تحویل سال

دوستان عزیز اینبار خواستم شعری را برای خوانش شما بگذارم که شب سال نو سرودم . حوادث اخیر در فاریاب ، ننگرهار و هوتل کابل سرینا باعث شد که در لحظهء تحویل سال احساس عجیبی داشته باشم آنهمه درد و احساس باعث شد این شعر را بسرایم .امیدوارم حوصلهء خواندنش را داشته باشید
شهد در کامم شرنگ است لحظهء تحویل سال
قصه های قتل و جنگ است لحظهء تحویل سال
ای دریغا ، حسرتا کاندر نگاه خسته ام
مردهء طفل قشنگ است لحظهء تحویل سال
این چنین سنگین دلی ابنای آدم کم بدید
زندگی را این چه رنگ است لحظهء تحویل سال
هم به سوی نو جوانان ، هم به سوی کودکان
تک تک فیر تفنگ است ، لحظهء تحویل سال
بنگرید ای مردمان کاندر فراز شهر ما
سایه ء گرگ و پلنگ است لحظهء تحویل سال
میروی ای عمر کوتاه از بر ما زود زود
کی ترا فکر درنگ است ، لحظهء تحویل سال
حسرتا ویرا که اکنون از جفای روزگار
حال تو مثل ملنگ است لحظهء تحویل سال
نظیفه یعقوبی