفاده می‌کند:

نیاز به صدور سرمایه از این حقیقت ناشی می‌شود که سرمایه‌داری در چند کشور «بلوغ‌یافته» که ( به‌علت وضعیت عقب‌مانده کشاورزی و فقر توده ها) سرمایه نمی‌تواند میدانی جهت سرمایه‌گذاری «سودآور» پیدا کند.[۹]

بطور خلاصه، مستعمرات به‌خوبی در خدمت به کشورهای سرمایه‌داری هستند و فرصت‌های بیش‌تری جهت سرمایه‌گذاری ارائه می‌دهند، که به علت سطح عقبماندگی کشاورزی و فقر در کشورشان تاحدی انکار شده اند.

به‌هرحال، فرد باید توجه کند که صدور سرمایه به‌سادگی موضوع صدور از کشورهای توان‌گرتر به کشورهای فقیرتر نیست. درحالی‌که ورود سرمایه به آمریکا فقط اندکی از صدور سرمایه کم‌ترست. [۱۰] و فرد می‌تواند مشاهده کند که آمریکا مقصد برتر سرمایه سوئدی‌ست. در سال ۲۰۲۱، آمریکا ۱۸/۵ درصد از همه سرمایه صادراتی را از سوئد جذب نمود، درحالی‌که بقیه کشورهای اسکاندیناوی (Nordic)، ۱۸/۹ درصد از سرمایه صادراتی سوئد بودند. [۱۱]

به‌هرحال، این امر استدلال مارکس یا لنین را رد نمی‌کند. ترجیحا، ضرورت دارد «سرمایه‌گذاری سودآور» را با مفهوم گسترده تر درک نمود. این‌ها را در ارتباط با دست‌رسی به بازارها، تکنولوٰی، مسیرهای حمل و نقل، نیروی کار فرهیخته، زیرساخت‌ها و غیره انجام داد.

به‌علاوه، شخص باید جمله لنین را در نظر بگیرد. یعنی سرمایه در «چند کشور» بالغ‌یافته، به چه معناست؟

آیا بدین معناست که شخص باید امروز این «چند کشور» را پیدا کند و این‌که همیشه فقط «چند کشور» وجود دارد که بیش از بالغ شده اند؟

این به‌معنای ترک کردن میدان مارکسیسم است.

در دوران لنین، وی به‌راحتی می‌توانست از «چند کشور» سخن به‌میان آورد، زیرا فقط چند کشور پیش‌رفته سرمایه‌داری وجود داشت! برای لنین امکان نداشت از سرمایه‌داری پیش‌رفته در آفریقا یا آسیا سخن به‌میان آورد، زیرا که این مناطق مستعمره یا نیمه‌مستعمره بودند. قططعا، سرمایه در مستعمرات وجود داشت، ولی هنوز «بالغ» نشده بود.

امروز، شرایط به‌شدت عوض شده است و می‌توان از سرمایه‌داری در بخش‌های زیادی در هردو، آفریقا و آسیا صحبت نمود؛ نظربه‌اینکه با یک چرخش سرنوشت، سرمایه هند اینک صنعت اتوموبیل سازی انگلیس را کنترل میکند!

این‌ها همه به‌معنای این‌ست‌که سیستم صدور سرمایه‌داری بسیار چندوجهی‌تر شده است و این‌که کل جهان را سرمایه‌داری احاطه کرده است. جهت تأکید بر این امر، نمونه لیتوانی را مختصرا به بحث می‌گذاریم.[۱۲]

برای سرمایه سوئدی، لیتوانی(Lithuania) بازار مهمی است، با شرکت‌های بزرگی مانند آکیا(Ikea)، ای بی بی (ABB)، تلی ۲(Tele2)، تلیا سونیرا(Telia Sonera)، سویدبانک(Swedbank) و اس ایی بی(SEB). خیلی از این سرمایه‌گذاری‌ها در مناطق آزاد تجاری کلاپییدا(Klaipeda) و کاونوس(Kaunas) انجام می‌گیرد. نتیجه‌گیری ساده نسبتا آسان‌ست که لیتوانی به‌جهت دست‌مزدهای کم‌تر و شرایط کاری بدتر، سرمایه‌گذاری‌های سودمندتری برای سرمایه سوئدی فراهم می‌کند. درواقع، سرمایه‌گذاری‌های انجام گرفته در لیتوانی حدود یک پنجم کل سرمایه‌گذاری‌های خارجی شرکت‌های سوئدی در سال ۲۰۱۶ بود. توقف در این‌جا، یعنی داشتن یک مثال کلاسیک از کشور تحت‌ستم است. بااین‌حال، این تصویری ناقص از شرایط را نشان می‌دهد.

در حالی‌که سرمایه از سوئد به لیتوانی صادر می‌شود، هم‌زمان نیز سرمایه از لیتوانی هم به کشورهای دیگر صادر می‌شود.[۱۳]

در بلاروس(Belarus)، سرمایه لیتوانی در بیش از ۵۰۰ شرکت بلاروسی مشاهده می‌شود و یک قانون‌گذار لیتوانیایی مدعی شد که «از هردو ثروت‌مند لیتوانیایی، یک‌نفرشان در بلاروس کسب و کار دارد.» سالانه، سرمایه‌گذاری‌هایی در محدوده ۸۰ میلیون دلار آمریکایی از لیتوانی روانه بلاروس می‌شود.

غیراز بلاروس، سرمایه لیتوانی در لهستان(Poland) در بخش‌های انرژی و هم‌چنین در خرده‌فروشی سرمایه‌گذاری‌هایی بکار گرفته می‌شود. در اوکراین نیز، سرمایه‌گذاری‌هایی در بخش خرده‌فروشی صورت گرفته است. سرمایه لیتوانیا در لتونی(Latvia)، در بخش‌های ساخت و ساز، جایی روانه می‌شود که صدها میلیون یورو سرمایه‌گذاری شده است.

چرا این امر مطرح است؟

بدین‌جهت که به‌روشنی هیراشی(سلسله مراتبی) را نشان می‌دهد که در سیستم سرمایه‌داری موجودست، که به‌نوبه خود این اندیشه بسیار غامض را برجسته می‌کند که برخی از کشورها تحت ستم قرار دارند، درصورتی‌که برخی دیگر ستم‌گرند. هم‌زمان، روانه شدن سرمایه به‌روشنی قدرت کشورهای گوناگون سرمایه‌داری و توانایی آن‌ها را جهت اعمال نفوذ نشان می‌دهد. فرد نیز در این نقطعه به یک نتیجه‌گیری مهم می‌رسد: این همان توسعه‌ای‌ست که از سرمایه‌داری انتظار می‌رود.

صدور سرمایه به کشورهایی که صادر شده بر توسعه و تسریع شدید سرمایه‌داری آن‌ها تأثیرگذارست. درنتیجه، درحالی‌که صدور سرمایه احتمالا تا حدودی منجر به جلوگیری توسعه کشورهای صادرکننده سرمایه شود، ولی این امر فقط به گسترش و تعمیق توسعه بیش‌تر سرمایه‌داری در کل جهان منجر می‌شود.[۱۴]

گرچه این پاراگراف کوتاه‌ست، اما گفتنی‌های زیادی دارد که فرد باید درک کند– همان‌گونه که لنین پیش از این‌که اتفاق بیفتد درک نمود– که سرمایه‌داری توسعه یافته است؛ و ریشه‌هایش را در سراسر کره خاکی گسترش داده و ژرف‌تر نموده است. این امر یعنی این‌که غیرممکن‌ست که از «چند کشور» صحبت نمود، بلکه درعوض ضروری‌ست که از سیستم کشورهای سرمایه‌داری صحبت نمود که درون یک هیراشی(سلسله مراتب) مبارزه می‌کنند.

تقسیم جهان و رقابت بین‌المللی درون سرمایه‌دارها

درحالی‌که هیچ قلمرو اشغال‌نشده‌ای وجود ندارد– یعنی، سرزمین‌هایی‌که به هیچ کشوری در قاره‌های آسیا و آمریکا تعلق نداشته باشند، ضرورت دارد که نتیجه‌گیری سوپان(Supan) را بسط دهیم و اظهارنظر کنیم که ویژگی دوران تحت بررسی، تقسیم نهایی کره خاکی‌ست، نه به این مفهوم که تقسیم مجدد امکان‌پذیر نیست؛ برعکس، تقسیمات مجدد نه فقط ممکن بلکه حتمی‌ست– اما به این مفهوم که سیاست استعماری کشورهای سرمایه‌داری، تصرف سرزمین‌های اشغال‌نشده سیاره ما را تکمیل کرده اند.[۱۵]

ضرورت دارد اعتراف نمود که جهان تغییر کرده است. استعمار، جدا از پس‌مانده‌هایش، دیگر وجود ندارد؛ تقسیم جهان شبیه به دوران لنین نیست. پیش‌رفت عقب‌گرد نداشته و سرمایه‌داری توسعه یافته است، همه مناطق جهان اشغال شده است، نه به‌عنوان مستعمرات، بلکه به‌عنوان بازی‌گران مستقل در مرحله سرمایه‌داری. درواقع ما بازی‌گران زیادی داریم که جهت موقعیت بسیار خوب، موفق یا مطلوب رقابت می‌کنند.

شیلی، برزیل و مکزیک در آمریکای لاتین به‌عنوان قدرت‌های منطقه ای ظهور کرده اند؛ آفریقای جنوبی، نیجریه و مصر در آفریقا جهت نفوذ منطقه ای رقابت می‌کنند؛ ترکیه، عربستان سعودی و ایران در هردو کشور سوریه و یمن در خاورمیانه، رویارویی دارند؛ در آسیا، قدرت‌های مقتدری که قادر به رقابت در سطح جهانی هستند، نظم کهنه را به چالش می‌کشند؛ روسیه در هردو، اروپا و آسیا، سیاست تدافعی پیشین خود را در رابطه با بلوک اروپا–آتلانتیک معکوس می‌کند تا بتواند با آرزوهای بورژوازی روسیه بهتر تطابق کند و با گسترش امپریالیسم اروپا–آتلانتیک مقابله نماید.

گماشته‌های کوچک‌تر زیادی وجود دارند که سرنوشت خودشان‌را به هم‌تاهای بزرگ‌تر خود گره زده اند. سرمایه سوئد به سرمایه آمریکا و آلمان هرچه بیش‌تر نزدیک‌تر می‌شود؛ سرمایه قزاقستان بین امپریالیسم غربی و شرقی متعادل است؛ کشورهایی مانند مجارستان اعضایی از اتحادی امپریالیستی هستند، ولی هنوز قادر نیستند و ُکلا علاقه ای به قطع رابطه با روسیه، یکی از رقبای اصلی امپریالیستی اتحادیه اروپا ندارد.

این واقعیت پایه و اساس رقابت بین سرمایه‌دارها و کشورهای مرتبط به آن‌ها را شامل می‌شود. ما نمی‌توانیم از تقسم و تقسیم مجدد جهان به همان سبک دوران لنین صحبت کنیم. ترجیحا باید از رقابت بین هیراشی( سلسله مراتب) امپریالیستی صحبت کنیم.

درون این هیراشی(hierarchy)، که شامل سیستم سرمایه‌داری در مرحله امپریالیستی آن‌ست، تمام کشورها سرمایه‌داری عمل می‌کنند. آن‌ها باهم برمبنای منافع مشترک انحصارات با یک‌دیگر ائتلاف می‌کنند. به‌هرحال، از آن‌جایی‌که توسعه سرمایه‌داری ناموزون است، تضادهای درون امپریالیستی ظهور می‌کند و ائتلاف‌هارا ذاتا شکننده می‌کند و بناچار مجددا تنظیم می‌گردند. به‌عبارتی دیگر، ائتلاف‌های امپریالیستی موجود، مانند اتحادیه اروپا(EU) یا ناتو(NATO) جاودان و تغییرناپذیر نیستند.

این بدین معنی نیست که کشورهای قدرت‌مندتر برمبنای موقعیتی که در سیستم امپریالیستی دارند، برکشورهای ضعیف‌تر اعمال نفوذ ندارند یا تأنیر نمی‌گذارند. به‌هرحال، این فقط موضوع تبعیت نیست، بلکه ترجیحا منعکس‌کننده هم‌سویی ضعیف‌ترها با قدرت‌مندترست که منافع بورژوازی مربوطه را برآورده کند. در این حالت، ما براین باوریم که عضویت سوئد در ناتو موضوع اشغال یا تبعیت اجباری نیست، بلکه ترجیحا در خط منافع بورژوازی سوئدی‌ست که نیاز دارد در جهانی که با تضادهای شدید مشخص می‌شود، با قدرت بیش‌تری عمل کند.

اگر لنین بود چه می‌کرد؟

در این متن، این بحث شده که بجای تفکیک کشورهای سرمایه‌داری و امپریالیستی، فرد باید سیستم امپریالیستی را ببیند، نه این‌که بین کشورهای سرمایه‌داری و امپریالیستی فرق بگذارد. مفیدست که جهت اثبات بیش‌تر این ادعا، به دیدگاه خود لنین به روسیه تزاری مراجعه کنیم.

لنین در کتاب امپریالیسم…، چندین بار به موضوع روسیه می‌پردازد، و به خواننده ایده بسیار واضحی از شیوه برخودش نسبت به هردو، روسیه و امپریالیسم را ارائه می‌دهد. لنین در فصل الیگارش‌های مالی کتابش، بانک‌های روسیه را مطرح می‌کند و روشن می‌سازند که دارایی آن‌ها به اندازه بانک‌های غربی نیست، مخصوصا هنگامی‌که ما این واقعیت را درنظر بگیریم که یک‌چهارم دارایی نسبتا کم بانک‌های روسیه «ملی» بود– و بقیه خارجی بودند:

مطابق با این ارقام،، از تقریبا ۴۰۰۰ میلیون روبل که سرمایه «درگردش» بانک‌های بزرگ را تشکیل می‌داد، بیش از سه‌چهارم آن، یعنی ۳۰۰۰ میلیون روبل، به بانک‌هایی تعلق داشت که در واقع فقط «شرکت‌های دختر» بانک‌های خارجی بودند.[۱۶]

در فصل ششم کتاب امپریالیسم… لنین در مورد روسیه می‌نویسد که روسیه «… از نظر اقتصادی عقب‌مانده‌ترین کشورست، جایی که امپریالیست سرمایه‌داری مدرن، در یک شبکه ویژه و نزدیک به روابط ماقبل سرمایه‌داری درگیرست.» [۱۷] قطعا این تحلیلی جالب– هم‌چنین در نگاه اول متناقص به‌نظر می‌آید؛ درباره کشوری‌که روابط ماقبل سرمایه‌داری غالب‌ست و بانک‌هایش تحت سُلطه سرمای خارجی است، چه می‌توان گفت؟

خود لنین پاسخ داد، و در مقاله «بحث درباره حق تعیین سرنوشت» که حدودا هم‌زمان با نوشتن کتاب امپریالیسم… است، خلاصه نمود، و نوشت که چگونه «… روسیه رکورد جهانی را برای سرکوب ملت‌ها با امپریالیسمی که خیلی خام‌تر، قرون وسطایی‌تر، از نظر اقتصادی عقب‌ماند‌تر، و از نظر نظامی بوروکراتیک‌ترست، ثبت نمود..»[۱۸

تردیدی نیست که اگر امروز کشوری مانند روسیه زمان لنین ظهور کند، خیلی‌ها با استناد به خود لنین و ویژگی‌هایش تردید دارند که آن‌را امپریالیست بنامند. چپ آن‌را سرمایه‌داری یا ماقبل سرمایه‌داری، شاید هم نیمه‌مستعمره یا تحت ستم، طبقه‌بندی خواهد کرد. همه این‌ها بنوبه خود در را به نتیجه‌گیری‌های مصیبت‌بار باز می‌کند، مانند این فرض که کشوری مانند این می‌تواند ضدامپریالیست باشد. بدبختانه، این گونه تحلیل‌ها در جنبش کمونیستی وارد شده که عمیقا اپورتونیستی و ضدسوسیالیستی است. چنان‌چه لنین و بلشویک‌ها چنین مسیری را پیموده بودند، معقول‌ست که تصور کنیم که آن‌ها در سمت اشتباه تاریخ قرار می‌گرفتند، و تنها مهم‌ترین انقلاب در تاریخ جهان هرگز اتفاق نمی افتاد.

آشکارست که خود لنین هرگز برمبنای تحلیل‌ش تلاش نکرد که بین کشورهای سرمایه‌داری و امپریایستی فرقی قائل شود. چنان‌چه غیراز این نبود، فرد باید فرض کند که اگر لنین قصد داشت از تحلیل‌ش چنین برداشت شود، درواقع چنین تحلیلی را ارائه می‌داد.

نتیجه‌گیری

با این نقل‌قول، وقتی‌که شخص تلاش می‌کند ایده لنین را به‌کار گیرد، با مشکلات تئوریک و تحلیلی مشخصی که در بالا بدان پرداخته شد، روبه‌رو می‌گردد. مشکلات زیادی بوجود می آید، که پاسخی برای آن‌ها وجود ندارد:

قدرت در کدام کشور در دست چه طبقه‌ای است؟

در چه مقطعی یک کشور سرمایه‌داری تبدیل به یک کشور امپریالیستی می‌شود؟

با ایجاد چنین تمایزی، دست‌آوردهای تحلیلی کجاست؟

همان‌گونه که در ابتدای این مقاله ذکر شد، این راه یک بن‌بست تئوریک و سیاسی است. در عوض، شخص باید بر اهمیت مشاهده دینامیک‌های درون سیستم اصرار ورزد. این امر بدین معناست که جهان را آن‌گونه که هست و با پیچیدگی‌هایش ببینیم. آشکارست که سرمایه‌داری تکامل یافته، تقریبا کل دنیا را احاطه کرده و در کشورهای متعددی یک بورژوازی ملی ایجاد کرده که سابقا فاقدش بودند، و رقابت را شدیدتر و پیچیده تر نموده است. سرمایه داری از تقسیم جهان که لنین درباره آن بحث می‌کرد، و نیاز به کاربرد شیوه وی را برجسته می‌نموند دور شده است، و نباید هر کلمه ای را که لنین نوشته بصورتی تعبیر کنیم که گویی با کتاب آسمانی سروکار داریم.

هرکشوری مطابق با اصول مشابهی عمل می‌کند– بطورکل، آن‌ها موقعیت انحصارات خودشان‌را در مبارزه بین‌المللی بهتر می‌کنند، تا در هر دو، بلند مدت و کوتاه مدت، حداکثر سود را کسب کنند– و از این منظر، هیچ تفاوت کیفی بین ضعیف‌ترین و قدرت‌مندترین کشورهای سرمایه‌داری وجود ندارد. این موضوع منجر به آن می‌شود که تفرقه بین کشورهای سرمایه‌داری و امپریالیستی که در خدمت تیره کردن عمل‌کردهای سیستم سرمایه‌داری است بیهوده باشد.

این موضوع به‌ویژه در مواقع تشدید تضادهای بین‌المللی خطرناک‌ست، زیرا که کمونیست‌های متعددی را مجبور نموده که در سمت یک سرمایه‌داری علیه دیگری موضع بگیرند، و هرگونه تظاهر به انترناسیونالیست پرولتری را نادیده بگیرند. حمایت از سرمایه‌داری ضعیف علیه سرمایه‌داری قدرت‌مندتر، یعنی به‌خود اجازه دهیم که در یک کلاف سردرگم گرفتار شویم، زیراکه همیشه سرمایه‌داری‌های ضعیف‌تر و قدرت‌مندتر وجود خواهد داشت. در عوض، احزاب کمونیست باید یک دیدگاه پرولتری شکل دهند، که کاملا از هر نفوذ بورژوازی و سرمایه‌داری در امان باشد.

برگردانده شده از:

On imperialism and the current situation in the world

Andreas Sorensen, General Secretary of the CC of CP of Sweden

https://www.iccr.gr/en/issue_article/On-imperialism-and-the-current-situation-in-the-world/

منابع:

[1] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch07.htm.

[2] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch07.htm.

[3] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch01.htm.

[4] Lenin’s fifth and final feature – the territorial division of the world between the great powers – is intimately bound to the existence of colonies and must therefore be treated with caution; colonies are no longer characteristic of capitalism and the division of the world has taken other expressions. In this context, the term neo-colonialism is often used, which is problematic, as it hides the development of a national bourgeoisie in many former colonies. The division of the contemporary world between the capitalist states is a much more complex process, as the economic competition of today is carried out by a multitude of capitalist nations and not just a handful, as during Lenins time. Therefore, it does not serve to discuss it in terms of neo-colonialism or oppressed and oppressor nations.

[5] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch01.htm.

[6] The numbers are taken from the report Global Wealth Report 2021, which is published by Credit Suisse: https://www.credit-suisse.com/about-us/en/reports-research/global-wealth-report.htmI

[7] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch03.htm.

[8] https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch14.htm

[9] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch04.htm

[10] https://www.bea.gov/data/intl-trade-investment/direct-investment-country-and-industry

[11] https://www.kommerskollegium.se/handelsstatistik/direktinvesteringar/

[12] https://kommunistische.org/diskussion/zur-frage-des-imperialismus-on-the-question-of-imperialism/. The sources for the claims in the following can be found here.

[13] Caution is advised – the following information is from before the imperialist war in Ukraine and might not accurately reflect the current situation. Still, it serves as an example and even if some parts are outdated, it still proves the point of the text.

[14] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch04.htm

[15] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch06.htm

[16] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch03.htm

[17] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/imp-hsc/ch06.htm

[18] https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1916/jul/x01.htm