ستیز با هست و بود انسان
رسول پویان
بـه آيين بـهـاران می سـتيزند بـه لطف گوهر جان می ستيزند
به شـور ونغـمههای عندليبان به باغ وطرف بُستان می ستيزند
بـه آهـنـگ لطـيـف آبـشـاران به عطرخاک و باران می ستيزند
به لبخند نـشـاطانگيز نـوروز به مهر و ماه وکيهان می ستيزند
به آهـوبـرگان مسـت و زيبـا خـيابـان در خـيابـان می ستيـزند
به عشق پاک دل های مصفّا بقول و عهد و پيمان می ستيزند
به چنگ بربط و آوازمطرب بـه بـزم شـاد مـسـتان می ستيزند
بـه آثــار گـــران بـاســـتـانـی به خشت وخاک ايوان می ستيزند
به خلـق باميان و مهد شيران به تنديـسـان بی جـان می ستيزند
به خـشم و کينه مانند طبيعت بـه خـوبـان بدخـشـان می ستيزند
به خط و واژه و گفتار مـردم بـه تصويـر عـزيـزان می ستيزند
بـه احساس لطيـف شـاعـرانه به نظم و شعروديوان می ستيزند
به شعرحافظ و خيام و جامی به جوش باده نوشـان می ستيزند
به رسم پاک مستان خـرابات بـه دسـتـاويـز رنـدان می ستيزند
بـه افکار سـنايی، پنـد عـطار به گنج علم و عرفان می ستيزند
به سوز مثنوی و حالت شمس بـه خورشيد فـروزان می ستيزند
به شـعر رودکی، قـند سمرقند به خط و خال ترکان می ستيزند
بـه فـارابی وسينا فـخر رازی بـه افـکار حکـيـمان می ستـيزنـد
به فـردوسـی خـداونـد اسـاطير به پارسی ارث دهگان می ستيزند
بـه رســم جــاودان پهـلـوانـان به رستم خصم ديوان می ستيزند
به پندار وبه گفتار و به کردار بـه آداب بــزرگان مـی سـتيـزنـد
به ارث باستان و گنج شـايـان بـه فرهنگ خـراسان می ستيزند
به سيس وقارن و سنبادو مسلم بـه طـاهرمـرد ميـدان می ستيزند
بـه عياران و شيران خـراسان بـه تـاريـخ درخشان می ستـيزنـد
بـه خوجند و سمرقـند و بخارا به آمـوی خـروشــان می ستـيزند
به ساحات جنوب و خطۀ غور بــه شـرق میهن آنان می ستيزند
به بادغیس و شـمال کشـور ما به نورستان و پروان می ستیزند
به تيـغ کـينۀ چـرکـين اعـراب به طـرف کابلـسـتان می ستيزند
به غزنی وهـری بلخ وبدخشان به چین و هند باستان می ستيزند
به کیسه دالروپوند و ریال است به دسـتور پاکستان، می ستیزند
به عشق پاک دلهای پرازسوز بـه آه سـيـنه چـاکان می ستـيزند
به عـزم راستان ومهر يـاران به قلـب صاف پاکان می ستيزند
به آيين وفــا و مقـصد عـشـق به لفظ و قـول يـاران می ستيزند
بـه عدل و داد و قـانـون مدوّن به حکم شرع وقـرآن می ستيزند
به نـور دانش وصبح معـارف به شــاگـرد دبـسـتان می ستيزند
بـه پيـونـد دل عـشـاق مسکـين به حسن نوعروسـان می ستيزند
به زلف مهوشان برگردرخسار بـه آزادی نـســوان می سـتـيزنـد
به نفـس بيوگان دل پـريـشـان به طفل ديـده گـريان می ستيزند
به پيران سخن سـنج خراسان بـه افـکار جـوانــان می ستـيزند
بـه انــدرز طـبيبان خـردمـنـد به دارو و بـه درمان می ستيزند
بـه نيروی بــزرگ زنـدگـانی به عقل و فهم وايمان می ستيزند
بـه روح آدم و بـنـيـاد هـسـتی بـه دسـتآورد دوران می ستيزند
به عرش کبريا واصل فطرت بـه ذات پـاک يـزدان می ستيزند
سخن کـوتـاه ايـن گـرگان وحشی
به هست و بـود انسان می ستيزند