سنگ ستم
رسول پویان
بـا ریـا از حـــق آزادی انــســان دم زنند
در عمل سنگ سـتم بر جام دل پیهم زنند
جنگ دین و مذهب و اقوام را دامن زنند
بـر ســـر امـنـیـت و آرامـش مـا بـم زنند
کاخ اســتـبـداد ظـلــم ظالـمـان بـرپـا کنند
خانـۀ مظلوم را از بیخ و بـن برهـم زنند
از شـکنجه بـد می گویند لیکـن در عمـل
چـوب تـر بـر کلـه و بـر گـردن آدم زنند
نعش استقلال وآزادی بخاک وخون کشند
تیـغ خـونیــن در دل آزادگان محکـم زنند
در حریم شان تجاوزگر شود فرش زمین
در حریم دیگران دزدی کنند خم خم زنند
ناکسان را رتبۀ بـرتـر و عـالی می دهند
طعنه بر لطف و سـخا و همت حاتم زنند
بـرده داری و کنیزی را ز نـو می آورند
تیغ بـر پشـت تمدن، پا بـه جـام جـم زنند
دیـو را افرشته می گویند و پاکان را پلید
تیشه بر پای سلیمان سنگ بـر خاتم زنند
شـمع را از کلبۀ تنگ فـقـیران می بـرنـد
صبـحـگاهـان آتشی در خـانـۀ شـبنم زنند
در مثل گفـتند کار دیـو از بـن چپه اسـت
گـریه درشادی کنند و چکه در ماتم زنند
بـرنچـیـنند زره یی غـم از دل بیچـارگان
خـاک بـا دسـت سـتم در دیـدۀ پرنـم زنند
5/1/2016