زنان بهترین رهبران آیندۀ جهان
شیرین نظیری
فضای همزیستی انسان ها، نیازمند مشارکت زنان و مردان درعرصه های سیاسی، اجتماعی ،اقتصادی وفرهنگی است. به صورت ژرفترمی توان به این مهم دست یافت که حذف یا به حاشیه راندن هیچ یک ازدوجنس در زنده گی واقعی انسان ها امکان پذیرنیست. ازینرو زنان ومردان باید به همدیگراحترام داشته ودرکنارهم برای شگوفایی سرزمین وسعادت مردم خود کوشا باشند.
درگذشته های دوردرسراسرجهان این دیدگاه که شاید روزی زنان زمامداراموردرجهان شوند. خندهدار، غیرواقعی وچیزی شبیه وقایع داستانهای تخیلی به نظرمیرسید.
درآن زمان ها باور براین بود که زنان ظرفیت لازم را برای انجام ارزیابیهای دقیق ومهم ندارند و زمانی که لازم شود دروضعیت خیلی دشوار، تصمیمی سختی اتخاذ کنند، احساساتی عمل میکنند. به همین دلیل وشاید هم دلایل مشابه دیگرگفته میشد که آنها توانایی زمامداری و رهبری امور را ندارند. چنین نظری را ویژه گیهای طبیعی زنان می گفتند. اما شرایط در چند دهه اخیر تغییر کرده و به همان نسبت، تفکرات، ایدهها و نظریات افراد هم عوض شده، البته نمیشود گفت که درهرگوشه جهان، از تغییر نقش زنان استقبال میشود و آنها به راحتی میتوانند از قالب نقشهای سنتی خارج گردند و یا به آسانی از خلوت خانهها بیرون بیایند. اما به هرحال گفته می توانیم که این حرکت وجنبش شکل گرفته است.
اکنون مشاركت زنان در قدرت سياسی پديده تكراری و حل شده در جوامع غربی به شمار می رود، زيرا آنان پس ازرنسانس و پذيرش اومانيسم، تفاوتی بين زن و مرد قايل نيستند، هر چند كه مشاركت سياسی زنان درغرب با فراز وفرود ها وچالش های فراوانی روبروبوده است وجنبش آزادی زنان” فمينيسم” بعد از رنسانس پابه پای گسترش علم و توسعه صنعتی، رشد يافته وگام به گام با برده باری وشکیبایی، اهداف فمينيستی خود را دنبال كرده اند، اما با تاسف بايد اعلام كرد كه زنان در اين كشور ها نيزازبخت واقبال كمتری برای كسب قدرت سياسی برخوردار بوده اند.
دركشورهای اسلامی برعکس کشورهای غربی، مسئله رهبری زن با چالش های فراوانی روبروست. علما و روشنفكران مسلمان برداشت های متفا وتی ازمتون دينی در مورد رهبری زن ارايه داده اند و نظریات آنان بجای اينكه گره ازمشكلی بكشايد خود سردرگمی ديگری را بوجود آورده ومسله تئوريك رهبری زن را به پرده ابهام فروبرده است. از اين جهت رهبری زن در جامعه اسلامی هيچ گاه از شفافيت لازم برخوردار نبوده بلكه آراء و نظریاتی كه در مورد رهبری زن ارايه گرديده نه درتفاهم ،بلکه درتقابل هم قرارگرفته است. دركشورهای جهان سوم، بويژه دركشورهای مسلمان، تفاوت ديگری با كشورهای پيشرفته جهان نيزوجود دارد، زنان در كشورهای جهان سوم با آنكه سرنوشت درسنت دارند، از نظرآماربيشترازكشورهای غربی در راس هرم قدرت قرارگرفته اند. مانند اينديرا گاندی وسونياگاندی درهند، شیخ حسينه واجد وخالده بيگم در بنگلاديش، بی نظيربوتودرپاكستان ،كورازون اكينو و گلوريا آريودرفليپين و…
حضوراین زنان درراس هرم قدرت، نه ازبستراومانيسم و قوانين رسمی دموكراتيك در كشورهای شان بوده بلكه ريشه درسنت های رايج خانواده گی دارد. سيطره ی سلسله يك خانواده در يك كشور آنان را تا نوك هرم قدرت، بالا برده است. از اين جهت آنان نتوانسته اند تحول اجتماعی را به نفع زنان دركشورهای شان بوجود آورند. درهمين كشورها سنت گرايانی نيز با حكومت آنان به مخالفت برخواسته اند.
برجسته گی های زنان دررهبری:
مطالعات و پژوهشهای بیشماری به روشنی نشان میدهد که قدرت گرفتن زنان در اداره امورهمهچیز را بهترمیکند. با مشارکت بیشتر زنان بخش تجاری سودآورترشده است، دولتها بیش از پیش نماینده مردم هستند، بنیان خانوادهها قویترشده است، جوامع سالمترو شاهد خشونت کمتروصلح وثبات وآرامش بیشترشده اند.
بین هردو گروه زنان و مردان پژوهش کننده این اتفاق نظر وجود دارد که زنان به شیوهای متفاوت ازمردان، با افراد ارتباط برقرارمیکنند؛ آنها دقیق گوش میکنند، از گفت وگو ومذاکره استقبال میکنند و زمینه اتفاقنظر بیشتری را در یک جمع فراهم میسازند وامور را به شیوه تشریک مساعی و با کار گروهی پیش می برند، این عملکرد زنان یک قدم پیشتر از مردان است.
زمانی که زنان هدایت امور را دردست میگیرند، احتمال زیاد وجود دارد که درتصامیم شان به فکر وضعیت نسل آینده بیشترباشند. پذیرش وتایید این موضوع که زنان ومردان با کیفیت ومهارتهای متفاوتی در اجتماع ایفای نقش میکنند، بحث برانگیز بوده است و برای سالها از زنان انتظار میرفت که اگر به دنبال موفقیت هستند، همانند مردان فکر وعمل کنند.اما هرچه میگذرد، تفاوتهای زنان و مردان بیشترمورد توجه قرار میگیرد والبته این تفاوتها به عنوان امتیاز و نه نقاط ضعف زنان درنظر گرفته میشود.
زنان برای سالها با استندردها و معیارهایی دوگانه ارزیابی شده اند. به دستاوردهای زنان ارزش واهمیت کمتری داده شده و اشتباهات شان بیشتر به چشم آمده واختراعات واکتشافات شان نادیده گرفته شده است. حتا بعضی وقتها این خود زنان هستند که خودشان را دستکم میگیرند وهیچ وقت برای کارهایی مثل درخواست ارتقای مقام یا افزایش حقوق پیشقدم نمیشوند. با وجود این چالشها که همواره وجود داشتهاند، منافع و مزایای قدرت گرفتن زنان درعرصههای مختلف غیرقابل انکار است. آنها موتور محرک رشد اقتصاد جهانی هم به شمار میروند.
مطالعات وپژوهش های اخیرنشان داد که زنان نباید برای موفقیت درعرصههای مختلف به دنبال تقلید ازمردان باشند. زنان با داشتن تنوع، درشیوههای مختلف برای دیدن و بررسی مشکلات ، شیوههای مختلف و متفاوتی از تحلیل مسایل و یافتن راه حل را جستجومی نمایند.
زیرا شیوه خرج کردن منابع مالی بوسیله زنان ، متفاوت ازمردان است. ازجمله، وقتی زنها پول بیشتری دراختیار دارند، خورد و خوراک خانوادهها سالم ترو فرزندان شان وضعیت آموزشی بهتر وسرووضع آراسته تری دارند.
زنان به سرمایهگذاری برای داشتن منابع آب سالم، مکاتب بهتر و ارتقای خدمات بهداشتی اهمیت بیشتری میدهند. فعالیتهای تجاری تحت مدیریت زنان سودآوری بیشتری دارند و در مجموع، سرمایهگذاری برمشارکت بیشتر زنان، بیش از آن که برای شرکتها و موسسهها در سراسر جهان وجه تبلیغاتی داشته باشد، اکنون درحال تبدیل شدن به یک ضرورتِ دارای اهمیت اساسی وتعین کننده است.
نقش زنان درایجاد وحفظ صلح در جهان هم انکارناپذیراست. دروضعیت کنونی، نزدیک به نیمی از توافقنامههای صلح در مدت ۵ سال، زیر پا گذاشته میشوند که شاید یکی از دلایل این عدم موفقیت، مشارکت نداشتن نیمی از جمعیتی است که در این صلح نقش دارند. وقتی زنان پشت میزمذاکره حضور مییابند، به پرکردن فاصلهها وازبین بردن اختلافات کمک میکنند ونتایج مثبتی به بارمی آورند.
حضوروفعالیت زنان درعرصه های مختلف اجتماعی، باعث بهبود زنده گی تمام انسان ها درسراسرجهان شده و برای پیشبرد فرهنگ و تمدن بشریت فوق العاده موثربوده است.
درافغانستان نیزموانع ومحدودیت های بیشماری فرا روی زنان قراردارد که مانع رهبری شان درسطوح کشورمی شوند. به گونه کل می توان از اندیشه های مردسالارانه، رسوم وعنعنات ناپسند،سوتعبیرها ازآموزهای دینی ونداشتن تخصص ومهارت لازم زنان نام برد.
چه عوامل باعث نبود مشارکت زنان دررهبری افغانستان شده است؟
دردرازای تاریخ ودرمیان اقوام مختلف افغانستان برای ضعیف نشان دادن،جنس دوم بودن ،به حاشیه راندن زنان وپنهان نمودن هویت زنان اصطلاحاتی زیادی مانند: کوچ،سیاسر،عاجزه،بز،ضعیفه،حیوانان بکاررفته است. همچنین درباره مردان نیزعکس این مفاهیم ؛ برصفات والای مرد و ارزش ها وخلاقیت های مردانه گی استوارگردیده است. مانند:” جوانمرد،مردانه،نرانه،نرواری،شیرواری” این اصطلاحات نشان دهندهی شعور، شجاعت وتوانمندی ذاتی مردان وتضعیف نقش زنان بررهبری اموربوده است.
بنا به همین دلیل است که این باورها و الگوهای بینشی، منشا بسیاری از مثال ها و نمادهای ارزش انسانی درزنده گی روزمره و آیین های اجتماعی قرار گرفته است. درکناراین باورها، تبعیض جنسیتی ، اندیشه های مردسالارانه ،فرهنگ و رسوم ناپسندیده ونبود دسترسی زنان به امکانات درافغانستان باعث شده که هویت زن به رسمیت شناخته نشده ودراذهان عامه، زن عنصری وابسته به مرد جاگزین شود. حتا شماری زنانی ایکه شرایط دشواررا پشت سرگذرانیده وقد برافراشته اند.نمی توانند ازحقوق انسانی خود بهره مند گردند وبرکرسی رهبری تکیه بزنند.
زیرا باورداشتن به ناتوانی و جنس دوم بودن زن، مهمترین معیاردرنگرش اجتماعی و روش تربیتی مردان است که به مثابهی یک فرایند طبیعی و زیستی پنداشته شده ونسل به نسل منتقل گردیده ودرحد وسیع آن مانع عملکرد زنان درعرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی شده است.
پس ازسرنگونی حاکمیت طالب ها و اساس گذاری نظام دموكراسی دركشور، حقوق وآزادی های زنان ومشاركت سياسی آنان درقدرت، يكی ازمسايل روز درافغانستان به شمارمی رود، زيرا قانون اساسی جديد كشوربرای مشاركت سياسی زنان درقدرت، تا حدودی هم زمينه های عملی را مساعد گردانیده ونهاد های بين الملی نيزبرمشاركت زنان درمقامات سياسی كشوری، تاكيد ورزیده اند. چنانچه ما شاهد هستیم که دردور گذشته وهمین اکنون انتخابات ریاست جمهوری، زنان کاندید ریاست جمهوری شده ودروازه های رهبری را تک تک زدند.
به همه حال, ما کاندیداتوری زنان برای انتخابات ریاست جمهوری را به فال نیک گرفته وآن را نوید تازه وخوش آیند برای رهبری زنان درآینده افغانستان می دانیم.
امید روزی رهبری حکومت افغانستان را زنان بعهده داشته وبا موفقیت وسربلندی آن را به قله های شامخ پیروزی برسانند.
من به رهبری زنان ایمان دارم.
بهترین رهبران آینده جهان وافغانستان، زنان خواهند بود.