ممیزی و جامعه
-دکتر بیژن باران
در یک نظام ایده الوژیک ممیزی در پندار، گفتار، کردار شهروندان در جامعه بنا به معیارهای حاکمیت رخ می دهد. در پندار بوسیله اعتقادات تحمیلی، دکترین حاکمیت، ادبیات مروج تک نظری گذشته گرا همراه ایجاد ترس، گناه، تهدید می باشد. در گفتار از طریق وزارت ارشاد که شرایین خلاقیت ادبی و هنری نخبگان و برنامه تحصیلی ملی را قبضه کرده؛ آنها را می فشرد و بیرمق می کند. در کردار از طریق گشت عناصر دولتی انواع پلیس و ماموران لباس شخصی در خیابانها. جوانان را بخاطر چند سانت کوتاهی شلوار یا مانتو که اکثریت قریب باتفاق 200 کشور عضو سازمان ملل عادی است و در قانون تصویب نشده آزار می دهند.
نظام استبداد ایده الوژیک در هر 3 حوزه پندار، گفتار، کردار شهروندان ممیزی می کند. معیار حزبی می تواند فاشیسم نژادپرستانه باشد. نمونه: آلمان نازی، آفریقای جنوبی قبل از مندلا، اسراییل با تضییع حقوق فلسطینیان از 1948، یوگسلاوی سابق. می تواند تقدیس پرولتاریای انتزاعی باشد. نمونه: گولاگ اختناق استالینی، کوچ اجباری در کامبوج، انقلاب فرهنگی و هتک حرمت نخبگان در چین توده ای. ممیزی میتواند مذهبی باشد. نمونه: سلطه کاتولیکها در قرون وسطا، فتوای مفتی ها در عربستان، طالبان در افغانستان. خاخامهای ارتودکس یهود در نحوه پوشاک، تغذیه، عدم تحصیل عالی زنان. عدم مجوز ارشاد به 50 هزار عنوان در 1392، آثار هدایت، شاملو، دولت آبادی.
با درآمد نفت دولت بنیه مالی کافی برای گسترش سانسور در 3 حیطه پندار، گفتار، کردار شهروندان دارد. در کشور های غرب سانسور در حیطه عفت عمومی و سیاست خارجی بنا به قانون که در مجلس نمایندگان ملت تصویب شده، اجرا می شود. البته گاهی موارد با سلیقه ی پیشامدرن بوروکرات حق شهروندی را اینجا و آنجا تضییع می کند. ولی خیلی زود بخاطر افشاگری رسانه های گروهی و نهادهای صنفی عقب نشینی می کند. همزمان شهروند حق بردن مورد تضییع حقوق خود را به دادگاه داشته؛ در دادگاه از مرحله بدوی ایالتی تا دیوان عالی کشور میرود که در نهایت از حقوق قانونی صیانت شود.
در رژیم ایده الوژیک جامعه به خودی و غیرخودی تقسیم می شود. حاکمیت متمرکز و صاحب بودجه ملی در برابر شهروند بی پناه، پراکنده، با منابع مالی ناچیز قرار دارد. شهروندی که نمی تواند بمصاف قدرت دولتی برود. تضیع حقوق در ذهن مردم انباشت می شود؛ تا در اعتراضات خیابانی تجلی کند. در دولت متمرکز ثروتمند ممیزی سلیقه ای، محلی، قروق گر می باشد؛ قانونی، کشوری، تعاملی نیست. ممیزی بازوی اجرایی خود را در کتب آموزشی، ادبیات، هنرها، دانشگاهها، خیابانها، نهادهای صدور اجازه نشر و پخش اِعمال می کند. گاهی پس از مجوز پخش به فروشگاههها یورش برده؛ نسخ کتاب، فیلم، ویدیدو را نابود می کنند.
قانون از نظر متن روشن است؛ اجرای موارد گوناگون آن در گذشته مکتوب اند. مجریان مسئولیت اجرایی هم دارند. تعدی کنندگان به حقوق مردم پیگرد جزایی دارند. رسانه ها اخبار نقض قانون را به مردم می رسانند. قانون بداهه سرایی نیست. قانون قراردادی است که نمایندگان مردم با شور به تدوین و تصویب آن همت می گذارند. این نیست که یک مامور عالیرتبه به زیر دستانش بگوید جوانان با پاچه کوتاه شلوار چند سانت بالای قوزک پا با خشونت جلب شوند؛ بدون پشتوانه قانونی مورد توهین، تهمت، تهدید قرار بگیرند. کجای قانون تصویب شده که چند سانت کوتاهی شلوار منجر به جلب شهروند، جرم تلقی می شود.
سانسور حذف یک کلمه در متن نیست؛ حذف ایده های خلاق و تنگی عرصه بر آفرینش هنری است. سانسور لگام گسیختگی، بی بندو باری، قلدری دولت است که قانون را دور می زند. سانسور اجرای قانون و معادله بازار فروش عقاید را بطور سلیقه ای، بیرویه، بطور محلی تعدیل می کند. سانسور تیغ قدرت لحظه ای بر خلاقیت نیست؛ بداهه گرایی فردی قادر است که آینده جامعه را سرگردان و بداهه گرا می کند. لذا آسیبهای آن بمراتب مهیبتر از تغییر کلمه است.
در دراز مدت بخشهایی از جامعه را بسوی فساد اخلاق و تباهی شخصیت می برد. سانسور اثرات مخرب بر جامعه در روال استدام خود دارد. تیغ ممیزی در بریدن کلمه در لحظه مرور سلیقه ممیزچی در حذف کلمه روی کاغذ در دست او نبوده؛ فروپاشی اخلاق و فرهنگ در جامعه را بدنبال دارد. کلمه کلید گشایش آزادی اجرای قانون است. کلمه سیاهی بر سفیدی کتاب نیست؛ صاعقه ای در فردای جامعه است. حذف کلمات تخریب فرهنگ و اخلاق جامعه است. خمیر کردن/ سوزندان کتاب نابودی خلاقیت ملی را در پی دارد. سانسوز سکوت انسان باوجدان بدست شیطان است.
سانسور واژه فرانسوی بمعنای تنبه/ توبیخ فرد یا تحکم به فرد بوسیله نهاد بااقتدار یا محدودیت/ حذف سخن است که عضو دولت بآن اعتراض دارد، آنرا حساس، زیانبخش، ناراحت کننده می یابد. علت سانسور میتواند اخلاقی، نظامی، سیاسی، مذهبی، اطلاعات محرمانه دولتی، چم خم صنعتی، تجاری، کارخانه باشد. سانسور سیاسی در کشورهای استبداد فردی/ حزبی فراگیر است؛ زیرا روزنامه نگاری مستقل از دولت وجود ندارد.
نشریه سامیزدات زیرزمینی بود؛ اخبار مبارزه در شوروی را محدود پخش میکرد. اکنون چین توده ای 30 هزار پلیس اینترنتی دارند. کدام حاکمیت، سانسور مانا بود؟ اختناق شوروی، پرونده سازی بضد شهروندان بلوک شرق، ساواک شاهنشاهی- همه ورچیده شدند. سانسوز بعثی، خونتای نظامی یونان، سانسور موسیقی، نقاشی، هنر بوسیله مذهب
این گذار مراحل زیر را دارد. اگر رشد یک نویسنده از سن بلوغ به بعد مداقه شود؛ دیده می شود که او در چرخه ادبی از 4 فاز عمده عبور می کند. 1- ادیب جوان از درون/ ذهن به بیرون/ عین می خزد. بروز استعداد و خلاقیت ارثی، مطالعه آثار گذشتگان، بحث با دوستان یا گاهی با معلمان، تولید دستنوشته ها در قدیم، تحریر ایمیل/ چت/ پرونده متنی از دهه 80ش ببعد. او در ضمیر خود پذیرش، امر، نهی، توبیخ، تشر، سانسور خفیف، تقیه را در برخورد با محیط خانوادگی، دوستی، مدرسه سبک سنگین می کند. برخی عواطف، احساسات، محرکات مانند تنهایی، حسادت، رقابت، پاداش، تقاص، غم، شهرت در ذهن او شکلگیری کرده؛ رفتار او را بکنترل می کشند.
2- اگر ادیب شخصیتی برونگرا داشته باشد به ترویج و تبلیغ اثر خود می پردازد. اگر نوگرا باشد محیط در برابر اثر او مقاومت، مذمت، شماتت پیشه می کند؛ اگر اثر مشق کار گذشتگان در صافی فرهنگ رایج باشد شاید با به به چهچه روبرو شود. علل اینکه فرد به پخش آثار ادبی خود در اجتماع می پردازد؛ خارج از حوصله جستار کنونی است.
ولی این عبور از ذهن/ پندار فردی به عین/ گفتار و رفتار اجتماعی علل خود را داشته؛ درگیریهایی با محیط صاحب اثر تولید کرده؛ پاداش/ تنبیه بدنبال داشته؛ راهکارهای خلاقانه برای تبلیغ و پذیرش اثر در محیط بسته بوسیله صاحب اثر می طلبد. ادیب محصول تولیدی خود را در جامعه باید آب کند، بفروشد. این ارایه محصول فردی در جامعه از خوانهای فرهنگی، رسومات تاریخی، منافع مالی، منزلت طلبی، سلیقه های مختلف باید بگذرد.
3- زمانی است که ادیب آثار انباشت شده خود را برای گرفتن جوایز دولتی یا محفلی بیرون از خانه خود میفرستد؛ آنرا به نشریات کاغذی/ مجازی ارسال می کند. با نشر آن، نظرات دیگران در باره اثرش ارایه می شوند. او در تقابل با ثقل فکری خانواده خود قرار می گیرد. خوانندگان در مورد زندگی ادبی یا حتی خصوصی ادیب جوان کنجکاو می شوند. آنها میخواهند اثر در دست را با معیارهای زندگی ادیب محک بزنند. تاثیر دیگران را در کارهای او ارزیابی کنند؛ ابداعات او را تجزیه و تحلیل کنند. او را یا به محفل خود با تعارفات بچسبانند یا با حسادت و زبان منفی از آن دفع کنند. ادیب از خود، اثرش دفاع می کند؛ توضیح می دهد.
در پروسه درگیری با اجتماع، سایر شبکه های مغزی ادیب روشن می شوند. این شبکه ها میتوانند منزلت طلبی، تمایز، هدف از نوشتن، حقیقت گویی، وجدان برای افشای ستم، ذوق برای بیان زیبایی طبیعت، لذت، پذیرش اجتماعی، حل مسایل برای پیشرفت، هدفمندی، برنامه ریزی باشند. در کله ادیب برای رسیدن به مقام اجتماعی، صدها مقوله دیگر در ناخودآگاه ادیب سربلند می کنند. گاهی نخاله هایی در مناصب قدرت پیدا می شوند؛ آنها تقاضاهای نامشروع از جوان ادیب یا هنرمند سینمایی را در لفافه یا رک مطرح می کنند. بویژه اگر دختر سر و شکل داری باشد با وعده مساعدت در آینده بقول صادق هدایت آب خود را تو کمر جوان خالی می کنند. بعد هم میروند سراغ بعدی.
4-ادیب با بلوغ اجتماعی، استقلال مالی از خانواده، چشیدن مزه شهرت/ مذمت اجتماعی، تخیلات راهبردی/ تاکتیک و راهکاری/ استراتژیک برای خود نقشه آینده ای را می کشد. او با درگیری با آپارات دولتی در کنترل اشاعه افکار در جامعه با گرفتن مجوز نشر، هزینه تولید و چاپخش کتاب، پاسخ به نقدهای در سطح استانی، پایتختی، ملی، جهانی روبرو می شود. خلاقیت او در برابر محافظه کاری و بقای شرایط موجود از طرف خودیهای حاکمیت و نخبگان فرهنگی در کنترل شریانهای ادبی کشور قرار می گیرد. خاطرات فرد، مشاهدات تناقضات در محیط، حقیقت جویی، روشنگری، عدالت، سدها مقوله دیگر در شخصیت ادیب جمع و تفریق می شوند تا پاسخی مطابق معیارهای اخلاقی و وضع مالی ش بدست آیند.
کنفرانسها، سفر بخارج، شرکت در هئیت ژوری ادبی، دفاع از برخی هنجارهای اخلاقی، صنفی، قشری، طبقاتی مسایلی می شوند که رفتار ادیب را تنظیم می کنند؛ پندارهای او را کانالیزه می کنند. در این بازه زمانی در حیات ادبی ادیب گاهی به مهاجرت از موطن خود مجبور می شود. مهاجرت می تواند داخلی یا حتی خط عوض کردن به مشغله دیگری یا بخارج باشد که مسایل جدیدتری از جمله زبان کشور مقصد برای ادیب مطرح می شود. در کنار زندگی ادبی حیات خانوادگی، کش و قوسها با اولیا، همسر، فرزندان، دوستان، دشمنان، منقدان، نهادهای ادبی، حقوقی، انتفاعی برای او پدیدار می شوند. ادیب مانند قواصی در اقیانوس واقعیات محیط و تخیلات فردی باید زمانبندی زیرآبی را با روآبی برای خود تنظیم کند.
در دوایر ممیزی، تضادی وجود دارد: در حل المسایل آخوندها واژه های تناسلی بعربی نه طبی لاتین پشت سرهم ردیف می شوند؛ واریاسیونهای آن با حیوانات اهلی، محارم، تصادفی، عمدی، در بهشت استفتاء می شوند. ممیزی خم به ابرو نمی آورد. ولی اگر یک کلمه، مفهوم، اصطلاح مربوط به پایین تنه یا حتی بالا تنه مربوط به عشق در آثار زنان بیاید؛ تیغ سانسور آنرا بکل حذف کرده، یا مترادفی خنثی بجای آن گذاشته میشود، یا جانشینی بیربط بکار باید برده شود.
البته منظور از سانسور یک فرد اجیر دولتی است که با حقوق مشتق از درآمد ملی نفت حق شهروند را تضییع می کند. هنوز لیست واژه های خط قرمزدار را دولت بیرون نداده تا خود نویسنده اثرش را سانسور کند. البته حکمت این عدم وجود لیست کلمات ضاله این است که نویسنده خودسانسوری کند؛ تا اثر ادبی از 2 صافی سانسور فرد و دولت عبور کند. سانسور واژه های جنسی، ضاله، سیاسی را در کتاب حذف می کند. شگفتی در این است که واقعیت در باره عمل لقاح در جانواران، انسان، حتی در گیاهان در تمام جهان وجود دارد. ولی بیان این عمل حرام/ تابو است. این عکس وردخوانی است که بیان برای تغییر واقعیت مد نظر است.
دنبال کلمات ضاله گشتن در اثر ادبی، پروسه تولید کتاب را طولانی، پرهزینه، نامطمئن می کند. تعلل منتجه، شوق نویسنده جوان را تقلیل میدهد. نمونه دور زدن سانسور: پیرزاد در داستان عادت می کنیم، برای خواننده غیر مستقیم بوسه بین آرزو و سهراب را تصویر می کند. آرزو از سهراب می پرسد مزه خمیر دندان را دوست داری یا روژ لب را؟ پاسخ سهراب: “هر سه را.” این معنی بوسه برلب آرزو و 2 دیگر را می رساند. اینگونه تیغ سانسور دور زده می شود؛ ولی انرژی نویسنده برای ابداع شگرد و خواننده برای رمزگشایی هدر می رود. نکته دیگر اینکه سبک نویسش را غیرمستقیم و غامض می کند.
البته این نوع سانسور سلیقه ای بوده؛ معیار مشخص مانند غرب ندارد. نمونه: در آمریکا اسم آلتهای ورودی/ خروجی تناسلی و چند فعل مربوطه در رسانه ها و کتب پرتیراژ خط قرمزند – همین. ولی در ایران موی زن، دست و پا، دست دادن جهانی زن و مرد، ابراز تمایل طبیعی جنسی، نزدیکی با مرد حتی با لباس هم جزو منکرات اند. سانسور خانواده هم قوز بالا قوز است؛ زیرا زن نباید از احساسات، جذبه، تجارب خودش تو داستان بنویسد. شاید تاثیر این حجب فرهنگی بر گزینه راوی در داستان دیده می شود. زنان بناچار راوی کل، سوم شخص بکار می برند؛ تا روایت خصوصی نشود.
سدها مقوله دیگر مانند همخانه بودن 2 شخصیت برادر و خواهر در فیلم، قوسهای اندام زن در پوشش رسمی، شنا در دریا، پوشاک ورزشی متعارف در جهان امروزی- سانسور و منع می شوند. چگونه است که پوشاک زنان را باید گروه پیرمردان بهزینه دولت، بدون مشارکت نسوان، با تعبیر سنت هزار سال پیش تعیین کنند؟ نور خورشید برای پوست برای ساختن ویتامین د برای مصونیت بصد امراض قلب در بدن مفید است. نیاز پوست زنان به نور خورشید با صحت مادران برای تولید نوزاد- اکثریت جامعه را تشکیل می دهند.
بررسی آسیبهای اجتماعی این امر و نهی های ناهماهنگ با جهان مدرن، نیاز به جستاری دیگر دارد. این فشارها جامعه را در حال انفجار قرار داده. تاجاییکه ابراز محبت بین 2 طرف مجذوب ممنوع است. دست دادن، بوسیدن پیشانی، دست در دست گذاشتن زن و مرد جزو منکرات اند. شگفتی در این است که این رفتار بین 2 همجنس آزاد است! در یک میهمانی مدعوین مرد هم دیگر میبوسند؛ ولی زنها را نمیتوان بوسید. در میهمانی/پارتی در غرب برعکس است: مرد و زن همدیگر را می بوسند؛ مردها بهم دست میدهند.
وقتی شهرنو را در 1358خراب کردند؛ مدتی گیجی جنسی در تهران زیر مهمیز کمیته ها حاکم شد. ولی پس از جنگ 8 ساله، تن فروشی خیابانی، تاخت زدن زنا/ “خوابیدن” با فرد قدرتمند برای حل مشکل اجتماعی طرف نیازمند که گاهی به تجاوز بعنف هم میرسد بدون جزای قضایی رایج شد. مستندهای تصویری این تجاوزات در یوتیوب وجود دارند. نمونه: استاد و دانشجوی دختر زنجان، آخوند و خواهر مقنعه ای جوان در کرج، تجاوز جنسی به جوانان در زندانهای مشهد، کهریزک، اوین. علامه زاده فیلمساز مترقی چند نمونه از این موارد را در یوتیوب گذاشته.
دولتمردان غالبن وجدان متوسط هم ندارند که بحال جوانی دربند، زیر شکنجه تنش لت و پار شده، ترحم کنند. مرتکبین جرم تجاوز مشمول رحمت دولتی می شوند. ولی شاهدان و متهمان در پنجه غضب دولت قرار می گیرند. البته این سنت 100 سال است که در فلات جریان دارد؛ از آمپول هوا به دکتر ارانی، سردار اسعد و برادرش، فر خی یزدی تا خود آپولوی ساواک آریامهری، تا اسیدپاشی بر صورت زنان، سنگسار، تجاوز جنسی بعد سوزاندن مقتول برای پاکسازی صحنه جنایت در 30 سال گذشته ادامه دارد.
البته در غرب هم درصد ناچیزی افراد مریض روحی وجود دارند که در لباس پلیس، مذهبی، معمولی شهروندی را دسته جمعی شکنجه کرده، باو تجاوز جنسی کرده، او را بقتل میرسانند. معمولن اگر مورد آفتابی شود، کلانتری پس از دوره طولانی دادگاهی بهزینه مردم یا بیمه شغلی به وکیل متهم میدهد. در آمریکا 95% جنایات توسط 5% جمعیت اتفاق می افتد.
نمونه ها: کتک زدن شبانه رادنی کینگ سیاه در لوس آنجلس بتوسط 4 پلیس سفید در بهار 1991 که در کلیپ شهروندی هوشیار ضبط؛ سپس در رسانه ها بطور وسیع پخش شد. این حادثه منجر به تظاهرات خشن سیاهان و قتل 50 نفر بتوسط گارد ضد شورش شد. تجاوز با دسته جارو به یک مرد جوان سیاهپوست مهاجر در مستراح کلانتری نیویورک در زمان جولیانی در 1999 بوسیله 3 پلیس شهری. تجاوز با باتوم به یک مرد جوان سیاهپوست مهاجر در کلانتری نیویورک در 2008 بوسیله 3 پلیس شهری.
موارد جنایت یا بخاطر اختلالات شخصیتی با رانش های دگرآزاری/ سادیستی یا نفرت ایده الوژیک از غیرخودی- معمولن اقلیتها- یا نفع طلبی بیوجدان در محیط شهری یا روستایی روزانه ماشین خبری را پر از مطالب جنایی، قضایی، داستانی می کنند. هرچه در زمان عقبتر رفته شود نمونه های تجاوز و قتل به اقلیتهای نژادی، جنسی، دگرباشان، مهاجران، مذهبی- فراوانتر اند. نقش افشاگرانه رسانه ها و پیگیری ان جی اوها، سپس وضع قوانین و اجرای آن، در تقلیل این گونه جرایم بسیار موثر اند.
سانسور لطمه به گسترش داستان / فیلمنامه می زند. وقتی زوج عاشق به در اتاق خواب می رسند؛ سکوت، تاریکی، تقیه حاکم می شود. در ادبیات رایج فلات سیر داستان توقف می کند. در ادبیات مدرن باز شدن در اتاق منجر به ظهور عواطف زوج در بیان تجربه باه- جامعه را تلطیف، آگاه، غیرخشن، باتجربه می کند. زیرا زوجهای خواننده/ بیننده اثر مدرن نمونه های گفتاری، کرداری برای احترام متقابل و ارضای خواستهای خصوصی دریافت کرده؛ بهنگام قرار گرفتن در شرایط همخوابگی با طرف آگاهی بیشتری نسبت به خود و طرف دارند.
لذا تصویر اجتماعی روال لقاح/ باه روابط زن و مرد را تلطیف و 2سویه می کند. این دریافت، درونسازی، درونبری ابژه کتابی/ فیلمی به ذهن فرد، در خانواده و اجتماع احترام متقابل را پدید می آورد. اصولن نقش زنان در تلطیف جامعه ی مدرن اولویت خاصی دارد. سکوت در تصویر کردن این نقش، آسیبهای اجتماعی در پرورش کودکان تولید می کند. در بازه کوتاهی منجر به بلبشوی جنسی شده؛ در این بازه زمانی حقوق زنان، جوانان، کودکان از طرف صاحبان زور و زر اینجا و آنجا پایمال می شوند. این بلبشوی جنسی در فیلمهای ایتالیایی پس از ج ج 2 بروشنی تصویر شده.
پاره کردن/ گسلیدن بخشی از زندگی سالم مربوط به باه و جذبه جنسی در زنجیره پیوسته حیات و تصویر آن در هنر، اجتماع را به تاریکی کشانده؛ بداهه گری، خشونت، ندانمکاری ترویج می شود. نتیجه این که حیات فلات بطور وحشتناکی از لطافت عشق دور شده؛ بحمله چند دقیقه ای تخلیه جنسی تعمیم پیدا کرده؛ این نه تنها آسیب اجتماعی روزمره است بلکه آینده ملی را هم تهدید می کند. نمونه های شعر عشقی اخوان، مشیری یا تغزلی شاملو، فروغ در دهه 40ش؛ به خلاء تا تخدیر غیرواقعی در باره عشق در ادبیات کنونی منجر شده.
بدتر رابطه 2 طرف در عشق را به تفریح و انزال یک طرفه در جامعه تقلیل داده. وقتی در تمام رسانه ها، هنرها، ادبیات مظاهر عشق مدام مذموم شوند؛ نتیجه یک اردوی حشری انسان پدید می آید. هدف این اردو تفریح جنسی، تجاوز بعنف، آتو گرفتن برای تهدید یا سوء استفاده از ضعیفان، توهین به طرف ضعیفتر است. ضعیفان دستشان هم بجایی/ قانونی بند نیست. ترویج دروغ، کلاشی، کلک، تابلو کردن، گاف گیری، زبان متلکی خشن، توهین، کتک نتیجه می شوند. افراد تحت رانش های جنسی مریض آنی، فروپاشی مفاهیم اخلاقی سنتی مانند مروت، انصاف، کمک، عدالت فردی قرار می گیرند.
در این جا هنر در تصویر آسیبهای اجتماعی در مرحله گذار در جامعه منظور است نه تاثیر این فیلمها بر احاد جامعه. ویتوریو دسیکا طنز را چاشنی این بی بندو باری می کرد. این شگرد فیلم را موثرتر برای تغییر جامعه با معیار تساوی حقوق همه شهروندان از نظر جنسی، مذهبی، سنی، قومی، نژادی می کرد. ادبیات زنان بطور غریزی یا آگاهانه پنجره ای را در مشعر جامعه بسوی وضع، نیازها، عقده ها، انتظارات، امیال زنان باز می کند. این تعامل، مدارا، شکیبایی کمک ارزنده ای به گذار از نخالگی حیات قبیله ای به مراعات حقوق همه – زن، مرد، کودک، پیر، جانور- می کند.
این تجربه تاریخی مکتوب در غرب است که حضور زنان در اجتماع، جامعه مدرن را تلطیف کرد. حضور آنان مسایل نوینی چون محیط زیستی، پرورش سالم کودکان، مراقبت پیران/ بیماران، امنیت محیط کار، زیبایی شهرها/ پارکها را در جامعه مطرح کرد. زنان به تعامل منطقه ای/ جهانی دامن زدند. آستانه سده 21م را میتوان با نژادپرستی/ جنگ افروزی نوع فاشیزم مذکر آلمان، آپارتاید آفریقای جنوبی، اشغال فلسطین، بمباران با عنصر پرتغالی/ سم شیمیایی در هندوچین دهه 60 م تحت کنترل دولتمردان مذکر، نسل کشی قومی در یوگسلاوی سابق مقایسه کرد. این لگام گسیختگی فرهنگ قبیله ای مذکر- مرکز در آفریقا غوغای خونین رنجآوری بپا کرده.
در فلات بنا به سنن کهن، روال تصویر مرحله گذار جامعه بداهه گرا، درست برعکس تجربه غرب خردگرا، است. هنرمندان تصویرساز، زندگی گذاری امروز را با مقایسه با استاندارد کشورهای غربی، با هوش و خرد خود در می یابند. البته زندگی عالیتر در کشورهای اسکاندیناوی، سوسیال دمکرات اروپای غربی، برخی کشورهای دیگر مانند کانادا و زلاند نو را هم رسانه های جهانی تصویر می کنند. این تصاویر خبری، هنری، ادبی در دسترس فرهیختگان شرقی قرار می گیرد. آنها را با جامعه بومی خود که پر از نارساییهاست، محک می زنند. وجدان، شجاعت، استعداد هنری، خلاقیت آنها را بسوی تصویر نارسایهای اجتماع بومی، انتقادها، چالشها، گاهی راهکارها و پندها می کشاند.
در خاور میانه بخاطر نوجوانی علوم انسانی، هنوز عالمان این علوم ظهور نکرده اند. بیشینه چند استاد ارزنده مانند آرین پور، براهنی، شمیسا پیدا شده اند. در این منطقه، البته در علوم دقیقه و طبیعی فیزیک، طب، داروسازی، هوایی هم، پرورش دانشمندان تراز اول بسیار ضعیف است. هوا آنقدر پس است که از نظر تخصصی، شاعران پیر بازنشسته، حرافان حرفه ای نظریه پردازان سیاسی شده اند.
آنها دیپلمه بوده، تحصیلات رسمی در حقوق سیاسی، بین المللی، قضایی، تاریخ، اقتصاد، جامعه شناسی ندارند؛ در ژورنالیسم درسی نخوانده اند؛ تجربه سیاسی در احزاب ندارند. صرفن با دیدن تناقضات کلامی، بیان روضه خوانی، عواطف، منافع فردی، محرکات، مکاشفات گاهی دربرابر دستمزد از صاحبان ثروت گاهی هم بخاطر رانش های آنی روحی در پایگاههای فرهنگی، سیاسی، منبرها، پودیمهای اجتماعی عرض اندام میکنند. این گونه مزدبگیران سیاست را تفریحی کرده؛ بسیاق محافظه کاران راست مشهور در آمریکا مانند راش لیمبا، شان هنتی کار می کنند.
نقد این شخصیتها و آثارشان جستار دیگری می طلبد. سبک نگارش آنها عوامانه، همراه با سفسطه غریزی، مغالطه ناآگاهانه می باشد. آنها بخاطر نبود دانش مدرن، فحاشی به دیگران، نقل قول از آتوریته های تاریخی بیربط با فراز دربرگیرنده نگینه کلامی بزرگان پیشه کرده اند. برای آنها حرافی تا مرحله عوامفریبی، قشرق، قرق رسانه ها، خط و نشان کشیدن، پته رقیبان رو آب انداختن، مچگیری خارج از موضوع، ترور شخصیتی رسیده است.
بخاطر عدم آشنایی با اصول علمی، ممارست در پژوهشهای علمی، عدم حضور در مجامع جهانی، عدم تجربه تخصصی به روضه خوانی می پردازند. جملات آنها یک مفصل/ پاراگراف طولانی، بی سرو ته بوده؛ با تعاریف من در آوردی، صغرا کبرای نامربوط به استنتاج یا استقراء برای شانتاژ رقیبان سخن پراکنی می کنند. روشن است که این نظریه پردازان مادرزاد غیرتخصصی چون قطب مغناطیسی در جامعه افراد نظیر خود را جذب کرده، تا مقالات آنها را برای مردم ایمیل کرده، بازتولید/ نشخوار کنند.
ولی در علوم انسانی در خاور میانه، هنرمندان و نویسندگان متحدین یا حتی پیشقراولان دانشمندان علوم اجتماعی – که هنوز پیدایشان نیست- میباشند. این استعدادهای حساس، بیانگر، تیزبین، هنرور- نارسایهای جامعه گذاری را حس کرده. آنها را به داستان یا فیلم ترابری کرده؛ تا استادان، دانشجویان، کارمندان، کارگران با خواندن /دیدن این آثار به فکر فرو رفته؛ راهکارهای نوین بیآبند.
هنوز بنیه تخصصی، مالی، مستقل، تاریخچه ای علم مدرن در خاور میانه ضعیف است. لذا نمی تواند آفرینندگان تراز نوین تولید کند. پس این آثار هنری به گفتمان مسایل اجتماعی کمک موثری می کنند. بدبختانه سنت کهن و منابع مالی ملت که دست دولتمردان است در مبارزه با این هنرمندان نستوه بسیج می شود. البته در جامعه سرمایه داری غربی حمایت از “هنرمند گرسنه” بلسان کافکا، یک یوتوپیای ایده آلی است؛ ولی کمینه چوب لای چرخ پخش آثار هنرمند نمی گذارد.
ولی در فلات، دولت بجای حمایت از هنرمندان، به آنها مجوز نشر نمی دهد؛ پروانه پخش صادر نمی کند؛ پاسپورت هنرمند را در فرودگاه مصادره میکند. نمونه: در آمریکا پروانه اجازه برای اثر هنری وجود ندارد؛ بخاطر حقوق مالی اثر هنری به ثبت میرسد تا پروانه نشر بگیرد. در خاور میانه برای هر خلاقیتی باید پروانه/ اجازه گرفت. این همان الگوی آقابالاسر/ مبصر است که در تمام شئون اجتماعی بویژه در امور خلاقیت هنری مزاحمت تولید میکند. البته این مزاحمت آقابالاسری از کشورهای چپی شوروی سابق، کوبا، کره، چین کمتر است؛ ولی بهرجهت در پویش تاریخ در فلات نقش کند کننده دارد.
منابع.14.02.22
http://www.persianpersia.com/artandculture/adetails.php?articleid=18526&parentid=1&catid=10 با این گره کور چه باید کرد؟ / نگاهی به تاریخ ممیزی در ایران.
اصل ۲۴ قانون اساسی هم کتب غیر قابل نشر را چنین تعریف کرد: الف ـ تبلیغ و ترویج الحاد و انکار مبانی دین.
ب ـ ترویج فحشا و فساد اخلاقی.
ج ـ برانگیختن جامعه به قیام علیه جمهوری اسلامی.
د ـ ترویج و تبلیغ مراسم گروههای محارب و غیرقانونی و فرق ضاله، همچنین دفاع از نظام سلطنتی و استبدادی و استکباری..