اصول لیبرالیسم چگونه آمریکا را به سوی حماقت بیشتر سوق میدهند؟
ستوننویس برجسته فارنپالیسی استدلال میکند که اصرار دولت آمریکا بر پیادهسازی اصول لیبرالیسم، موجب میشود هیچگاه از اشتباهاتش در عرصه بینالمللی درس نگیرد و «مجبور» به تکرار خطاها شود.
«استفان ام. والت»، نظریهپرداز برجسته عرصه بینالملل و ستوننویس نشریه فارنپالسی و «رابرت و رنه بلفر»، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد با انتشار مقالهای در فارنپالیسی با طرح موضوعات مختلف استدلال میکنند آمریکا اگر هم میخواست، نمیتوانست از احمق بودن دست بردارد!
ترجمه متن این مقاله در ادامه میآید:
مدافعان «رهبری جهانی» ایالات متحده آمریکا گاهی اذعان میکنند که واشنگتن بیش از اندازه خود را گسترش داده، سیاستهای احمقانهای را دنبال کرده، در دستیابی به اهداف سیاست خارجی اعلامشده خود ناکام بوده و اصول سیاسی اعلام شدهاش را زیر پا گذاشته است. آنها چنین اقداماتی را انحرافات تأسف بار میدانند و معتقدند که ایالات متحده آمریکا از این اشتباهات درس خواهد گرفت و در آینده عاقلانهتر عمل خواهد کرد.
به عنوان مثال ده سال پیش، دانشمندان علوم سیاسی از جمله «استیون بروکس»، «جان ایکنبری» و «ویلیام وولفورث» اذعان کردند که جنگ عراق یک اشتباه بود و اصرار داشتند که سیاست ترجیحی آنها برای «تعامل عمیق» همچنان گزینه مناسبی برای استراتژی کلان ایالات متحده آمریکاست.
از نظر آنها، تنها کاری که ایالات متحده برای حفظ نظم جهانی خوشخیم باید انجام میداد، حفظ تعهدات موجود و عدم حمله دوباره به عراق بود. همانطور که «باراک اوباما»، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده آمریکا میگفت: ما فقط باید از انجام کارهای احمقانه دست برداریم. دفاع اخیر «جورج پکر» از قدرت ایالات متحده در اقیانوس اطلس، آخرین نسخه از این بحث فرسوده است.
پکر مقاله خود را با مقایسهای آشکارا نادرست آغاز میکند و ادعا میکند که آمریکاییها در جنگهای صلیبی خارجی و سپس در تعدیل نیروها زیادهروی میکنند و هرگز در این میان مکث نمیکنند، جایی که یک کشور معمولی سعی میکند به تعادل خوبی دست یابد.
اما کشوری که هنوز بیش از ۷۰۰ تأسیسات نظامی در سراسر جهان و گروههای جنگی حامل در بیشتر اقیانوسهای جهان دارد؛ اتحاد رسمی با دهها کشور داشته و هم اکنون درگیر جنگ نیابتی علیه روسیه، جنگ اقتصادی علیه چین، عملیات ضد تروریستی در آفریقا بوده و همواره تلاشی بی پایان برای تضعیف و سرنگونی دولتها در ایران، کوبا، کره شمالی و غیره انجام میدهد؛ چگونه میتواند به تعادل خوبی دست یابد؟ ایده پکر در مورد «تعادل خوب» – سیاست خارجی نه خیلی گرم نه خیلی سرد، اما درست – همچنان ایالات متحده را مجبور میکند که تقریباً در هر گوشه جهان با اهداف بلندپروازانه مقابله کند.
از نظر پکر و سایر مدافعان برتری ایالات متحده آمریکا، سخت است که یک کشور لیبرال قدرتمند مانند ایالات متحده، جاه طلبیهای سیاست خارجی خود را محدود کند. ارزشهای لیبرال ایالات متحده آمریکا خوب است اما ترکیب ارزشهای لیبرال و قدرت گسترده، تلاش ایالات متحده برای انجام کارهای بیش از اندازه تهاجمی را تقریباً اجتناب ناپذیر میکند.
اگر پکر طرفدار تعادل خوب باشد، باید بیشتر در مورد هدایت انگیزه مداخلهگرانه و کمتر در مورد کسانی که سعی در مهار آن دارند نگران باشد. چرا برای ایالات متحده آمریکا سخت است با خویشتن داری عمل کند؟ در پاسخ باید گفت اولین مشکل خود لیبرالیسم است. لیبرالیسم با این ادعا آغاز میشود که همه انسانها دارای حقوق طبیعی خاصی هستند مانند «زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی».
برای لیبرالها، چالش اصلی سیاسی ایجاد نهادهای سیاسی به اندازه کافی قوی است که از انسانها در برابر یکدیگر محافظت کنند، اما نه آنقدر قوی یا کنترل نشده که ما را از این حقوق محروم کنند. دولتهای لیبرال این عمل متعادلکننده را با تقسیم قدرت سیاسی انجام میدهند: مسئول دانستن رهبران از طریق انتخابات؛ تثبیت حاکمیت قانون؛ حمایت از آزادی اندیشه، بیان و اجتماع؛ و پافشاری بر هنجارهای مدارا.
بنابراین، برای لیبرالهای واقعی، تنها دولتهای مشروع آنهایی هستند که این ویژگیها را دارند و از آنها برای حفظ حقوق طبیعی هر شهروند استفاده میکنند. اما توجه داشته باشید: از آنجا که این اصول با این ادعا آغاز میشوند که همه انسانها دارای حقوق یکسان هستند، لیبرالیسم نمیتواند به یک دولت یا حتی زیرمجموعهای از بشریت محدود شود و با مقدمات خود سازگار بماند.
هیچ لیبرال واقعی نمیتواند اعلام کند که آمریکاییها، دانمارکیها، استرالیاییها، اسپانیاییها یا کره جنوبیها از این حقوق برخوردارند، اما افرادی که اتفاقاً در بلاروس، روسیه، ایران، چین، عربستان سعودی، کرانه باختری و هر تعداد دیگری زندگی میکنند، از این حقوق برخوردار نیستند. به همین دلیل، دولتهای لیبرال به شدت به آنچه جان میرشایمر «انگیزه صلیبی» میگوید – تمایل به گسترش اصول لیبرال تا جایی که قدرتشان اجازه میدهد – تمایل دارند.
اتفاقاً همین مشکل سایر ایدئولوژیهای جهانشمول را هم درگیر میکند، چه در قالب مارکسیسم-لنینیسم یا جنبشهای مذهبی مختلف که معتقدند وظیفهشان این است که همه انسانها را تحت سلطه یک ایمان خاص قرار دهند. هنگامی که یک کشور و رهبران آن واقعاً باور داشته باشند که آرمانهای آنها تنها فرمول مناسب برای سازماندهی و اداره جامعه را ارائه میدهد، سعی میکنند دیگران را متقاعد یا وادار به پذیرش آن کنند. حداقل، انجام این کار تضمین کننده اصطکاک با کسانی است که دیدگاه متفاوتی دارند.
بر این اساس بر خلاف نظر مدافعان «رهبری جهانی» ایالات متحده آمریکا که معتقدند واشنگتن از این اشتباهات درس خواهد گرفت و در آینده عاقلانهتر عمل خواهد کرد، باید گفت تا زمانی که آمریکا بر اساس اصول لیبرالیسم رفتار میکند از اشتباهات گذشته درس نگرفته و حتی اگر بخواهد هم نمیتواند از احمق بودن دست بردارد.