سرور عید به هموطنان مبارک باد
رسول پویان
دانه های نور در کویر بی پایان شب ناپدید می شوند و از گرمایش مهر دم بدم می کاهد. گرگان وحشی از هر سو بجان گوسفندان کمین کرده اند. نه چوپانی است و نه هم رمه داری؛ سگان دیوانه را باز کردند و گردن سنگها را بستند.
آه !! ای هلال عید، قدمت مبارک باد.
شاید !؟ کسی در میان کودکان نقل و شیرینی پخش کند؛ بر روی خون و خاکستر جنگ شکوفه های سپید بپاشاند؛ دلهای مردم مأیوس و نگران را با نور امید شاد گرداند.
نه نه !! هنوز از آنسوی مرزها واسکتداران انتحاری می آیند و بمهای کنارجاده خون می طلبند. ارگنشینان غرق در فساد، با ریا و تزویر از آدمکشان حرفه ای با چنگ و دندان حمایت دارند و دستان خونین طالبان را با ریال، کلدار و دالرهای باد آورده پاک می کنند. مردم ما سالهاست که در لابلای فشار دودهای غلیظ رقابتهای نفتی قدرتهای جهانی و وابستگان رنگارنگ منطقوی شان خفه شده اند.
جناب کرزی به پاس قتل عام مردم بی گناه، به برادران طالب خود عیدانه می دهد و از خون عروس و داماد جوان، کودکان آغشته به خون و لاله های پرپر شدۀ گلزار وطن به دست طالبان، در عید خونین روزه، حنای شادی تهیه می کند تا در روز تاج برداری خود طالبان را خوشنود گرداند.
تیغ های خونین آدمکشان وحشی، تروریستان حرفوی، متعصبان و افراطیون تیره دل در یک کارخانۀ مشترک ساخته می شوند و با آن قلوب مردم مظلوم و محروم افغانستان، شرق میانه و دیگرحصص آسیا را می درند. آنان در حقیقت به طور فریبکارانه چهرۀ اصلی خود را در زیر نقابهای مذهبی، قومی، نژادی، عقیده تی، سمتی و غیره پنهان کرده اند.
کجایید!؟ ای کبوتران صلح و آزادی؛ ای عقابان کوهپایه های بابا و هندوکش؛ ای آزادگان و نیکان پاک دل و شیفتگان عشق، محبت، مستی و طرب؛ ستیز خونچکان کرگسان، وحشت و بلای آدمکشان و ستمگری افراطیون و متعصبان، وطن را ویران کرده و مردم را در پلاس غم نشانیده است.
چه خوب است که این شعر را نیز که به مناسبت شادی عید برای هموطنان غمین و خونین دل سروده ام به خوانش بگیرید.
سرورعید
جشن و سرور وعید وطن جاودان بود
ازجان و دل مبارک پـیـر و جوان بود
کم کم هـلال نـازک دل بـدر می شـود
خـورشـید روز و ماه شـب آسمان بود
هردم زروی سنبل وسـوری و نسترن
عـطر نسیم شـوق و محـبت وزان بود
زاهد بگورومحتسب ازحال رفته است
امـروز جـشـن و هـلهـلـۀ زنــدگان بود
باده بـزن بـه کـوری چـشـمان طالـبـان
جـامِ بهـشـت میکـده عـنبـر فـشـان بود
حلوا و نقـل وکلچه بود زیب سـفره ها
آجیـل و چای و میـوۀ تـر همچنان بود
لـطـف و صفـا و لذت دیدار و اختلاط
بهـر شــفـای خـسـته دلان ارمغان بود
یکسو بساط میله وعیش و طرب تنک
سـوی دیگـر شــرارت آتـشـفـشان بود
دیگر ز بیم وحشت طالب مگـو سخن
با مـردمی که حـامی امـن و امان بود
کرزی اگرحمایت طالب کند چه سود
ایـن جا حـدیث آسـمان و ریسمان بود
دیگرزطرح صلح وصفا دم چرا زنی
مکر و ریا و چال و فریبت عیان بود
در سـینه هـای مردم ما می تپد قلوب
تا از صفا وعـشق و محبت نشان بود
آخــر بگــو ز هـمـت نیـکان روزگار
بـا لـهـجـه یی که لایــق آزادگان بـود
اسرارعشق ورازدرون فاش می کنم
تاکی فـروغ حـق و حقیقـت نهـان بود
بر شـاخسـار میهـن ما بهـر مرغکان
یارب همیشه امـن و امان آشـیان بود