این چه حال است که در دور بقال است؟!
عبدالصمد ازهر ۰۶ / ۰۲/ ۲۰۲۵
در 20 جنوری امسال دونالد ترمپ برای بار دوم به حیث رییس جمهور امریکا حلف وفاداری ادا کرد.
به صورت شتابنده می خواهم آن نقاطی را که تا کنون در سیاست وی برجسته شده اند، در سه بخش جهان، اسراییل و افغانستان به بحث گیرم.
جهان
در سلطنت پارین، دونالد ترمپ پرچمی را بر افراشت که بران همچون تهداب سیاستش نوشت: امریکا نخست! America First! (همه در خدمت منافع امریکا) او سرمایه گذاران امریکا را تشویق و حتا مجبور ساخت سرمایه های شان را از همه جا به امریکا انتقال دهند. با تخفیف مالیه در امریکا و وضع مالیات اضافی بر فراورده های کشورهای دیگر، سرمایه های این کشورها را نیز به امریکا کشاند. در گام آغازین بر واردات صنعتی از چین با وضع تعرفه های غیر متعارف از ۳۰ تا ۵۰ در صد، بر اصول بازار آزاد و سازمان تجارت جهانی WTO خط بطلان کشید. بر واردات بعضی از مواد اولیه همچون المونیم و فولاد، و همچنان بر ساخته های صنعتی بسیاری از کشورها تعرفه های سنگین وضع کرد. کشورهای مذکور نیز در برابر آن به اقدامات بالمثل توسل جستند، امری که باعث گردید به سازش هایی رو آورد. مکسیکو را به بهانه عدم همکاری در جلوگیری از مهاجرت های لاتینی و همچنان کانادا را با وضع تعرفه های بسیار بلند در محظور قرار داده بود. این اقدامات بنا بر واکنش های متقابل، بر خود اقتصاد امریکا تاثیر منفی به جا گذاشت و به توافق های دو جانبه و سه جانبه، در زیر ادامه فشارهایش، رو آورد. برای رفع این مشکل با کانادا و مکسیکو به راه حل «موافقتنامه تجارتی امریکا، مکسیکو و کانادا» گذشت که تا حدی اشتهایش را فرو نشاند. ولی دوام جنگ اقتصادی با چین و شماری از کشورها، مشاکل زیادی را در روند بازار داد و ستد ایجاد کرد. من در همان هنگام در جریان سفری به ترکیه، شاهد افت رقت آور لیره ترکی در برابر دالربودم که اقتصاد آن کشور را به سوی وارونه گی می برد و بهشت خرید ارزان را برای زایران خارجی به وجود آورده بود.
اما اکنون در سلطنت نوینش، گرچه شعارش همان «امریکا در اولیت»(America first) و سلاحش برای این منظور همان تعرفه های سنگین است که در وهله اول تکس اضافی ۲۵ فیصد بر واردات از کنادا و مکسیکو وضع و سپس آن را برای یک ماه به تعویق انداخت، و به روز سه شنبه ۴ فبروری تعرفه ۱۰ در صدی اضافی بر کالاهای چین را مورد اجرا قرار داد. ولی این بار اشتهایش نسبت به سابق چند برابر شده، «ما امریکا را بزرگ می سازیم»(we make America great) و در زیر این شعار، دست اندازی به مالکیت کانال پانامه، جزیره گرینلند، کانادا و حتا مکسیکو را هدف قرار داد. خلیج مکسیکو را تغییر نام داد و به نام خلیج امریکا مسما کرد. بانو کلودیا شینباوم رییس جمهور فعلی مکسیکو در واکنش اعلان کرد ما امریکای شمالی را با دستاویز تاریخی به نام مکسیکو اعلان می داریبم.[زمانی چندین ایالت جنوبی ایالات متحده امریکا اجزایی از خاک مکسیکو بودند]
از نخستین فرمان هایش در اولین روز کاریش ، محروم ساختن اطفال زاده شده در امریکا از حق تابعیت خود به خودی(اتوماتیک) [خلاف احکام قانون اساسی، که اعتراض شماری از ایالت ها و محاکم را برانگیخت]، اعلان حالت اضطراری در طول مرز با مکسیکو و دادن صلاحیت دستگیری، باز گرداندن بدون طی مراحل قانونی به کشور مبدأ برای نیروهای امنیتی وپسانتر در ۳۰ جنوری ۲۰۲۵ با امضای قانون مهاجرت در یک نمایشنامه منحصر به شخص وی ، مهاجرت غیرقانونی را جرم خوانده برای محاکم صلاحیت تجریم مهاجرت و مجازات مهاجران را صادر کرد. وی در یک حکم اجرایی جداگانه، هدایت داد زندان گوانتانامو را توسعه داده برای پذیرش سی هزار مهاجر مجرم(؟) آماده کنند. در سوم فبروری سربازان دریایی را برای توسعه و آماده ساختن آن زندان به آنجا فرستاد.
خروج دوباره امریکا از پیمان محیط زیست پاریس، قطع سهمیه سازمان صحت جهانی با متهم ساختن آن به در خدمت چین بودن، قطع کومک های بشر دوستانه عجالتاً برای سه ماه، بخشی از فرمان های روز اول کاریش بودند.
به یاد داریم که قبل از انتخابش، وقتی اعضای سازمان بریکس روی گزینش یا پدید آوردن یک ارز نو که جانشین دالر امریکایی شود رایزنی می کردند، یکی از انتخاب های پیشنهادی برای چنین جانشینی، کریپتو کرنسی یا ارز دیجیتال بود مانند بیت کوین و ارزهای مماثل آن. عظمت طلبی ترمپ نتوانست آن استقلال ارزی را تحمل کند و به زودی در همان وقت اعلان کرد در صورت موفقیت در انتخابات، امریکا را سالار ارز دیجیتال ساخته سیستم بسته کردن اقتصاد جهان به آن را مانند دالر، ایجاد خواهد کرد. بعد از انتخاب شدنش به مقام ریاست جمهوری، بریکس را اخطار داد که هرگونه تلاش برای بیرون شدن از دایره دالر، با مجازات های شدید وی مواجه خواهد شد.
اسراییل
برکس پوشیده نیست که بعد از حمله عاقبت نیندیشانه ائتلاف حماس و چند گروه مسلح دیگر بر اسراییل در ۷ اکتوبر ۲۰۲۳، آنچه بر فلسطینی های نوارغزه در جریان جنگ تباه کن ۱۵ ماهه گذشت در خشونت، ویرانی، نسل کشی و وحشت دست هزاران چنگیز، هلاکو و هتلر را از پشت بست. اداره سیاستمدار و ستراتژیست مکار و مجرب جو بایدن با فراهم آوری نیرومند ترین حضور نظامی در کناره خاورین مدیترانه، تمویل و تجهیز اسراییل با دست باز و نامحدود با پیشرفته ترین انواع اسلحه، معلومات استخباراتی و یافته های دقیق تصویر برداری های فضایی به معیت هم پیمانمانش، ، شریک تمام جرایم ضد بشری، ضد اخلاقی و ضد تمام قوانین و نورم های پذیرفته شده جهانی بوده است. امریکا و یارانش نه تنها در برابر نسل کشی وحشیانه، تخریب زیر ساخت ها و روساخت ها، قطع آب، غذا، دوا و انواع انرژي(گاز، نفت، برق و غیره) سکوت کردند، بل از آن پشتیبانی نیز کردند. ویتو های امریکا بر فیصله نامه های شورای امنیت ثبوت آشکار و ثبت شده ی پشتیبانی و شراکت بوده اند. در برهه متصل هفتم اکتوبر ۲۰۲۳، روز یورش حماس بر اسراییل و آغاز جنگ ۱۵ ماهه [۷ اکتوبر ۲۰۲۳ تا ۱۹ جنوری ۲۰۲۴]، حکومت های اروپا در رأس المان، علاوه بر سهم گیری فعال در ارسال کومک های نظامی، تخنیکی و مالی، هرگونه اعتراض علیه کشتار فلسطینیان را عمل ضد یهودیت Antisemitismus و جرم قابل مجازات خوانده منع کردند. به این گونه همه در برابر بشریت، عدالت و تاریخ، شریک این جنایات و عوامل فاجعه اند. رغم این همه، بالا گرفتن نارضایتی ها در جامعه این حکومت ها را نیز مجبور به جانبداری از آتش بس، رفع محرومیت مردم غزه از مواد ابتدایی و ضروری معیشت و ایجاد دو دولت اسراییل و فلسطین، در فیصله نامه های سازمان امنیت ملل متحد گردانید.
همدستی امریکا و یارانش با اسراییل، پای اسر اییل را به داخل لبنان نیز کشاند و نه تنها مراکز حزبی، نظامی و دیپوهای اسلحه و تجهیزات را از طریق بمبارد ها نابود کرد بل زیرساخت های دولتی، شخصی و مردم ملکی را نیز هدف قرار داد یا مجبور به تخلیه اجباری مناطقی کرد.
به این منوال، این بایدن بود که اسراییل را بزرگ ساخت و دستش را از غزه تا لبنان و سوریه دراز و مسلط گردانید. اینک اکنون نوبت به خلفلش رسیده است تا اخلاص و وقفش را بیشتر از بایدن به اسراییل به اثبات رساند.
بایدن بسیار شایق بود در ایام نهایی حاکمیتش، این پیروزی و همچنان آتش بس و آزادی گروگان های اسراییل به نام وی ثبت شوند. وی بر اسراییل و بر قطر و مصر به مثابه میانجی ها فشار آورد و دونالد ترمپ رییس جمهور منتخب نیز به منظور آزادی گروگان ها این روند را تشویق کرد که منجر به توافق آتش بس سه مرحله ای آزادی اسیران دو طرف، خروج کامل اسراییل از غزه و باز سازی غزه گردید.
ترمپ در سلطنت نخستش بیت المقدس و بلندی های جولان(گولان) را از کیسه خلیفه به اسراییل بخشید و اینک نیت کرده امروز تمام سرزمین غزه و فردا اگر رایحه کشنده (به فتح ک) گیسوان ترک شیرازی اسراییل مساعدت کند، همه کناره غربی را هم، یعنی صد در صد خاک فلسطین را فدای خال هندوی نتنیاهو کند. [من در همان برهه زمانی، در باره تصامیم غیر عادی و خودمنمی های وی مقاله یی در رسانه ها به نشر رسانده بودم]
این بازیگر مرکزی نمایشنامه غیر متعارف، تنها به بزرگ ساختن امریکا اکتفا نکرد. او گفت ما اسراییل را (نیز) بزرگ می سازیم. به این منظور اظهار داشت که غزه دیگر قابل باز سازی نیست و باید سراسری روفته شود و ساخت دوباره آن چندین دهه به کار دارد. بنا بر آن بر اردن و مصر فشار می آورم تا مردم غزه را در کشورهای خود متوطن سازند و کشورهای عربی در شهرک سازی برای شان کمک کنند.
بلی آب زور سربالا می رود. اداره بایدن و هم پیمانانش همان طور که گفتیم شریک جنایت برای بزرگ ساختن اسراییل شدند. اینک نوبت به خلف بایدن رسید تا با بخشیدن غزه و شاید در آینده لبنان، اردن و سوریه، اسراییل بزرگ موعود(؟) در تورات های نو به نو را به پاس گل روی جرارد کوشنر داماد یهودیش و کسب پشتیبانی بیشتر لابی یهودی های امریکا، تحفه دهد.
زمزمه هایی وجود دارد که اسراییل امتیاز الحاق کامل سر زمین اشغالی کناره غربی رود اردن را به دست خواهد آورد. وقتی از ترمپ یکی دو روز قبل از ملاقاتش با صدراعظم اسراییل در این مورد پرسیده شد گفت این مطلب در آجندای ملاقات با نتنیاهونیست، اما اسراییل بسیار کوچک است، در مقایسه با کشورهای همجوار خیلی کوچک است. این سخن را به نحوی ادا کرد که مفهوم ضرورت توسعه از آن استشمام می شد.
او بعد از ملاقات و مذاکره با نتنیاهو در ، در کنفرانس خبری سه شنبه ۴ فبروری گفت غزه دیگر جایی برای زیستن نیست. فلسطینیان راهی جز ترک آنجا ندارند و کشورهای اردن و مصر باید آنها را در سرزمین های خود مستوطن سازند. امر یکا غزه را کاملاً هموار کرده در صورت لزوم در آنجا نیروی نظامی مستقر و آن را به منطقه پیشرفته صنعتی مبدل خواهد کرد. این بهترین راه تامین صلح دایمی در شرق میانه است.
واکنش ها در برابر این طرح اشغال امریکا با قوه نظامی، هم از سوی کشورهای عربی و هم از همه جهان، به شمول هم پیمانان امریکا، منفی بوده همه آن را محکوم و خلاف قوانین جهانی، حقوق انسانی و ارزش های اخلاقی دانسته بر تشکیل دو دولت فلسطین و اسراییل در کنار هم به مثابه یگانه راه حل تاکید کردند. ترمپ در یک امریه اجرایی جداگانه تمویل انروا (ارگان کمک رسانی بشری ملل متحد برای فلسطین) را کاملاً فسخ و آن ارگان را انتی سمتیک خواند.
اکنون جهان، و بیشتر از همه عربستان، کشورهای نفت خیز غنی خلیج، ترکیه که خود را میراث خوار خلافت و سردمدار ترک تباران اسلامی می داند و مصر که خود را مهتر جهان عرب می خواند، در برابر آزمون بزرگ تاریخی قرار دارند. کشورهایی که اسراییل را به رسمیت شناخته روابط دپلوماتیک تاسیس کرده اند، باید این شناسایی و روابط را فسخ و ادامه آن را به استقلال فلسطین مشروط سازند. عربستان باید سرمایه گذاری شش صد ملیارد تا یک تریلیون دالری وعده کرده گی خود در امریکا را فسخ و همان سرمایه را جانشین کمک های قطع شده و آبادانی و صنعتی سلاختن سرتاسر سرزمین فلسطین بگرداند.
جهان چشم به راه موضعگیری ها و کنش های اروپا، که خود را سرزمین و مهد فلسفه، علوم، سیاست، فرهنگ، صنعت، قانون، حقوق بشر و در یک کلمه منبع مدنیت می پندارد، نیز می باشد. آیا این ها وبقیه جهان بر همین موضع خواست تشکیل دولت فلسطین در مرزهای پیش از ۱۹۶۷ با پایتخت بیت المقدس چسپیده خواهند ماند و برای آن مبارزه خواهند کرد؟! آیا کشورهای پیشرفته و شگوفان جهان کمبودی های به میان آمده از قطع سهمیه برای سازمان های ملل متحد و دیگر نهادهای کومکی، حقوقی و محیط زیستی و موسسه های کومک های مستقیم امریکا با کشورها و مردمانی که به آن ضرورت دارند، را جبیره خواهند کرد؟
افغانستان
زلمی خلیلزاد که در زمان قدرت دموکرات ها مامور ویژه پیشبرد مذاکرات صلح میان امریکا و طالبان بود، در ریاست دور نخست وی به ادامه مذاکرات موظف شد. ترمپ معتقد بود و علناً هم اظهار داشت که طالبان لشکر مزدبگیر اند و در بدل پول می توان آنها را به هر جنگی بسیج کرد. شاید در تحت همین باور، برای خلیلزاد ضرب الاجل شش ماهه را تعیین نمود که در آن فاصله زمانی باید با طالبان به توافق دست یابد و زمینه خروج نظامیان امریکا به همین زودی فراهم شود. همان طوری که دیدیم مذاکرات با طالبان بدون حضور و سهم گیری دولت افغانستان، به توافقی پایان یافت که چنان تسلیم طلبانه و خجالت زده بود که تمام خواست های طالبان در آن مسجل شده و ناگفته پیدا بود که خلیلزاد با پذیرفتن شکست امریکا سند تسلیمی را برای امضا آماده کرده بود. ترمپ برای امضای این سند هیجانی بود و با دعوت تیم مذاکره کننده طالبان به واشنگن، برنامه داشت مراسم امضا را در کمپ دیوید برپا و شخصاً با طرف مقابل امضا کند. این موضع وی با واکنش و فشار اطرافیان، کانگرسیان و مقامات نظامی مواجه شد که وی کشته شدن یک سرباز امریکایی از سوی طالبان را بهانه گرفته ظاهراً خود را از معامله کنار کشید ولی به زودی هدایت داد مایک پومپیو وزیر خارجه سند مذکور را در دوحه به امضا رساند. وزیر خارجه هم شاید به دلیل ننگین بودن توافقنامه، خلیلزاد را موظف ساخت تا در محضر او سند توافق را امضا کند. مطابق این توافقنامه مورخ ۱۰ حوت ۱۳۹۸ – ۲۹ فبروری ۲۰۲۰، خروج نهایی نظامیان امریکایی تا ۱۴ ماه پیش بینی شده بود که تا ماه می ۲۰۲۱ انجام می یافت[بایدن آن را تا آخر اگست تمدید کرد]. وی آنقدر برای کشیدن نیروهایبش از افغانستان و تمرکز نظامی و اقتصادیش علیه چین و روسیه عجله داشت که نه از نگهداشت پایگاه بگرام، که حالا حسرتش را می خورد، و نه از باز پس گیری اسلحه و تجهیزات داده شده به افغانستان، که حالا بایدن را به اهمال در آن زمینه متهم می کند، در توافقنامه ذکری نموده بود. قبل از انتخاب مجددش، تاکید داشت پایگاه بگرام را به دلیل موقعیت ستراتژیک آن که در مجاورت دشمنانی چون چین و روسیه قرار دارد، دوباره به تصرف می آورد. اکنون کمک های نقدینه وبشردوستانه را که از مجرای ملل متحد و سازمان های غیر حکومتی به عمل می آمد، قطع و ادامه آن را مشروط به واپس دهی معادل هشتاد ملیارد دالر اسلحه و تجهیزات امریکایی نموده است(حکومت بایدن و کانگرس آن را هفت ملیارد می شمرد). امری که در اوضاع نکبتبار اقتصادی-اجتماعی، با بازگرداندن های ملیونی مهاجران از ایران و پاکستان، جامعه جنگ زده، گرسنه و ناتوان افغان را با فاجعه خطیر بشری مواجه کرده است. شاید این قطع کمک ها بر خود طالبان اثر سوء نداشته باشد، چه آنها در این سه سال تمام اعضا، سربازان و هواخواهان شان را در اهرم دولت جا به جا کرده اند و محتاج لقمه نانی نیستند. بالعکس روز به روز شکم گنده تر شده می روند، رنگ و رخ ها تازه شده می روند، هر روز لباس نو به بر می کننذ، لنگی های ابریشمین بر سر می بندند، زن های نو به نو می گیرند و در مراسم گرد هم آیی و جلسات شان به تقلید از زمان اشغال امریکایی ها روی میزها پر از کلچه باب، میوه های خشک و چای و آب می باشد. وقتی من این نوع جلسه های نوع غربی، خوراک ها و نوشیدنی ها را می بینم، بر کارمندان دولتی و حزبی از زمان ظاهرشاه تا جمهوریت داوود خان، جمهوریت دیموکراتیک خلق و جمهوری افغانستان، احساس ترحم و دلسوزی برایم دست می دهد. زیرا در آن ادوار حتا از قطره آبی هم برای حاضران در جلسه خبری نبود و اصراف یا بدخرچی تلقی می شد. استثنا، میزهای خطابه بود که گیلاسی از آب بر آن قرار می داشت.
بناءً ضربه کاری چنین تعذیرات بر ملت نادار، فاقد زمینه کار و مدرک معاش وارد می آید.
همه چشم ها و گوش ها با نگرانی متوجه این مرکز قدرت جهانی بوده با دلواپسی می پایند ببینند باز چه فرمانی لقمه نان، سلامتی، دانش و حیثیت شان را تهدید خواهد کرد!!
تجربه نشان داده که او حریفان را به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود.
به امید تابش آفتاب !
۰۶/۰۲/۲۰۲۴
۱۸/۱۱/۱۴۰۳