کشتی بی بادبان
کاشتم در باغ عشقت، دانه های ازدلم
آب دادم از دو دیده تا بروید حاصلم
عوض مهر ووفا، روئید بس جور وجفا
خار جای گل برآمد ، وای زین آب وگِلم
آزمونگاه امیدم ، منزل و ماوا تراست
شاد گردم،گهگهی ،گربینمت درمنزلم
بی سبب نا رس مخوانم، ماه تکمیل سمأ
عقل وهوشم نارسا ، درعشق خوبان کاملم
کشتیِ بی بادبان را،باد وتوفان گشته یی
موج زن در سینه ام ، ای رهنما ی ساحلم
شیوۀ دیگرچه باشد،بهرِوصلِ روح وتن؟
با چنین معذور گشتن، حل نگردد مشکلم
درکجایی؟ یک نگاهی،گوشۀ چشمی بمن!
مدتی شد بین مغضوبان ، کردی شاملم
مسعود حداد