صنع خدا
نوشته نذیرظفر
18/11/12 ورجینیا
از کـودکی به چــــهره ای تو آشنا شدم
پیــری رســید و کی ز خیالت جدا شدم
از دولــــت جـــمال تو سودی نبرد ه ام
مفلس خوشحال بودم وعــمری فنا شدم
آنــــقدر در سراغ توگشتم به هر طرف
انگشت نمای شـهر تو در هر کجا شدم
شاعر شــــدم من از غزل چشم شوخ تو
دیگر ز من مپرس که سخنور چرا شدم
از بســـــکه کردگار ترا خـــــوب آ فرید
عاشـــــق به نقــشبندی و صنع خدا شدم