رهبران احساسی؛ بی گانه ستیزی ویگانه پرستیآنها
نویسنده :دستگیر پرواز
تعداد انگشت شماری از افراد از درون اجتماعات خود جوش انسانی در جوامع مختلف با درانحصار گرفتن قدرت گروه ها، از تضاد موجود میان آنها استفاده کرده وبابرانگیختگی کامل هم خود وهم همتباران خود را در تقابل گروهای مقابل همدیگر قرار میدهند که خونین ترین جنگ ها را متوجه همدیگرمیسازند.
درواقع تضادمنافع میان گروه ها باعث تولید رهبری احساسی درسطح گروه شده و بدلیل عدم موجودیت یک استقلال فکری و دانش کافی، در میان آنها ها همیشه این گروها توسط رهبران احساسی آنها ، برانگیخته می شوند .ممکن است دراین جامنافع چندین گروه باهم درتقابل وهمسویی قرارداشته باشد . درواقع ، چیزیکه بسیار مهم است ؛ همه گروه ها میخواهند درنهایت به آرامش برسند . زمانیکه منافع درهمسویی قرار داشته باشد ونتوانند همدیگررا به دلایل مختلف درک کنند ، برای رسیدن به آزادی وآرامش گزینه جز جنگ وتخاصم به عنوان آخرین ابزار دراولویت مبارزه شان قرار میگیرد ویاگاهی هم باهم ائتلاف میکنند ولی ائتلاف ها به معنای ازخود گذری نیست بلکه فرصت دادن برای همدیگر تا درک درستی از خواست های همدیگر داشته باشند یعنی درهمه جا این گروه ها به دنبال منافع خویش سرگردان میگردند.
سوال این جاست منافع گروه ها آیا سازنده رهبری احساسی است یا رهبران احساسی سازنده منافع گروه ها؟به نظرمن درکشورما هم منافع گروه ها سازنده رهبران احساسی بوده وهم رهبران احساسی سازنده منافع گروه ها شده است .
جز دوم اساس تمام منازعات وبی عدالتی ها تا اینکه رهبری سازنده منافع گروه ها باشد.دلیل آن هم اینست که رهبرانی درسطح این گروه تبارزیافته اند که هیچ گاه ازجذابیت خاص فردی وذاتی که نسبت به اعضای گروه تفاوت داشته باشند ندارد چون همیشه ازداخل خود گروه ها بادنیای ازاحساسات منفی ومثبت تبارز یافته اند .بسیاری ازاین رهبران حتابی سواد هم هستند نه کدام قد رسا ونه کدام صورت ماه و زیبای دارند،تنهاچیزیکه چنین افراد را درسطح رهبری گروه کشانده است فقط موضوع منافع برحق هریک ازاین گروه های متخاصم به هم است که به آسانی تحقق نمی یابد. خوب دلیل این عدم تحقق پذیری منافع گروهها درعدم درک این منافع برحق گروه ها ازسوی همدیگرنهفته است چون که این رهبران بیشتراحساسی عمل میکنند تا عقلانی به همین دلیل بوده که در طول تاریخ نتوانسته اند یک زبان گویایی داشته باشند که بتواند برحق بودن منافع گروه های شان را درک وبیان کنند بنا همیشه دروضعیت های خشم واحساساتی تصمیم گرفتند وعمل کرده اند که خونین ترین جنگ ها را درگذشته وحال متوجه همدیگرساخته اند زمانیکه اگرازگروه متقابل هم شکست خورده اند بخاطرجلوگیری وپس زدن این شکست ها خیلی به آسانی دست طلب کمک به کسانی دراز کرده اند که عمق سیاست شان نابودی تمام گروه های متخاصم به همدیگر را تشکیل میدهد کاری که این کشور ها میکنند اینست ابتدا همه طرف های درگیررا توسط یک گروه خاص ازمیان برمیدارند ودرگام بعدی خود اقدام به نابودی رهبری گروه که دراوج قدرت میباشد دست میزنند. این رهبران زمانیکه به اوج قدرت و رهبری میرسند دو جایگاه احساسی ومتضادی را برای خود می آفرینند این جایگاه های که خیلی خطرناک میباشد تقریبا تاریخ درهرزمانی داشته است .
اول – به یک رهبرآیده آل برای گروه خود تبدیل میشوند.
به هراندازه تحمل پذیری وفشارها ازسوی گروه های متخاصم بالای یک گروه بخصوص بیشترشود وتمام راه های بیرون رفت ازبحران را برای اعضای آن گروه ها بسته کند، اعضای این گروه ها افسرده وسرخورده در دامن کسانی می افتند که راهی را برای بیرون رفت ازحلقه بحران که همه درآن گیرکرده اند ،به تمام اعضای گروه خویش پیشنهاد میکند.درین جاست که رهبرباقدرت که ازسوی گروه ازطریق بدوش کشیدن مسوولیت تمام اعضای آن گروه بدست میآورد که موجودیت این قدرت،فرصتی را برای رهبرگروه فراهم میکند که اجازه دارد که در زمینه های مختلف زنده گی اعضای گروه دخالت داشته باشد. موضوع مهمی که دراین جانهفته است اینست بعضی ازاین رهبران گروه ها زمانیکه قدرت گروه را تصاحب شده وبه اوج قدرت میرسند اولویت های این رهبران به نسبت اعضای گروه تغییرشکل می یابد درواقع این رهبران به راهی که باید توسط آنها پیموده شود تا منافع همه تحقق یابد تغییرمسیرمیدهند که این تغییرات بیشتردر احساسات ونیازهای فردی وفزیولوژیکی (هورمون ها)خود رهبرنهفته است. رهبرجدا ازگروه راهی را خوب می پندارد ومی پذیرد که اعضای گروه نمی خواهند. دراین جاست که رهبر تنهاچیزی را دراختیارخود دارد که موضوع اقتصادی تمام اعضای گروه است که از مجرای منافع گروه، اندوخته است.وازآن به عنوان ابزار حفظ قدرت خود وسرکوب سرکشانی که باوی در تقابل قرارمیگیرند که آنرا من یک نوع استثماراقتصاد داخلی ساختاراعضای گروه توسط رهبری میدانم . این موضوع باعث میشوداگر رهبر به موضوع منافع اقتصادی اعضای گروه توجه کرد میتواند رضایت اعضای گروه را دراختیار داشته باشد اما درغیرآن یک نوع انارشیسم وپراگنده گی فکری را درمیان اعضای گروه ایجاد میکند که این خود قراریکه درفوق هم تذکریافت زمینه را برای مداخله گروههای دیگرفراهم میکند ودرنهایت امر یادرقالب ساختارهای جداگانه تبارزمی یابند ویاهم درساختاروقالب اعضای گروههای دیگرجذب ونابود میشوند.
دوم – به یک رهبرنفرت برانگیزوخون خوار به گروه متقابل خود تبدیل می شود.
گروه ها اگر یک همزیستی مسالمت آمیزیکه برای همه ، فرصت یک زنده گی آرام را فراهم کند ، نداشته باشند ونتوانند، اهمیت این همزیستی خویش را (که در شکل دهی وتغییرزنده گی آنها نقش دارد)درک کنند، هرگروه بااستفاده ازامکانات دست داشته خویش برای تامین منافع اعضای گروه از راه های غیرمسالمت آمیز آن وارد کارزار سیاست های غیرانسانی وغیراخلاقی میشوند و تاسرحد کشتارانسانها درجهت ایجاد وحشت وکنارزدن گروه های رقیب درمیدان کارزار بخاطربرآورده شدن خواسته های شان به پیش میروند. این موضوع باعث میشود که یک جویی ازاحساسات منفی را در رابطه به خود وگروه که به آن منتصب است در اذهان گروهای دیگرایجاد میکند.این نارضایتی ها اعضای گروهای دیگرتازمانیکه گروه قوی درقدرت است وامکانات اقتصادی را دراختیارخود برای حفظ قدرت خود واعضای گروه داشته باشد ممکن است درکوتاه مدت مورد برخورد آشکارقرار نگیرد اما باگذشت زمان وبا تبلوریافتن بیشتراین احساسات منفی دراذهان به سرحد انفجار می رسد وهمه را برای یک تهاجم جمعی در برابرتفوق طلبی یک گروه خاص برمی انگیخته وآماده به برخورد های خونین میسازد .درچنین جوامع اگریک رهبربرای همه خوب وآرمانی باشد اما برای کسانیکه متضرر شده اند غیرقابل باور بوده وهرنوع رفتار منفی وی را متوجه خود میدانند دراین جاست که در رابطه به رفتارهای خوب وی بی باور شده وگرفتارپیشداوریهای میشوند که اکثرآنها ریشه درواقعیت ندارد. گروهی که متضررشده در بسیاری ازحالات جبران ناپذیر به فکرنابودی چنین رهبران می افتند .
بیگانه ستیزی ؛اگرازیک پشتون درمورد شخصیت رهبران تاجیک …سوالی شود،بدون شک پاسخ او این خواهد بود که این رهبران متعلق به تاجیک ها افرادی جنایت کار وخونخواری بوده است که قدرت چندین ساله ما را متلاشی ساخته است و… .اما اگرازیک تاجیک درمورد شخصیت رهبران پشتون…سوالی شود ،بدون شک پاسخ او این خواهد بود که این افراد… بزرگترین جنایات بشری را در ارتباط با قوم تاجیک مرتکب شده اند ویک تصویرخشنی نسبت به آنها در ذهن خود جاسازی کرده اند.
یگانه پرستی ؛اما اگر درمورد شخصیت رهبران تاجیک… ازیک فرد متعلق به قوم تاجیک پاسخی خواسته شود،بدون شک پاسخ او این خواهد بود که این رهبران… افرادی بوده اند مبارز و آزادی خواه برای ملتی که سالها زیریوغ حکومات تک قومی وخودکامه قرارداشته اند و… .اما اگر درمورد شخصیت رهبران پشتون …ازیک فرد پشتون سوالی شود ،بدون شک پاسخ او این خواهد بود که این افراد … یکی ازبزرگترین خدمت گذاران،اساس گذاران و…قبیله آنها بوده وبا دید احترام به چنین شخصیت ها می نگرند .
عین برداشت را میتوان در گروها ی دیگر و رهبران آنها که ساکن این کشورهستند ازجمله اوزبیک ،هزاره و…درساختار این کشور به وضوح یافت.
دیده میشود که ذهنیت افراد یک قبیله نسبت به قبیله دیگر180 درجه باهم تفاوت واختلاف دارد ونسبت به قبیله خود به همان درجه فزونی میابد و هچنان رهبران این اقوام ازنظر هوا خواهان خود شخصیت هایی این چنین متفاوت ومتضاد بایکدیگر تلقی می شوند.بااین معنا که ازطرف مردم خویش ،به چشم انسان های بزرگ وقهرمان ،وازجانب قربانیان خود همچون افرادی جنایتکار وضد قهرمان نگریسته می شوند.
تمام رهبران قبیلوی افغانستان ازنظرنقش تاریخی وماهیت کاری که انجام داده اند ،کاملا همسان هم بوده وهیچ گونه تفاوتی بین آنها وجود نداشته است .بااین صورت تمام آنها با ابزارقرار دادن ومتحد کردن مردم بی سواد وبی دفاع خویش وازبین بردن ، کشت وکشتار وغارت دارای رقبای قبیلوی خویش به جایگاه رهبری کاذب این گروه ها رسیده اند وملت های خون آشامی را در درون ساختار این کشور درمقابل همدیگرساخته وپرورانده اند، درحالیکه با یکدیگر ازنظرخیانت بشری ونقض حقوق انسان که درفوق تذکریافت ،هیچ گونه تفاوتی نداشته اند.
خیانت ها همه خیانت هستند که از چندین دهه بدین سو در این کشور بوقوع پیوسته است.فرق نمی کند که این خیانت ها در چه سطحی و درکجای این کشور انجام شده اند مهم اینست که خیانت ها ازجانب تمام این رهبران اقوام بوقوع پیوسته است.
بنابرین سوالی در ذهن یک انسان بی طرف به ظهور میرسد که چرا در مورد یک پدیدۀ واحد باید این چنین قضاوت های متناقضی ازسوی هواخواهان این اقوام وجود داشته باشد وچرا هرقومی فاتحان خودی را ناجی وفاتحان دیگری را جانی قلمداد کنند؟