عمو سام و نقض تمام توافقنامههای بین المللی
جیمز پتراس/ آمادور نویدی
هیچ مثال تاریخی از یک قدرت امپریالیستی وجود ندارد که منافع خود را مطابق با یک توافقنامه کاغذی رعایت کند. امپریالیست تنها از توافقاتی پیروی میکند که هیچ چاره دیگری نداشته باشد … هدف استراتژیک خلع سلاح جهت تسهیل مداخله نظامی و سیاسیست که منجر به شکست و فراتر از آن، اشغال، تغییر رژیم (رژیم چنج)؛ تحمیل یک «رژیم دست نشانده» برای کمک به غارت منابع اقتصادی و تأمین پایگاههای نظامی، صف بندی بین المللی با امپریالیسم آمریکا و سکوی پرش نظامی برای فتح های بیشتر علیه همسایگان و دشمنان مستقل میشود … مذاکرات برای معماران امپریالیستی مانند آمریکا، انحرافات تاکتیکی جهت خلع سلاح کشورهای مستقل است تا آنها را تضعیف نموده و به آنها حمله کند… واشنگتن از «مذاکرات» و « پیشرفت تدریجی و مداوم صلح» به عنوان سلاحهای تاکتیکی جهت تقویت ساخت امپراتوری استفاده میکند، و با خلع سلاح و بسیج زدایی دشمنان، راه رسیدن به اهداف استراتژیک مانند تغییر رژیم را تسهیل مینماید. دانستن اینکه معماران امپراتوری دشمنانی بدقول هستند، به این معنا نیست که کشورها باید روند صلح و مذاکرات را رد کنند – زیرا که این بهانه ای به واشنگتن جهت سلاح تبلیغاتی ارائه میدهد… مذاکرات باید به امتیازات متقابل منجر شود – نه یکطرفه، بویژه برنامه های کاهش سلاحهای غیرمتقابل. مذاکرات هرگز نباید باعث ارتش زدایی و بسیج زدایی نیروهای دفاعی خود شود که آسیب پذیری افزایش یابد و به حملات ناگهانی اجازه دهد. مذاکرات باید توانایی خود را جهت تحمیل یک هزینه سنگین برای تجاوزات امپریالیستی و بویژه برگشت ناگهانی توافقات نظامی و اقتصادی حفظ کند. نقض کننده امپریالیستی زمانیکه هزینه های انسانی و ملی و بدنامی سیاسی بسیار زیاد باشد، مردد به حمله کردن میشود. مخالفان امپریالیستی نباید منزوی باقی بمانند. آنها باید متحدان نظامی تأمین کنند… ایران موافقت کرد که توان هسته ای خود را از بین ببرد، اما سیستم پیشرفته دفاع موشکی بالیستیک و بین قاره ای خود را حفظ نمود که میتواند با تلافی حملات نظامی اسرائیل یا آمریکا را غافلگیر سازد… جهت لغو تحریمات اقتصادی میتوان معامله بمثل کرد، اما نه با به خطر انداختن دفاعیات نظامی استراتژٰیک. اصول اساسی دفاع استراتژیک معامله بمثل است، اما انعطاف پذیری اقتصادی تاکتیکی است. ایده راهنما اینستکه متحد همیشگی وجود ندارد، تنها منافع همیشگی وجود دارد. اعتماد گمراه کننده به «ارزش های» بزرگ امپریالیستی و نه تشخیص واقعی منافع امپریالیستی میتواند برای رهبران مستقل مصیبت بار و برای مردم مخرب باشد، همانطور که موارد عراق، لیبی و فلسطین و تقریباً مورد مرگبار سوریه روشن ساخت. تازه ترین نمونه اخیر مورد ایران است: آمریکا یک توافقنامه صلح را در سال ۲۰۱۶ امضاء نمود و در سال ۲۰۱۷ آنرا زیر پا گذاشت.
عمو سام و نقض تمام توافقنامههای بین المللی
نوشته: جیمز پتراس
برگردان: آمادور نویدی
مسیر امپریالیستی برای فتح: توافقنامههای صلح و خلع سلاح
مقدمه:
در سالهای اخیر، استراتژی امپریالیستی آمریکا بدنبال کاهش هزینه شکست و سرنگونی کشورهای مستقل بوده است.
ابزارها و روشها نسبتاً سرراست هستند. کمپین های تبلیغاتی در سراسر جهان که دشمن را اهریمن جلوه دهد؛ شامل به خدمت گرفتن و همکاری اتحادیه اروپا و متحدان منطقه ای (انگلیس، فرانسه، عربستان سعودی و اسرائیل)؛ استخدام، قرارداد بستن، آموزش و مسلح کردن مزدوران محلی و خارجی به عنوان « شورشی»، یا « دمکرات»؛ تحریمات اقتصادی جهت تحریک تنشهای اجتماعی داخلی و بی ثباتی سیاسی دولت هدف قرارگرفته؛ پیشنهادات جهت مذاکره برای حل و فصل؛ مذاکراتی که نیازمند دادن امتیازات متقابل نیستند و اینکه تغییرات در سلاحهای استراتژیک در برابر وعده پایان دادن به تحریمات، برسمیت شناختن دیپلماتیک و همزیستی مسالمت آمیزست.
هدف استراتژیک خلع سلاح جهت تسهیل مداخله نظامی و سیاسیست که منجر به شکست و فراتر از آن، اشغال، تغییر رژیم (رژیم چنج) ؛ تحمیل یک «رژیم دست نشانده» برای کمک به غارت منابع اقتصادی و تأمین پایگاههای نظامی، صف بندی بین المللی با امپریالیسم آمریکا و سکوی پرش نظامی برای فتح های بیشتر علیه همسایگان و دشمنان مستقل میشود.
ما این مدل را با نمونه های اخیر و کنونی معماران تاکتیک و استراتژی امپراتوری آمریکا در مناطق مختلف، بویژه با تمرکز بر شمال آفریقا (لیبی)، خاورمیانه (عراق، فلسطین، سوریه و ایران)، آسیا (کره شمالی)، آمریکای لاتین (فارک در کلمبیا) بکار میگیریم.
مورد ۱: لیبی
پس از چندین دهه از تلاشهای ناموفق جهت سرنگونی دولت محبوب معمر قذافی لیبی از طریق تروریستهای مسلح قبایل محلی و سلطنتطلب، و تحریمات اقتصادی بین المللی، آمریکا سیاست مذاکره و سازش را پیشنهاد کرد.
آمریکا راه مذاکره را با لیبی باز کرد تا با ارائه برسمیت شناختن دیپلماتیک و پذیرش در «جامعه بین المللی» در عوض خلع سلاح قذافی و رها کردن سلاحهای استراتژیک لیبی، از جمله موشکهای بالستیک دور بُرد و دیگر موانع مؤثر به تحریمات پایان دهد. آمریکا پایگاههای نظامی خود را کاهش نداد، اما هوشیارانه، تریپولی را هدف گرفت.
قذافی توافقنامه ای را با رژیم جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۳ امضاء کرد. توافقات نفتی عمده و قراردادهای دیپلوماتیک بین آمریکا و لیبی به امضاء رسید. حتی در حالیکه کمک نظامی آمریکا جهت مسلح کردن دست نشاندگان آمریکا ادامه داشت، مشاور امنیتی آمریکا، کوندولیزا رایس به عنوان نشانه صلح و دوستی با رئیس جمهور قذافی دیدار نمود.
در فوریه ۲۰۱۱، آمریکا برهبری رئیس جمهور اوباما و وزیر امور خارجه هیلاری کلینتون با متحدان اتحادیه اروپایی (فرانسه، انگلیس …) – زیرساخت ها، بنادر، مراکز حمل و نقل، تأسیسات نفتی، بیمارستانها و مدارس لیبی را بمباران کردند… آمریکا و اتحادیه اروپا از تروریستها حمایت کردند تا کنترل شهرهای بزرگ را بدست بگیرند، رئیس جمهور قذافی را دستگیر، شکنجه و به قتل رساندند. بیش از ۲ میلیون کارگر مهاجر مجبور به فرار به اروپا و خاورمیانه شدند، و یا به آفریقای مرکزی برگشتند.
مورد ۲: عراق
عراق تحت صدام حسین، سلاح و حمایت از واشنگتن دریافت نمود تا به ایران حمله و تجاوز نماید. این توافق بالفعل، رهبر عراق را تشویق نمود تا تصور کند که همدستی بین عراق ملی گرا و واشنگتن امپریالیست منعکس کننده یک دستور کار مشترک است، و متعاقباً بغداد باور کند که حمایت ضمنی آمریکا در مناقشات منطقه ای با کویت را دارد. اما وقتیکه صدام به کویت حمله برد، آمریکا عراق را بمباران کرد، تخریب نمود، حمله، اشغال و آنرا تقسیم کرد.
آمریکا از تسخیر منطقه شمال عراق توسط کُردها حمایت نمود و منطقه پرواز ممنوع را اعمال کرد. متعاقباً، رئیس جمهور بیل کلینتون در چندین حمله بمباران عراق درگیر شد که نتوانست صدام حسین را برکنار کند.
تحت ریاست رئیس جمهور جورج دبیلیو بوش، آمریکا جنگی تمام عیار براه انداخت، به عراق حمله برد، آنجا را اشغال نمود، چندصدهزار شهروند عراقی را کشت و میلیونها عراقی را رنجور کرد. آمریکا دولت سکولار مدرن را منحل کرد و جنگهای مذهبی و قومی را بین شیعه و سنی تحریک نمود.
تلاش عراق جهت همکاری با واشنگتن در سالهای ۱۹۸۰علیه همسایه ملی گرای خود ایران، منجر به حمله، نابودی کشور، کشتن رهبران سکولار از جمله صدام حسین شد، و عراق به یک دولت دست نشانده امپراتوری تبدیل گشت.
مورد ۳: سوریه
بشار اسد رئیس جمهور سوریه، برخلاف قذافی و صدام حسین، درجه ای از استقلال را از بینش واشنگتن حفظ نمود، حتی درحالیکه او آماده کمک به تهاجم آمریکا به لبنان و حمایت خود برای اقلیت مسیحی و اپوزسیون طرفدار غرب بود.
در سال ۲۰۱۱، آمریکا سکوت ضمنی خود را شکست و به دست نشاندگان اسلامی داخلی خود، سلاح و کمک مالی حهت یک قیام ارائه داد تا کنترل اغلب مناطق روستایی و شهرهای بزرگ، ازجمله نیمی از دمشق را بدست گیرند. خوشبختانه، اسد از روسیه، ایران و جنگجویان حزب الله لبنان کمک گرفت. در طول تقریباً هفت سال، علیرغم حمایت گسترده نظامی، مالی و لجستیکی از آمریکا، اتحادیه اروپا، اسرائیل، عربستان سعودی و ترکیه، تروریستهای حمایت شده توسط آمریکا و اتحادیه اروپا شکست خوردند و مجبور به عقبنشینی گشتند.
سوریه زنده ماند و دوباره کنترل اغلب کشور را بدست گرفته است، درصورتیکه لیبی و عراق شکست خوردند، زیرا که سوریه قادر شد با متحدان استراتژیک خود یک اتحاد مسلحانه تأمین نماید که موفق به خنثی کردن شورشیان داخلی گشت.
مورد ۴: فارک (نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا)
فارک در اوایل سالهای ۱۹۶۰ به عنوان یک ارتش بزرگ دهقانی شکل گرفت، که تا سال ۲۰۰۱ به حدود ۳۰هزار جنگجو و میلیونها حامی، اغلب در روستاها افزایش یافت. در واقع یک سیستم دوگانه از قدرت در خارج از شهرهای بزرگ غالب بود.
فارک چندین بار تلاش کرد که جهت توافق صلح با الیگارشهای کلمبیایی رژیم مذاکره کند. در اواخر سالهای ۱۹۷۰، یک توافقنامه موقت منجر به آن شد که بخشهایی از فارک سلاحهای خود را زمین بگارند، و یک حزب انتخاباتی، اتحاد میهنی تشکیل دهند، که در انتخابات شرکت کنند. پس از شرکت در چند انتخابات، الیگارشها توافقنامه را بطور ناگهانی زیرپا گذاشتند، کمپین ترور را بکار گرفتند، و ۵۰۰۰ فعال حزبی و چندین نامزد ریاست جمهوری و کنگره و مقامات منتخب را ترور کردند. فارک به مبارز مسلحانه بازگشت.
در طول مذاکرات بعدی، بین سالهای ۱۹۸۰-۸۱، رژیم الیگارشی مذاکرات را قطع کرد و به محل نشست فارک حمله برد تا نمایندگان فارک را ترور نماید، که آنها موفق به فرار شدند. علیرغم شکستهای مکرر، در سال ۲۰۱۶، فارک توافق کرد که با رژیم کلمبیایی رئیس جمهور خوان مانوئل سانتوس، وزیر دفاع سابق که نیروی پیشتاز در طی کمپین تخریب روستاها و محلات کثیف و پرجمعیت شهری بین سالهای ۲۰۰۱-۲۰۱۰ بود، وارد «مذاکرات صلح» شود. بااینحال، تغییرات عمده سیاسی در درون فارک شکل گرفت. در طول دهه گذشته، رهبران تاریخی فارک کشته شده، مردند و یا با همکارهای جدیدی جایگزین گشتند، و فاقد تجربه و تعهد لازم جهت تضمین توافقات بودند تا صلح را با عدالت به پیش ببرند، اما سلاحهای خودشان را حفظ کنند، چنانچه که رژیم غیرقابل اعتماد الیگارشی که بارها در مذاکرات عمداً خرابکاری کرده، به اصطلاح در «توافق صلح» دبه درنیاورد و عقبنشینی کند.
فارک در تعقیب کورکورانه برای صلح، توافق کرد تا ارتش انقلابی را خلع سلاح کند و بحالت صلح درآورد؛ جهت تأمین کنترل اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، از جمله اصلاحات ارضی شکست خورد؛ امنیت را به نیروهای نظامی رژیم سپرد که به مالکان، و هفت پایگاه نظامی آمریکا و جوخه های مرگ مواد مخدر وصل اند.
«توافق صلح» فارک را نابود کرد. وقتیکه خلع سلاح شد، رژیم توافق صلح را نادیده گرفت: ده ها نفر از جنگجویان فارک ترور و یا مجبور به فرار شدند؛ الیگارشها کنترل کامل زمین را از دهقانان محروم گرفتند، منابع طبیعی، بودجه عمومی و انتخابات کنترل شده نخبگان را بدست گرفتند؛ رهبران و فعالین فارک زندانی شدند و در معرض تهدید به مرگ و رگبار دائم تبلیغات خشونت آمیز رسانه های عمومی و خصوصی شدند.
توافق صلح مصیبت بار فارک منجر به انشعاب داخلی، تجزیه و انزوا گشت. در پایان سال ۲۰۱۷، فارک متلاشی شد: هر جناحی به راه خود رفت. برخی به گروهای کوچک چریکی پیوستند؛ دیگران مبارزه را ترک کردند و بدنبال شغل گشتند؛ برخی ها هم شانس همکاری با رژیم را یافتند یا کشاورز کشت کوکا شدند.
الیگارشی و آمریکا از طریق مذاکرات، تسلیم و شکست فارک را تأمین نمودند که در طول چهار دهه جنگ نظامی نتوانست آنرا بانجام برساند.
مورد ۵: ایران: توافق هسته ای
در سال ۲۰۱۶، ایران توافقنامه صلح را با هفت امضاء کننده: آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، چین، روسیه و اتحادیه اروپا، امضاء نمود. این توافقنامه قید کرده بود که ایران تولید اورانیم غنی شده خود را که استفاده دوجانبه – نظامی و غیرنظامی دارد، محدود میکند – و آنچه را که ذخیره دارد به خارج از کشور میفرستند. ایران به بازرسان غربی اجازه بازرسی از تأسیسات هسته ای را داد – که تهران همکاری کامل نموده است.
درعوض، آمریکا و همدستان موافقت کردند که به تحریمات اقتصادی پایان دهند، دارایی های ایرانیان را آزاد کنند و به محدودیتهای تجاری، بانکی و سرمایه گذاری پایان دهند.
ایرانیان توافقنامه را بطور کامل رعایت کردند. آزمایشگاههای تولید غنی سازی اورانیم را متوقف کردند و موجودی باقیمانده را به خارج فرستادند. دسترسی کامل از تأسیسات هسته ای ایران جهت بازرسی ها ارائه شد.
درمقابل، رژیم اوباما بطور کامل همکاری نکرد. برخی از تحریمها برداشته شدند، اما بقیه تحریمها سنگین تر شدند– در نقض صریح توافقنامه، عمیقاً دسترسی ایران را به بازارهای مالی محدود کرد. با اینحال، ایران همچنان به سهم خود توافقنامه را حفظ نمود.
با انتخاب دونالد ترامپ، آمریکا توافقنامه را تکذیب نمود («این بدترین معامله تابحال است») و مطابق با دستور کار نظامی نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، خواهان بازگرداندن کامل تحریمات، ازبین بردن تمام دفاعیات نظامی ایران و تسلیم به دیکته های آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی در خاورمیانه میباشد.
به عبارت دیگر، رئیس جمهور ترامپ در مخالفت با همه کشورهای بزرگ در اروپا و آسیا، بنفع خواسته های اسرائیل جهت انزوا، خلع سلاح و حمله به ایران و تحمیل یک رژیم دست نشانده به تهران، توافقنامه را زیرپا گذاشت.
امانوئل مکرون، نخست وزیر فرانسه، که به دنبال «اصلاح » (اینچنین) توافقنامه برای درنظرگرفتن برخی از خواسته های ترامپ و تأمین امتیازات نظامی جدید از ایران است، ازجمله خواسته است که ایران:
(۱) – متحدان خود در منطقه (سوریه، عراق، یمن، فلسطین، حزب الله لبنان، و جنبشهای توده ای اسلامی) را رها کند؛
(۲)- سیستم پیشرفته دفاع موشکی بالیستیک و بین قاره ای خود را نابود سازد؛
(۳)- نظارت و بازرسی آمریکا (اسرائیل) را بر تمام پایگاههای نظامی و مراکز علمی خود بپذیرد.
موضع نخست وزیر فرانسه «نجات» شکل «توافقنامه» با… نابودی مفهوم آنست. او در اهداف ترامپ شریک است، اما گام به گام بدنبال دسترسی به آن بر مبنای «اصلاح» توافقنامه موجودست. ترامپ رویکرد اسرائیلی را انتخاب کرد؛ پیشاپیش در انکار کامل توافقنامه، همراه با تهدیدات آشکار به حمله نظامی است، چنانچه ایران از دادن امتیازات پرهیز کند و از تسلیم به واشنگتن سرپیچی نماید.
مورد ۶: فلسطین
آمریکا تظاهر نمود که واسطه توافقنامه صلح بین اسرائیل و فلسطین است که در آن اسرائیل فلسطین را برسمیت بشناسد، به استعمار پایان دهد و بدنبال حل و فصل صلح براساس توافق دوجانبه، از طریق راه حل دو کشور و براساس حقوق تاریخی و سرزمینی قبل از سال ۱۹۶۷ میباشد. آمریکا تحت رئیس جمهور کلینتون از این راه حل ابراز خوشحالی نمود و سپس… راه حمایت از هر تجاوز و تمام تجاوزات کنونی و آینده اسرائیل را در پیش گرفت. بیش از ۶۰۰ هزار مهاجر مستعمره نشین سرزمین فلسطین را تصرف کرده اند و ده ها هزار نفر از فلسطینیان را از خانه هایشان رانده اند. اسرائیل بطور منظم به کرانه باختری حمله میکند و ده ها هزار فلسطینی را ترور و زندانی کرده است… اسرائیل کنترل کامل اورشلیم را بدست گرفته است. آمریکا اسرائیل را مسلح، تأمین مالی و حمایت میٰکند، و اسرائیل فلسطین را گام به گام پاکسازی قومی کرده و یهودینشین میسازد.
مورد ۷: کره شمالی
آمریکا اخیرا اظهار داشته است که از یک توافقنامه مذاکره ای که به ابتکار رئیس جمهور کره شمالی کیم جونگ اون آغاز شده است، استقبال میکند. پیونگ یانگ پیشنهاد کرده است که به برنامه ها و آزمایشات هسته ای خود پایان دهد، و درباره قرارداد صلح پایدار، از جمله هسته ای زدایی شبه جزیره کره و ابقاء نیروهای نظامی آمریکا در کره جنوبی مذاکره کند.
رئیس جمهور ترامپ استراتژی «حمایت» از این مذاکره را دنبال کرده است… درحالیکه تحریمات اقتصادی را تنگ تر کرده و تمرینات نظامی در کره جنوبی ادامه دارد. آمریکا در جریان مذاکرات هیچ امتیازات متقابلی نداشته است. ترامپ آشکارا تهدید کرده است که چنانچه کره شمالی در خلع سلاح و بسیج زدایی دفاعیات خود به اصرار واشنگتن تسلیم نشود، از مذاکرات عقبنشینی میکند
به عبارت دیگر، رئیس جمهور ترامپ میخواهد کره شمالی سیاستهایی را دنبال کند که به حمله موفقیت آمیز آمریکا و تسخیر نظامی و نابودی عراق، لیبی و فارک منجر شد.
مذاکره واشنکتن برای توافقنامه صلح کُره همان مسیر را دنبال خواهد کرد، همانیکه اخیراً «توافقنامه هسته ای» با ایران را زیر پا گذاشته است – خلع سلاح یکطرفه تهران و متعاقباً عقب نشینی و انکار توافقنامه.
مذاکرات برای معماران امپریالیستی مانند آمریکا، انحرافات تاکتیکی جهت خلع سلاح کشورهای مستقل است تا آنها را تضعیف نموده و به آنها حمله کند، درست مانند تمام مواردی که مطالعات ما نشان میدهد.
نتیجهگیری
ما در مطالعات خود مشخص کردیم که چگونه واشنگتن از «مذاکرات» و « پیشرفت تدریجی و مداوم صلح» به عنوان سلاحهای تاکتیکی جهت تقویت ساخت امپراتوری استفاده میکند، و با خلع سلاح و بسیج زدایی دشمنان، راه رسیدن به اهداف استراتژیک مانند تغییر رژیم را تسهیل مینماید.
دانستن اینکه معماران امپراتوری دشمنانی بدقول هستند، به این معنا نیست که کشورها باید روند صلح و مذاکرات را رد کنند – زیرا که این بهانه ای به واشنگتن جهت سلاح تبلیغاتی ارائه میدهد. درعوض، دشمنان امپریالیستی میتوانند رهنمون های زیر را بکار گیرند:
مذاکرات باید به امتیازات متقابل منجر شود – نه یکطرفه، بویژه برنامه های کاهش سلاحهای غیرمتقابل.
مذاکرات هرگز نباید باعث ارتش زدایی و بسیج زدایی نیروهای دفاعی خود شود که آسیب پذیری افزایش یابد و به حملات ناگهانی اجازه دهد. مذاکرات باید توانایی خود را جهت تحمیل یک هزینه سنگین برای تجاوزات امپریالیستی و بویژه برگشت ناگهانی توافقات نظامی و اقتصادی حفظ کند. نقض کننده امپریالیستی زمانیکه هزینه های انسانی و ملی و بدنامی سیاسی بسیار زیاد باشد، مردد به حمله کردن میشود.
مخالفان امپریالیستی نباید منزوی باقی بمانند. آنها باید متحدان نظامی تأمین کنند. مورد سوریه روشن است. اسد ائتلافی از روسیه، ایران و حزب الله را ساخت که بطور مؤثر با « شورشیان» تروریست مورد حمایت آمریکا – اتحادیه اروپا- اسرائیل- ترکیه و سعودی مقابله کرد.
ایران موافقت کرد که توان هسته ای خود را از بین ببرد، اما سیستم پیشرفته دفاع موشکی بالیستیک و بین قاره ای خود را حفظ نمود که میتواند با تلافی حملات نظامی اسرائیل یا آمریکا را غافلگیر سازد. تقریباً اسرائیل مطمئناً اصرار خواهد نمود که آمریکا هزینه جنگهای خاورمیانه را به نفع تل آویو به عهده بگیرد.
کره شمالی در حال حاضر امتیازات یکطرفه و غیرمتقابلی را به آمریکا و تا اندازه ای کمتر به کره جنوبی داده است. و اگر نتواند متحدانی (مانند چین و روسیه) را تأمین نماید و چنانچه به بازدارندگی هسته ای خود پایان دهد، از فشار جهت امتیازات بیشتر دعوت به عمل میآورد.
جهت لغو تحریمات اقتصادی میتوان معامله بمثل کرد، اما نه با به خطر انداختن دفاعیات نظامی استراتژٰیک.
اصول اساسی دفاع استراتژیک معامله بمثل است، اما انعطاف پذیری اقتصادی تاکتیکی است. ایده راهنما اینستکه متحد همیشگی وجود ندارد، تنها منافع همیشگی وجود دارد. اعتماد گمراه کننده به «ارزش های» بزرگ امپریالیستی و نه تشخیص واقعی منافع امپریالیستی میتواند برای رهبران مستقل مصیبت بار و برای مردم مخرب باشد، همانطور که موارد عراق، لیبی و فلسطین و تقریباً مورد مرگبار سوریه روشن ساخت. تازه ترین نمونه اخیر مورد ایران است: آمریکا یک توافقنامه صلح را در سال ۲۰۱۶ امضاء نمود و در سال ۲۰۱۷ آنرا زیر پا گذاشت.
این برخورد آمریکا به توافقهایش، کره شمالی را ملزم میسازد که از تجربه ایرانی ها درس عبرت بگیرد.
چارچوب زمانی امپریالیستی جهت انکار توافقنامه ها ممکنست که متفاوت باشد؛ لیبی توافقنامه خلع سلاح را با آمریکا در سال ۲۰۰۳ امضاء نمود، اما واشنگتن لیبی را در سال ۲۰۱۱ بمباران کرد. در تمام موارد، قاعده کلی یکسان باقی میماند. هیچ مثال تاریخی از یک قدرت امپریالیستی وجود ندارد که منافع خود را مطابق با یک توافقنامه کاغذی رعایت کند. امپریالیست تنها از توافقاتی پیروی میکند که هیچ چاره دیگری نداشته باشد .
درباره نویسنده:
جیمز پنراس، استاد بارتل (بازنشسته) جامعه شناسی دانشگاه بینگهامتون، در نیویورک است.
برگردانده شده از:
Imperial Road to Conquest: Peace and Disarmament Agreements James Petras
https://petras.lahaine.org/b2-img/PetrasImperialRoad.pdf