دنیای غزل

داکتر رحیم رامشگر
میبرد آندم که یادت ، شب بدنیای غزل
میکند شوق توما را مست وشیدای غزل
میبرد تا خلسه های ذوق عشق و عاشقی
موج لبخندت بدوش شور و غوغای غزل
از گل احساس من هم صدچمن نازک تری
کیست ای نازک بدن غیر ازتو زیبای غزل
کی فریباند ؟ دلم را شیوهً افسون گران
غیراز افسون دو چشمت ای فریبای غزل
عطر زلفانت که پچد بر مشام خاطرم
مشک می بارد بهرجا ازسراپای غزل
نیست عاشق را بعالم دیگر ای زیبا صنم
جز تمنای تو ایجان ، جز تمنای غزل
عاشق آواره هستم شهرهً عشق و جنون
در سخن رامشگرم ، مجنون لیلای غزل