گل برای درمسال
نویسنده: جمعه خان صوفی
برگردان: محمد قاسم آسمایی
بخش بیست و پنجم
به ادامه گذشته
***
20
بعد از کشتن تره کی صاحب فهمیدم که حاکمیت انقلابی به هیچ صورت بقا نخواهد داشت؛ تنها یک راه وجود دارد که امریکا، پاکستان و اخوان همدست شوند؛ زیرا در قوای مسلح طرفداران تره کی زیاد بود و آنها پیهم در ریشخور و بالاحصار به قیام دست زدند که از طرف امین به شکل وحشیانه سرکوب گردیدند؛ اما این سرکوب، همزمان سبب تضعیف حاکمیت امین نیز شد.
قیام انقلابی کاسترو وچگوارا توسط چند تن صورت گرفت؛ اما بتدریج توسعه یافت و همه کیوبا را در بر گرفت. اما اینجا انقلاب در جهت عکس جریان داشت و اینها از همه اولتر در صدد قطع ریشه های خویش شدند. هرگاه از طرفداران زنده آنها درمورد سوال شود، همه بار ملامتی را متوجه شوروی خواهند ساخت. سیر وقایع پیشبینی میراکبر خیبر را ثابت میسازد.
اتحادشوروی از نزدیک وضع را تعقیب میکرد. البته آنها نیز در مورد تشویش داشتند زیرا حاکمیت از چهار طرف محاصره شده بود و در درون خویش نیز مصئونیت نداشت. برای امین یگانه راه باقیمانده بود که با پاکستان، امریکا و در داخل کشور با نیروهای از قماش گلبدین سازش نماید. شایعات وجود داشت که امین با حزب اسلامی و بصورت مشخص با گلبدین رابطه برقرار نموده است. شوروی به شکل دپلوماتیک بر امین اتکاء مینمود. امین دست را به جانب پاکستان دراز نموده بود و راه دیگری نیز نداشت. من میدانستم که شوروی به هیچ صورت نمیگذارد که در کشور همسرحدش، رژیمی رویکار شود که خطراتی را متوجه سرحدات آن نماید. شوروی مجبور بود به اقدام مقتضی متوسل شود.
برداشت های چون شوروی میخواست به آب های گرم خودرا برساند و یا در حزب قصداً نفاق را دامن میزند و یا اینکه چپروی رژیم و قتل و قتال به دستور آنها صورت میگرفت؛ همه و همه سخنان واهی است. حزب نتوانست وحدت خودرا حفظ نماید، نبض جامعه را درک و متناسب با آن عمل کند. شوروی، امین را شخص وابسته به سی آی ای میدانست.
***
21
دوران حاکمیت امین عجیب ومالامال از حوادث وتشویش ها بود. هیچکس باور نداشت که چنین وضع مدت طولانی ادامه خواهد داشت؛ زیرا اکثریت راه ها مسدود گردیده بود. من و ودیرصافی اکثراٌ تبادل افکار مینمودیم و هردو به این نتیجه رسیده بودیم که سرانجام شوروی مداخله خواهد کرد.
در دهه سوم ماه دسمبر سال 1979 غرش طیارات شوروی زیاد شد و مانع خواب ما میگردید. یک شب اخبار را میدیدم که متوجه شدم نطاق یک طرف و دیگر طرف می بیند، من فهمیدم که چه جریان دارد. در این اثنا ودیر صافی برایم تلفون کرد و گفت رادیو را گوش کن، کارمل صحبت میکند. چندین مرکز آسیای میانه به تکرار صحبت کارمل صاحب را پخش میکند و میگوید که حاکمیت ظلم ووحشت امین نا امین و میرغضب خاتمه یافت و حزب متحد قدرت را در دست دارد.
در کابل فیرها ادامه دارد. در تپه تاجبیک که محل زیست امین از ارگ (خانه خلق) بدانجا انتقال یافته بود، جنگ ادامه داشت اما مدتی دیری دوام نکرد و شب 26 بر 27 دسمبر 1979 ختم شد. فردا حین که برخاستیم دیدیم که در همه چهار راه ها سربازان شوروی و تانک ها ایستاده اند.
27 دسمبر ببرک کارمل به حیث منشی عمومی حزب متحد، رئیس شورای انقلابی و شورای وزیران اعلان گردید وخبر اعدام انقلابی امین نیز پخش شد در حالی که وی در جریان جنگ کشته شده بود.
***
22
شفیع داماد حاجی نادرخان زخه خیل که پرچمی و محصل پولیتخنیک بود توسط خلقی ها با سایر پرچمی ها کشته شد و نادرخان روابط عادی با حفیظ الله امین داشت اما ساحه برایش محدود شده بود وبرای فرار خویش بهانه را مساعد میساخت و در همین جهت ادعا کرد که دولت پاکستان و اشرار راه را در تیرا مسدود نموده و برای مقابله با آن به سلاح ضرورت دارد و دولت امین برایش اسلحه داد.
نامبرده قبل از رفتن زیاد اصرار میکرد که من نیز چون در کابل کاری ندارم؛ بهتر است با او همراه و رونده تیرا شوم و مدتی را بگذرانم. از مهربانی غیرعادی او در شک قرار گرفتم که چرا حاجی صاحب با من چنین مهربان شده است و به همین علت از رفتن وهمراهی با او خودداری کردم. همان بود که حاجی صاحب رفت و خودرا به ضیاء الحق تسلیم نمود و مورد پذیرایی و حرمت قرار گرفت. و هرگاه مرا نیز با خود همراه میساخت و تسلیم مینمود یقیناً منفعت بیشتری میبرد و من در میدان تنها میماندم و یا روانه زندان میشدم.
گروپ کاری
بعد از انقلاب ثور (27 اپریل 1979) ولی خان به عوض نزدیکی با انقلاب، بیشتر با حکومت ضیاء الحق تمایل داشت. در چنین وضع ما مجبور شدیم تا زیر عنوان گروپ کاری یک هسته موقتی کمونیستی را ایجاد نماییم که از آن طریق با میا شاهین شاه، سلیم و دیگران در داخل و خارج ارتباط داشتیم. بعد از اینکه غوث بخش بزنجو حزب خودرا با عنوان پاکستان نشنل پارتی PNP فعال ساخت، هیئت را به سرکردگی شیر افضل به کابل فرستاد و مانیز با آن رابطه را برقرار ساختیم.
با ایجاد گروپ کاری، ما حزب کمونیست را از محدودیت بیرون و با دست باز با احزاب دموکراتیک بشکل آزاد بحثها و مذاکرات و فیصله ها را انجام میدادیم.
بعد از انقلاب ثور، گروپهای زیاد چپ به دفتر مرکزی ما آمدند. در بین آنها بیشتر گروپهای شامل بودند که قبلاً تمایلات ماوویستی داشتند و بعد از انقلاب ثور قبله خودرا تغییر دادند زیرا دولت چین مخالف انقلاب ثور بود و بعد از مرحلۀ دوم آن همنوا با جبهه غرب در ضدیت با آن قرار گرفت. در این زمان شیرعلی باچا و رفقایش نیز آمدند و با آنها فیصله های نیز صورت گرفت. با آنها امتیاز عالم و شوکت نیز بودند که بعد از برگشت از راه مومند، در طول راه دستگیر و زندانی شدند.
افضل بنگش نیز فرار نموده بود. نخست در هوتل کابل جابجا گردید و سپس در پل سرخ کارته سه منزلی برایش داده شد. ما با او در هوتل کابل ملاقات کردیم. این مرحله اول انقلاب بود. نامبرده میخواست که با شرکت هم جبهۀ را ایجاد نماییم ولی ما تا تنها بودیم.
بنگش صاحب با حزب مردم پاکستان PPP و خصوصاً با الذولفقار بسیار نزدیک بود. وی در نظر داشت که اگر کسی برای ما (منظورش از کلمه ما، مرتضی بوتو بود) سلاح بدهد؛ از دولت افغانستان میخواهد اجازه انتقال و عبور آنرا به پاکستان بدهد. ما برایش گفتیم که تجارب قبلی، ما را از چنین ماجراجویی باز میدارد. در مورد جبهه با او توافق کردیم و او وعده داد که با PPP اعتبار ما بیشتر خواهد شد.
بنگش صاحب گفت که حفیظ الله امین وعده انتقال سلاح را داده است. (در این مرحله کش وگیر بین طرفداران تره کی وامین شدت یافته بود.) ما برایش گفتیم که آنها مصروف مشکلات درونی خویش هستند؛ چگونه میتوان از آنها طالب کمک شد. 435
ادامه دارد