رامسفلد عمداً سربازان آمریکایی را به کشتن داد
گزارش یک شاهد عینی
نویسنده: اسکات ریتر
مترجم: سایت «۱۰ مهر»برگرفته از : راشیا تودی (انگلیسی)
مسالۀ مهم میزان آمادگی رامسفلد و یارانش به گمراه کردن مردم آمریکا در مورد مسائلی بود که نهایتاً به بهای جان هزاران سرباز زن و مرد آمریکایی تمام شد. آنها با دروغهایشان موجب کشتار صدهاهزار عراقی و تبدیل عراق به کشوری مخروبه شدند، و کشوری را که ادعای خدمت به آن را داشتند به ورشکستگی مالی و روحی کشاندند.
اسکات ریتر افسر سابق اطلاعات سپاه تفنگداران دریایی آمریکا و نویسندهٔ «کژدم شاه: استفادهٔ انتحاری آمریکا از سلاحهای هستهای از فرانکلین روزولت تا ترامپ» است. در زمان جنگ خلیج فارس، او یکی از پرسنل ژنرال شوارتسکوف با سمت بازرس اجرای مفاد پیمان محدود سازی موشکهای میانبرد با دماغۀ اتمی در اتحاد شوروی، و از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸ در مقام بازرس تسلیحاتی سازمان ملل مشغول بهکار بوده است.
در دوران خدمتم بهعنوان افسر اطلاعات آمریکا و بازرس سازمان ملل، دو بار بهطور سری با شیوهٔ کار او در مقام وزیر دفاع سابق آشنا شدم: خلق و دستکاری «اطلاعات» با هدف راهاندازی جنگ. رامسفلد به شیطان هم درس میدهد.
با وجودی که هرگز دونالد رامسفلد را ملاقات نکردم، ولی در موارد متعددی مسیرمان با هم تلاقی داشت. آنچه از این موارد آموختم، مرا به این نتیجه رساند مردی که با اعمالش انبوهی از آسیب بر جای گذاشت و جاهطلبی را جایگزین راستکرداری کرد، لایق آمرزش نیست.
در روزهای بعد از سوم سپتامبر ۱۹۹۸، پس از آنکه در مقابل کمیتههای «روابط خارجی» و «نیروهای مسلح» سنا شهادت دادم و دولت آمریکا را به خاطر اتخاذ سیاستهای متناقض درمورد خلع سلاح عراق به چالش کشیدم، نامهای از او در مقام وزیر دفاع سابق دریافت کردم. دیروز وقتی شنیدم دونالد رامسفلد در سن ۸۸ سالگی درگذشته است، آن نامه را دوباره خواندم و به تعمق دربارهٔ مردی که آنرا نوشته بود پرداختم تا با نگاهی به گذشته، ببینم که نسبت به او چه احساسی دارم.
هیچ مکاتبهٔ مستقیمی از سوی یکی از اعضاء سابق کابینه ـــ بهخصوص وزیر دفاع ـــ را نباید کم اهمیت گرفت، بهخصوص اگر متن و لحن آن ستایشآمیز باشد.
رامسفلد نوشته بود:
«آقای ریتر عزیز، سخنان شما را که طی شهادت در مقابل کمیتهٔ «روابط خارجی» سنا ارائه کردید، در شبکهٔ تلویزیونی سی ــ اسپن با دقت دنبال کردم.
«کارتان عالی بود. شما موضع خود را متفکرانه، سازنده و قوی ارائه کردید، و از حملات افرادی که در سوی دیگر میز بودند، دچار تزلزل نشدید. برای کارآییتان در وظیفهای که از طرف سازمان ملل و ایالات متحده، به شما سپرده شده بود، به شما تبریک می گویم. بدانید که برای آیندهٔ شما ،که میدانم بسیار درخشان خواهد بود، بهترین آرزوها را دارم. ما به افراد بیشتری چون شما در این کشور شگفتانگیز نیاز داریم، و نمونهای که شما بهجا میگذارید افتخارآمیز است.»
نامهٔ رامسفلد مرا به فکرانداخت. تا آن لحظه من هیچ ارتباطی با این مرد نداشتم، و او را تنها از طریق شهرتش میشناختم، ابتدا بهعنوان وزیر دفاع در زمان پرزیدنت جرالد فورد، که بههمراه رئیس دفتر وقت کاخ سفید، دیک چینی، و یکی از مقامات پنتاگون به نام پُل وُلفُویتز، ادعاهای اغراقآمیزی را دربارهٔ توانایی هستهای استراتژیک شوروی از طریق گروهی از تحلیلگران سیاسی زیر نام «تیم ب»، انتشار داد. مأموریت این تیم آن بود تا ارزیابی متعادلتر و دقیقتری را تهیه و به سازمان سیا ارائه کنند.
ارزیابی «تیم ب» بر روی سیاستهای امنیت ملی دولت ریگان تأثیر گذاشت و به رقابت هستهای دامن زد. بالا گرفتن مسابقۀ تسلیحاتی موجب افزایش تنش میان آمریکا و شوروی شد، تنشی که در گذشته بیش از یکبار منجر به رسیدن به آستانۀ درگیری هستهای، که می توانست به انهدام جهان بیانجامد، شده بود.
اما از آنجا که من به آمریکا و اتحاد شوروی کمک کرده بودم تا از قلهٔ درگیریهای ناشی از این تهدیدهای اغراقآمیز با استفاده از روش راست آزمایی خلع سلاح، پایین بیایند، مسلماً تئوریپردازان این توطئه، که با رامسفلد هدف مشترکی را دنبال میکردند، نمیتوانستند در لیست کسانی باشند که من برای عقایدشان احترام قائل هستم.
در زمانی که بهعنوان بازرس تسلیحاتی سازمان ملل، مأمور خنثیسازی ظرفیت سلاحهای کشتار جمعی عراق بودم، فرصتی پیش آمد تا از ژنرال وفیق السامرایی ، رئیس سابق اطلاعات ارتش در زمان صدام حسین، گزارشی دریافت کنم. سامرایی، دیدگاه عراق را دربارهٔ دو دیداری که رامسفلد از آن کشور داشت ـــ یکی در دسامبر ۱۹۸۳ و دیگری در مارس ۱۹۸۴ ـــ و پیامدهای آن دیدارها را برایم تشریح کرد. او اشاره کرد که قصد رامسفلد از این دو سفر پُراهمیت به بغداد، بهعنوان نمایندهٔ رئیسجمهور وقت رونالد ریگان، این بود که با هدف تدوین برنامهای واحد علیه دشمن مشترک، یعنی ایران، روابط بهتری میان دو کشور برقرار کند. این هدف، در عین حال، آمریکا را در موقعیت پیچیدهای قرار می داد، زیرا بهدلیل ادامهٔ استفادهٔ عراق از سلاحهای شیمیایی علیه ایران، آمریکا ناچار بود به موازات تلاش برای روابط بهتر با عراق، بهطور هم زمان آن کشور را محکوم هم بکند.
سامرایی به من گفت که نگرانی آمریکا بعداً آشکار شد، یعنی زمانی که در نتیجهٔ مأموریتهای رامسفلد، ایالات متحده شروع به تبادل اطلاعاتی کرد که به ارتش عراق کمک نمود تا نقاط تمرکز سربازان ایران را مورد هدف قرار دهد. این اطلاعات برای موفقیت عراق در دومین نبرد فاو در آوریل ۱۹۸۸ حیاتی بود. در این نبرد، عراقیها با استفاده از اطلاعات دریافتی از تصاویر ماهوارهای آمریکا، دفاع ایران را مورد هدف سلاحهای شیمیایی قرار دادند، که به نابودی نیروهای ایرانی منجر شد و آنها توانستند شبه جزیرهٔ فاو را دوباره تسخیر نمایند.
بهگفتهٔ سامرایی، کارکنان اطلاعاتی آمریکا که در مجتمع ستاد نظامی در بغداد با او کار میکردند، از طرحهای عراقیها، از جمله استفاده از سلاحهای شیمیایی، و اینکه چگونه اطلاعاتی که در اختیار عراقیها قرار میدادند به استفادهٔ موثرتر آنها از این سلاحها یاری میرساند، اطلاع داشتند.
ملاقات های من با سامرایی، که به مرور زمان ادامه داشت ـــ ابتدا در مقر ادارهٔ سرویس اطلاعات اردن در امان، و بعد در خانههای امنی که زیر نظر اینتلیجنت سرویس انگلستان در لندن اداره میشد صورت گرفت ـــ و نظر منفی مرا نسبت به سیاستهای آمریکا در رابطه با عراق و کسانی که آن را تدوین و اجرا میکردند، از جمله دونالد رامسفلد، تقویت کرد.
قبل از اینکه نامهٔ رامسفلد را دریافت کنم، کار بهاصطلاح «کمیسیون رامسفلد» را دربارهٔ تهدید موشکهای بالستیک، بررسی کرده بودم. در ماه می ۱۹۹۸، رندی شُوئِنِهمان، که در آن زمان مشاور ارشد امنیت ملی ترنت لات رهبر اکثریت سنا بود، به من گفته بود که ارزیابی من از تواناییهای تسلیحاتی عراق، که از سوی سازمان ملل به اطلاع ایالات متحده رسیده بود، تأثیری عمده در ارزیابی «کمیسیون رامسفلد» دربارهٔ تواناییهای عراق گذاشته بود.
حقیقتاً وقتی خلاصهٔ اجرایی گزارش کمیسیون را خواندم، طنین صدای خود را در متن آن میدیدم.
طبق آن گزارش:
«عراق مهارتها و تواناییهای صنعتی لازم را برای بازسازی برنامهٔ موشکهای بالستیک دوربُرد خود حفظ کرده است.
«در نتیجهٔ محدودیتهایی که از طریق قطعنامهها و نظارتِ اعمال شده از سوی سازمان ملل صورت گرفته، تجهیزات و مراکز ساخت عراق در مقایسه با کرهٔ شمالی یا ایران پیشرفت کمتری داشته است. با این حال عراق بهطور فعال کار خود را روی برنامههای موشکی بُرد کوتاه (کمتر از ۱۵۰ کیلومتر) با سوخت مایع یا جامد، که در قطعنامهها مجاز است، ادامه میدهد. پس از برداشتن کنترلهای اعمال شده توسط سازمان ملل، عراق میتواند با تلاشی راسخ، به کارخانه و تجهیزات مورد نیاز، چه بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم، دست یابد.»
از بسیاری جهات این ارزیابی، لغت به لغت گزارشی را که من به سازمان ملل دربارهٔ خطرات رفع تحریم اقتصادی بدون حضور یک نظارت باثبات و مستمر در محل داده بودم، منعکس میکرد.
اما جملهای به گزارش اضافه شده بود که کاملاً حقیقت را تحریف میکرد: «چنین تلاشی عراق را قادر میسازد تا ظرف ۱۰ سال، آمریکا را با موشکهای بالستیک قارهپیما مورد تهدید قرار دهد.»
من، بهعنوان کسی که توانایی موشکهای بالستیک عراق را بیش از هر کس دیگری روی این کرهٔ خاکی مورد بررسی قرار داده بود، میدانستم که این ادعا نادرست است، و در حقیقت در هر گزارشی که برای سازمان ملل تهیه کردم، ذکر کرده بودم که عراق توانایی تولید موشکهایی که برای اروپا یا آمریکا تهدیدی ایجاد کند ندارد، و حتی اگر توانایی آن را هم داشته باشد،هیچ نشانهای از اینکه عراق تمایلی به اجرای آن داشته باشد دیده نمیشود.
تا جایی که به من مربوط میشد، «کمیتهٔ رامسفلد»، چیزی بیش از بازسازی گزارش «تیم ب» نبود. در میزان تهدید ناشی از موشکهای بالستیک عراق همانقدر اغراق شده بود که «تیم ب» دربارهٔ خطر تسلیحاتی شوروی در سال های ۱۹۷۰ اغراق میکرد.
در نتیجه، وقتی رامسفلد بهعنوان وزیر دفاع جورج دبلیو بوش برگزیده و تأیید شد، با شناختی که از شخصیت و توانایی او داشتم مطمئن بودم که میتواند در کابینهٔ بوش نقشی کلیدی در راهاندازی جنگ عراق، بهبهانۀ وجود سلاحهای کشتار جمعی، بازی کند. به همین دلیل، اغراق مبالغهآمیز او در به کرسی نشاندن لزوم درگیری، قبل از حمله به عراق و همچنین در طول جنگ و بعد از آن، مایهٔ تعجب من نشد.
با توجه به نقش رامسفلد، در جعل تهدیدات علیه امنیت ملی آمریکا در قالب «تیم ب» و «کمیسیون رامسفلد»، وقتی اطلاعات مربوط به تشکیل «دفتر برنامههای ویژه» علنی شد ـــ واحد ویژهای که مأموریتش گلچین کردن گزارشهای اطلاعاتی برای تشکیل پروندهای در مورد جنگ با عراق بود ـــ من غافلگیر نشدم. هر چه باشد، این روش همیشگی رامسفلد بود.
اما آنچه موجب شگفتی من شد، جلسهای بود که در دسامبر ۲۰۰۳ در امان با یک افسر ارشد سابق عراقی که در برنامههای موشکی بالستیک عراق درگیر بود، داشتم. این افسر به من اطلاع داد که در تابستان ۲۰۰۳، در چند نوبت توسط گروهی از «دفتر برنامههای ویژه» مستقر در یکی از ویلاهای سابق صدام در بغداد، که پس از حمله به منطقۀ سبز معروف شد، مورد بازجویی قرار گرفته است.
این گروه از اینکه آمریکا هیچ نوع سلاح کشتار جمعی پیدا نکرده است نگران بود. آنها به این افسر عراقی گفته بودند که «رئیسجمهور ما دچار مشکل شده». گروه از او میخواست که به آنها کمک کند تا طرحی را ارائه دهند که طی آن، مواد هستهای به عراق آورده و به روشی پنهان شوند که نشان دهد مربوط به دوران صدام است.
پس از آن، افسر عراقی میبایست به آنها کمک کند تا اسنادی را جعل کنند که صحت این مطالب را تأیید کند، و با تولید زنجیرهای از شواهد جعلی، آن را به رژیم صدام مرتبط کنند. سپس قرار بود که این مدارک توسط تیم تحت هدایت سازمان «سیا»، که در آن زمان بر جستجوی سلاحهای کشتار جمعی در عراق نظارت داشت، «کشف» شود.
افسر عراقی، این ایده را به سُخره گرفته و به آنها گفته بود: «شما میدانید کارشناسانی مثل اسکات ریتر، که در زمینهٔ کشف سلاحهای کشتار جمعی عراق مشغولند، در کوتاهترین زمان ممکن این چنین تلاشی را بهعنوان تقلب افشا خواهند کرد. شما هرگز موفق نخواهید شد.»
گروه مربوطه که از این مخالفت شگفتزده شده بودند، در جواب گفتند: «تو ریتر و روش کارش را میشناسی، پس میتوانی به ما کمک کنی تا نقشهای بیعیب و نقص طراحی کنیم که حتی او هم نتواند در آن خللی پیدا کند.»
افسر عراقی با خنده گفته بود: «ما حدود یک دهه تلاش کردیم تا با دروغهای ساختگی بتوانیم سلاحهای کشتار جمعی خود را از آقای ریتر مخفی نگه داریم، و او همهٔ آنها را پیدا کرد. چرا فکر می کنید این بار میتوانیم شانس بهتری داشته باشیم؟»
بالاخره، گروه «دفتر برنامههای ویژه» مطلب را درک کرد و دیگر هرگز ایدهٔ جاسازی سلاح های کشتار جمعی در عراق را مطرح نکرد. در صورت صحت این مطلب (که من هرگز دلیلی برای تردید در صحت مطالبی که این افسر عراقی به من گفت نداشتهام – چرا که گزارش او در مورد سرنوشت اسکات اسپایچر، خلبان آمریکایی که هواپیمایش در جنگ خلیج فارس سقوط کرد، دقیقاً صحیح بود)، مسالۀ مهم میزان آمادگی رامسفلد و یارانش به گمراه کردن مردم آمریکا در مورد مسائلی بود که نهایتاً به بهای جان هزاران سرباز زن و مرد آمریکایی تمام شد. آنها با دروغهایشان موجب کشتار صدهاهزار عراقی و تبدیل عراق به کشوری مخروبه شدند، و کشوری را که ادعای خدمت به آن را داشتند به ورشکستگی مالی و روحی کشاندند.
دونالد رامسفلد در نامهاش خطاب به من نوشت که نمونهای که من به مردم آمریکا نشان داده ام «باعث افتخار است.» ایکاش من هم میتوانستم همین مطلب را در مورد جنبهای از چندین دهه خدمت او بگویم. رامسفلد یکی از افرادی است که عمداً برای منافع شخصی خود، جان کسانی را که وظیفۀ تأمین امنیت کشور را دارند به خطر انداخت. برای این گونه افراد جایی مخصوص در جهنم، در کنار خود شیطان، در نظر گرفته شده است.