راسل- دانشمند انسانگرا
دکتر بیژن باران
برتراند راسل ۱۸۷۲ -۱۹۷۰، فیلسوف، منطقدان، ریاضیدان، مورخ، جامعهشناس، کنشگر صلح طلب، ضدجنگ در بریتانیا. او انسانگرا، سوسیالیت، رهبر جنبش مخالفت با آرمانگرایی/ ایده آلیسم سده 20 بود. در سفرش به شوروی چند ساعت با لنین دیدار و گفتگو داشت. او در صف مبارزان مسالمت آمیز و مصلحانی چون گاندی، لوتر کینگ، مندلا ولی بضد خرافات هم فعال بود.
در جنگ جهانی اول، بخاطر مخالفت با جنگ از دانشگاه اخراج و زندانی شد. او مخالف هیتلر، منتقد اقتدارگرایی استالین، مخالف امپریالیسم آمریکا در جنگ ویتنام، خواستار خلع سلاح هستهای بود. در ۱۹۵۰، به پاس “آثار متعدد در حمایت از نوعدوستی و آزادی اندیشه”، جایزه نوبل ادبیات گرفت.
غزلیات پرسی بیش شلی 1792-1822 راخواند. در کالج ترینیتی ریاضیات و فلسفه خواند. در ۱۹۰۱ پارادوکس راسل را حل کرد. عضو انجمن سلطنتی علوم بریتانیا شد. راسل چهار بار ازدواج کرد. بنا به وصیت راسل، جسدش را سوزانده؛ خاکستر را در کوههای ولز پراکندند.
کنشگر. یک از شاکله های دانشمندان انسانگرا فعالیت در جامعه برای اهداف عالی صلح، عدالت، آزادی می باشد. راسل در دهه 1950 و 1960 برای خلع سلاح اتمی انگلیس و دیگر کشورهای اتمی فعال بود. او دادگاه جنایات جنگی آمریکا برای خسارات وارده در ویتنام را راه انداخت. بضد لشگرکشی انگلیس، فرانسه، اسراییل به کانال سوئز و حمله شوروی به مجارستان در 1956 تظاهرات خیابانی در لندن راه انداخت.
منطق. راسل پایه گذار منطق جدید در حل پارادوکس است. در منطق ریاضی او دستور زبان و نحو را برای سازماندهی اطلاعات بکار برده؛ تا دقت آمازنمایی واقعیت افزایش یابد. نمونه پارادوکس: آرایشگری در شهر x کار می کند. او تنها ریش مردانی را میزند که خودشان ریش خود را نمی تراشند. آیا آرایشگر ریش خود را می تراشد یا نه؟ بررسی منطقی مسئله: در این شهر اگر آرایشگر جز افرادی ست که خودشان ریش خودشان را نمی ترشاند، او ناچار است برای تراشیدن ریشش به خودش مراجعه کند. زیرا ریش افرادی که ریش خود را نمی تراشند باید آرایشگر بتراشد.
اگر او در دسته ای باشد که ریش خود را می تراشند پس ریش او را نباید آرایشگر (خودش) بزند. در هر دو صورت پاسخی منطقی برای پرسش نیست. این حالت را طوقه Loop می نامند. اگر شهر x یک مجموعه فرض شود، آرایشگر، عضو ناسازگارIncompatible مجموعه است. https://bigbangpage.com/science-content
ریاضیات. نظریه مجموعه با عضو خارج از آن و نظریه تیپها/ انواع را ابداع کرد که در منطق، مجموعه ها، زبان شناسی، علم شناخت، هوش مصنوعی، علوم رایانه اثر گذارند. کتاب مبادی ریاضیات او در 1910 و 1927 نشان داد که ریاضیات به منطق تقلیل می یابد. او گفت ترتیب حل ریاضی بقرار زیر است: PEMDAS سرواژه پرانتز، قوه، ضرب، تقسیم، جمع، تفریق و ایندکس. او پرسید: آیا استدلال ریاضی با استدلال منطق فرق دارد؟ آیا در مفاهیم زمان و مکان تناقض است؟ او پاسخ داد آرای ایده آلیستها در باره زمان و مکان بی نهایت درست نیست.
او نوشت: “ریاضیات، در جایگاه واقعی ش نه تنها حقیقت را روایت کرده؛ بلکه نهایت زیبایی است. یک زیبایی سرد و تلخ است چون یک تندیس. این زیبایی هیچگونه نشانهای از طبیعت ضعیف تر ما ندارد. زیباییهای فریبندهٔ نقاشی و موسیقی را ندارد. نیز در نهایت نابی و توانایی در نمایش کمال، چیزی است که تنها بالاترین هنر قادر به نمایش آن است- ذات حقیقی شور و غرور.”
“احساس شکستن محدودیتهای یک انسان معمولی و بالاتر رفتن- این چیزی است که نشانهٔ اوج برتری است. تنها در ریاضی و شعر میتوان آن را جستجو کرد. ریاضیات را میتوان دانشی تعریف کرد که در آن، ما نمیدانیم از چه میگوئیم و نمیدانیم آیا آنچه می گوئیم درست است یا نه.”
فلسفه. راسل، گوتلوب فرگه، ویتگنشتاین بنیانگذاران فلسفهٔ تحلیلی اند که بر دقت، استدلال، منطق، ریاضیات، علوم طبیعی در بحث فلسفی تاکید می کند. اصول مثبتگرایی منطقی را با رجحان علم در فلسفه بکار برد. سیر تحولات فلسفی را در “تکامل فلسفی من” نوشت.
دین. او ندانم گرا، بیخدا، دین گریز بود؛ دین را حاصل ترس دانسته؛ “انسان پدیدههایی را دیده که باعث ترس و اضطرابش میشد. برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند، نمیتوانسته علم و شناخت واقعی پدیدهها را بکار برد که بعد به یافتن چاره مناسب و منطقی مانند دارو منجر شد. در نتیجه به جای علاج واقعه یک مسکن برای خود پیدا کرده؛ به تعبیری دل خود را خوش میکرد.
“مثلاً بااعتقاد به قضا و قدر ناملایمات زندگی را برای خود تعریف میکرد. یا با اعتقاد به بهشت و اینکه اگر ما اینجا سختی میکشیم در عوض بهشتی وجود دارد که در آنجا راحتیم ناملایمات زندگی را برای خود تحمل پذیر و توجیه میکرد.” ویکی پیدیا
او نوشت: “مذهب، بیش از هرچیز بر ترس استوار است. من دین را به دیده یک بیماری و منشأ رنجهای بیشمار مینگرم. دلیل واقعی اینکه مردم دین را میپذیرند هیچ ربطی به استدلال ندارد. آنها دین را به دلایل احساسی میپذیرند. بسیار گفته می شود که خیلی اشتباه است که به دین حمله کنیم، زیرا دین افراد را بافضیلت میسازد. به من هم گفته اند؛ اما چنین چیزی ندیدهام.”
“آنچه در آئین مسیحیت رایج است به همان اندازه نیز در بودائیسم اعتبار دارد. برای مثال جامعه راهبان بودایی در تبت به شدت مخالف آموزش، ضدبشر و ستمپیشهاست. دین مسیح و تبلور آن در نهاد کلیسا، دشمن اصلی و بازدارنده رشد اخلاقی بوده و میباشد.”
او نوشت: “باید از خدا پرسید چرا دلایل وجودش را اینقدر ضعیف آفریدهاست؟ خلاصه، او باید خودش را مانند خدای ظالمی که به او اعتقاد دارد آماده بیرحمی بکند. قدرت مطلقهای که برای ابد حاکم بر اراده جهان است قطعاً میتوانستهاست چیز بهتری خلق کند. ترس پدر و خشونت مادر دین است. بیجهت نیست که این دو در طول تاریخ دست در دست هم پیش رفتهاند.
اگر خدا بود، من فکر میکنم که بعید است او آنقدر لوس و بیهوده باشد که از اینکه افرادی در وجود داشتن او شک کنند آزرده شود. گیتی ممکن است هدفی داشته باشد اما دانسته های ما بههیچ وجه به این مسئله اشاره نمیکند که اگر هدفی هم باشد، این هدف لزوماً شباهتی به اهداف ما انسانها ندارد.
سیاست. در “قدرت” در بارهٔ سیاستمداران نوشت: “هدف حاکمان سیاسی بشری کسب قدرت هرچه بیشتر است. همچنانکه قانون جاذبه حاکم بر اجسام است. فقط با کشف این رمز که قدرت طلبی، عامل تعیینکننده فعالیتهای مهم سیاسی است میتوان طومار تاریخ تحولات سیاسی بشر از باستان تا معاصر را تفسیر کرد. همان طور که در فیزیک، “انرژی” عامل اساسی پدیدهها است مانند انرژی، «قدرت طلبی» هم صور گوناگون دارد: تموّل، ارتش، مهمات جنگی.” همانجا
اخلاق. در کتاب “اخلاق و سیاست در جامعه” نوشت: “اگر انسان را معجونی از فرشته و حیوان بدانیم حقّاً در بارهٔ حیوان بی انصافی کردهایم. پس چه بهتر است که او را ترکیبی از فرشته و شیطان بدانیم.”
او نوشت: “به باور من ازدواج بهترین و مهمترین رابطهای است که ممکن است میان دو انسان وجود داشته باشد. ازدواج برای زنان رایجترین شیوهٔ امرار معاش است. تعداد کل سکس ناخواستهٔ تحمیل شده بر زنان در ازدواج، احتمالاً از تنفروشی بیشتر است. آنهایی که هرگز صمیمیت ژرف، همدلی شدید موجود در عشقِ دو طرفهٔ موفق را تجربه نکردهاند، بهترین چیزی را که زندگی می تواند بدهد از دست دادهاند. با تمام زنان میتوان خوابید اما با محدودی از آنها میتوان بیدار ماند.”
“من این را مناسب نمیدانم که زن یا مردی وارد امر خطیر ازدواجی شوند که قرار است به زایش فرزندانی منجر گردد، بدون اینکه پیش از آن تجربهٔ جنسی داشته باشند. از تمام انواعِ احتیاطها، برای خوشبختی واقعی احتیاط در عشق به احتمال کشندهترین است. متأسفانه بسیاری از مردم پس از اینکه به دامان شوربختی درافتادند، به سعادت از دسترفته خویش پی میبرند.”
“آموزش و پرورش باید چنان باشد که خوشباوری و دیرباوری طبیعی انسان آموزش ندیده را اصلاح کند. عادت باور کردن یک سخن مؤکد بیدلیل، و نیز عادت باور نکردن سخن غیر مؤکد، هرچند که با بهترین دلایل همراه باشد، باید اصلاح شود. باید بگویم که جهان فقط اینجا و همهاش همین است.”
“عشق خیلی فراتر از میل به آمیزش جنسی است. عشق ابزار اصلی فرار از تنهایی ای است که بر سراسر بخش عمده زندگی مردان و زنان مستولی است. دنیای خوب نیازمند به علم، مهربانی و شجاعت بوده؛ نیازی به حسرت گذشته ندارد؛ نیز نیازی به زنجیر کشیدن هوش و استعداد مردم ندارد که با تبلیغات جمعی نادان در گذشته دور انجام شد. دنیا محتاج امید به آینده است.”
علم. راسل در فصل آخر کتاب «آیا بشر آیندهای هم دارد»، یادآور شد: ” پیشرفت علم با وجود این رهبران خودخواه، تا چه حد به مصائب بشر افزود. به نظرش نزاع ۱۹۶۱ کندی و خروشچف تا نابود کردن همه ابناء بشر فاصلهای نداشت.” همانجا
در ژوئیه ۱۹۶۱نوشت: مهمترین مسئلهای که در برابر جهان قرار دارد این ست: “آیا از راه جنگ میتوان چیزی بدست آورد که مورد پسند کسی باشد؟ کندی و خروشچف میگویند آری مردانی که از سلامت عقل، برخوردارند میگویند نه. اگر این دو را قادر به تخمین احتمالات عقلانی بدانیم، ناگزیر به این نتیجه میرسیم که هر دو نفر بر این امر که وقت خاتمه دادن به وجود بشر رسیده است اتفاق نظر دارند.”
راسل نوشت: “جهانبینی علمی، فصل ۵، علم و دین: فنِّ تبلیغات روزبهروز در راهی تکامل مییابد که جنبة استدلالی خود را از دست داده؛ قدرت انگیزش بیشری کسب می کند. ایجاد اثر مورد نظر ایجاد شده باشد، نتیجة مطلوب است. اثر تبلیغات جمعی است نه انفرادی وقتی بخواهیم به جای افراد، جامعه را مطالعه کنیم، تبلیغات ارزش فوقالعادهای دارد. ولی متأسفانه هدف تبلیغات، علمی نیست؛ صرفاً جنبة عملی دارد.”
آدمی نیازمند ایمانی واقعی و قوی است نه باوری بزدلانه و آمیخته به تردید. علم در اصل چیزی جز پویش منظّم در طریق معرفت نیست. اگر ایمان خود را نسبت به علم از دست بدهیم، در این صورت ایمانِ ما نسبت به ارزندهترین استعدادهای آدمی با مرگ روبرو ست.”
او نوشت: ” تغییر یک چیز است، پیشرفت یک چیز دیگر. تغییر علمی است، پیشرفت اخلاقی، تغییر بدیهی است، درحالیکه پیشرفت موضوعی مورد مناقشه است. علم آن چیزی است که ما می دانیم؛ فلسفه آن چیزی است که ما نمیدانیم.
“علم و تکنیک جدید قدرت حکومتها را افزایش داد. این امکان را که قبلاً نبود پدید آورد که حکومتها بتوانند افکار عمومی را هر طور که مایل باشند کنترل کنند؛ بهاختیار خود درآورند. بدینوسیله حقوق اساسی افراد پایمال میشود.”
راسل کتابهای زیر را نشر کرد که اکثرشان به فارسی در بهار آزادی نشر شدند:
الفبای شهروند خوب و تاریخ جهان در یککلام
الفبای نسبیت
اتمیسم منطقی
اثر هانری برگسن با توضیحات و مقدمهای در نقل آراء
اخلاق و زناشویی
اخلاق و سیاست در جامعه
اصول نوسازی جامعه
امیدهای نو
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و اسلام
آرمانهای سیاسی
آزادی و سازمان: پیدایش و سیر تکوین سوسیالیسم، لیبرالیسم، رادیکالیسم، ناسیونالیسم
آموزش و زندگی بهتر
آیا بشر آیندهای هم دارد؟
آینده بشر
برگزیدهٔ نوشتههای اساسی برتراند راسل/ رابرت اگنر، لستر دنان
بلشویسم از تئوری تا عمل
بیانیه راسل-انیشتن ۱۹۵۵
پژوهشی در معناداری و صدق
پیروزی سفید
تاثیر علم بر اجتماع
تاریخ فلسفه غرب
تاریخ فلسفه غرب و روابط آن با اوضاع سیاسی و اجتماعی از قدیم تا امروز
تحلیل ذهن
تحلیل علمی ـ فلسفی از اصول مارکسیسم متریالیسم- راسل، موریس مترلینک، آندره ژید
تسخیر خوشبختی
تکامل فلسفی من
جستارهای فلسفی
جنایات جنگ در ویتنام
جنگ ویتنام
جنگ هستهای
جهانبینی
جهانبینی علمی
جهانی که من میشناسم
چرا مسیحی نیستم
چرا من مسیحی نیستم و مقالاتی دیگر دربارهٔ دین و موضوعات مربوط به آن
حقیقت و افسانه
دانشمندان اخیر و پاسخ اعتراضات برتراند راسل
در تربیت بخصوص در دوره اول کودکی
در ستایش بطالت
در ستایش فراغت و چند مقاله دیگر
درک تاریخ
رادیو بیبیسی، مناظره برتراند راسل و فردریک کاپلستون ۱۹۴۸
رسالهٔ منطقی ـ فلسفی – لودویگ ویتگنشتاین: درآمد برتراند راسل
زمینههای فلسفه
زناشوئی و اخلاق
زندگینامه برتراند راسل به قلم خودش
سه رساله در باب معنی- گوتلب فرگه، برتراند راسل، پیتر استراوسن
شاهراه خوشبختی
شرح انتقادی فلسفه لایبنیتس، با پیوست قطعات برجسته با مقدمه جدید جان اسلاتر
شرح حال برتراند راسل بقلم خودش
عرفان و منطق
علم ما به عالم خارج، به عنوان زمینهای برای بکاربردن روش علمی در فلسفه
علم و مذهب
عمل و تئوری بلشویسم
فلسفه تحلیل منطقی (برگرفته از تاریخ فلسفه غرب)
قدرت
قدرت «تحلیل جدید جامعه»
قدرت و فرد
قدرت، دولت و فرد
گزیده آثار راسل
ماده و یاد: رهیافتی به رابطه جسم و روح
مبادی ریاضیات
مرجع قدرت و فرد
مسائل فلسفی
مسئله چین
مشکلات جهانی افزایش جمعیت مجموعه مقالات شامل: ۱ـ فشار جمعیت و جنگ
مفهوم نسبیت اینشتاین و نتایج فلسفی آن
مقدمهای بر فلسفه ریاضی
سال شمار زندگی
۱۸۷۲ در ویلز متولد شد.
۱۸۹۰ دانشجو کالج ترینیتی در کمبریج.
۱۸۹۳ دریافت لیسانس ریاضی
۱۸۹۴ امتحان پایانیی علوم انسانی/فلسفه. ازدواج اول.
۱۹۰۱ معرفی پارادوکس راسل- مجموعه هایی که خود عضو خود نباشد.
۱۹۰۲ نامهنگاری با گوتلوب فرگه 1848-1925 منطق دان آلمانی.
۱۹۰۸ عضو انجمن سلطنتی.
۱۹۱۶ بجرم مبارزه ضدجنگ از کالج ترینیتی اخراج شد؛۱۱۰ پوند هم جریمه شد.
۱۹۱۸ بجرم مبارزه ضدجنگ پنج ماه زندان شد.
۱۹۲۰ سفر به شوروی، چین، ژاپن؛ دیدار با لنین.
۱۹۴۹ دریافت نشان لیاقت.
۱۹۵۰ دریافت جایزه نوبل ادبیات.
۱۹۵۵ بیانیه راسل-اینشتاین.
۱۹۵۷ کنفرانس 1 پاگواش Pugwash نهاد مدنی بینالمللی از نخبگان جهان برای خلع سلاح
۱۹۵۸ رییس نهاد مبارزه برای خلع سلاح هستهای
۱۹۶۱ به دلیل مبارزهی ضدهستهای یک هفته زندانی شد.
۱۹۷۰ در ویلز درگذشت. منبع fa.wikipedia.org
گفتآورد برتراند راسل، https://fa.wikiquote.org/
یکی از مظاهر غلو در تعصب این است که احساس مطبوع کار دسته جمعی را پدید آورد. گروهی که نسبت به امر خاصی تعصب داشته باشند احساس آرامش میکنند. یک نوع برادری و هم پشتی آنها را در امر مورد بحث، تحریض و تشویق میکند. همه افراد گروه نسبت به اهداف و خواستهای مشترک تحریک و بسیج میشوند.
شما میتوانید در کلیه احزاب سیاسی یک گروه متعصب را پیدا کنید که افراد آن بهم کمک کرده؛ در آرامش خاطر بسر میبرند، ولی وقتی که این گرایش توسعه پیدا کرده؛ با کینه گروهی دیگر درهم آمیخته؛ آنوقت است که تعصب شکوفا شده؛ مظاهر آن آشکار میشوند.
تعصب میتواند انگیزه اعمال بطور کلی بد باشد؛ ولی در تاریخ نمیتوان نمونه هایی پیدا کرد که در آن تعصب انگیزه اعمال خوب باشد. تعصب، همیشه امور را به سیاه کاری میکشاند. علت آنهم این است که تعصب بطور اجتناب ناپذیری با کینهتوزی و دشمنی همراه است. کسانی که از تعصب همگانی پیروی نکنند منفور میشوند. این مسئله از وقایع حتمی و اجتناب ناپذیر میباشد.
انسانها بیش از هر چیز دیگر، از اندیشیدن ترس دارند، بیش از فقر، حتی بیش از مرگ. “اندیشه” انقلاب میکند، از تخت به زیر میکشد و نابود میسازد. امتیازات دروغین، سنن و عرف جوامع، و عادات راحت طلبانهٔ انسانها را، بدون ذرهای رحم، از دم تیغ میگذراند. هیچ قانونی را به رسمیت نمیشناسد؛ آنارشیست است.
مراجع قانونی را به پشیزی نمیانگارد. بر خرد کهن نیز وقعی نمینهد. اندیشه به سادگی در گودال جهنم مینگرد؛ هراسی او را فرا نمیگیرد. بشر، لکه کوچکی مغروق در ژرفای بی پایانی از سکوت است؛ اندیشه این را میبیند. با این حال، غرورمندانه خود را به نمایش میگذارد، گویی ارباب کائنات است. «اندیشه» چالاک، آزاد و عظیم است، یگانه روشنایی این جهان و بزرگترین مایه فخر بشر است.
اگر من مدعی میشدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید میگردد، هیچکس قادر نبود مدّعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم میبود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قویترین تلسکوپها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش میرفتم که میگفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم میشدم.
با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تأیید شده بود؛ آن را حقیقتی قدسی شمرده؛ هر یکشنبه در کلیسا دربارهٔ آن به وعظ میپرداختند. در مدارس آن را به ذهن کودکان فرومیکردند، تردید در وجود آن نشانهٔ نامتعارف بودن تلقی میشد. شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید میفرستادند.
آنچه از فنِّ تبلیغات میآموزیم این است: هر موضوعی را میتوان به اکثریت مردم قبولاند بشرطی که چندین بار به نحوی تکرارش کنیم که در حافظة آنان حک شود. ما غالب چیزها را باور داریم فقط به این علّت که چندین بار با لحن تأییدآمیزی دربارة آنها شنیدهایم: حتّی به خاطر نمیآوریم که کجا و چرا موردِ تأیید واقع شدهاند، از این روست که نمیتوانیم به نقدِ آنها بپردازیم، حتّی وقتی که هیچ پشتوانة منطقی مؤید آنها نبوده؛ تأییدشان از طرف اشخاص ذینفع ابراز شده باشد.
جزمیترین و تعصب آمیزترین اعتقادات ما آنهایی هستند که کمترین شواهد برای درستیشان در دسترس داریم. ناپسندترین مبحث در مسیحیت، موضع بیمارگونه و غیرطبیعی آن در برابر روابط جنسی است. روسو دیوانه ولی تأثیرگذار بود؛ هیوم عاقل بود ولی پیروانی نداشت. هرچه منطق نادرستتر باشد نتایجی که از آن برمیخیزد دلکشتر است.
بسیاری از روحانیان لذتهای جسمی را بر خود حرام میسازند، اما در برابر لذتهای دیگر خود را بیحفاظ میگذارند؛ در نتیجه قدرت پرستی بر آنها مستولی میشود و آنها را به قساوتها و ستمکاریهای وحشتناکی میکشاند که به نام دین مرتکب میشوند.
میتوان گفت نفرت، نفرت میآورد. جهانی که در آن بر نفرت دامن زنند چنان آکنده از زد و خورد و مجادله خواهد شد که هیچکس نمیتواند از لذت یک زندگی خوب بهرهمند گردد. بهطور خلاصه پاداش و مجازات باید با در نظر گرفتن اثرات مطلوب اجتماعیشان مقرر شوند؛ در این مورد نباید تنها معیارهای مطلق فرضی استحقاق یا عدم آن را در نظر گرفت.
دفاع از هیچ دینی طبق موازین عقلانی مقدور نیست. هر دین تبلیغ و در صورت لزوم با توسل به جنگ از آن حمایت می کند. تنها انسانیت را در نظر داشته باشیم؛ باقی چیزها را فراموش کنیم. اگر بتوانیم از عهده این کار برآییم، آینده انسان، بهشتی خواهد بود لبریز از شادی، دانش، آگاهی. ولی اگر موفق نشویم، یک نابودی عظیم و جهانی را پیش رو خواهیم داشت.
جامعه گوسفندی لایق حکومت گرگان است. وقتی که از تلفکردن ش لذت میبری، وقت تلفشده نیست. وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که میتوان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمیها را تکرار کرد. هرگز حاضر نیستم به خاطر عقایدم بمیرم، چون ممکن است عقایدم اشتباه باشد.
مسیحیان فعلی تعصب کمتری دارند. این کمی تعصب مربوط به خود آنها نیست، بلکه بایستی از نسلها آزاد فکرانی سپاسگزار باشند که از زمان رنسانس تا به امروز تلاش کردهاند؛ مسیحیان را از بسیاری از عقاید خود شرمنده کردهاند. مسیحیان فعلی میگویند مسیحیت چه دین بانزاکت و عقلانی است؛ منکر این میشوند که این ملایمت و منطقی بودن منوط به تعلیمات انسانهایی است که خود مورد زجر و شکنجه مسیحیان بودهاند.
اکثریت مطلق مردمان فرهیخته به دین مسیحیت بی اعتقاد هستند، اما این بیاعتقادی را در ملاء عام مخفی میکنند، زیرا نگراناند که شغل و درآمدشان را از دست بدهند. چنانچه اکنون کلیسا به بدی حکومت شوروی نیست، این امر مدیون کسانی است که به کلیسا حمله کردند.
روحهای بزرگ همیشه با مخالفت خشن اذهان متوسط روبهرو شدهاند. ذهن متوسط قادر نیست مردی را بفهمد که نمیپذیرد کورکورانه در مقابل پیشداوریهای مرسوم تعظیم کند؛ در عوض نظراتش را دلیرانه و صادقانه بیان میدارد. اینشتاین در دفاع از راسل