نوروز، جشن باستانی و فراقومی
نجم کاویانی
نـوروز(Nowruz)، کـهنتـرين و گسـتردهتـرين آيـين مـشـترک و فراقومی در ميـان هـمـه باشندگان ســرزمـينهــای حـوزهی نوروزی اسـت، كه بر محـور شـادمـانی و هـمدلی، مهـر و همـبستـگی بـنا شـده و بـه روان انسـان تـازگـی و تحـرک نـو میبخـشــد.
برپـا کردن جـشنهــای شـادمـانه و مهـرانه در گـذر تـاريـخ يکی از ويـژگـیها و نيــازهــای زنـدگـی جـمعـی انسـانهــا از هـر تـيره و تـبـاری بــوده و هـسـت. در همـين راسـتا بـاشـنـدگـان سـرزمـينهـای آريـانـای کهن، خـراسـان،… بـر پـايـه پـژوهــشهــای شــمـاری از دانشـمـندان، از زمـانهــای قـديـم جـشنهــا را بـه عـنوان ابـزار شـادمـانی و نشـاط روان و پـويـايی انـديشــه، مهـمترين بخـش زنـدگـی خـود میدانسـتند. نـوروز، روز آفرينش طـبـيعـت نـزد ايـن اقـوام يکی از زيبـاتـرين و عـزيـزتـرين جشـنهــا بــوده و هسـت که هـر چـند بـار به ناخواسته کـم رنگ شـده ولی هـيچگـاه فـرامـوش نگرديد. ايـن جشـن شـادمـانه بـا آغاز بـهــار، آغاز فـصل کـاشـت هـمزمـان اسـت و درازی شـب و روز بـا هـم برابر مـیشـــود.
نـوروز از هـزاران سـال پيش بـه ايـن سـو بـه عـنوان بزرگترين و مردمـیتـرين جشـن فراقومی بـوسـيلـهی ملتهــای گـونـهگـون آسـيا بـه عـنوان آغـاز بـهــار بـا سـرور و سـرود در نخسـتين روز سـال خـورشــيدی بـرگـزار شــده، مـیشــود و خـواهـد شـد.
جغرافيای نـوروز گسـترده است و امروز شامل کشورهای زيادی میشود. نوروز در افغـانسـتان، ايـران، تـاجـيکسـتان، ازبکـسـتان، قيـرقـيزسـتان، قـزاقسـتان، ترکـمنسـتان، آذربـايـجان، مناطق کـردنشـين تـرکيه، عـراق و ســوريه، بخـشهـايی از پـاکسـتان و هنــدوستان … بـه عـنوان جشـن آغاز بـهــار بـرگـزار میشـود. همچنين مهــاجران و پناهـندگان ايـن سـرزمينهــا که از بـد حادثه کشـورشـان را ترک گـفتهاند و در چهــار گوشـهی جهــان پناه بردهاند، نـوروز را گـهگـاه بـا برنامههــا و بـزمهــای مـشـترک گـرامی میدارند و آن را فرصتی میدانـند برای هـم سـويی و بـازيافـتن يکديگــر.
نـوروز، جشـن زايـش و رويـش اسـت که پـيشيـنه و ريـشه در تـاريـخ بـاسـتان دارد، در فرايـند نـيازهــای درهم تنـيدهی مـادی و معـنـوی مردمان مـا در پـيوند اقـليم و سـاخـتارهــای اقتصـادی سـرزمـينهــای گسـتردهی آريـانـای کـهن زاده شـده اسـت و بـه عـنوان پرمـايـهتـرين جشـنی که در خـود ويـژگـیهــا وسـنتهــای پسـنديدهی را نهـفته دارد، بـه مـدد پـويـايی فـرهـنگـی و هـمت نـوروزبـاوران تا امروز پا برجا مـانده اسـت.
نـوروز بـه سـخـن ابـوريحـان بـيرونی، نخـسـتين روز اســت از فـروردين مـاه و زيـن جـهت روز نـو نـام كردند، زيرا كه پيـشانی سـال نـو اسـت. شــمـاری از پـژوهشـگـران و سـخـنپـردازان، ريـشـهی تـاريـخی جشـن نـوروز را بـه جـمشـيد، شهريار بلخ نسـبت دادهاند و آنرا “نـوروز جمشـيدی” نامـيدهاند.
در شـاهنامهی فردوسـی می خوانيم:
مـرآن روز را روز نـو خـوانـدنـد
به جمشــيد بر گوهـــــر افشــاندند
بــر آسـوده از رنــج روی زمــيـن
ســر ســال نـو هـرمــز فـروديــن
می و جام و رامشگران خواستند
بـزرگان بـه شــادی بيــاراســتنـد
بمـامانـد از آن خســروان يـادگار
چـنـين جشـن فـرخ از آن روزگار
امـا شـمـاری از پـژوهشـگـران و تـاريـخنگـاران بريـن نظرند كه جشـن نـوروز پيش از جمشـيد و سدههــا پيش از زردشـت نيـز برگزار میشــده و سرزمينهای ايران باستان بويژه بلخ خاستگاهی آن است. به سخن شادروان دکتر احمد جاويد، “چون نوروز عمری به درازی عمر اقوام آريايی دارد و ريشهی عميق در تاريخ و فرهنگ ما، از اين لحاظ در تاريخ و فرهنگ ما بسيار از رويدادهای جالب تاريخی، دينی و اساطيری را به آن مرتبط میدانند….” (احمد جاويد، نوروز خوش آيين، از انتشارات انجمن فرهنگ افغانستان، ١۹۹۹، ص ١٥.)
دربـارهی پـيشـيـنه و ريـشـههــای تـاريـخی نـوروز اســطوره و سـخن بسـيار گـفتهاند. امـا پيدايش نـوروز بـا هر پيشنه و ريشهی باشد، سـمبل و نشـانهی از تـاريـخ و فـرهنگ مـشـترک حـوزهی گسـتردهی تـمدنـی در آسـيا اسـت و از مرزهــای سـياسی کنـونی حکومتهــا فـرسـخهــا فراتر میرود.
شـمـار زيادی از دانشـمنـدان بر ايـن نظـرند که نـوروز دارای خـاسـتگـاهی سـرزمينی، فراملتی و فراقومی اسـت، آيـينی اسـت برخـاسـته از مجـموعه شـرايط طـبيعی – اقـليمی در پهنهی جغرافيايی فـرهـنگـی آريـانـای قـديم، بدون وابسـتگی بـه هيچ گروه ، قوم و مذهب. آيـين نـوروزی وجه مشـترك همه گروههــای قومی و عقيدهتی را در حـوزهی گسـترده بـازتاب میدهـد. همه اقوامی كه بـه ايـن سـرزمين آمدند و همه جريانهــای عقيدهتی كه در ايـنجا رواج پيدا كردند، در فرجام آيـين نـوروزی را پذيرفته اند، از آن مـايه گرفته اند و بر آن اثر گذاشــته انـد. از ايـن رو آيـين نـوروزی، آيـين فراقومی و فراکشـوری بــوده و بـه هيچ وجه دايـره تنگ زبـان و قـوم را بر نمیتابد. از همـين جاسـت که کارکرد آيـين نـوروزی بـه عـنوان ميراث مـشترک تـاريـخی و هويت مـشـترک فـرهـنگـی و معـنـوی در امر همـبسـتگی منطقهی توانمند اسـت.
رسـم و آيـين نـوروزی اسـتواری و پايداری چندين هزار سـاله داشـته و تبلوری اسـت از پيوسـتگی فـرهـنگـی و جلوهی اسـت از ميراث مـشـترک مردمان ما در گسـترهی حـوزهی تـمدنـی مـا که فرهنگهــای بیشــمـاری را در درون خـود جذب کرده اسـت و تاليفهــايی تحسينبـرانگيز در زمينههــای دينی، سـياسی، اجـتمـاعـی و فرهنگی ارايه داده اسـت.
از آنجا که در سرزمـينهــای گـسـتردهی حـوزهی نـوروزی بـه سـبب شـرايط طبيعی و اقليمی، فـصلهــای سـال جـلوههــا و مشـخصههــای روشـن و متمـايزی دارند، تغـيير فصل و بـه ويژه بيداری طـبـيعت و آغاز بـهــار، همه جا بـا آداب و رسـومی همراه اسـت. ايـن همرايی و همـاهنگی طـبـيعت بـا سـنتهــا و آيـينهــای اجـتمـاعـی يکی از رمـزها و راز هــای پايـداری، ماندگاری و اسـتواری نـوروز در گــذر پر پيچ و خم تـاريـخ اســت.
آيـين نـوروزی از روسـتا تا شـهـر، از قـلمرو سـياسی تا حـوزهی گسـتردهی فـرهـنگـی دارای کارکرد نيرومند وحدت آفرينی اسـت. بـاورهــا و رفتارهــای نـوروزی در اجزا و در كليت خـود، در گوشـه و كنار سـرزمـينهــای پهـناور حـوزه نـوروز سـرشـار از عـناصر مهرآفرينانه، آشـتیجـويانه و اميدگـرايانه میبـاشـد. نـوروز در کليت خـود درفـش امــيد، همـبستـگی و زدودن کـدروتهــاسـت که در سـرآغاز هرسـال خـورشــيدی، بر بلـندای راوبط ديرين سـال در سـرزمـينهــای گسـتردهی حـوزهی نـوروز برافـراشـته میشـود و بر همسـويی بـاورهــای نـوروز بـا فرهنگهــای اقوام گـونهگـون منطقه بار دگر مهر تائيد میزند.
شـماری از صاحبنظران برآنـند که آيـين زيبـا و کـهن نـوروز در برگـيريندهی اجـزای سـازنده همراه با ترکيبهای پيـچـيدهی از مفاهيم و معانی اند که در يک پيوسـتگی با هم تنيده و بـافته شـدهاند که هر يک ازآنها نقـش و ارزش، کـنش اجـتمـاعـی و فردی، پيوسـتگی گذشـته و آينده را بـازتاب میدهــد.
اصل و بن آيـين نـوروزی بر محور زنده کردن و زنده نگهداشـتن نيکیهــا، نيايش و سـتايش زيبـايی و آرزوی دور داشـتن زشـتیهــا و پليدیهــا بنا شــده اســت. جانمـايه نيکی که زيبـايی را نيز در خـود نهـفته دارد در وجـود آيـين نـوروزی زمينهی بروز و پرورش هـنر و پيوند انسـان و طـبـيعت را فراهم میسـازد. از همـين جاسـت که آيـين نـوروزی، جشـن آفرينش انسـان و بـازآفرينی طـبـيعت و جشـن شـگفتگی و نـوزايی بــوده و هنـوز هم اسـت.
در نـوروز هرکس میخـواهد تا آنجـا که در توان دارد، نيکیهــا را در بـهترين و زيبـاترين قالبهــای هنری و بـا بـهترين آرزوهــا بنمـاياند. از ايـن رو موسـيقی و آواز، شـعـر و سـرود، داسـتان و طنز، نگـارگری و هنرهــای دسـتی همه از آيـين نـوروزی متأثرند و نـوروز نيز از آنهــا تأثير پذيرفته اسـت. بـه گواهی تـاريـخ هنر در همه دورههــا تا زمـان مـا بـا نـوروز يـار و هـمسـفر بــوده اسـت و خواهد بود. گويندگان زبان فارسی در وصف نوروز سخن نغز و دلانگيز بسيار گفتند.
از ديرگاهی مردم در آخرين چهــارشـنبـه شـب سـال آتـش میافروزنـد و از روی آن میپرند. باشـندگان مـرزوبــوم ما از زمـانهــای کـهن آتـش را که پديدآورندهی نـور و گرمی و زدايـنده تاريکی و سـردی اسـت، گـرامی میداشـتند، خـرابـههــای آتـشـکـدهی نـوبـهــار بـلـخ گواه ايـن مدعاسـت. يکی از زيبـاترين رسـمهــای کـهن زردشـتیهــا همـانا برافروختن آتـش پيش از دميدن آفتاب در روز اورمزد مـاه فروردين اسـت. در آن روزگاران برق و نـورهــای مصنـوعی نبود، برافـروختن آتـش تقابل ميان تاريکی شـب و نـور آفـتاب جهــانتاب را بـازتاب میداد. شـيوهی آتـش افروزی که امروز بـه نام چهــارشـنبـه سـوری يعنی، جشنورهی نور عليه تاريکی ياد مـیشـود، نمـادی از همـين پندار تـاريـخی اسـت. زرتشت چه زيبا گفته:
نبرد من با تاريكيست، من براي نبرد با تاريكي شمشير نميكشم، چراغ مي افروزم.
آيـين نـوروزی نقـشی پويا و نيرومند در انسـجام و وفاق خانـواده دارد. همه در نـوروز تلاش میکـنند در هر جايی که باشـند، بـه خانه و کاشـانه خـود برگردند تا در سـاعت تحويل سـال در جـمع خانـواده و در کنار سـفرهی نـوروزی بـاشـند. رعايت فرهنگ و اداب نـوروزی، فرسـتادن نامه و کارت شـادبـاش با اشـعار و متون زيبا، يادی از رفتهگان عـيادت از بيمـاران، ديد و بـازديد از دوسـتان و نزديکان همراه با آرزوی سـلامتی و سـال پربار برای تک تک آنها، برپا داشـتن محافل شـادی و آوازخوانی، همه و همه در تحکيم صفا و دوسـتی، مهر و محبت ميان انسـانهــا نقـش بـارز دارد.
در شـب و روز تدارك مقدمـات بـرگـزاری نـوروز، بـازارهــای نـوروزی گرم و پرتپش اسـت و كار پيشـهوران و بـازاريان پر رونق. بـرگـزاری مراسـم نـوروزی گردش چرخ اقتصاد و پويايی آنــرا نيز در پی دارد. بسـياری از آنچه که بـه مناسـبت و يا برای نـوروز سـاخته مـیشـود، کارهــای دسـتی بـا بـار هنری اسـت که دريغـا ايـن ويـژگـی نـوروز در سـالهــای واپسـين زير سـايه توليدات وارداتی و کلان کم رنگ شـده اســت.
در روزهــای بـهــاری مردم خانههــا را ترك میكنند و به دامـان طـبـيعت پناه میبرند و در كنار سـبزه که نمـادی از زنـدگـی نـو اسـت، روز را ســپری میكنند. میخواهند که نـوروز را در آغوش طـبـيعت جشـن بگيرند و سـرآغاز سـال را بـا تجديد خاطرههــای از پيوند ديرينهی انسـان و طـبـيعت گره بزنند.
پيوند انسـان بـا طـبـيعت، رمز پايداری و راز مـاندگاری نـوروز اسـت که از آن بـه نام “فلسـفه وجودی نـوروز” ياد میکـنند. انسـان، بـا پايان يافتن شـبهــای سـرد و دلـگير زمسـتان و آمدن بـهــار زنگارهــای کـهنه را از قلب و انديشـه بر میکند و بـا حركت نمـادين “خانه تكانی” بـا طـبـيعت همگام میشـود و اين پيوند در شـعـر و ادبيـات سـرزمـين ما بازتـاب گـسـترده دارد.
مولوی، خـدوانـدگـار بـلخ چـه زيـبا سـروده اسـت:
آب زنـیـــد راه را هــیــن کــه نـگــار مـیرســـد
مــژده دهـیـــد بــاغ را بــوی بـهـــار مـیرســــد
راه دهـــیــــد یــــار را آن مــــه ده چـــهــــار را
کــز رخ نــوربخـش او نـور نــثـــــار مـیرســـد
چــاک شـدسـت آسـمان غلــغـلهایسـت در جــهان
عنبر و مشــک میدمـد سـنجـــــق یـار میرســد
رونق باغ مـیرســد چـشــم و چــــراغ میرســد
غـم بـه کـنـاره مـیرود مـه بـه کـنـار مـیرســد
تـیـــر روانــه مـیرود ســـوی نـشــــانـه مـیرود
ما چه نشـستهایم پـس شـه ز شــــــــکار میرسـد
بـاغ ســـلام میکـنــــــــــد ســـرو قـیــام میکـنـــد
ســبـزه پیـاده میرود غــــــنچـه ســوار میرســـد
خـلـوتـیــان آســمان تـا چـه شـــراب میخـــــورنـد
روح خـراب و مسـت شــد عـقل خـــــمار میرسـد
چون برسی به کوی ما خامشی است خــــــــوی ما
زان که ز گـفت و گـوی ما گرد و غـبار میرســد
امـا دريغا که، آيـين و جشـن نـوروزی از گـزند روزگـار در امـان نبــوده اسـت، در گـذر پـر فـراز و نشـيب تـاريـخ، چندين بـار بر زمينهی فرهنـگ سـتيزی و تاريـک انـديـشی تـيره دلان و شــورچـشـمـان از بـيرون و درون مـورد تاراج و هجـوم قرار گرفته، تا مرز فراموشی رفته، امـا بـه همت نـوروزبـاوران هيـچ گـاه از ياد نرفـته و جايگاهی بلند خـود را در روان و قلب بـاشـندگان سـرزمـينهـای حـوزه نـوروزی از دسـت نداده اســت.
کينهتوزی نسـبت بـه نـوروز بـه نخسـتين حملهی عـربهـا بـه سـرزمينهای حوزهی نوزوز بر میگردد. عـربهـا در پی لشـکرگـشی بـه سـرزمـينهــای ايران، خراسـان و فرارود بـا خـود دين اسـلام، فرهنگ و زبـان عربی را آوردند، در برابر فرهنگ، زبـان و سـنن سـرزمـينهــای بومی تعصب و سـتيز نشـان دادند، در پی از بين بردن آنهــا و جايگزين سـاختن فرهنگ و زبـان عربی برآمدند. در ايـن راسـتا آيـين نـوروزی بـه عـنوان کـهنترين سـنت و همگانیتـرين جشـن در گسـترهی سـرزمـينهــای ياد شده نيز دگرگون شــد.
خـلفای عرب در آغاز تـلاش کـردنـد که نـوروز را در سـرزمـينهای اشـغـالی از جـملـه در خـراسـانزمين بـه بـوتهی فراموشی بسـپارند و از ايـن رو آنــرا “حرام” پنداشـتـند و بـرگـزاری جشـن نـوروز را منع کـردنـد. امـا بـه زودی پی بردند که چنين کاری از يکسـو بنابر پايداری نـوروزبـاوران و از سـوی ديگر بنابر دلايل اقتصادی ممکن نيسـت، بنابراين بـرگـزاری مراسـم نـوروزی را تجـديد کـردنـد و در ازای مـاليات سـنگـين و دريافت هـديههـا و تحـفههـای نـوروزی بـه صورت نـوعی خراج مضاعف برای خراسـانيان اجـازه دادنـد که آيـين و مراسـم نـوروزی را نگـه داشــته و آن را بـرگـزار کنند. بـرگـزاری نـوروز سـبب میشـد که امـيران و بزرگـان محلی سـرزمـينهــای قلـمـرو خليفـه در خـاور از جـملـه خراسـان بـه مناسـبت نـوروز هـديههـای گـرانبـهــا برای خليفه بفـرســتـند. بـرگـزاری آيـين نـوروزی “حرام”، امـا دريافت هـديههــا و تحفههــای نـوروزی حلال، تاريخ عـجـب شگفتیهای در آسـتين دارد.
در تداوم کيـنهتوزی بـا آيـين نـوروزی گروههــايی کوشش کـردنـد که فرهنگ و فـلسـفه شـاد و زنـدگـیآفرين نـوروز را کم رنگ سـازند و بـه آن بيشـتر رنگ فلسـفه و فـرهنگ عـزا داری و نـوحهسـرايی بدهـنـد.
طالبـان در آسـتانهی سـدهی بيسـت و يکم، بـه عـنوان نيروی نهــايت عـقبگـرا و بـا ديد واپسمـانده اوج کينهتوزی و دشـمنی، عصبيت و جهــالت را نسـبت بـه نـوروز بـه نمـايش گذاشـتـند.
اميرالمومنين امـارت اسـلامی طالبـان با “فـتوای” نـوروز را “شـرعـاً” تکفـير کرد، آن را بـه عـنوان پديدهی ضد اسـلامی محکوم نمود، بـه صليب کشـيد، بـرگـزاری مراسـم نـوروز را در سـراسـر افغانسـتان منع اعلام کرد، بـرگـزارکنندگان آيـينهـای نـوروزی را بـه جزاهــای شـديد طالبی تهـديد کرد و چمـاق بـه دسـتان ادارهی جهنمی “امر بـه معـروف و نهی از منکر” طالبـان دمار از روزگار مردم در آوردند…
حاکميتهــا در افغانسـتان در دورانهای مختلف در بـرگـزاری جشـن نـوروز ولو تشـريفاتی و کمرنگ سـهم میگـرفـتند، امـا در سـالهــای سـلـطهی طالبـان هـرگونه مراسـمی که بـا نـوروز بـاسـتانی ارتبـاط داشـت، کفرآميز، غيراسـلامی و غيرشـرعی خوانده شـد و بـرگـزاری آن ممنـوع بــود.
طالبـان سـال خـورشــيدی را بـه سـال هـجریقـمری و نام نظام کشـور را از جـمهوری بـه “امـارت اسـلامی” عوض کـردنـد و تـقويـم هـجریقـمری را بـه عـنوان تـقويـم “رسـمی” کشـور اعـلام داشــتـند.
تـقويـمهـای همه ملتهــای جهــان بر پايه تقـسـيم، تنظيم و فصلبندی زمـان بوجود آمده اسـت. گردش مـاه (قمر) و خورشـيد (شـمـس) دو گونه تـقويـم يکی قمری و ديگری خـورشـيدی را بـه وجود ميآورنـد.
تـقويـم قمری، بيشـتر رنگ مذهبی و عربی داشـته و در كشـورهــای بدون فصل کارا اسـت. سـال هـجریقـمری بيشـتر در کشـورهــای اسـلامی ـ عربی از جـملـه در عربسـتان سـعـودی رايج اسـت و آغاز سـال آنها، روز اول ماه محرم است. سـال قمری ده روز و چند سـاعت کوتاه تر از سـال خـورشـيدی اســت.
امـا تـقويـم خـورشـيدی، تـقويـم كشـاورزی، اقتصادی و سـياسی اسـت. تـقويـم خـورشــيدی در سـرزمـينهـای گسـترده حـوزه بـرگـزاری نـوروز بر مبنای چهــار فصل اسـتوار اسـت. از ايـن رو انطبـاق جشـن بـهــار بـا تـقويـم ملی مشـخصهی بـارز سـرزمـينهای گسـتردهی حـوزه فـرهـنگـی نـوروز اسـت.
باشـندگان مرزوبوم ما از ديرزمانی، تـمدنـی كشـاورزی و گلـهداری داشـتهاند كه دو جشـن مهم بـهــاری (کاشـت) و پاييزی (برداشـت) را بـرگـزار میكـردند که اولی را نـوروز و دومی را مهرگان میناميدند. نـوروز بـا زنـدگـی عينی مردمان ما که اکثراً کشـاورز و مالدار (دام پـرور) اند، پيوند داشـت و دارد از ايـن رو کشـاورزان بـا مراسـم ويــژهی نـوروز را در مرزوبوم ما بـرگـزار میکـردنـد و میکـنند.
پس چرا طالبـان تـقويـم خـورشـيدی را که سـالهــا در کشـور مـا رايج بود بـا تـقويـم هـجریقـمری عوض کـردنـد؟ حس عمومی ايـن اسـت که يکی از امـاج فرهنگبرانداز طالبـان و القاعده ايـن بود که آنهــا بـا ايـن حرکت میخواسـتند روز آغاز سـال هـجریقـمری را که ديگر بـا روز اول بـهــار مطابق نيسـت، بـرگـزار کنند و بدين ترتيب نـوروز را بـه حاشـيه و ديار فراموشی برانـنـد.
تاريخ گواه است، هر مهــاجم که بر سـرزمين مـا حاکم شــده اسـت در گام نخسـت در پی نابودی آيـين، فرهنگ و سـنن بوميان اين مرزوبوم برآمده اسـت. شــمـاری از دولـتمـردان کوشش کردهاند که آيـين نـوروزی را کم رنگ بسـازند و حتا بـه جای کاربرد واژه تـاريـخی و جا افتادهی نـوروز کلمـات “ميلهی دهقان” و “ميلهی نهــالشانـی” وغيره را بـه کار ببرند؟ اين نامها برغم اينکه زيبا و با معنی هستند، اما مفهوم تاريخی واژهی نوروز را بيان نمیکند.
برغم همه کينهتوزیهــا، مردم در زنده نگهـداشـتن آيـين نـوروزی در بسـتر زمـان پايداری کـردنـد ايرانيان و خراسـانيان در موضع فرهنگ، سـنن و آيـينهــای باستانی خـود بـا اسـتواری ايسـتادند. دلبسـتگی آنهــا برای پاسـداری از آيـين نياکان و فرهنگ پوينده آنهــا، يکی از رازهــای پايداری و جاودانگی مردمان مـا و سـرزمين مـاســت.
اگر گسـسـتناپذيری چند هـزار سـالهی، نـوروز را در پـهنهی وسـيع بـه نقطهی اشـتراک گروههــای قومی و يکی از عاملهــای همـبسـتـگی منطقهی تبديل کرده اسـت، در محدودهی سـياسی کشــور مـا (افغانسـتان)، بـه يک عامل مهم متحد کننده در جهت همدلی، همسويی و همگرايـی فرهـنگی مبدل شــده اســت.
در واپسـين تحليل نـوروز، جشـن سـياسی بــوده اسـت و بـه عـنوان جشـن سـياسی بـاقی میمـاند. نـوروز نشـانهی از مقاومت و پايداری دليرانهی مردمـان ما و فرهنگ پربـار مـا در برابر تاراجگـران و غارتگـران روزگاران گذشـته و حال اسـت. مردمان مـا نـوروز را از ميان توفان و آتـش عبور داده و بـه عـنوان پرچم هويت ملی خـود اسـتوار نگاهداشـته اند. نـوروز جشـن اميد اسـت. نـوروز پيک پيروزی نـو بر کـهنه و پيامآور آغاز يک زنـدگـی نـوين اســت.
در افغانسـتان، نـوروز بـه عـنوان جشـن بـهــار، نمـادی از فرهنگ پارينهی بومی توسـط پـير و برنا بـا مراسـم و آداب نـوروزی بـا رنگ و بوی محلی از شـمـال تا جنـوب و از خاور تا بـاختر در يک سـخن بوسـيلهی همگان از شهر تا روستا بـرگـزار مـیشــود.
در فرجام: نـوروز يکـی از کـهنتـرين يادگـارهــای پـار، نشـانـهی از پيکـار نـور و ظـلمت، نمـاد آفـرينـيـش مجـدد طـبـيعت، رسـتاخـيز بهـار، مـژدهی شـکـوفه و بـاران، جـشـن تکـابـو و کـار، پيـام آور هـمدلـی و همـبستـگی، سـمـبل هـويت فـرهـنگـی و حمـاسـهی مـلی اسـت که در ژرفـای روان انسـان جـامعـهی ما رخـنه کـرده اسـت و در برابر همه تند بادهای فرهنگبـرانـدازانه و کيـنهتـوزانـه اسـتوار پا برجا مانده اسـت. بـرپايی و تلاش در امر زنده نگهداشــتن و شگوفايی هرچه بيشتر نوروز بخـش از مبارزه برای ماندگاری و رشـد فرهنگ ملی مردمان ماسـت.
بـه بـاور نگـارنده شـايد هيـچ روز و جشن بـه اندازهی نـوروز شـادیآفرين و شـورانگـيز، نـويد بخش و آموزنده، گـسـترده و هـمگـانـی نبـاشــد.
نـورزو را پاس داريم و جـشـن بگيـريم.
بهاران ۱۳۹٥ خـجـسته باد!
حوت (اسـفنـد) ۱۳۹٤ خورشيدی.
مــــارس ۲۰۱٦ ميلادی.
پايان