ما مردم افغانيم

ما مردم افغانيم، پسمانده ی دورانيم
ما جمله مريضانيم، ما سوته مسلمانيم
در كشتن و بربادى، در غارت و ويرانى
هم پيرو”بابا”ييم (!)، هم فاتح ميدانيم
تا ما ز خوديم راضى، گور پدر قاضى
هم محتسب و مفتى، هم اولچك و زندانيم
برباد و ذليليم ما، خورديم و خميريم ما
پيوسته در اين دنيا، افسانه ى دورانيم
رسواى دو گيتى گشت، اين نام و نشان ما
نه فهمى و نه دركى ، هيچ چيزى نميدانيم
از دانش و علم و فن دوريم به فرسخ ها
از سويه مپرس ما را، ما جاهل و نادانيم
بيچاره و بى باليم، بدبخت و بد اقباليم
بازهم ز پى تبعييض، همواره دلنگانيم
زبير واعظى