مرغ رویا  

رسول پویان  مسوزان بال پـرواز پرستـوهـای زیبا را   میفگـن در قفسهای طلایی…

تعامل که انزوا؟

نور محمد غفوري په نړیوالو اړیکو کې د هېوادونو برخلیک د…

از کابل تا دیاسپورا؛ روایتی از هفت خوان رنج های…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان؛ در گره گاۀ تروریسم و مردم این…

هویت و عوامل تعیین‌کننده آن: بررسی علمی و تحقیقاتی

نور محمد غفوری خلاصه هویت یکی از مفاهیم بنیادین علوم اجتماعی و…

نقد متافیزیک؛ شرط انقلابی بودن،شد

Metaphisik. آرام بختیاری متافیزیک؛ میان الاهیات، و هستی شناسی توهمی.   آغاز بحث متافیزیک…

جهان در آستانهٔ زوال دموکراسی

نویسنده: مهرالدین مشید فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ نقطهٔ…

اتحاد 

تابکی در رنج  و دوری ها ستیم موج  نا  پید ا…

نان آوران کوچک

   ساجده میلاد در ازدحام جاده در شب ها  کودکی پرسه می‌زند هر…

یادهانی ضروری

خطاب به کسانی که به خطا، ببرک کارمل و محمود…

روناک آلتون

خانم "روناک آلتون" (به کُردی: ڕوناک ئاڵتوون)، شاعر و نویسنده‌ی…

جګړې او ورک شوي سرتېري

حميدالله بسيا په انساني تاریخ کې جګړې تل له وینو، وېر،…

تجربه های تاریخی که به سرمایه های ملی بدل نشد

نویسنده: مهرالدین مشید شکست هایی که هر روز ما را وحشتناک…

لنینگراد دیمیتری شوستاکوویچ سمفونــیِ پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم 

ترجمه و تنظیم: آناهیتا اردوان این ترجمه را  به مهندس ارشد…

ارزش نقد و کم‌رنگی نقدهای ادبی

یکی از بدی‌های تاریخی در جهان و کشور ما، رنگ‌باختنِ…

                یک گرفتاری با مافیا

        و یک دنیا آموزش شرعی، حقوقی، سیاسی و مدنی                               (قسمت سوم…

چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی

گاهی اتفاقی ستاره‌ای  در دفترم چشم باز می‌کند ولی، من هنوز به آفتاب نقش…

ترور عروس خدا، توسط پدران مقدس!

Hypatia(355-415م ). ترور دختر خدا، توسط پدران مقدس! آرام بختیاری نبرد مکتب و…

مخالفان پراکنده، بازیگران متحد؛ مدیریت خلای سیاست در افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید اردوگاۀ از هم گسخته؛ فرصتی برای مانورهای منطقه…

گام بزرگ به سوی مبارزهٔ مشترک

برگزاری نشست مشترک دفتر سیاسی – اجرایی و بیروی اجرائیه…

پدر سالار

ما زنان سر زمین های جنگ  زنان جهان سوم  جهان پدر سالار وقتی…

«
»

درباره  ای. س. تورگنيف و رابطه او با  نويسندگان هم عصر خود

  ترجمه و تنظيم: رحيم کاکايی

اين ترجمه و گردآوری از کتاب مکاتبات ای.س.تورگنيف با نويسندگان هم عصر خود، چاپ مسکو سال 1986 برگرفته شده است. در اين کتاب بسياری از نامه‌ها و روابط تورگنيف با نويسندگان هم‌عصر وی ارائه شده، اما بخاطر حجم بزرگ آن از آوردن همه نامه‌ها و مناسبات با نويسندگان صرف نظر گردید. از این رو در اين نوشته نه به نامه‌های رد و بدل شده بين نويسندگان بلکه به مناسبات تورگنيف با برخی نويسندگان و نه همه آنها اشاره شده است.  

بخش دوم(بخش آخر)

درباره سالتيکف شچدرين  آفريننده شاهکار

طنز اجتماعی و سياسی

سالتيکف شچدرين 1826-1889 يکی از نويسندگان  برجسته روس است. وی در يک خانواده ملاک به دنيا می‌آيد. جهان بينی شچدرين تحت تاثير و.گ. بلينسکی و سوسياليست‌های اوتوپيست فرانسه است. درسال 1862 جزو مديران مجله«معاصر» و پس از مرگ نکراسف مدير مسئول مجله ياد داشت های ميهنی می‌شود. سالتيکف شچدرين در آثارخود لباس پرزرق و برق استبداد عبوس و هستی زنده استبداد را که با بدبختی‌های بيشماری برای مردم به همراه بود، برملا و اميدهای واهی و فريبندگی آريستوکرات‌ها و اغوگران را در جهان تمدن نقش برآب می‌کند. طنز سالتيکف تضاد زننده و آشتی ناپذير در اصول و پرنسيپ‌های جامعه بورژوايی و اشرافی را که رياکارانه عدالت و هماهنگی آن را به نمايش می‌گذاشت، عريان می‌کرد. جامعه‌ای که در آن ازهم پاشيدگی اخلاقی خانواده‌ها، مالکيت دزدان و غارتگران، ياوه سرايی و دروغ حاکم بود. به گفته ماکسيم گورکی، خنده طنزهای سالتيکفی انقلابی در آگاهی و اراده تمامی نسل‌های مردم روسيه بوجود آورد. دراين پروسه خودويژه پرورش اجتماعی می‌توان گفت که نقش ممتاز از آن «جناب گالووليف» اثر بسيار مشهورسالتيکف شچدرين بود. اين اثر و«ايدوشکی» اثر ديگر سالتيکف ورود به گالری نمونه‌های جهانی طنز را برای خوانندگان آشکار می‌کند. درسال 1875 درصفحات مجله«يادداشت‌های ميهنی» طرح‌های چند طنز ديگر سالتيکف ظاهر می‌گردند. درباره آثار طنز سالتيکف مقالاتی نيز به همراه تحسين نويسنده از سوی نويسندگانی چون نکراسف، تورگنيف، منتقد بانفوذ ادبيات آننکف، ميخايلووسکی و سکابيچوفسکی نوشته می‌شود. 

تورگنيف با تيز بينی خاص و با حساسيت و روشن بينی نويسندگی خود در 28 اکتبر سال 1875 از سالتيکف شچدرين پرسش می‌کند که … چرا و برای چه سالتيکف به جای مقالات، رمان بزرگ با کاراکترهای گروهی و با انديشه‌ای رهنمون نمی‌نويسد؟[ س. تورگنيف. مجموعه آثار. نامه‌ها .جلد يازده. ص 149]. سالتيکف شچدرين اين مشورت تورگنيف را می‌پذيرد و در ژوييه سال 1880 چاپ جداگانه رمان«جناب گالووليف» که پيشتر به نام «داستان‌هايی از زندگی يک خانواده» خوانده شده بود، تحقق می‌يابد. شرح حال رمان که در نامه‌ها و خاطرات  خود نويسنده نيز قيد شده بودند، پروتوتيپ‌های اصلی چهره‌های موجود درجامعه بودند که علل و شرايط واقعی خفته در آن زمينه ايجاد چنين اثرهنری درمقياسی بزرگ شدند. اين رمان مشهور البته جدا از دوره بعدی هنری- سياسی و اجتماعی نيست، زيرا آن خلاقيت نويسندگان بعدی را پايه ريزی می‌کند. اين اثر سالتيکف ضمن گذار به صحنه تاريخی، بررسی اقشار«مردم فرتوت»، اشراف زاده ها و بروکرات‌های دارای روحيات پدرسالارانه را  فراروی خود قرارمی‌دهد. در آستانه اوضاع انقلابی نوين سال‌های 1881- 1879 سالتيکف شچدرين خطوط خشن و حاد اوضاع در حال دگرگون را درچشمان اصلاح طلبان روسيه می‌بيند.

سفر به خارج در سال‌های 76-1875 و 81-1880 به نوبه خود دايره نگرش نويسنده را گسترش می‌دهد و وی را به معيارهای تاريخی نوين برای سنجش‌های نوين اجتماعی مسلح می‌کند و از اين رو تحليل و پردازش هجوآميز«بنياد» نظام ضدمردمی در کار شچدرين ژرفش می‌يابد. شور و شوق افشاگرانه«جناب گالووليف» اين سمت و سوی اصلی خلاقيت سالتيکفی را مشخص می‌کند. سالتيکف‌ شچدرين وظيفه دشوار ديگری را در برابر خود قرار می‌دهد و آن افشای هنرمندانه مکانيزم انهدام درونی خانواده است. در رمان«جناب گالووليف» سوژه و ترکيب رمان نقش تجزيه و ازهم پاشيدگی نوع گالووليفی را به تابعيت در می‌آورند. سالتيکف شچدرين دراثر ديگر خود به نام«ايدوشکی»، می‌کوشد بگونه‌ای استعاره‌آميز تفکرات و مشاهدات خود را بر حيات جامعه معاصر تعميم دهد. شدت و ژرفش هوشمندی طنزنويس اشاره به يکی از درخشان‌ترين و بارزترين خطوط ايدئولوژی حاکم يعنی تضاد فاحش بين طبقه حاکم و مردم فقير، طبقه اشراف و اشراف زادگان و مردم ساده است. سالتيکف شچدرين در اثر ديگر خود به نام«سراسر سال» به جامعه‌ای که رياکاری و دورويی بر آن حاکم است، می‌توپد و می‌نويسد:مگر دورويی و رياکاری چرک نيست، زخم نيست، غانغرايا نيست؟ نويسنده روی تحليل جهان درونی قهرمان بی وارث خود، با توجه به عقايد روشنگرانه و انقلابی – دمکراتيک متمرکز می‌شود. 

وی پيش ازهر چيز در بکارگيری بی بند و بار و اشاعه دروغ، تجلی پروسه مشخص تباهی شخصيت انسان در جامعه بورژوازی و اشراف، پروسه انحطاط روحی طبقات و اقشار انگل‌صفت و دشمنان مردم را می‌ديد. چنين جهت گيری، طبيعی است که از نويسنده تحليل همه جانبه و ژرف ياوه سرايی‌ها را بمثابه عيوب اجتماعی می‌طلبيد. همين انديشه در اثر«جناب گالووليف» سالتيکف، بمثابه ايده مرکزی و وظيفه هنری نويسنده ديده می شود. شچدرين معتقد بود که نخستين نشانی که طبق آن به زنده بودن خود در جامعه آگاهی داريم، سخن زنده و سخن زنده بشری است. سالتيکف در25 نوامبر سال 1876 به  پ.و. آننکف می‌نويسد:برانگيختن و بيدارسازی شرم در دوران کنونی موضوع بسيار خوب و ارزنده‌ای برای طرح‌ريزی‌های ادبی است و من می‌کوشم که به قدر امکان روی آن انگشت بگذارم. 

بايد گفت که کشف طنز در مهارت بزرگ و استعاره آميز آن، آشکار کردن  ديالکتيک واژگان ميان تهی، رياکارانه و دروغين است. سالتيکف شچدرين بسادگی از کنار تجربه خلاقانه گوگول بمثابه سلف خود در ايجاد تيپ‌های طنز نمی‌گذرد. اما در گوگول و در ديگر نويسندگان روس ما به نمونه شخصيت‌های طنز سالتيکف شچدرين برخورد نمی‌کنيم. شالتيکف شچدرين در داستان‌های خود از نزديک قهرمان خود را که درانديشه خودکشی است ارزيابی می‌کند. اما با ظرافت و تيزهوشی داهيانه هنری سالتيکف از روی عمد به خود عمل مرگ اشاره‌ای نمی‌کند. شچدرين هيچ گاه حتی درطنزهای خود دچار انسان دوستی احساساتی و مسيحی وار، زمانيکه وی قهرمان‌های آثار خود را در درگيری با زندگی نشان می‌دهد، نمی‌شود. مانند همه دمکرات‌های روس سال های دهه 60، سالتيکف شچدرين بر نقش قاطع محيط اجتماعی، مناسبات اجتماعی به لحاظ تاريخی مسلط که تحت تاثير آمرانه وهمه جانبه‌ای شخصيت انسان در آن شکل می‌گيرند و مفاهيم، اخلاق و همه سيمای زندگی و رفتار او تعيين می‌شوند، تاکيد می‌کرد. 

منبع شر نه در طبيعت و سرشت مذموم است بلکه در شرايط اجتماعی زندگی او است. چرنيشفسکی در مقاله خود درباره«رساله ايالتی» توضيح می‌دهد که اصلاح ناپذيرترين تباه کار، باز انسان است. سالتيکف شچدرين در اثر خود«سراسر سال»می‌گويد:«منجلاب خصايص را می‌آفريند، نه خصايص منجلاب را». سالتيکف تمرکز آتش طنز خود را به«منجلاب» رهنمون می‌کند، به جهان مزخرف و احمقانه نظام اشرافی و بورژوازی روسيه قديم». سالتيکف شچدرين درمقاله«غارتگران»می‌نويسد:«زمان مرا وا می‌دارد- اوضاع تاريخی مجبورمی‌کند، اوضاعی که در آن بيشتر انسان‌های زنده و منجمله غارتگران نيز به هلاکت می‌رسند. آری، من معتقدم که آنها مستوجب قانون کيفر طبيعی هستند، غارتگران بايد همه آنچه را که گرفته اند باز پس دهند». ازنقطه نظر اخلاق گرايان بخشايش‌گر، چنين هدف انسان گرايانه‌ای را طنز نمی‌توانست ارائه دهد. سالتيکف شچدرين هرگز به شناخت مبتذل و آرامبخش روان انسانی درباره محيط اجتماعی که درآن شخصيت انسانی در پديده قدری و محتوم تعيين می‌شد، اعتقاد نداشت.

درنظريات روشنگرانه سالتيکف شچدرين همواره بر نقش فعال آگاهی و شعور انسانی، داوری اخلاقی، «وجدان»، «شرم» تاکيد شده است. وی رمان طنز بسيار خوب خود به نام «زندگی سعادتمند معاصر» را با صحنه آمدن شرم، با توصيف وضع هيجان و اندوهی که در آن قهرمان نيک انديش، خشن و فرومايه از آب در می‌آيد، به پايان می‌رساند. سخن در آثار سالتيکف پيش ازهر چيز بيداری و جان گرفتن شعور اجتماعی و آگاهی انقلابی مردم به مفهوم وسيع کلمه است. آنطورکه بحق د. زاسلاوسکی اشاره می‌کند، تعبير شچدرين ازمسائل شرم، حاوی نوعی اقدام است و آن جهتی دارد که در گفته مشهور مارکس آشکار می‌شود که می گويد:«شرم، نوعی خشم است که تنها در درون معطوف شده و چنانچه همه ملت واقعا احساس شرم را تجربه کند، همانند شيری خواهد بود که ازخشم همچنان آماده خيز است». نبردِ بزرگِ دشواری‌های روند شناخت جهان و ويژگی‌های رشد خودآگاهی انسان در سپيده دمِ هستی، درريشه‌های شناخت‌شناسی است که انديشه انسانی را بايد روشن و رهنمون سازد. بايد پرنسيپ‌ها و قانونمندی‌های جهان را که به انسان در شناخت و بازتاب درست و دقيق واقعيت  ياری می‌رسانند، فراگرفت تا بر توهمات و جزم‌ها فايق آمد و زندگی بهتر را، نه در جهان ورای گور، بلکه در اين جهان کنونی پايه ريزد. سخن درباره دگرگونی‌های بنيادی اجتماعی، بهينه سازی ريشه‌ای زندگی اجتماعی و درک توانمندی انسان از قدرت خلاق عنصرذهنی خود در تحول جامعه است. شکی در آن نيست که شناخت وعمل دو جزء بايسته کيفيت عنصرذهنی در تکامل اجتماعی انسان است. تضاد و دوری اين دو از يگديگر انحراف از مسير و دورنمای تکامل اجتماعی است.

ای.س.تورگنيف  و م.اِ.سالتيکف شچدرين

تورگنيف مناسبات چندين ساله خود را با سالتيکف در سالهای دهه هفتاد تقويت و بصورت پايدار برقرار می کند. آنها درآغاز سال 1856 پس از بازگشت سالتيکف از ويياتکی، آشنا مي‌شوند. آشنايی  آنها ظاهرا بدون شرکت آ.و. دروژنين، که سالتيکف و تورگنيف را خوب می‌شناخت، نبوده است. زمانی که سالتيکف شچدرين با تورگنيف آشنا می‌شود، تورگنيف نويسنده معروفی بود. روابط شخصی آنها پس ازمدتی قطع می‌شود و بمدت 20 سال اين رابطه حفظ نشد. تورگنيف بخش اعظم زندگی خود را در خارج گذراند و سالتيکف شچدرين در ايالات مختلف روسيه خدمت مي‌کرد و سپس درهيئت تحريريه «يادداشت‌های ميهنی» بکار پرداخت و بتدريج در شهر پتربورگ سکونت می‌گزيند. با اين حال معاشرت نويسندگان بصورت خلاق و بقدرکافی صورت می گرفت. نام تورگنيف در صفحات آثار شچدرين دايم ظاهر می‌شوند و تورگنيف بدقت بر رشد و تکامل استعداد طنزنويس سالتيکف نظارت می‌کند. ازسرگيری تماس‌های خصوصی تورگنيف و سالتيکف با چاپ نخست«سرگذشت يک شهر»(1870) مربوط است که تورگنيف به اين اثر علاقمند می‌شود. 30 نوامبر سالتيکف شچدرين به پ.و.آننکف اثر خود را برای تقديم به تورگنيف ميفرستد. تورگنيف در سال 1870 به آننکف می‌نويسد:«من وقت کردم که اثر سالتيکف« سرگذشت يک شهر»را بخوانم و از خنده روده‌بر شدم…او آدم نازنينی است»(نامه‌ها.ج.8.ص181 ). تورگنيف کتاب سالتيکف را زمانی که درانگليس بسرمي‌برد دريافت کرده بود. تورگنيف درک خود از طنزهايی را که درشکل گسترده و تدقيق شده بيان شده بود، پايه مقاله تحليلی‌اش شد که درمجله انگليسی زبان آکادامی سال 1871ماه فوريه چاپ گرديد و مورد بازتاب نخستين مطبوعات خارجی درمورد اين اثر قرارگرفت. 

البته اين مقاله تحليلی قدری ديرتر زمانی‌که تورگنيف ديگر به پتربورگ آمده بود، ظاهر شد که تورگنيف هنگام ديدار با سالتيکف اين اثر را جداگانه به او تقديم می‌کند(پانتليف ال.ف.خاطرات .1958 .ص451-452). درسال 1875 سالتيکف برای معالجه راهی فرانسه می‌شود. وی ضمن گذراندن بخش بيشتر وقت خود در شهر نيس، بطور مداوم مناسبات خود با تورگنيف را حفظ می‌کند. نامه‌های اين دوران سالتيکف به تورگنيف باستثنای يک يادداشت، حفظ نشده‌اند ولی نامه‌های تورگنيف بطورمشروح درباره محتوی آن نامه‌ها شناخت لازم را می‌دهد.  سالتيکف هنگام رسيدن به پاريس با تورگنيف در سخن‌رانی‌های ادبی و مهمانی‌های نهار شرکت می‌کند و موافقت می‌کند که به نمايشنامه جديد و.آ.سوللوگوب گوش فرا دهد. تورگنيف در پاريس سالتيکف را وارد محفل نويسدگان فرانسوی می‌کند واو را با اِ.گونکور، اميل زولا، گ. فلوبر آشنا می‌کند. موضوع جلب اين نويسندگان به شرکت درمجله «يادداشت‌های ميهنی» بلافاصله بازتاب خود را در مکاتبات نشان می‌دهد و دراينجا ارزيابی سخت ناتوراليسم فرانسوی که در نامه‌های حفظ نشده سالتيکف ذکر شده، ظاهر می‌شود. مکاتبه نويسندگان دراين دوره عرصه‌های گوناگون اجتماعی وادبی زندگی دربرمی‌گيرد و گاه حالت پلميک خودويژه داخلی هنرمندان و انديشه‌پردازان را دارد. با بازگشت سالتيکف به روسيه ، مکاتبه او با تورگنيف تا سال 1882 قطع می‌شود و يا بصورت اتفاقی انجام می‌گيرد.

درسال 1882 مکاتبه آنها ازسرگرفته می‌شود و حالت روزانه را بخود می‌گيرد و محتوی اين نامه‌ها مربوط به مسائل و نيازهای جاری و اموراخبار مجله ادبی است. اين دوره از مکاتبات بيشتر فوری و تعجيلی هستند و اين نيز قابل درک است: برای تورگنيف- اين دوران بيماری پيش ازمرگ است- برای سالتيکف- دوران ناملايمات سانسور درآستانه بسته شدن مجله«يادداشت‌های ميهنی» و بيماری سخت و جدی است که اغلب نويسنده را از کارهای ادبی‌اش بازمی‌داشت. بنا به خواهش تورگنيف به سالتيکف با نهايت توجه برخورد می‌شد. او آثار آ.آ.وينتسکی(بودزيانيک) را تصحيح و چاپ می‌کند و فصل کاملی را از داستان«کار سياسی» ای.يا. پاولوفسکی را زيرنويسی می‌کند و به او حق الزحمه ارسال می‌دارد، اما خود داستان به علت تغيير يافتن شرايط سانسور اجازه چاپ پيدا نمی‌کند. تورگنيف علی‌رغم بيماريش اثر«نامه به خاله» و«زندگی فارغ بال معاصر» را می‌خواند و به اخبار ادبی پتربورگ علاقه نشان می‌دهد. وی همچنين نگران سلامتی سالتيکف است . در نامه های اين دوران سالتيکف و تورگنيف بيکديگر نزديک هستند، روابط آنها گرمتر، خصوصی‌تر و دوستانه‌تر از پنچ يا شش سال پيش می‌شود. دراکتبر سال 1882 مکاتبه آنها قطع می‌شود و پس از حدود يک سال شهر پتربورگ شاهد مشايعت تابوت جنازه تورگنيف روی پل چوبی گورستان ولکوو است، جاييکه در جوارآنرا سالتيکف شچدرين دفن خود را وصيت می‌کند. روی هم رفته 21 نامه تورگنيف و6 نامه سالتيکف شچدرين باقی مانده‌اند.

ای.س. تورگنيف  و ای.آ.گنچارف

آشنايی تورگنيف با ايوان آلکساندرويچ گنچارف (1812-1891) دراواسط سالهای 1840 درپتربورگ در خانه ان.آ.مايکوا روی داد. گنچارف بزودی وارد محفل بلينسکی که تورگنيف نيز عضو آن بود می‌شود. آنها هر دو به شب‌های ادبی بلينسکی روی می‌آورند و در يکی ازاين شبها است که گنچارف کتاب «سرگذشت معمولی» را که در «مجله عصر» چاپ شده بود را می‌خواند. با مسافرت تورگنيف به خارج در ژانويه سال 1847 و آنگاه سياحت گنچارف به دور دنيا با کشتی بادبانی «پال لادا» رابطه مستقيم آنها قطع می‌شود. گنچارف در فوريه سال 1855 به پتربورگ باز می‌گردد و بين اين دو نويسنده باز رابطه دوستانه برقرار می‌شود. گنچارف ايده‌های خلاق خود را با تورگنيف در ميان می‌گذارد و در حضور او «ابلوموف» و فصل اول «پرتگاه» را می‌خواند. تورگنيف بعدها درنامه‌ها و گفتگوهای خصوصی خود همواره گنچارف را برای به پايان رساندن آثاری که شروع کرده به شتاب واميدارد و اظهاراميدواری می‌کند که «علی رغم کثرت کار» او بايد امکان فعاليت ادبی خود را پيدا کند. تورگنيف به گنچارف می‌گويد:«من نمی‌خواهم فکر کنم که شما قلم زرين خود را روی طاقچه گذاشته‌ايد».

گنچارف «خاطرات یک شکارچی» تورگنيف را بسيار عالی ارزيابی می‌کند، اما درباره رمان‌ها وداستان‌های تورگنيف بسيار با نظر انتقادی برخورد می‌کرد. باز پس از مدتی دوباره رابطه دوستانه اين دو نويسنده قطع می‌شود. پس از چاپ رمان « آشيانه اشرافی» تورگنيف در ژانويه سال 1859، در گنچارف اين باور بيمارگونه ای بوجود آمد که تورگنيف سوژه‌های آثار خود را بر طرح‌ها و پيش‌نويس‌های رمان ناتمام «پرتگاه» بنا نهاده است. گنچارف آشکارا تورگنيف را به خوشه‌چينی متهم می‌کند. گنچارف مدعی بود که رمان«آشيانه اشرافی» تورگنيف فشرده و تا اندازه‌ای شرح کامل رمان«پرتگاه» است که او اين طرح را برای تورگنيف درسال 1855 خوانده بود. 29 ماه مارس 1860 در شهر پتربورگ بنا به درخواست تورگنيف درجلسه‌ای که درآن س.س. دوديشکين، آ.و.دروژينين و پ.و.آننکف شرکت کرده بودند، اتهام گنچارف نسبت به تورگنيف ازسوی اين جلسه رد گرديد. پس از مدتی دوستی بين آنها به ابتکار تورگنيف توسط نوشتن نامه به گنچارف دوباره برقرارشد. در ژانويه سال 1864 در مراسم بخاک سپاری آ.و. دروژينين در شهر پتربورگ آنها همديگر را ملاقات می‌کنند. تابستان همان سال تورگنيف و گنچارف در شهر ويلد باد و سپس درسالهای 1866 و1867 درشهر بادن ديدار می‌کنند. ازاواسط سال 1868 مناسبات خصومت‌آميز گنچارف نسبت به تورگنيف دوباره بصورت مشکوک و ناسالم درمی‌آيد. اين رابطه خصومت‌آميز تا هنگام مرگ تورگنيف باقی می‌ماند. بعدها گنچارف دِين خود را نسبت به«رقيب» خود ادا می‌کند و تورگنيف را در بين رمان‌نويس‌های روس سالهای دهه 1850- 1860 نويسنده«پيش‌آگاه آينده» ناميد. در حال حاضر 5 نامه تورگنيف به گنچارف مربوط به سالهای 1856-1864 و12 نامه گنچارف به تورگنيف مربوط به 1859 – 1868 وجود دارند که درسال 1923 برای نخستين بار بچاپ رسيدند.

ای.س.تورگنيف و ف.م. داستايوسکی

فئودور ميخاييويچ داستايوسکی( 1821-1881) در اواسط نوامبر سال 1845 در شهر پتربورگ با تورگنيف آشنا می‌شود. 16 نوامبر سال 1845 داستايوسکی به برادر خود ميخاييل می‌نويسد:«اين روزها شاعر تورگنيف از پاريس بازگشته است(تو لابد اين را شنيده‌ای) او بمن بسيار علاقمند شده است. بلينسکی اين دوستی وعلاقه اورا به اينکه تورگنيف شيفته من شده است تلقی می‌کند. اين چه انسان بزرگی است من هم تقريبا شيفته وی شدم. شاعر، نابغه، آريستوکرات، ثروتمند، خردمند، دانش آموخته و 35 سال سن – نمی‌دانم طبيعت چه چيزی را از او خودداری کرده است؟ بالاخره:دارای کاراکتر واقعی پايان‌ناپذير و پرورش يافته مدرسه خوب. . .( داستايوسکی، ج28. ص 115). در لحظه آشنايی با تورگنيف داستايوسکی در ميان نويسندگان روسيه بعنوان نويسنده«مردم فقير»(بیچارگان نیز در ایران ترجمه شده است. مترجم) مشهور بود، هرچند که هنوز بچاپ نرسیده بود، اما دستنويس آن شايسته ارزيابی ستايش‌آميز بلينسکی شده بود. با وجود اين پس از آن آنطورکه داستايوسکی می‌نويسد«آدم دوگانه»(بنام “همزاد” نیز در ایران بچاپ رسیده است.مترجم)، «آقای پروخارچين» و«خانم صاحبخانه» وضعت او را از دید بلينسکی دگرگون می‌کند. اين دگرگونی با اختلافات ايدئولوژيکی و استتيکی درارتباط بود. داستايوسکی در توضيح خود به محفل پتراشووتسها می‌نويسد که درسال 1849« رنجشی از بلينسکی بخاطر موضوع ايده درادبيات و درباره سمت وسوی ادبيات پيش آمده بود»(داستايوسکی، ج18 .ص 127). نامه‌های مربوط به پيش از حبس با اعمال شاقه يعنی دوران نخست آشنايی داستايوسکی با تورگنيف برای ما معلوم هستند. پس از بازگشت داستايوسکی در اواخر دهه سالهای 1850 از تبعيدگاه سيبری بين او و تورگنيف دوباره رابطه و هم مکاتبه برقرارشد. 

از نامه‌های اين سالها آشکار است که تورگنيف و داستايوسکی در بسياری چيزها در ارزيابی واقعيت‌های امروزی و وظايفی که در برابرادبيات روس قرارداست توافق نظر داشته‌اند.هر دو نويسنده شديدا ناهماهنگی اجتماعی را حس می‌کردند و تلاش می‌ورزيدند که درآثار خود رويدادهای تراژيک زندگی روسی را بازتاب دهند. همينطور تورگنيف به داستايوسکی  می‌نويسد که او کوشيده است«اين چهره تراژيک» را در بازارف( پدران و پسران) نشان دهد. تورگنيف ضمن پاسخ به داستايوسکی(اين نامه حفظ نشده است) درمورد«پدران و پسران» می‌نويسد:«شما به حد کامل و بطور دقيق آنچه را که من توسط بازارف ميخواستم بيان دارم گرفته ايد…». درسال 1864 در مجله «عصر» که جا‌نشين مجله «زمان» که توسط دولت ممنوع شد، داستان«اشباح» تورگنيف چاپ شد. داستايوسکی خودويژگی هنری اين«فانتزی» را عالی ارزيابی کرد و ساختار آنرا اثری موسيقيايی دانست. در پاسخ به انتقاد يکی از نويسندگان به داستان«اشباح» داستايوسکی به تورگنيف می‌نويسد:« در داستان«اشباح»بی‌نهايت بسياری چيزهای واقعی وجود دارند. اين يک واقعيت است…». تورگنيف و داستايسکی را مبانی هومانيستی، دمکراتيک و ضدبورژوازی نظريات اجتماعی وسياسی آنان و در عرصه هنر پايبندی به واقع‌گرايی بهم پيوند می‌داد. با وجود اين چشم‌اندازهای مشخص رشد روسيه را آنها بطور متفاوت ارزيابی می‌کردند.

داستايوسکی معتقد بود که ايده‌آلهای اخلاقی پرورش يافته طی قرن‌ها در درون مردم روس، بايد جهان را دگرگون کند. تورگنيف اصرارداشت به اينکه هم اروپا و هم روسيه به قانون واحد رشد تاريخی وابسته‌اند و دستيابی به پيشرفت‌های بهتر تمدن اروپايی را فرامی‌خواند. بعدها اختلافات متمرکز شده مسلکی منجر به تيرگی شد‌يد رابطه بين اين دو نويسنده شد. چاپ داستان«دود»موجب نزاع شد و برای ساليان زيادی رابطه بين تورگنيف و داستايوسکی قطع شد. آنطورکه تورگنيف بعدها به يا.پ. پولنسکی نوشت، داستايوسکی او را دربادن بادن 28 ژوييه سال 1867 ملاقات می‌کند و گفته است که داستان«دود»، «به نظر او مستحق سوزاندن در برابر دستان جلاد بوده است». در سالهای بعد نيز هم داستايوسکی و هم تورگنيف در نامه‌های خود به دوستانشان قضاوت‌های بسيار ناعادلانه‌ای را درباره يکديگر اظهار داشتند. در رمان«جن زدگان» ( 1871-1872) داستايوسکی تورگنيف را در سيمای کارمازينوف استهزاء می‌کند. سرزنش‌های ايدئولوژيکی نسبت به تورگنيف بويژه در رابطه با داستان«دود» در «دفتر يادداشت روزانه يک نويسنده»داستايوسکی طی سالهای 1877 و1876 وجود دارند. باين حال تورگنيف با ناميدن  داستايوسکی بمثابه نويسنده‌ای که آثارش شهرت برای ادبيات روس فراهم آورده است، ادای دين می‌کند. نامه  تورگنيف به داستايوسکی در28 مارس سال 1877 حاکی ازاين امر است که در آن تورگنيف ضمن اشاره به سوء تفاهمات سابقا پيش آمده بين آنها، می‌نويسد:«به شما من باوردارم، ترديد نکنيد به اينکه اين سوء تفاهمات هيچ گونه تاثيری درانديشه من درباره استعداد والای شما و درباره جایگاه عالی‌ای که شما بحق درادبيات ما قرار گرفته‌اید، نمی‌گذارد». به‌ نوبه خود داستايوسکی تورگنيف را در«سخن‌رانی درباره پوشکين» و درروزهای بزرگداشت پوشکين که 5 ژوييه سال 1880 درمسکو برگزارشده بود تحسين می‌کند و آشتی نويسندگان دراين زمان صورت می‌گيرد. 15 نامه تورگنيف به داستايوسکی ( 1860 – 1877) و10 نامه داستا‌يوسکی به تورگنيف( 1863- 1867) باقی مانده‌اند.

ای.س. تورگنيف و ن. آ. نکراسف

روابط متقابل تورگنيف و نکراسف ( 1821- 1877) يکی از بغرنج ترين وغم انگيزترين صفحات در زندگی اين نويسندگان و در تاريخ مبارزات اجتماعی و ادبی در روسيه است. مکاتباتی که بين آنها در سال 1847 برقرارشد، امکان آنرا می‌دهد که تحقيق شود چگونه روابط دوستانه و نزديک بين انسان‌هايی با فرهنگ و ساخت روانی متفاوت، علی رغم همبود منافع فعاليت خلاق ادبی پديد آمده و تحکيم يافته است و شکاف واختلاف بين تورگنيف و نکراسف به لحاظ تاريخی ناگزير بوده است. واضح است که سرچشمه‌های اختلاف اصولی در اختلاف نظر ايدئولوژيکی بين تورگنيف و دمکرات‌های انقلابی بود که در سالهای 60-50، هنگاميکه مرزبندی انقلابيون و جريان‌های ليبرالی در حيات اجتماعی روسيه روی داد. همه دشواری اختلاف ايد‌ئولوژيکی در واقع خارج از ديالوگ بشکل مراسلات باقی است. مکاتبات بين آنها تنها سابقه اين اختلاف را روشن می‌کند.آشنايی نکراسف با تورگنيف دراواسط سالهای دهه 1840(احتمالا حدود سال 1845) درمحفل بلينسکی در شهر پتربورگ صورت گرفت. به گواهی نکراسف و معاصرين تورگنيف دراين دوران با شعف شعر ميهن را می ستايد و آنرا توزيع می‌کند؛ برای او جزييات زندگی سخت شاعر جوان آشنا بود. ديرتر تورگنيف از قصد نکراسف به نوشتن بيوگرافی خود حمايت و تقدير می‌کند. تورگنيف به نکراسف می‌نويسد:«اين امر تقريبا وظيفه تو است، زندگی تو از آن‌هايی است که هر نوع خودپرستی را به کنار گذاشته و بايد نقل شود- چون آنهايی که از روح روسيه سخن بسيار می‌رانند، بطورعميق سخن نمی‌گويند…».

نزديکی روزافزون اين دو نويسنده، به فعاليت انتشاراتی و سردبيری نکراسف و به سازمان دادن مجله« فيزيولوژی پتربورگ»( 1845)، «مجموعه پتربورگ»( 1846)، مجله «معاصر» (1847) کمک می‌کند. ازمکاتبات اين دو نويسنده پيداست که از برکت بلينسکی و نکراسف، تورگنيف به تريبون ثابت درمجله « معاصر» دست می‌يابد و نه تنها ضمن چاپ همه آثار خود در اين مجله تا سال 1860، و شرکت مستقيم درامورتحريريه مجله، وی می‌کوشد که برای مجله«معاصر»مفيد واقع شود و نکراسف به همکاری با او صميمانه علاقمند بود. کار مجله يکی از موضوعات عمده مکاتبات اين دو نويسنده درسالهای دهه 1850 و دوران معاشرت بسيار نزديک شخصی و نامه‌نگاری نويسندگان است. آنها اغلب همديگر را در پتربورگ می ديدند. پاييز سال 1854 نکراسف در اسپاسکی مهمان تورگنيف می‌شود وهردو شکارچی پرشوری هستند. مکاتبات اين دوران بين اين دو نويسنده فشرده هستند. تورگنيف برای نکراسف بدل به يکی از نزديکترين افراد و اوتوريته ادبی انکارناپذير می‌شود. شاعر با تورگنيف انديشه‌های خود، گرفتاری‌های امور تحريريه مجله« معاصر» و نگرانی‌های شخصی خود را در ميان می‌گذارد.

درنامه‌های نکراسف ارزيابی عالی از آثار تورگنيف منجمله از«خاطرات یک شکارچی» وهمچنين از آثاری که درمجله«معاصر»چاپ شده‌اند و نقش مثبتی را برای مجله داشتند وجود دارند.همچنين نکراسف بطور خيرخواهانه نظر خود درباره نخستين فصل رمان«دونسل» و همه رمان‌های بعدی منجمله«رودين»، «آشيانه اشراف»، «آسيه»، «فاوست»، «ياکوو پاسينکوف»، «سه ديدار» درباره نمايش‌نامه«مفت خور» را می‌دهد. نکراسف تورگنيف را نخستين نويسنده پس از گوگول می‌نامد. نکراسف در نامه ای به آ.آ. فِت در سال 1856 می نويسد که«دراو(تورگنيف) استعداد برزگی هست و اگر راستش را بگويم- او در نوع خود ارزش گوگول را دارد». انتشار مکاتبات نويسندگان مجموعه مسائل وسيع اجتماعی و ادبی–استتيک آن دوران را بازتاب می‌دهد.علی‌رغم دوستی چندين ساله، تا تابستان 1861 تورگنيف يکی از اصلی‌ترين همکاران مجله«معاصر»  است و اما پس از آن از مجله می رود و رابطه و مکاتبه خود را با نکراسف را قطع می‌کند.

برای نکراسف اين فاصله و اختلاف با تورگنيف سخت بود.آنطورکه نامه‌ها گواهی می‌دهند(ازجمله 15 ژانويه سال 1861) نکراسف می‌کوشد تورگنيف را در مجله نگه دارد و تا حدی آنها اختلاف بين خود و بين تورگنيف و دوبرواوف و چرنيشفسکی را تخفيف دهد. آخرين ديدار آنها در ماه مه سال 1877 در پتربورگ نزد نکراسف که بسيار مريض بود، صورت گرفت. پس ازمرگ شاعر تورگنيف اهميت بزرگ اجتماعی و تاريخی اشعار نکراسف را برسميت می‌شناسد. تورگنيف درنامه‌ای به پ.و.آننکف درباره آثار نکراسف می‌نويسد که:«بهمراه آنها بخش بزرگ گذشته و جوانی ما نيز مرد»(نامه‌ها. ج.12. کتاب 1.ص.261). 45 نامه تورگنيف به نکراسف ( 1860 – 1847) حفظ شده‌اند که ازآنها 4 نامه به نکراسف و پانايف خطاب شده‌اند و64 نامه نکراسف به تورگنيف( 1861 – 1847) که ازآنها 2 نامه به بلينسکی، تورگنيف و آننکف، يک نامه به تورگنيف وآننکف خطاب شده اند.

ای.س.تورگنيف و آناتول فرانس

آناتول فرانس نويسنده فرانسوی( 1924 – 1844) رئاليست، انسان‌گرا و طنزنويس است. وی نويسنده مقاله « ايوان تورگنيف» است که در« Le Temps» درسال 1877 بچاپ رسيد(نگاه. اطلاعات نوين درباره «خاطرات یک شکارچی» تورگنيف در ادبيات فرانسه.2- اظهار نظرهای فراموش شده آناتول فرانس درباره«خاطرات یک شکارچی» تورگنيف …) و با تورگنيف درآغاز سال 1876 آشنا می‌شود. در مکاتبات نويسندگان به موضوعاتی که مربوط به آثار آناتول فرانس هستند و به نخستين آثاری که تورگنيف ظاهرا  بسيار عالی ارزيابی کرده است اشاره می‌شوند. تورگنيف به آناتول فرانس و به برخی ديگر نويسندگان فرانسه بصورت کتبی خطاب می‌کند که يک مقاله تحليلی بر ترجمه فرانسوی«جنگ وصلح» تولستوی نوشته شود. درباره مناسبات اين دو نويسنده و همچنين درباره شرح حال متوفی ناشناخته  که متعلق به فرانس است و در پاريس درسپتامبر سال 1883 بچاپ رسيد و مجله Ogonek  آنها را سال 1967 شماره 48. ص. 18-29 و شماره 49 ص 25-27 بچاپ رساند. سه نامه تورگنيف به آناتول فرانس(سالهای 1876، 1880 ، 1881) و يک نامه فرانس به تورگنيف(سال 1880 ) شناخته شده‌اند.

ای.س.تورگنيف و آ.ای.هرتسن

تورگنيف با آلکساندرايوانويچ گرتسن( 1812-1870) در مسکو در اواخر ماه ژانويه سال 1844 آشنا می‌شود. هرچند اين ديدار با مشورت بلينسکی که می‌خواست شاعر جوان و اميددهنده پتربورگ را با دوستان محفل دانشگاهی مسکو که برای افراد جوان اين محفل مايوس کننده شده بود، بهم معرفی کند، ممکن و صورت گرفت. نويسندگان اين محفل همديگر را نمی‌پسنديد‌ند. تورگنيف حتی به اين وقايع در«خاطرات» خود طی سال 1844 اشاره‌ای نمی‌کند. اما گرتسن درباره اين محفل در نامه به دوستان خود بسيار بطور منفی اظهار نظر می‌کند.( گرتسن .ج.22.ص 176-177). نخستين اطلاعات درباره مکاتبات آنها به سال 1847 مربوط است. تورگنيف در نامه خود به بلينسکی درباره برخی نامه‌های گرتسن از ايتاليا که به ماه‌های اکتبر و نوامبر مربوط است اشاره می‌کند که به پاريس وارد شده است. اين نامه‌ها البته حفظ نشده‌اند. نزديکی اين دو نويسنده موجب ديدارهای مکرر آنها در سال 1847 در شهر برلين می‌شود. درآن زمان تورگنيف و گرتسن را علايق فلسفی آنان بهم پيوند می‌داد. اما گشايش واقعی در ديدار آنها در سال های 1848-1849 در پاريس روی داد. تورگنيف درآن زمان « سمپاتی خوشباورانه» به گرتسن را حس می‌کند و درباره آن در مقاله«انسان در نوعی عينک‌ها» سخن بميان می‌آورد. 59 نامه تورگنيف به گرتسن ( 1849-1869) و 77 نامه گرتسن به تورگنيف ( 1856-1869) حفظ شده‌اند. سالهای 1856-1858 دوران روابط تنگاتنگ تورگنيف و گرتسن، مبادله نامه‌ها وديدارهای شخصی است. مکاتبات اين دو نويسنده همانند سابق جای فوق‌العاده‌ای را درادبيات اشغال می‌کنند. در صدر آنها «يادداشت‌های » گرتسن – آينده «گذشته وانديشه ها» مطرح هستند. فعاليت آزادانه چاپخانه روسی در لند‌ن در مرکز توجه اين دو نويسنده در مکاتبات اين سالها قرارمی‌گيرد. گرتسن ايده چاپ مقالات خود در«ناقوس» و«ستاره قطبی» را با تورگنيف در ميان می‌گذارد. اما بی اعتنايی تورگنيف نسبت به مقالات چاپ شده گرتسن در«ناقوس»، وی را عصبانی می‌کند. همه اين مسائل موجب شد که رابطه آنها درسال 1859 کمی ضعيف شود. در مکاتبات بعدی اين دو نويسنده تنها اخبار مهم درباره پتربورگ ردوبدل می‌شود. ياس و نااميدی از رفرم و اصلاحات آهنگين بودن مکاتبات آنها را بشدت تغيير می‌دهد. پس از سال 1861 بويژه«همد‌لی» تورگنيف گرتسن آشکار می‌شود.

جدی‌ترين اختلاف مسلکی-«آغاز نزاع ها و برخورد داخلی » طبق اظهارات گرتسن – مربوط به سال 1862 است. نويسندگان ضمن بحث درباره راه‌های ممکن تکامل جامعه روسيه از جوانب گوناگون، به ايده‌های مترقی دست می‌يابند.  تورگنيف همانند گرتسن معتقد است که بايد از پرنسيپ و تجربيات انقلاب اروپا استفاده کرد و آنچه که وی به گرتسن در26 سپتامبر 1862 نوشت، گرتسن طبق گفته تورگنيف، «منکرانقلاب می‌شود» و بر جامعه دهقانی اميد می‌بندد. اختلاف نظر نويسندگان مربوط به آثار و خلاقيت‌های هنری بود. گرتسن بشدت درنامه 9 آپريل سال 1862 خود درباره رمان« پدران و پسران» تورگنيف بويژه درباره نمونه بازارف که برای مولف نقشی مرکزی و گرانقدر داشت اظهارنظر می‌کند. در کل لازم به يادآوری است که بحث‌های تورگنيف با گرتسن بلحاظ هنری و خلاقه و همينطور پلميک سال‌های بسيار بطور دائمی برای آنها درباره مناسبات تمدن های شرق وغرب درسال 1856 در ديدارهر دو نويسنده در لندن آغاز شده بود، برای کاراکتر هر دو نويسنده ثمربخش بود. اما در فورال سال 1863 تا ماه مای سال 1867 مکاتبات بين آنها قطع شد. گرتسن برآشفته شده بود که چرا تورگنيف مبلغ پولی را که داشته به صندوق کمک به سربازان روس که در دوران قيام لهستانی‌ها درسال 1863 زخمی شده بودند، پرداخته است – در اينجا تضاد شديد آنها درمورد مسئله جنبش رهايی بخش – ملی در لهستان است. مکاتبات اين دونويسنده باز دو سال ديگر، تقريبا تا مرگ گرتسن ادامه يافت. بطور غم انگيز در گزارش آخرين نامه هم پايان فعاليت‌های انتشاراتی گرتسن وهم بيماری او مشخص می‌شود. تورگنيف و هم گرتسن هر کدام به شيوه خود و به سهم خود در مکاتبات خود در تشريج دوران پيچيده تاريخ جامعه روسيه محق بودند.

ای.س. تورگنيف و ژرژ ساند

در روسيه ژرژ ساند ازمحبوبيت ويژه‌ای درسال‌های 1860-1840 برخوردار بود. بسياری نويسندگان مترقی روسيه و منتقدين آن زمان، خود در معرض تاثير آثار ژرژ ساند قرارداشتند(نگاه: ايده های سوسياليسم درادبيات روسيه.1969.ص 335-104). تورگنيف با ژرژ ساند در سال 1845 آشنا می‌شود. اما مکاتبات بين آنها و ديدار آنها پس از سال 1869 با مساعدت خانواده‌های پولينی و فلوبر آغاز شد. تورگنيف اغلب با ژرژ ساند در پاريس ديده می‌شد و طی سال‌های 1873-1872 سه بار مهمان وی بود. ژرژ ساند ارزيابی بسيار عالی از استعداد تورگنيف بويژه برای آثار او مانند«خاطرات یک شکارچی» داشت. تورگنيف احترام عميقی نسبت به این نويسنده و شخصيت آن داشت. پ.و.آننکف در دوران خود به تاثير ايده‌های ژرژ ساند بر جامعه روسيه و بويژه بر زنان پيشرو روسيه اشاره می‌کند. آننکف درباره ژرژ ساند یکم سپتامبر 1858 به آ.و.دروژنين می‌نويسد:« موظف هستم بشما بگويم که بدون برخی ايده‌ها، که توسط ژرژ ساند براه انداخته شد، درک بخش خوب دوران معاصر غيرممکن است…».  تورگنيف در داستان«مکاتبه» تيپ قهرمان ژرژ ساند را بتصوير می‌کشد و در جامعه روسيه پروسه شکل‌گيری کاراکتر نوين زنان، وظايف مشروط جنبش آزاديبخش عموم ملت را منعکس می‌کند(نگاه: ا.ای.کييکو. تيپ قهرمان ژرژ ساند در داستان«مکاتبه»تورگنيف.1984. شماره 4.ص 135-130). بدون تاثير ژرژ ساند قهرمان های رمان‌های تورگنيف وجود نداشتند مثلا: ناتاليا(«رودين»)، يلنا(« درآستانه فردا»)، ماريانا(«زمين بکر») ( نگاه: لاداريا م.گ.ص 111-85). تورگنيف در رابطه با درگذشت ژرژ ساند در روزنامه«عصرنو» شرح خال متوفی او را بچاپ می‌رساند. 17 نامه تورگنيف به ژرژ ساند و 8 نامه ژرژ ساند به تورگنيف شناخته شده‌اند.

ای.س. تورگنيف و پ. و. آننکف

پاول واسيلويچ آننکف( 1887- 1812) اديب، منتقد، خاطره نويس معتبر نخستين زندگی نامه نويس علمی و ناشر آثار پوشکين و شريک علاقمند حيات اجتماعی و ادبی دوران خود است. آننکف در سال 1843 با تورگنيف در پتربورگ نزد بلينسکی آشنا می‌شود ویسپس اين دو نويسنده اغلب دریروسيه ویدرخارج با هم ديدار داشتند. دریجوانی هریدو مشتاق فلسفه آلمانی بودند؛ آثار پوشکين، گوگول برای آنها نمونه اوج ادبيات روسی و معيار خودويژه ادبيات ملی روس بودند. پرستش شخصيت بلينسکی آنها را بهم پيوند می‌دهد. آنطورکه از مکاتبات معلوم می‌شود تورگنيف آننکف را دانش‌آموخته اروپا، آگاه به رويداد‌های ادبی و زندگی اجتماعی روسيه وغرب، دارای هوش تيزبين و مستقل، ذوق ظريف استتيک، هنرمند و دارای قضاوت اد‌بی خاص ارزيابی می‌کند. به نوبه خود آننکف بارها به تاثير مساعد نامه‌های تورگنيف ضمن ارزيابی نامه‌ها بمثابه«رويدادی درمحفل ما» اشاره می‌کند (نامه 29 دسامبر سال 1856). مکاتبه‌ای که چندی بعد منتشر شد نشان داد که يکی از گيراترين و مهم‌ترين بحث و گفتگو درباره هنر روس، روزنامه‌نگاری، تئاتر، درباره نويسندگان معاصر و هنرمندان گذشته، درباره حيات اجتناعی و سياسی روسيه و اروپا است.

اين مکاتبه محتوی بسيار پرارزشی درباره فعاليت‌های ادبی تورگنيف و زندگی نامه او است و تاريخ خلاقيت همه آثار وی و واکنش بحث‌ها و توفان انتقادی محفل نويسندگان را آشکار می‌کند. يکی از مهمترين موضوع در مکاتبه مزبور، آننکف است که نخستين و منتقد روز آثار تورگنيف است. تورگنيف به مشورت‌های آننکف توجه زيادی داشت و بهمين دليل آثار خود را پیش از چاپ برای بررسی نخست به او می‌داد. تورگنيف در نامه خود در سال 1875 به استاسولويچ می‌گويد:«من تا بحال تمامی نوشته‌های خودم را قبل از چاپ به آننکف نشان داده ام . من به او و به ذوق او باور دارم- آری علاوه براين، اين امر برای من همانند نشانی ازخرافات است(ج 11، ص 161). بسياری از نامه‌های چاپ شده آننکف با مقالات ادبی – انتقادی او انطباق دارند(يادداشت‌هايی درباره ادبيات روس سالهای 1849؛«درباره تيپ ادبی انسان ضعيف». در مورد داستان تورگنيف بنام«آسيا» 1858،« آشيانه اشراف»، «رمان تورگنيف»1859؛«رمان نويسی معاصر»1963؛«تاريخ معاصر روسيه رمان تورگنيف بنام«دود» 1867و غيره). چنانکه آننکف ضمن ارزيابی«يادداشت‌های شکارچی» نه تنها به ظرافت فرم بلکه به يک سلسله شورشوق دمکراتيک اهميت پايان ناپذير شاهکار تورگنيف اذعان می‌دارد.

اهميت اجتماعی و ادبی تقريبا همه آثار تورگنيف با توجه ويژه‌ای در مراسلات آننکف تفسير می‌شود. آننکف ضمن ناميدن تورگنيف به عنوان مهره مرکزی(«بدون شما ما دراينجا فاقد مرکز هستيم»- نامه 15 اکتبر 1857 )، به ويژگی اصلی نويسنده تاکيد می‌کند:«شما درادبيات نمايانگر تجسم وشم زمان معاصر ما هستيد»- نامه 25 ژانويه 1857. آننکف اين فکر را دمقاله«درباره انديشه درآثار ظريف ادبيات» ( 1855) بيان قضاوت مشابه نيک خواهانه‌ای را درباره تورگنيف پيش بينی می‌کند. در مراسلات و نامه‌های سالهای 1870-1860 يک سلسله طرح‌های انتقادی خودويژه آننکف به«پدران و پسران»(ازنامه 26 سپتامبر 1861)، «آب‌های بهاران»( ازنامه 14 دسامبر 1861و به«زمين بکر»(دونامه 28 اکتبرسال 1876) اختصاص داده می‌شود. در نامه آننکف درباره «پدران وف پسران» تا اندازه‌ای حکايت از تاريخ توليد رمان است. در«زمين بکر» به نظر آننکف، « ايده اصلی  روشن است»:«…همه اينها اعجاب‌انگيز، ناشيانه و تقريبا غليان مفتضحانه‌ای از نتيجه غيرممکن بودن‌های حيات استبداد است…». دمکاتبات سالهای آخر نويسندگان«کلارا ميليچ»(ازنامه 19 سپتامبر 1882) درباره«شعر ونثر»(از نامه اکتبر 1882) توجه را زياد جلب می‌کند که درآنها آننکف بمثابه فيلسوف و روانکاو نمايان می‌شود.

تورگنيف دردوران زندگی خود ازروی اعتماد به آننکف حق استفاده از آرشيو خود را می‌سپارد.آننکف براساس مکاتبات و خاطرات شخصی خود يک سری يادواره‌ها درباره تورگنيف بنام«جوانی ای.س.تورگنيف 1856- 1840( 1884)،«شش سال مکاتبه با ای.س. تورگنيف 1862-1856( 1885)، «ازمکاتبات ای.س. تورگنيف درسالهای دهه 60»( 1887) فراهم کرد که درآنها وی به منزله ناشر نخستين نامه‌های تورگنيف ظهور می‌کند. آننکف همچنين در تدارک«نخستين مجموعه نامه‌های ای.س.تورگنيف»( 1885) مشارکت می‌کند. درمکاتبه وهمچنين در خاطرات نوعی نظريه آننکفی درباره شخصيت تورگنيف ظاهر می‌شود. منطق تکامل درونی نوشته به اعتقاد آننکف عبارت بود در خودپرورشی اخلاقی، خدمت به «ايده، حقيقت و نيکی است که تورگنيف درهمه دوران حيات خود در جستجو آن بود(سخنرانی پ.و.آننکف درشب ادبی درپتربورگ، 28 سپتامبر سال 1883، که به ياد تورگنيف اختصاص داده شده بود– مجله نيد‌ليا 1883، شماره 40، 2 اکتبر). درکل 403 نامه تورگنيف به آننکف( 1883- 1852) و بيش از 350 پاسخ به نامه ( 1883- 1852) حفظ شده‌اند.

´´´´´´´´´´