سير روزگار

دوستان قصه ى غمهاى مرا گوش كنيد
شرح گويا و سراپاى مرا گوش كنيد
داستان سر و سوداى مرا گوش كنيد
گفت و گوى من و غوغاى مرا گوش كنيد
به كى گويم كه نگويم بشما قصه ى خويش
قصهء ايندل افسرده و پر غصه ى خويش
——————————–
من در آندم كه به دنيا شده ام يادم نيست
ناز و بازار و مزايا و كرم يادم نيست
مكنت و ثروت و دينار و درم يادم نيست
جامه و صندلى و فرش و گلم يادم نيست
ليك دانم همه گى ساكن يك خانه بوديم
خوش و آسوده به آن لانه و كاشانه بوديم
———————————-
پدر و مادر و هم خواهر و لالا يم بود
عمه و خاله و ماما گك و كاكا يم بود
بچه ى خاله و هم دخترى ماما يم بود
بچه ى عمه و هم دخترى كاكا يم بود
هر يكى ناب و پسنديده و جانانه بودند
هر يكى شان بخدا ناز و صميمانه بودند
——————————–
خانهء ما چه بگويم چه جمع و جوشى داشت
همه مهمان و خوشحالى و خور و نوشى داشت
چله بر دست و كرمبول و سر و گوشى داشت
عشق و الطاف و صداقت به بر و دوشى داشت
مهربانى و مدارا و صفا يی داشتيم
وآن در آن برهه يكى برگ و نوايی داشتيم
———————————
ز سر كوچه و پسكوچه شرافت ميريخت
عشق و احساس و جوانى و رفاقت ميريخت
هر كه را راستى و جود و سخاوت ميريخت
حرمت و حوصله و عشق و نزاكت ميريخت
خدع و بخل و بغاوت به وطن هيچ نبود
حسد و بغض و عداوت به دمن هيچ نبود
———————————–
جنگ و دعوا و تعصب آن قدر جاى نداشت
اينچنين گير و نمان و خندق و لاى نداشت
خاين و مفسد و راشى ز ملت رأى نداشت
زر و مليونر و ملياردر و يا باى نداشت
داد و انصاف و وفا بود و قانون همه جا
نه چنين بى سرى و حيله و افسون همه جا
———————————-
زندگى اين همه رنج و غم و آزار نداشت
كينه و كذب و ريا و همه چوتار نداشت
اين همه درد و غم و فاجعه هر بار نداشت
گر غمى بود به ما هيج سر و كار نداشت
دوره ى صلح و صفا رفت و پريشان گشتيم
همه گى دربدر و پر پر و حيران گشتيم
———————————-
زبير واعظى