ایالات متحده در حال تدارک جنگ همزمان با روسیه و چین
دبورا ونزیاله
مترجم: یونس غیاثوند
ایالات متحده همچنان قدرت پیشرو، جهان همراه با منافع جهانی است و نمیتواند بین اروپا و اقیانوس هند و اقیانوسیه یکی را انتخاب کند. در عوض، واشنگتن و متحدانش باید یک استراتژی دفاعی ایجاد کنند که بتواند همزمان روسیه و چین را بازدارند و در صورت لزوم شکست دهد.
مبارزه همزمان در دو جبهه
طبق مقاله متیو کرونیگ «یک جنگ بزرگ در اوکراین ممکن است از مرزهای بین المللی عبور کند و هفت متحد ناتوی هممرز با روسیه، بلاروس و اوکراین را تهدید کند… در حالی که سایر کشورهای آسیبپذیر اروپای شرقی، لهستان، رومانی یا کشورهای بالتیک ممکن است هدف بعدی باشند». علیرغم اینکه روسیه و اوکراین هر دو اعلام کردهاند که تمایلی به شروع جنگ ندارند. در این مقاله به نقل از فیلیپ دیویدسون، فرمانده سابق ستاد هند و پاکستان ایالات متحده آمده است که «چین ممکن است ظرف شش سال آینده به تایوان حمله کند…». اگر چین موفق شود کنترل تایوان را به دست آورد، به تضعیف نیروهای آمریکایی ادامه خواهد داد و رهبری «نظم آسیایی» را بدست خواهد گرفت. ایالات متحده از تزلزل «معاهده امنیت جهانی» خود با این احتمالات احساس خطر میکند.
از نظر ایالات متحده، چین و روسیه دو دشمن مهم هستند: قلمرو وسیع، تاریخ طولانی، فرهنگ ملی غنی و سلاحهای هستهای استراتژیک، همگی تهدیدی برای هژمونی جهانی آمریکا هستند. به گفتۀ آمریکا، تنها راه برای از بین بردن این تهدید این است که دو قدرت بزرگ تسلیم هژمونی جهانی آمریکا شوند. در مورد روسیه که هنوز از ضعف خود بهبود نیافته، ایالات متحده امیدوار است به طور کامل آن را از بین ببرد، تسلیحات هستهایش را نابود کند و باعث شود که روسیه تمام نفوذ جهانیاش را از دست دهد. در مورد چین که مردمی متحدتر، حزب حاکم باثباتتر و اقتصاد سالمتری دارد، ایالات متحده امیدوار است که رهبران چین را از طریق «انقلاب رنگی» سرنگون سازد و به تدریج ایمان مردم چین به کمونیسم را از بین ببرد. حفظ و مهار نظامی هر دو کشور از نظر کرونیگ، یک فرضیه غیرقابل بحث است.
کرونیگ تاکید کرد: «ایالات متحده به دلیل منابع محدود مجبور به انتخاب استراتژی نگرانکننده در مورد امنیت ملی خود نخواهد شد». کرونیگ برای حمایت از «شکست دادن روسیه و چین در بازههای زمانی گوناگون» پیشبینی میکند که ایالات متحده هزینههای دفاعی خود را افزایش دهد. با توجه به قیمتهای بازار، اگر چه نه به صورت واقعی، که بر اساس برابری قدرت خرید اندازهگیری می شود، ایالات متحده ۲۴ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی ((GDP را تشکیل میدهد، در حالی که چین و روسیه روی هم تنها ۱۹ درصد را به خود اختصاص میدهند. با توجه به خروج اخیر نیروهای آمریکایی از افغانستان، کرونیگ نه تنها مخالف هرگونه کاهش هزینههای نظامی است، بلکه خواهان دو برابر کردن آن به ۶.۵ (پنج و شش دهم) درصد تولید ناخالص داخلی صرف شده برای دفاع در طول جنگ سرد است. زیرا «این جنگ سرد جدید به اندازه قبلی خطرناک است».
پیشبینی دیگر این است که «متحدان کلیدی ایالات متحده در برنامهریزی نظامی، تقسیم مسئولیتها و سادهسازی تقسیم کار برای تهیه سلاح» را شامل شود. با توجه به اینکه ایالات متحده و متحدان رسمی همپیمان آن تقریبا ۶۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را تشکیل میدهند، کرونیگ پیشبینی میکند که ایالات متحده ائتلافهای موجود مانند ناتو، «ائتلافهای دوجانبه در آسیا» را با ترتیبات جدیدی مانند گفتگوی چهارجانبه امنیتی تکمیل کند تا «به راحتی بسیج منابع و حفظ برتری بر چین و روسیه بیشتر شود. او پیشبینی کرد در حالی که متحدان آسیایی آنها، موشکهای هارپون و زیردریاییها را خریداری میکنند ارتش ایالات متحده اروپا را در اولویت قرار میدهد و نیروی دریایی ایالات متحده اقیانوس هند و اقیانوس آرام را اداره میکنند، متحدان اروپایی ایالات متحده در زرهپوش و توپخانه سرمایهگذاری کنند.
کرونیگ بالاخره تسلیحات هستهای را روی میز گذاشت. او می گوید «تکیه بیشتر بر سلاحهای هستهای برای خنثی کردن متعارف دشمنمان ضروری است». وی در ادامه توضیح میدهد که «(آمریکا میتواند به حملات هستهای تهدیدآمیز غیراستراتژیک به عنوان یک عامل بازدارنده و به عنوان آخرین راه حل برای خنثی کردن تهاجم آبی و خاکی چین به تایوان یا حمله تانکهای روسیه به اروپا تکیه کند».
ادامۀ راهبرد چندین دهه در قبال روسیه
سیاست کنونی ایالات متحده در قبال روسیه ضربهای به ما نمیزند، بلکه ادامه راهبرد چندین دههای جنگ سرد است. در سال ۱۹۷۲، اندکی پس از سفر مخفیانه کیسینجر به چین، او به پرزیدنت نیکسون گفت که چینی ها «به اندازۀ روسها خطرناک هستند و حتی در دورههای تاریخی خاص خطرناکترند». او امیدوار بود که واشنگتن بتواند از مسکو و پکن با انجام «تعادل غیراحساسی بازی قدرت» استفاده کند. به نظر کیسینجر، ۲۰ سال بعد، آنها توانستند ابتدا از چین برای تضعیف اتحاد جماهیر شوروی استفاده کنند. ایالات متحده (اعم از دموکرات و جمهوری خواه)، این استراتژی را دنبال کردند و با چین همکاری کردند و اتحاد جماهیر شوروی را تضعیف کردند و فروپاشی آن را تسریع نمودند.
اما فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ ایالات متحده را به طور کامل راضی نکرد. در دورۀ دولت یلتسین، ایالات متحده نتوانست روسیه را مانند اوکراین، بلاروس و قزاقستان متقاعد کند که سلاحهای هستهای خود را به طور کامل کنار بگذارد. پس در سال ۲۰۰۱، ایالات متحده از معاهدۀ پیمان موشکی ضد بالستیک ۱۹۷۲ خارج شد. در این زمان، روسیه نیز از معاهده خارج شد و بیش از ۵۰۰۰ کلاهک هستهای استراتژیک مستقر کرد و نفوذ قوی خود را در اروپای شرقی حفظ کرد. هدف ایالات متحده تضعیف یا نابودی بیشتر روسیه از نظر اقتصادی، بیثبات کردن سیاست آن، سردرگمی مردم روسیه و در نهایت، تجزیۀ روسیه به کشورهای کوچکتر و مهمتر از همه، از بین بردن زرادخانه هستهای آن است.
اما واشنگتن احساسات میهنپرستانه مردم روسیه را دست کم گرفت. از لحاظ تاریخی، روسیه متحمل تهاجمات بسیاری توسط کشورهای اروپای غربی شده است. از جمله، حمله ناپلئون به روسیه در سال ۱۸۱۲، مداخله مسلحانه ۱۴ کشور در سرزمین رژیم نوپای شوروی در سال ۱۹۱۸ و تهاجم فاشیستهای آلمان به اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ جهانی دوم، که در سال ۱۹۴۱ آلمان به روسیه وارد شد، منجر به دهها میلیون تلفات نظامی و غیرنظامی گردید. اتحاد جماهیر شوروی و چین بزرگترین فداکاریها را در جنگ جهانی دوم بر علیه فاشیسم کردند و همزمان، ملیگرایی و میهنپرستی قوی را در هر دو کشور شکل دادند. میهنپرستی به مهمترین عامل تاثیرگذار بر سیاست روسیه تبدیل شد و هر حزب سیاسی بر اساس نحوۀ دفاع از کشور خود قضاوت میکند. به ویژه پس از دورۀ سخت پسافروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مردم روسیه امروز آنطور که آمریکا انتظار دارد، به راحتی فریب نمیخورند و رئیس جمهور ولادیمیر پوتین همیشه از محبوبیت بالایی برخوردار بوده است. با وجود تحریمهای طولانی مدّت اقتصادی ایالات متحده و «انقلاب های رنگی» داخلی، رژیم روسیه برای مدت طولانی ثابت مانده است. در نهایت، آمریکا تصمیم گرفت به ابتکار خودش تنشها را در اوکراین تشدید کند و تهدید جنگ را بر مردم اوکراین تحمیل نماید و روسیه را وادار به دفاع از خود کند. به این ترتیب، بهانهای برای آغاز دور بزرگتر جنگ ترکیبی و تحریمهای اقتصادی علیه روسیه را پیدا کند.
برخلاف اظهارات هشداردهندۀ کرونیگ در مقالهاش، روسیه هرگز ادعای تهاجم در میان تنشهای شرق اوکراین نکرد، بلکه ادعای دفاع کامل از خود کرد. دونتسک و لوهانسک، دو منطقۀ آسیبدیده، از نظر تاریخی، روابط نزدیکتری نسبت به اوکراین با روسیه دارند. در اواسط قرن هجدهم، تزارینا یکاترینای دوم این منطقه را به یک منطقۀ صنعتی تبدیل کرد، نام آن را به «روسیه جدید» تغییر داد و تعداد زیادی از اقوام روس را به این سرزمین مهاجرت داد. غرب اوکراین برای قرنها توسط لیتوانیاییها، لهستانیها، اتریشیها، روسها و آلمانیها اشغال شده بود. بنابراین، از نظر قومی، زبانی و مذهبی با روسیه متفاوت بود. ساکنان آن احساس هویت پایینتری دارند و حتی خصومت عمیقی نسبت به روسیه دارند. در سالهای اخیر، نیروهای نئونازی در غرب اوکراین قویتر شدهاند. به عنوان نمونه رژۀ مشعل در شهرهایی مانند کییف و لووف برای بزرگداشت زادروز استپان باندرا، رهبر نازیها را برگذار شد. در جریان درگیریهای قبلی، ملیگرایان افراطی در غرب اوکراین پرچمهای نازی را برافراشتند و تهدید کردند که تمام اوکراینیهای شرقی و طرفداران روسیه را خواهند کشت. اقوام روس در شرق اوکراین مجبور به سازماندهی مقاومت و کمک گرفتن از روسیه بودند. افکار عمومی در روسیه نیز موافق این بودند که پوتین باید به هموطنان روس خود در شرق اوکراین کمک کند.
گسترش ناتو به سمت شرق، مسئلۀ امنیتی در اوکراین را به نقطه جوش رسانده است. قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالت متحده به میخائیل گارباچوف وعده داد که ناتو به سمت شرق گسترش نخواهد یافت. زیرا، ماموریت اصلی آن، مقابله با اتحاد جماهیر شوروی و مهار کمونیسم در اروپا بود و با پایان جنگ سرد به اتمام رسیده است. با این حال، ناتو پس از جنگ سرد با پذیرش عضویت ۱۴ کشور دیگر، از جمله برخی اعضای سابق اتحاد جماهیر شوروی، از این «توافق آقایان» سرپیچی کرد. در سال ۲۰۱۸، اوکراین قانون اساسی خود را اصلاح کرد تا عضویت در ناتو و اتحادیۀ اروپا را راهبرد اصلی خود قرار دهد، که تهدیدی جدی برای امنیت ملی روسیه بود. از آنجایی که کییف، پایتخت اوکراین، تنها ۷۶۰ کیلومتر در یک خط مستقیم از مسکو فاصله دارد.
پس از پایان جنگ سرد، نیروهای محرکۀ راهبردهای دیپلماتیک ایالات متحده از مهار کمونیسم فراتررفته و به دنبال هژمونی بیچون و چرا در عرصههای اقتصادی و نظامی بودهاند. در چشمانداز راهبردی ایالات متحده، روسیه باید خلع سلاح شود تا بخشی از اروپا به عنوان یک «یار»و سرپلی برای مهار چین، «دشمن خطرناکتر» همانطور که کیسینجر آن را توصیف کرد، تبدیل شود. اما تاریخ روسها و موقعیت بینالمللی کنونی آنها را غیرقابل قبول کرده است که آنها را به عنوان یک دستیار برای پیروی از اروپا تحت رهبری ایالات متحده قرار دهند. علاوه بر این، پوتین از قبل به اعتبار ایالات متحده در امور بینالمللی مشکوک است. شکی نیست که روسیه تمایلی به شروع جنگ نداشت. نه تنها به دلیل تحریمهای اقتصادی اجتنابناپذیر آمریکا و اروپای غربی، بلکه به این دلیل که پوتین نمیخواهد چین را در سر دوراهی قرار دهد.
اجماع نخبگان ایالات متحده
هنگامی که مرکز استراتژی و امنیت شورای آتلانتیک سال گذشته اخباری را منتشر کرد، «The Longer Telgraph» گزارش خود را با عنوان روشنفکران چینی به درستی اشاره کردند که این گزارش مملو از جهانبینیهای قدیمی، روششناسیهای منسوخ و محتوای بیکیفیت است. با این حال، این بدان معنا نیست که این گزارش و مقاله اخیر کرونیگ نباید توسط چین جدی گرفته شود.
در حوزه سیاست خارجی ایالات متحده، سه شورای روابط خارجی، شورای آتلانتیک (CNAS) و مرکز جدید امنیت آمریکا (CFR) از مهمترین اندیشکدههای ایالات متحده هستند و هر سه به طور پیوسته جنگ سرد را پذیرفتهاند. چشمانداز چین و روسیه با نفوذترین در زمینه دیپلماتیک، جدول زمانی چشمگیر CFR را، از «روابط ایالات متحده وچین:۲۰۲۱-۱۹۴۹»را ارائه کرده است که در آن اکثریت قریب به اتفاق آراء به مانند همان چیزی که بسیاری از محققان چینی میگویند، تقابل را نشان میدهند.
زمانی که شورای آتلانتیک در سال ۲۰۰۷ تاسیس شد، نخبگان سیاسی ایالات متحده متوجه شدند که رهبران آیندۀ چین گارباچوف یا یلتسین بعدی نخواهند بود. بنابراین، باید «مسیری را برای تعامل ایالات متحده با چین طراحی کنند». تعبیر برای «کنترل» یا «انقلاب رنگی»، نقشی کلیدی در استراتژی شورای آتلانتیک داشت. در دورۀ بعدی، اوباما نقش متعادلکنندۀ مجدد آسیا و اقیانوسیه را ایفا کرد. شورای آتلانتیک که در این مقاله بارها به آن اشاره شده است، حامی مستقیم هژمونی نظامی آمریکا است. در درگیری اخیر در شرق اوکراین، این اندیشکده برای اولین بار پیشبینی کرد که روسیه به اوکراین «حمله» خواهد کرد. شورای آتلانتیک در جنگ افغانستان، انقلاب یاس در شمال آفریقا و جنبش «تسخیر مرکز» در هنگکنگ شرکت داشته است. این اتاقهای فکر عمیقاً با مجتموعهای سنتی نظامی- صنعتی ادغام شدهاند و یک زنجیرۀ کامل از تحریک، ساخت و اجرای جنگ ترکیبی را تشکیل میدهند.
علیرغم شکاف عمیق دو حزب کنونی در ایلات متحده، توافق زیادی در مورد سیاست خارجی وجود دارد: روسیه باید تضعیف و تجزیه شود. چین بزرگترین تهدید برای هژمونی امپریالیستی آمریکاست. در حالی که اقتصاد ایالات متحده از بحران مالی ۲۰۰۸ بهبود نیافته و اخیراً تحت تاثیر این بیماری همهگیر قرار گرفته است، عملکرد چشمگیر چین در این دو دور از بلایای جهانی، آن را به چالشی قوی برای هژمونی اقتصادی ایالات متحده تبدیل کرده است. از منظر برابری قدرت خرید، تولید ناخالص داخلی چین در سال ۲۰۱۳ از ایالات متحده پیشی گرفت. حتی در شرایط مبادله بازار، تولید ناخالص داخلی چین در سال ۲۰۲۸ از تولید ناخالص داخلی آمریکا پیشی خواهد گرفت. نخبگان سیاسی ایالات متحده به خوبی میدانند که شکست و مهار چین از نظر اقتصادی دشوار خواهد بود. بنابراین، آنها انگیزۀ زیادی برای برای متوسل شدن به جنگهای ترکیبی، تحریمها، جنگهای قانونی، جنگهای تبلیغاتی (از جمله اقتصادی) دارند.
جان بلامی فاستر از ماهنامۀ ریویو خاطرنشان میکند که ایالات متحده امروز با بسیاری از درگیریهای داخلی حل نشدنی مواجه است و ترامپ که توسط آمریکاییهای ناراضی به ریاست جمهوری برگزیده شده، نه پوپولیسم، بلکه نماینده نئوفاشیسم وحشیانه و تشنۀ جنگ است. بایدن و حزب دموکرات هیچ تناقصی با حزب جمهوری خواه در مورد ضد روسی و ضد چینی بودن ندارند. پمپئو که در دولت ترامپ وزیر امور خارجه بود و احمتالاً در سال ۲۰۲۴ نامزد ریاست جمهوری خواهد شد، یک نئوفاشیست منطقیتر و کارآمدتر است و آمادۀ طراحی جنگ در تایوان است. گزارش شده که او در ماه مارس امسال برای دیدار با «رئیس جمهور» تسای، از تایوان بازدید خواهد کرد. به نظر میرسد که او در حال حاضر استراتژی پیشنهاد شورای آتلانتیک برای «شکست دادن روسیه و چین در یک بازۀ زمانی همزمان» را تحت تمرکز قرار داده است.
نخبگان سیاسی ایالات متحده ممکن است در مقایسه با الگوی حکومتی چین مبنی بر «انتخاب افراد نجیب و انتصاب افراد توانمند»، احمق و متکبر به نظر برسند. امّا دوستان ما در چین باید درک کنند که این نخبگان سیاسی اراده، منابع و قدرت برای به راه انداختن دو جنگ علیه آنها را دارند. چین و روسیه به طور همزمان هیچ ترسی از استفاده از سلاحهای هستهای ندارند. حماقت و تکبر چیزی از خطر آنها کم نمیکند. بسیاری از چینیها حتی پس از گذشت ۵۰ سال از سفر رئیس جمهور نیکسون به چین، هنوز نیکسون و کیسینجر را «دوستان قدیمی مردم چین» میدانند. امّا واقعیت این است که روابط چین و ایالات متحده در حال وارد شدن به زمستانی طولانی و سرد است و نخبگان سیاسی آمریکا در حال حاضر در حالت جنگ سرد قرار دارند و آمادۀ یک جنگ گرم هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دبورا ونزیاله، روزنامهنگار و سردبیر آمریکایی مقیم فعلی ونیز ایتالیا. او به مدت ٣۵ سال در بخش زنجیرۀ تأمین جهانی کار کرده است.
یونس غیاثوند، فرزند کارگر، ١٧ ساله.
منبع:
https://mronline. org/2022/02/27/the-u-s-is-preparing-war-with-china-and-russia-at-the-same-time/