شورش دهقانی محصول رفرم مسیحیت بود

Thomas Müntzer (1490-1525) آرام بختیاری توماس مونستر اعدام شد، مارتین لوتر رهبر…

صف بندی های  تازه در قلب آسیا و بازخوانی جایگاۀ…

نویسنده: مهرالدین مشید بازتعریف جایگاه افغانستان؛ از رقابت نوین امریکا و…

نقش اساسنامه در زندگی و فعالیت حزبی

نور محمد غفوری  در مقالهٔ پیشین تحت عنوان «اساسنامهٔ حزب چیست…

هموطن، آزرده نه شو!

رژیم فعلی در وجود حاکمیت طالبان با همه قید و…

قطع انترنت هدایت به طالب است، نه صلاحیت طالب

هیچ خطری در جهان خطرناک‌‌تر از خطر خودِ‌ آمریکا برای…

در بارۀ جشن مهرگان

سلیمان "راوش" بر طبق آیه های شاهنامه فردوسی شخصیت مهرگان زادۀ…

بگرام؛ خط سرخ طالبان یا ابزاری برای بازی های سیاسی،…

نویسنده: مهرالدین مشید پایگاۀ بگرام و بازگشت آن در مرکز معادله…

نامه‌ی سرگشاده‌یی عنوانی سرمنشی ملل متحد

اولویت فلسطین، به رسمیت شناسی روی کاغذ نی‌ست محمدعثمان نجیب نماینده‌ی مکتب…

اساسنامهٔ حزب چیست و چه چیز  را در خود می‌گنجاند؟

   هر حزب سیاسی برای سازماندهی، فعالیت، شفافیت و تبیین اهداف…

سید بهاؤالدین مجروح

دی هغه نوموتی او پیاوړی فیلسوف، تکړه شاعر او ادیب،…

نامه‌ی سرگشاده‌یی از محمدعثمان نجیب

نماینده‌ی مکتب دینی فلسفی-من بیش از این نه می‌دانم عنوانی آقای…

غنی فراتر از سکوت؛ مهره ی پنهان طالبان در بازی‌…

نویسنده: مهرالدین مشید بانگ نابهنگام و بیجای غنی و فساد های…

کارل مارکس و کمون پاریس

ترجمه. رحیم کاکایی  آ. کوساچیف ۱۴ مارس، ۱۴2 سال (۱۸۸۳) از درگذشت…

درباره دموکراسی

تتبع ‌نگارش از میر عبدالواحد سادات  تعریف دیموکراسی یکی از بحث برانگیزیرین…

مارکس و اتحادیه‌های کارگری(۵) مارکس و جنبش کارگری فرانسه

نوشته: ا. لازوفسکی برگردان: آمادور نویدی مارکس و جنبش کارگری فرانسه سوسیالیسم فرانسوی‌…

ابوعلي سینا بلخي

هغه د اسلام د زرین پېر یو ستر  طبیب، ریاضي…

امریکا میخواهد پایگاه نظامی بگرام را پس بگیرد!

ترامپ در باکینگهام‌شایر به خبرنگاران گفت: «ما در تلاشیم تا…

ارنست ماندل؛- تروتسکیست، سندیکالیست،اکونومیست

Ernest Mandel (1923-1995 )  آرام بختیاری ارنست ماندل؛ هیچگاه به فلاکت سیاسی…

معروف آقایی

زنده‌یاد "معروف آقایی"، روز دوم بهمن ماه ۱۳۴۴ خورشیدی، در روستای وه‌زنی…

عشق به حقیقت٬ اقتداربخشی ذهنیت برای عدالت است...!

برخلاف فلسفه غرب در فلسفه مشرق اسلامی٬ عشق با حکمت…

«
»

جامعه و زبان 

ترجمه. رحیم کاکایی

 و. م. آلپاتوف

آلپاتوف ولادیمیر میخائیلوویچ — زبان‌شناس شوروی و روسی، دکترای زبان‌شناسی (۱۹۸۳)، عضو مسئول آکادمی علوم روسیه در گروه علوم تاریخی و زبان‌شناسی از سال ۲۰۰۸، عضو آکادمی آکادمی علوم روسیه (۲۰۱۹). از سال ۱۹۷۲، او در مؤسسه مطالعات شرقی آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی ، از جمله برای مدت طولانی به عنوان معاون مدیر، مشغول به کار بود. در ۲۸ آوریل ۲۰۱۲، در جلسه عمومی مؤسسه زبان‌شناسی آکادمی علوم روسیه، او با اکثریت آرا به عنوان مدیر این مؤسسه انتخاب شد و برای یک دوره پنج ساله (تا سال ۲۰۱۷) در این سمت خدمت کرد. او بیش از ۲۰۰ اثر در زمینه زبان‌شناسی، بیشتر در پژوهش های ژاپنی و تاریخ زبان‌شناسی، و آثار بسیاری در باره مسائل اجتماعی- سیاسی دوران کنونی منتشر کرده است. این نوشته بر اساس گزارشی است که نویسنده در دانشگاه ملی مطالعات خارجی شانگهای ارائه داده است.

سیاست زبانی:

روش‌ها و نتایج

سیاست زبانی به عنوان “مجموعه‌ای از اصول ایدئولوژیک و اقدامات عملی در مورد حل مشکلات زبانی در جامعه و دولت” تعریف می‌شود؛ این سیاست “با تأثیر آگاهانه جامعه بر زبان مرتبط است.”(. دشیریف یو.د. سیاست زبان // فرهنگ لغت دانشنامه زبانی. – 1990. ص 616). به نظر می‌رسد که سیاست زبانی همیشه آگاهانه نیست، اما به هر صورت، آگاهانه یا بخودی خود، در همه جا اجرا می‌شود و منبع اصلی آن در جهان کنونی دولت است. در دوران ما، چندزبانگی تقریباً در همه جا وجود دارد. سیاست زبانی باید به نحویی آن را، ضمن یافتن مصالحه‌ای معقول بین دو نیاز متضاد انسانی: یعنی هویت و درک متقابل، در نظر بگیرد. نیاز به هویت در این است که « هم برای جامعه و هم برای فرد مجزا بهره برداری از یک زبان، بهتر از همه زبان مادری که در کودکی آموخته‌اند ، راحت‌تر است. زیرا نیازی به تلاش برای فراگیری زبان دوم و سوم نیست». (میخالچنکو .و. یو. درگیری‌های زبان ملی در فضای زبانی اتحاد جماهیر شوروی سابق // زبان در زمینه تکامل اجتماعی. – مسکو: نشر علوم، ۱۹۹۴. ص. ۲۲۳). نیاز به درک دو سویه در این است که در یک موقعیت ارتباط زبانی، هر یک از شرکت کنندگان آن می خواهند برای ارتباط و مواصلات موفق بدون موانع و دخالت با شنوندگان و هم صحبتان خود ارتباط برقرار کنند؛ برای این امر، زبان باید برای هر دو طرف گفتگو قابل فهم باشد. هر دو نیاز فقط در یک جامعه کاملاً تک‌زبانه با یکدیگر در تضاد نیستند، که در جهان معاصر بیشتر یک استثنا است تا یک قاعده. بیشتر اوقات، نیاز است در پی راه‌های گوناگون مصالحه و سازش باشیم. اما در هر صورت، یکی از نیازها (یا هر دو) آسیب می‌بیند: توانایی و چیرگی ناکافی بر زبان “بیگانه” ارتباط را دشوار می‌کند و نیاز به گفتگو به زبان “بیگانه” نیاز به تلاش زیادی دارد و می‌تواند احساس فرودستی و حقارت قومی را برانگیزد، به ویژه اگر ناگزیر باشید به زبان هم صحبت “خود” گفتگو کنید. از این رو، بروز درگیری‌های زبانی طبیعی است. هرچند اندازه شدت آنها می‌تواند گوناگون باشند. آنها می‌توانند به بشکل پنهان تکامل یابند و هنگام دگرگونی اوضاع کلی ، می‌توانند مانند آنچه درسالهای دهه 1980 در اتحاد جماهیر شوروی روی داد، آشکار شوند.

الگو‌های گوناگونی از سیاست زبانی وجود دارند. نخستین الگو مبتنی بر گسترش یک زبان غالب و محدودیتها در بکارگیری از زبان‌های دیگر است. در این الگو، نیاز به درک متقابل برآورده می‌شود، اما نیاز به هویت از بین می‌رود که می‌تواند به درگیری‌های زبانی بینجامد. چنین سیاستی از دورانهای قدیم، به ویژه در دوره تشکیل دولت‌های ملی که در اروپا از سده‌های ۱۵ تا ۱۷ آغاز شد، به طور خودبخودی دنبال شده است. از پایان سده ۱۸ و به ویژه در سده ۱۹، این سیاست آگاهانه پیگیری شد. در فرانسه، از دوران انقلاب کبیر فرانسه، یک سیاست زبانی سختگیرانه تدوین شده است که هدف آن گسترش زبان استاندارد (ادبی) فرانسوی و زدایش همه زبان‌ها و گویش‌های دیگر فرانسوی است. در سده ۱۹، این الگو، با این یا آن اندازه شدت، در سراسر اروپا گسترش یافت و در قاره‌های دیگر، برای نمونه، در ژاپن، بکار برده شد. در آن دوران، بریتانیای کبیر به عنوان معیار دموکراسی در نظر گرفته می‌شد، اما همانجا در آن دوران، دانش‌آموزان مدرسه حتی در زمان استراحت به خاطر گفتگو به زبان اقلیتها (ایرلندی، ولزی یا گالیک) مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند. در اتریش- مجارستان «خودکامه»، جایی که اقلیت‌ها بخش قابل توجهی از جمعیت را تشکیل می‌دادند، زبان‌های آنها از حقوق بیشتری برخوردار بودند.

شاید سخت‌گیرانه‌ترین سیاست نسبت به بسیاری از زبان‌های اقلیت‌ها در روسیه تزاری، به‌ویژه در دوران سلطنت ظاهراً لیبرال الکساندر دوم، بیشتر در پی آمد ناآرامی‌ها در مناطق ملی کشور، به‌ویژه قیام لهستان در سال ۱۸۶۳، بود. درست است که میزان شدت می‌توانست متفاوت باشد: روسی‌سازی در لهستان یا اوکراین فعال بود، اما نه در میان کوه‌نشینان قفقاز یا ساکنان آسیای مرکزی: باور بر این بود که آنها هنوز برای بهره وری گسترده از زبان روسی ” بالغ ” نشده‌اند. چنین سیاستی روی هم رفته تا آغاز سده بیست حفظ شد. نرمش جزئی آن پس از سال ۱۹۰۵ دیگر نمی‌توانست وضعیت را به‌ گونه ای چشمگیر دگرگون کند. این الگوی سیاست زبانی هنوز هم در روزگار ما وجود دارد. بر پایه آن، یک زبان غالب در سراسر قلمرو دولت وجود دارد که می‌تواند به عنوان زبان دولتی اعلام شود، که به ناگزیر و اجباری نیست. در ایالات متحده آمریکا (در سطح فدرال و در بیشتر ایالت‌ها) و بریتانیای کبیر هیچ قانون ویژه زبانی وجود ندارد که بر کارکرد واقعی زبان انگلیسی تأثیر نگذارد. زبان‌های اقلیت در آنجا از پشتیبانی دولتی برخوردار نیستند یا به اندازه بسیار کمی از آن برخوردارند. اکنون مفهوم سنتی «دیگ ذوب»( “melting pot”  دیگ ذوب یا کوره ذوب- محل آمیزش فرهنگ‌ها”، “جامعه‌ای ناهمگون که به مرور همگون می‌شود” یا “سرزمین آمیزش مردم مختلف” باشد. مترجم) در ایالات متحده آمریکا نیرومند است، که بر پایه آن تک‌‌زبانگی به زبان انگلیسی برای همه شهروندان دولت هنجار محسوب می‌شود. دوزبانگی (و به‌ویژه تک‌زبانگی به زبان دیگر) با فقر و ناتوانی در موفقیت در جامعه آمریکا مرتبط است. سیاست دولتی، با وجود محبوبیت ایده‌های چندفرهنگی، معطوف به حوزه فرهنگی، از جمله همگون شدن(آسیمیلاسیون) زبانی، است.  بی شک در ایالات متحده آمریکا، نقش جهانی زبان انگلیسی نیز تأثیرگذار است. بزرگترین اقلیت زبانی – آمریکایی‌های اسپانیایی‌تبار، که در میان آنها (به‌ویژه در میان زنان) سطح تسلط به زبان انگلیسی اغلب پایین است، در تلاش است تا جایگاه زبان خود را تقویت کند؛ در پاسخ، در شماری از ایالت‌ها، دقیقاً در جایی که زبان اسپانیایی گسترده است، زبان انگلیسی به عنوان زبان دولتی اعلام شد.( نگاه. دوناهو ت.س. سیاست زبانی و نظریه جبران کننده // قدرت و نابرابری در آموزش زبان. کمبریج، ۱۹۹۵).

اما زبان‌های جمعیت بومی آمریکای شمالی همچنان در حال از بین رفتن هستند .سیاست زبانی مشابه ایالات متحده آمریکا در بریتانیای کبیر نیز پیگیری می‌شود، جایی که حتی زبان‌های خارجی از فهرست دروس اجباری مدرسه برای دانش‌آموزان بالای ۱۴ سال در دوران دولت کارگری حذف شدند. (نگاه. گلوبوس [خلاصه اطلاعات خارجی] ، ایتار- تاس، شماره ۲۰، ۲۰ مه ۲۰۱۱، صفحه ۲۷).  اما دانستن آنها در آنجا به گونه ای سنتی بالاتر از ایالات متحده آمریکا بوده است. در بریتانیای کبیر، ۶۱ درصد در طول امتحانات مدرسه در سال ۲۰۰۵ و ۴۴ درصد در سال ۲۰۱۰ در آزمون زبان خارجی شرکت کردند. (نگاه: همانجا) همزمان، نمی‌توان گفت که همین سختگیری در همه کشورهای انگلیسی زبان وجود دارد: مثلاً در استرالیا این سخت گیری وجود ندارد و در کانادا، زبان بزرگترین اقلیت، یعنی کانادایی‌های فرانسوی در کبک، از حقوق بیشتری برخوردار است، اما این به زبان‌های دیگر، از جمله زبان‌های جمعیت بومی، تعمیم نمی‌یابد. خارج از دنیای انگلیسی زبان، ژاپن همچنان کشوری با سیاست زبانی نسبتاً سختگیرانه ای است. در آگاهی اجتماعی، که در سیاست دولتی بازتاب یافته است، ژاپنی بودن و سخن گفتن به زبان ژاپنی یکی هستند و وجود اقلیت‌های زبانی پیش بینی نمی‌شود. در نتیجه، در نیمه دوم سده بیست، تنها زبان بومی اقلیت در ژاپن، “آینو”، از بین رفت. اکنون، رایج‌ترین زبان‌های اقلیت‌های ملی ژاپن چینی و کره‌ای هستند، اما آنها فقط به عنوان زبان‌های خارجی شناخته می‌شوند و همچنان در جامعه ژاپن مورد تبعیض قرار می‌گیرند. (نگاه: گوتلیب ن. زبان و جامعه در ژاپن. انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۰۵. ص ۳۸). تا همین اواخر، کردها در ترکیه حتی اجازه نداشتند در اماکن عمومی به زبان کردی صحبت کنند (این مورد اکنون لغو شده است). در کشورهای یاد شده در بالا، یک سیاست زبانی سختگیرانه برقرار شده است، اما کشورهایی نیز وجود دارند که برقراری چنین الگویی هدفی است که دولتهای کنونی برای دستیابی به سلطه قومی ضروری می‌دانند. ما این فرآیندها را در شماری از کشورهای شوروی پیشین می بینیم. شتاب گذار می‌تواند متفاوت باشد، به ویژه در کشورهای بالتیک از زمان بنیان گذاری آنها، در اوکراین پس از پیروزی میدان در سال ۲۰۱۴ و همچنین در ترکمنستان پرشتاب است.

الگوی دیگری هم وجود دارد. این الگو برعکس الگوی نخست است و با فقدان یک زبان چیره شده در دولت مرتبط است و نیاز به هویت را برآورده می سازد. نمونه کلاسیک از این الگو، سوئیس است که در آن سیاست زبانی بر پایه چندزبانگی رسمی در درازنای سده گذشته بدون تغییر باقی مانده است. در آنجا، هر مقام دولتی از نظر قانونی موظف است بسته به زبانی که با آن خطاب می‌شود، به زبان آلمانی، فرانسوی یا ایتالیایی پاسخ دهد. دوزبانگی رسمی در بلژیک در نیم سده گذشته به دلیل مبارزه طولانی فلاندری‌ها برای حقوق خود، حتی سختگیرانه‌تر نیز رعایت شده است. حتی دو وزارتخانه آموزش و پرورش در آنجا وجود دارد: فلاندری و والونی. در بخش فلاندری دولت، نه می‌توان زبان فرانسه را شنید و نه می‌توان تابلوهایی به زبان فرانسه دید. تا حدودی وضعیت کبک که زبان برتر و چیره آن فرانسوی است و در بقیه بخش های دولت کم و بیش ناشناخته است به این نوع نزدیک می شود. در اتحاد جماهیر شوروی، پس از انقلاب اکتبر، تلاشی برای گذار به الگویی از سیاست زبانی مبتنی بر برآوردن ساختن نیاز به هویت صورت گرفت. بدون شک، تجربه سوئیس در نظر گرفته شد. کمیسر خلق برای ملیت‌ها، ای. و. استالین، در سال ۱۹۱۸ گفت: «هیچ زبان “دولتی” اجباری و الزامی وجود ندارد – نه در مراحل دادرسی و نه در مدرسه! هر منطقه آن زبان یا زبان‌هایی را برمی‌گزیند که با آمیختار جمعیت منطقه نامبرده شده سازگار است و در عین حال برابری کامل زبان‌های اقلیت‌ها و اکثریت‌ها در همه نهادهای اجتماعی و سیاسی رعایت می‌شود». (آثار استالین ای. و. جلد ۴ – مسکو، ۱۹۴۷، صفحه ۷۰). «مدرسه، دادگاه، اداره، اقدامات سیاسی لازم، اشکال و روش‌های اجرای احکام عمومی در رابطه با شرایط ملی ، معیشتی و زندگی – همه اینها به زبان مادری و قابل دسترس برای مردم است.» (همان، صفحه ۸۹). این سیاست به حفظ زبان‌های اقلیت کمک کرد و اقدامات زیادی برای اطمینان از اینکه همه شهروندان می‌توانند از زبان خود در همه حوزه‌های زندگی استفاده کنند، انجام شد. اما آرمان‌شهری زیادی در برنامه وجود داشت. اوضاع در اتحاد جماهیر شوروی با سوئیس متفاوت بود. در یک دولت واحد، نیاز عینی به درک متقابل بین مردمان با ملیت‌های گوناگون وجود داشت و تنها زبان مشترک در کل کشور می‌توانست روسی باشد. در دهه‌های 1920 و 1930، الگوی سومی تدوین شد که می‌توان آن را الگوی بینابینی دو الگوی پیشین دانست؛ این الگو کارا ترین الگو بود. با توجه به تقویت تمرکزگرایی در دولت از نیمه دوم دهه 1930، این سیاست به نفع گسترش بیشتر زبان روسی تنظیم شد، اما تا دهه 1980 تلاش شد تا حقوق زبان‌های اقلیت نگه داشته شود.

در چنین الگویی، یک زبان چیره و غالب به رسمیت شناخته می‌شود (برای اتحاد جماهیر شوروی – روسی)، با این وجود، مانند الگوی دوم، زبان‌های دیگر نیز دارای حقوق هستند و توسط دولت پشتیبانی می‌شوند، اما در سطح منطقه‌ای. تک‌زبانگی در میان قومیت غالب و دوزبانگی در میان اقلیت‌ها غالب است (سخن در مورد دانستن زبان‌های خارجی نیست). پس از تغییر در نظام اجتماعی، چنین سیاست‌هایی با جدیت کمتری دنبال می‌شوند و جایگاه سیاست‌های آگاهانه اغلب توسط عناصری گرفته می‌شود که به طور معمول در جهت برآوردن ساختن نیاز به تفاهم و درک متقابل انجام می‌شود، که در شرایط روسیه به معنای جایگزینی زبان‌های اقلیتها با زبان روسی است. کشور ما پس از اکتبر نخستین کشور در جهان شد که به طور فعال از حقوق ملت‌های کوچک و زبان‌های آنها پشتیبانی کرد. با این وجود، پس از جنگ جهانی دوم، تعدادی از کشورهای دیگر، از جمله کشورهای سرمایه‌داری، به زبان‌های کوچکی مانند فریسی(زبان‌های فریسی زبان فریسی‌ها است که در شمال غربی هلند و در شمال مرکزی آلمان زندگی می‌کنند. خانوادهٔ زبان‌های فریسی از زبان‌های هندواروپایی و عضوی از شاخه غربی خانوادهٔ زبان‌های ژرمنی است. مترجم) ، رتی- رومانی (زبان رتی-رومانی یا رتی-رومی یک سلسله زبان بهم پیوسته رومی تبار هستند که در شمال ایتالیا و مناطقی از سوییس و فرانسه رواج دارد. نام این زبان از ریشه راتیا گرفته شده که نام استانی در امپراتوری روم بوده‌است. مترجم) و سامی توجه کردند؛ دانستن آنها معتبر تلقی می‌شوند و از حمایت دولتی برخوردارند. برای نمونه، در استرالیا در سال ۱۹۷۳، دولت کارگری برنامه‌ای برای دوزبانگی جهانی تصویب کرد که طبق آن هر شهروند باید به دو زبان صحبت کند: انگلیسی و زبان مادری خود اگر مهاجر یا بومی باشند، و انگلیسی و یک زبان خارجی اگر انگلیسی زبان مادری آنها باشد. (نگاه: “بوللوانت ب.م.تأثیرات ایدئولوژیکی بر بهبود زبانی و فرهنگی: یک نمونه استرالیایی // قدرت و نابرابری در آموزش زبان. کمبریج، ۱۹۹۵). و البته، کارهای زیادی برای حمایت از تنوع زبانی در جمهوری خلق چین انجام می‌شود. و روسیه عقب مانده است.

سیاست زبانی به سه الگوی یاد شده خاتمه نمی یابد. در مستعمرات پیشین با جمعیت چندزبانه، تنها زبانی که در همه جا گسترده است و معمولا معتبرترین زبان، زبان استعمارگران پیشین است که از نظر شمارحاملان و گویندگان غالب نیست. همه زبان‌های دیگر اهمیت منطقه‌ای دارند و تنها در یک منطقه جداگانه (ایالت، منطقه و غیره) گسترده هستند؛ گاهی اوقات در چندین منطقه، اما نه در همه مناطق مانند: هندی در هند. وضعیت اندونزی نیز مشابه این است ، جایی که آن زبان که اکنون اندونزیایی نامیده می‌شود (نه زبان استعمارگران پیشین است) برای اکثر جمعیت قابل فهم‌تر است. در هند، علاوه بر انگلیسی، رسماً یک زبان ملی با ریشه متفاوت وجود دارد: سانسکریت، که با این حال، دارای حقوق تثبیت شده قانونی است، اکنون کمتر مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. الگوی آشکارا تبعیض‌آمیز دیگری از سیاست زبانی، که در دنیای معاصر نادر ودر دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی وجود داشت و با اصل “تفرقه بینداز و حکومت کن” مرتبط بود. در آنجا، آنها مخصوصا آموزش مدرسه‌ای را به زبان‌های مادری اجرا کردند، که بدیهی است برای کل جمعیت آفریقا قابل فهم نبود، تا آنها زبان‌های سفیدپوستان را یاد نگیرند و با یکدیگر متحد نشوند. (نگاه. تروگیل پ. جامعه‌شناسی زبان. مقدمه‌ای بر زبان و جامعه. لندن، ۱۹۸۳. ص. ۱۵۶؛ اسکامب-کانگاس تی. دوزبانگی یا نه. آموزش اقلیت‌ها. کلیودون، ۱۹۸۳ ص. ۶۶-۶۷). اکنون سیاست تغییر کرده است.

در حال حاضر، در تعدادی از کشورها، از جمله در اروپا و چین، هنگام تدوین سیاست‌ها تلاش می کنند هر چه بیشتر بهترین تناسب را بین برآورده ساختن هر یک از نیازها پیدا کنند. اما، روشن است، هیچ اقدامی نمی‌تواند مردم را مجبور به صحبت به یک زبان اقلیت خارج از دایره قومی خود کند، هر چند برای شهروندانی که کمتر در زندگی اجتماعی درگیر و مشارکت دارند، به ویژه زنان، زبان اقلیت ممکن است رایج‌ترین زبان مورد استفاده باشد. این زبان‌ها تا اندازه زیادی نقش نمادین دارند و بیشتر در حوزه عاطفی مهم و قابل توجه باقی می‌مانند. حتی در مواردی که دو زبان رسمی در سراسر کشور بکاربرده می‌شود، ممکن است یکی از زبان‌ها جایگاه نماد ملی را داشته باشد، در حالی که زبان دیگر در زندگی روزمره چیره است. در ایرلند، این نقش به ترتیب توسط زبانهای ایرلندی و انگلیسی ایفا می‌شود. وضعیت در بلاروس به ترتیب تا اندازه ای با زبان‌های بلاروسی و روسی مشابه است. و پرسش دیگری پیش می آید که برای تکامل سیاست زبانی مهم است: آیا نگه داشتن زبان های در خطر زوال و نابودی به هر بهایی بایسته و ناگزیر است؟ چیزی به نام بوم‌شناسی زبانی وجود دارد که این وظیفه را در اولویت قرار می‌دهد. همزمان، جامعه‌شناسان زبان به یک «مسئله و شق دشوار و تاثر انگیز» اشاره می‌کنند: چه چیزی بهتر است – زندگی روستایی عقب‌مانده یا از دست دادن زبان. (نگاه: ادواردز جی. چندزبانه‌گرایی. لندن – نیویورک، ۱۹۹۴. ص ۱۰۷). این مسئله برای بسیاری مطرح است. از سوی دیگر، هر زبانی، دیدگاه خاصی از جهان است و با مرگ آن، بشریت فقیرتر می‌شود.

منبع. مجله آموزش سیاسی. حزب کمونیست فدراسیون روسیه

https://www.politpros.com/journal/read/?ID=10816&journal=333