درسهای انقلاب اکتبر
طبق اطلاعات انستیتوی جامعهشناسی آکادمی علوم روسیه، هنوز در اواسط سال ۲۰۱۲، ۷۸ درصد هموطنان ما حفظ سیستم سرمایهداری را نمیخواستند، و بیش از سه چهارم آنها موافقت خود را با سوسیالیسم اعلام کردند(با برداشت و درک مختلف از آن). آیا این یک عرصه فعالیت های ثمربخش برای حزب کمونیست نیست؟ البته نیازمند کار جدی و کارآمد و حتی تا حدی خطرناک است. اما همانا برای چنین فعالیت هایی حزب ما ایجاد شده است.
صد سالگی انقلاب سوسیالیستی اکتبر، روز تاریخی بزرگ نزدیک میشود. مطمئن هستم که در چنین روزی بیشتر نسل بزرگسال سیاره ما آن را بهأیاد خواهند آورد. در عینحال اما با احساسات متداولِ بسیار مختلف: یکی با غرور، دیگری با نفرت، سومی با بیتفاوتی. پیوند ویژه نسبت به این سالگرد در میان کمونیستهای روسیه نه تنها با احساسات بسیار روشن، بلکه با گرایش به درک عمیقتر و ارزیابی آن دوران سرنوشتساز همراه است.
اما برای آنکه چنین وظایفی و راههای تحقق آنها درست ارزیابی شود، باید بار دیگر به تحلیل نظری رویدادهای اکتبر پرداخت. پیش از هر چیز معقولانه است که به مطالعه بیشتر محتوای این رویدادها روی آوریم. البته، در محتوای این انقلاب، عمده کاراکتر سوسیالیستی آن و درنتیجه آن، برقراری دیکتاتوری پرولتاریا است. اما این جنبه را به میزان زیادی علم مارکسیستی لنینیستی تشریح کرده است. از سوی دیگر مسائلی وجود دارند که خیلی کمتر بررسی شدهاند. بهنظر من عرصه اجتماعی تکامل رویدادهای اکتبر از آن جمله است. هر انقلابی بهقدر کافی حیطه مشخص اقدامات خود را دارد. برای نمونه انقلاب علمی تکنیکی بهطور عمده در محدودههای تولیدی و اقتصادی در عرصه مناسبات تولیدی، با تحولات فرهنگی بنیادی، در حد مناسب، روی میدهد.
هنگامیکه در برخی منابع با پژوهش انقلاب اکتبر آشنا میشوید، این تصور بهوجود میآید که انقلاب همه (یا تقریباً همه) حوزههای زندگی اجتماعی دوران خود را دربرگرفته است. در آگاهی عمومی چنین دیدگاهی ظاهراً برتری دارد. اما با برخورد دقیق نسبت به مسئله روشن میشود که رویدادهای ذکر شده پیش از هر چیز در عرصه مشخص و نسبتاً محدود، یعنی در حوزه سیاسی بهوجود آمده است. و چرا؟ نخست، ویژگی اصلی در هر انقلاب اجتماعی در جامعه طبقاتی مسئله قدرت دولتی است، یعنی منحصرً مسئله سیاسی است. و. ای. لنین بارها این ایده را اظهار و مستدل کرد [بهعنوان نمونه منتخب آثار کامل لنین، جلد ۳۴، ص ۲۰۰]. او تأکید میکند که «… انقلاب چنان دگرگونی است که کهنه را بهطور اساسی و بنیادی درهم میشکند…» (همانجا، جلد ۴۴، ص ۲۲۲). اما چنین درهم شکستنی تنها با پشتیبانی نیرومند از قدرت دولتی جدید ممکن است. علاوه بر این شرایط مورد نظر عمده و اساسی میشود. و. ای. لنین تأکید کرد: «قدرت در دستان کدام طبقه است، این امر همه چیز را حل میکند» (همانجا، جلد ۳۴، ص ۲۰۰). چنانکه میبینیم کاراکتر سیاسی انقلاب اجتماعی در حکم ضرورت عینی است.
امر گفته شده در بالا کاملاً در مورد انقلاب اکتبر صدق میکند: مسئله اصلی آن مسئله قدرت دولتی بود، از اینرو عمدتاً در حوزه سیاسی عمل میکرد. از سوی دیگر ویژگیهای عمیق و ضروری نیز وجود داشتند. پیش از هر چیز مسئله خودویژه و نوع خاص دولت کارگری ـ دهقانی، دیکتاتوری پرولتاریا، عمده بود. علاوه بر این ساختمان سوسیالیسم در روسیه نیازمند حمایت بزرگ از ساختار دولتی نوین بود، زیرا مهمترین جنبهها و ویژگیهای آن نمیتوانست در شرایط جامعه پیشین (سرمایهداری) شکل بگیرد.
دوم، بهطور عمده عرصه سیاسی پروسه اکتبر با نوع تحولات و دگرگونیهای اساسی آن تعیین میشود: همه آنها با کاراکتر مسلم و تردیدناپذیر سیاسی متمایز بودند. با چنین فعالیتهایی رویدادهای مورد نظر انقلابی آغاز شد. این امر پیش از هر چیز سرنگونی دولت موقت، تصویب منشور کنگره دوم شوراها درباره زمین و صلح، انتخاب ارگانهای نوین قدرت در سراسر روسیه است. سپس گسترش بسیار سریع موسسات انقلابی در سراسر کشور ـ بیشتر در شکل شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان را بهدنبال داشت. اصولاً ارگانهای نوین اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیکی در یک نظم جمعی و عمومی ایجاد شد. و. ای. لنین همه این پروسهها را «پیشروی ظفرنمون دولت شوروی» نامید. با اقدامات قانونی ویژه، سیستم «کمونیسم جنگی»، تدابیری در زمینه امضاء صلح برست و همچنین تدوین استراتژی در دوران جنگ داخلی تثبیت شد.
سوم، کاراکتر سیاسی انقلاب اکتبر عمدتاً توسط دورهبندی علمی آن تأیید شد. به این مسئله و. ای. لنین بارها پرداخته بود. در نتیجه وی تصویر مشروح و دقیق مراحل پروسه انقلابی مورد نظر را ارائه داد. (همانجا، جلد ۴۴، ص ۱۰۳). آنها چنین هستند:
۱ـ از ۲۵ اکتبر سال ۱۹۱۷ تا ۵ ژانویه سال ۱۹۱۸ (ایجاد دستگاه دولتی نوع شوروی )؛ ۲ـ تدوین پیمان صلح برست و مبارزه برای تصویب آن؛
۳ـ جنگ داخلی و پایان پیروزمندانه آن؛
۴ـ پایان دادن به مداخلههای مسلحانه و محاصره از سوی کشورهای آنتانت.
با مطالعه عمیق این مراحل روشن میشود که همه آنها بههر صورت بهطور کلی حکم فعالیتهای سیاسی را دارند، یعنی مبارزه برای قدرت دولتی در کشور. و نخستین مرحله مشخص شده را لنین بهطور مستقیم بهعنوان مرحله کاملاً سیاسی ارزیابی کرد (همانجا، ص ۱۰۲).
بنابراین محتوای انقلاب اکتبر اولویت ویژه مناسبات سیاسی (دقیق تر، مناسبات سوسیالیستی در حال ظهور) بود. انقلاب مبارزهای برای قدرت بین پرولتاریا و بورژوازی بود و در عرصه اجتماعی موجود گسترش پیدا کرد. کاراکتر ذکر شده رویدادهای اکتبر را باید به لحاظ تاریخی اجتنابناپذیر دانست. چیزی که هست بدون استقرار مقدماتی و پایدار حاکمیت شوروی ایجاد دیگر کیفیات مهم سوسیالیسم در روسیه مانند تکنیکی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی غیرممکن بود.
از سوی دیگر مطلق ساختن ابعاد سیاسی انقلاب، محدود و خلاصه کردن همه فرایندهای مرتبط با آن در آن زمان، بیاساس خواهد بود. اکتبر، بهمراتب غنیتر و متنوعتر است. در آن دوران گامهای جدی در ساختمان اقتصادی: کنترل کارگران بر تولید، ملی کردن موسسات، بانکها، حملونقل و غیره انجام گرفت. ارگانهای شوروی مسائل حاد اجتماعی ازجمله وضعیت زندگی و معیشتی زحمتکشان، سطح فرهنگی آنان را نادیده نگرفتند. به این ترتیب اولویت روابط سیاسی (قدرت) در رویدادهای اکتبر قرابتهای زیادی داشت.
اکنون خصوصیات اشاره شده در عرصههای حاکم بر عمل انقلاب اکتبر، امکان حل دیگر مسائل مهم را میدهند. سخن درباره تعیین بهحق و مستدل دورههای فرایند تاریخی مورد نظر است. جامعهشناسی علمی مدتها است آغاز و پایان بسیاری تحولات بنیادین اجتماعی در تاریخ بشریت را روشن کرده است. این امر پیش از هر چیز مربوط به بزرگترین تحولات مانند انقلاب بورژوایی انگلیس سده هفدهم، جنگ استقلال در آمریکای شمالی (۱۷۸۳ـ۱۷۷۵)؛ انقلاب کبیر بورژوازی فرانسه (۱۷۹۴ـ۱۷۸۹) است. همه این رویدادها که در سده گذشته رخ دادهاند، تاریخی هستند. دوره جنگهای مهم دهقانی و قیامها معلوم هستند. میتوان به حساب آورد که تعیین آغاز و پایان چنین فرایندهای تاریخی پدیدهای سنتی شده است. اما این را بهنظر من در مورد انقلاب اکتبر نمیتوان گفت.
آغاز انقلاب مسلماً برای هیچکس پوشیده نیست و هیچ شک و تردیدی بهوجود نمیآورد: هفتم و هشتم نوامبر سال ۱۹۱۷ (طبق تقویم جدید). درباره زمان پایان آن مسئله هنوز حل نشده است، و در بسیاری نشریات (ازجمله آثار چنان جدی مانند آخرین نسخه دانشنامه بزرگ شوروی و کتاب سه جلدی ای. ای. مینتسا «تاریخ اکتبر کبیر») حتی مطرح نشد. از برخی آثار میتوان استنباط کرد که رویدادهای تاریخی تشریح شده تنها در اکتبر سال ۱۹۱۷ یا تنها در ماههای آخر سال مورد نظر رخ داده است.
بهنظر من برای حل مستدل این مسئله لازم است پیش از هر چیز روشن کرد که چرا این یا آن انقلاب را باید پایانیافته حساب کرد. در عینحال باید دست کم دو معیار را در نظر داشت: ۱ـ انقلاب مورد نظر توسط نیروهای دشمن آن درهم کوبیده شد؛ ۲ـ انقلاب وظایف اصلی خود را(هرچند بهطور کلی) انجام داد. در انطباق با رویدادهای اکتبر از آنجا که حکومت شوروی در شرایط بسیار سخت و خطرناک ایستادگی کرد، نخستین نکته: در زمان قیام مسلحانه در کشور، شورش کولاکها، جنگ داخلی و مداخله نظامی خارجی، بهطور کامل منتفی میشود. به این ترتیب این انقلاب را باید پدیده تاریخی پیروزمند دانست. با این وجود این انقلاب نه تنها مقاومت بورژوازی را درهم شکست، بلکه توانست دیگر وظایف اصلی خود را حل کند. این وظایف بهطور کلی چنین هستند. در بالا نشان داده شد که پروسه اکتبر بهطور اجتنابناپذیری سمتگیری سیاسی و عرصه سیاسی عمل در آن برتری داشت. بنابراین مهمترین وظیفه آن در کل سیاسی بود. پدیده اصلی و مشترک میان آنها، آنطور که نشان داده شد، ایجاد یک دولت پایدار کارگری دهقانی است. این امر شامل از بین بردن دستگاه حاکم بورژوازی، ایجاد بهطور اصولی سیستم دولتی نوین، از میان برداشتن مداخله خارجی، پیروزی در جنگ داخلی است. این وظایف بدون شک برآورده شدند. اما در کدام مرحله از انقلاب.
طبیعی است که این امر نتوانست بلافاصله پس از قیام مسلحانه موفقیتآمیز در پتروگراد و مسکو روی دهد. هنوز قدرت دولت شوروی پس از پیشروی ظفرنمون آن در نیمه نخست سال ۱۹۱۸ کافی نبود. تنها پیروزی در جنگ داخلی، طرد مداخلهگران، پرداختن بهکار تقویت دولت نوین را عملاً امکان دادند. نتیجه چنین کارهای کاملاً بیسابقه، ایجاد جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود و تشکیل آن در ۳۰ دسامبر سال ۱۹۲۲ اعلام شد. این رویداد تاریخی باید به انقلاب اکتبر بهعنوان پروسه سیاسی دگرگونکننده بنیادی میانجامید. بنابراین چارچوبهای زمانی انقلاب چنین هستند: نوامبر سال ۱۹۱۷ ـ دسامبر سال ۱۹۲۲ (طبق تقویم جدید).
پایان دوره مورد نظر به قطع تغییرات عمیق در اتحاد جماهیر شوروی در حال ظهور نیانجامید. برعکس آن تکان قدرتمندی برای تغییرات نسبی داد، زیرا تحولات و دگرگونیهای بزرگ کاراکتر سیاسی آن ادامه یافت (پیش از همه تکامل دستگاه دولت شوروی). همزمان با این بیش از پیش اصلاحات ضروری اقتصادی در کشور، بهویژه با اجراء سیاست نِپ نضج گرفت. از اینرو میتوان مدعی بود که رویدادهای سالهای ۱۹۲۲ـ۱۹۱۷ به ناگزیر به پروسههای اساسی بعدی در اتحاد شوروی، ازجمله صنعتی کردن و کلکتیویزاسیون تبدیل شدند. در بخش پیشین مقاله تلاشهایی برای تعیین زمان پایان انقلاب اکتبر انجام گرفت. همچنین نشان داده شد که انقلاب با موفقیت کامل به پایان رسید، زیرا وظایف اساسی خود را اجرا کرده بود. با این حال در تاریخ بشریت این انقلاب نه بهعنوان یک پدیده موفقیتآمیز عادی، بلکه بهعنوان رویداد بزرگ دارای اهمیت جهانی است. مشابه این وضع را پروسههای انقلابی بزرگ کمتر داشتند.
بیشتر از همه پژوهشگران این واقعیت را میبینند که این انقلاب عصر نوین تاریخی را، عصر گذار عملی از سرمایهداری را بهوجود آورد. با این نظر نمیتوان موافقت نکرد. چنانچه مارکسیسم پیشتر به لحاظ تئوریکی اساس اجتنابناپذیری گذار مورد نظر را گذاشت، از ماه اکتبر این پیشبینی جامه عمل واقعی بهخود پوشید. در عینحال سخن نه درباره کشور جداگانه (روسیه) است بلکه در مقیاس بینالمللی است. آنطور که رویدادهای اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم، در چین و کوبا نشان دادند. با این حال همه اینها بیانگر اهمیت اساسی اما بسیار عمومی انقلاب اکتبر است.آنرا باید با توجه به ویژگیهای اصلی دوران گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم مشخص کرد.
اولاً، با انقلاب فوق تغییر سلطه مالکیت خصوصی با استقرار مالکیت اجتماعی آغاز میشود. اما از آنجا که رویدادهای اکتبر اصولاً یک پروسه سیاسی هستند، مالکیت نوین بهطور همزمان پیش از هر چیز، با توجه به قدرت دولتی و سپس در انطباق با مهمترین ابزارهای تولید شکل میگیرد. دوم، بر این پایه در جریان انقلاب محو تدریجی استثمار انسان از انسان (یعنی تصاحب بلاعوض کار دیگری) روی میدهد. پایه رفاه و استطاعت مردم تنها کار خود آنها، کیفیت و کمیت آن میشود.
سوم، در پروسه رویدادهای اکتبر پیششرطهای واقعی برای همه جوانب سوسیالیسم ایجاد و تقویت شدند. برای تکنولوژی آن، افزایش بهرهوری کار، برای اقتصاد، کنترل کارگری و رقابت در تولید، برای زندگی معنوی، آموزش همگانی رایگان وغیره. چهارم، پروسههای انقلابی در روسیه بهطور فعال به اوجگیری جنبش کارگری و سندیکایی در تعدادی از دیگر کشورها کمک کردند. این امر، پیش از همه به آلمان، مجارستان، انگلستان مربوط است. مبارزه رهاییبخش ملی در مناطق مستعمراتی و نیمه مستعمراتی تشدید شدند. پنجم، اکتبر به کسب تجارب عظیم و گوناگون مبنی بر آمادهسازی و انجام انقلابات سوسیالیستی نوین امکان داد. در وهله نخست چنین تجاربی البته برای احزاب کمونیستی، ازجمله حزب کمونیست روسیه فداراتیو لازم هستند.
ششم، رویدادهای توصیف شده حقیقت مسلم سنگ بنای احکام مارکسیسم، بهویژه تئوری انقلاب اجتماعی آن را نشان دادند. از سوی دیگر نیاز به مطالعه عمیقتر آن، در میان رهبران کمونیست، و تودههای وسیع زحمتکشان (قبل از همه نمایندگان طبقه کارگر) بهشدت آشکار شد. چنین نتایج بزرگ و متنوع انقلاب اکتبر لازم است پیش از هر چیز بهطورکلی پیششرطهای ضروری پدید آمده برای آن را روشن کند. نقش اساسی در این میان را ورود سرمایهداری به مرحله امپریالیستی ایفا کرد. در شرایط امپریالیسم بهطور چشمگیر همه تناقضات [بهویژه اقتصادی] در بین کشورهای سرمایهداری شدت پیدا کرد. در بسیاری از آنها وضع انقلابی بهوجود آمده و شروع به رشد کرد. ازجمله روسیه را برخوردهای شدید بین طبقات: بین پرولتاریا و بورژوازی، بین بورژوازی و بازماندههای اصول سرواژ، بین ملاکین و دهقانان فراگرفت.
در دنباله لازم است بهطور جداگانه به پیششرطهای اقتصادی برای رویدادهای اکتبر اشاره کرد. سخن درباره ناپختگی سرمایهداری روسیه در آغاز سده بیست است: درباره درهمآمیختگی با بقایای عظیم دورههای گذشته، درباره ضعفهای اقتصادی بورژوازی داخلی، وابستگی آن به سرمایه خارجی است. استثمار بسیار بالای کارگران، شرایط کار عقبافتاده، سطح زندگی پایین اکثریت جمعیت حفظ شد. همه اینها تظاهرات اعتراضی تودههای مردم، پیش از همه پرولتاریا را افزایش داد و شدیدتر کرد. به نزدیکترین نحوی در پیدایش و تکامل پروسه اکتبر پیششرطهای سیاسی تأثیر داشتند. منظور در وهله نخست انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک، در سالهای ۱۹۰۷ـ۱۹۰۵ و در فوریه سال ۱۹۱۷ آغازشد، هستند. در همان زمان ایجاد و تحکیم شوراها و البته فعالیت فعال بلشویکها تحت رهبری و. ای. لنین در ماههای آوریل ـ اکتبر سال۱۹۱۷ بهویژه نقش مهمی بازی کردند. درنتیجه اتحاد بهحد کافی محکم پرولتاریای روسیه و حزب آن و همچنین پرولتاریا و دهقانان تهیدست بهوجود آمد. هر دو بهوضوح در پیروزی دولت شوروی در جنگ داخلی و در زمان مداخله نظامی دولتهای خارجی ظاهر شدند.
در نهایت امر انقلاب در روسیه تا حد معینی به برخی پروسههای بینالمللی مساعدت کرد. بهنحوی که جنگ جهانی اول دولتهای امپریالیستی را (قویترین دشمنان سوسیالیسم) «… که در جنگی مرگبار با یکدیگر بودند» به دو گروه تقسیم کرد. این امر تا حدودی تکامل رویدادهای اکتبر را بهویژه در مراحل اولیه تسهیل کرد. از سوی دیگر امکانات واقعی برای گذار به سوسیالیسم در روسیه در آغاز سده بیست هنوز کاملاً شکل نگرفته بود. لنین اظهار داشت: «روسیه در چنان وضعیتی قرار دارد که بسیاری از پیششرطهای اولیه برای چنین گذاری وجود دارد. از سوی دیگر بسیاری پیششرطهای مشابه در کشور ما وجود ندارند …». در بین پیششرطهای آخر او از تکامل ضعیف نیروهای تولیدی و سطح ناکافی فرهنگ نام میبرد (جلد۴۵، ص ۸۱ـ۳۸۰). و بهطور وسیع اقتصاد خرده بورژوایی رایج و عناصر خرده بورژوازی را او دشمن اصلی سوسیالیسم در روسیه میدانست. (همانجا، جلد۴۳، ص ۲۰۶). چنین شرایطی حل وظایف اصلی انقلاب اکتبر را بهمراتب مشکل میکرد.
علاوه بر این رشد ناقص پیششرطها برای از میان برداشتن جامعه بورژوایی در روسیه آن زمان یکی از دلایل اشتباهات اساسی از سوی بلشویکها در دوران رهبری دگرگونیهای انقلابی اکتبر بود. البته در این میان هم نبود تجربه کافی برای چنین رهبری و هم خودِ بغرنجی آن دوران نقش زیادی بازی کرد. در آثار علمی، تا آنجا که میدانم مسئله چنین اشتباهاتی مخصوصاً مطرح نشد. اما باز در جریان انقلاب اکتبر لنین با صراحت اذعان داشت: «ما برای یک لحظه هم فراموش نمیکنیم به آنکه ناکامیها و اشتباهات ما حقیقتاً زیاد بود و زیاد صورت گرفت … ما بلاانحراف و بیوقفه برای اصلاح ناکامیها و اشتباهات خود مبارزه خواهیم کرد …» (همانجا، جلد۴۴، ص۱۴۸). اما اکنون ممکن است صحبت در مورد آنها ارزش نداشته باشد. بار دیگر مفید است به لنین و به توصیههای او استناد شود: «بهترین شیوه جشن سالگرد انقلاب بزرگ متمرکز کردن توجه روی وظایف حل نشده آن است». (همانجا، ص ۲۲۱). همچنین باید درنظر گرفت که روشن کردن محاسبات غلطی که در پروسه رویدادهای اکتبر صورت گرفتند، برای آمادهسازی انقلابات سوسیالیستی آینده (مسلم است با توجه به شرایط نوین) مهم است. لنین تأکید کرد که «… باید بیدرنگ شروع به آموختن کرد، آموختن از آن اشتباهات جدی که هرچه بهتر مبارزه را سازمان دهد. ما نباید اشتباهاتمان را در برابر دشمن کتمان کنیم» (همانجا، ص ۳۳).
بهنظر من بزرگترین محاسبه غلط بلشویکها در آغاز رویدادهای اکتبر شتابزده عمل کردن در زمینه سیاست اقتصادی بود. لنین یادآوری کرد: « … ما این اشتباه را انجام دادیم که تصمیم گرفتیم انتقال مستقیم به تولید و توزیع کمونیستی انجام دهیم. ما تصمیم گرفتیم که دهقانان در زمینه توزیع به ما مقدار نان لازم را خواهند داد و ما آن را در کارخانهها و فابریکها توزیع میکنیم، و ما تولید و توزیع کمونیستی خواهیم داشت» (همانجا، ص ۱۵۷). ما فراموش کردیم که لنین گذار طولانی و بغرنج از جامعه سرمایهداری را نتیجهگیری کرده بود. نقص جدی بلشویکها بهویژه در سیاست اقتصادی بهکارگیری ضعیف علاقمندی شخصی بهکار بود، و به چنین انگیزهای تا حدود زیادی افزایش بازدهی و کارایی کار وابسته بود. لنین خاطرنشان کرد که «از ناتوانی در انجام این آغاز ما در هر گامی رنج میبریم». او مصراً بهکار گرفتن این اصل را نسبت به دهقانان و متخصصان در زمینه تولید مطالبه میکرد.
برخی تصورات رهبری شوروی در عرصه بینالمللی در آن وقت نیز غلط از آب درآمد. چنانکه امیدها به بیطرفی کمابیش طولانی قدرتهای خارجی، به حمایت فعال از انقلاب اکتبر از سوی پرولتاریای دیگر کشورها برآورده نشد. جنگ داخلی و مبارزه با مداخلهگران خارجی، بهطوری که معلوم است به پیروزی مسلم دولت کارگری ـ دهقانی انجامید. اما در این دوره نیز مرتکب محاسبات غلط اساسی شدند. یکی از بزرگترین آن، رهبری غیرماهرانه جنگ شوروی ـ لهستان (سال ۱۹۲۰) است. در نتیجه اوکرایین غربی و بلاروس غربی بهطرف لهستان رفتند. آنطورکه میبینیم انقلاب اکتبر تنها به پیشروی ظفرنمون حکومت شوروی خلاصه نشد. اما این امر اهمیت تاریخی عظیم آنرا نمیکاهد. آری روشن کردن اشتباهات اساسی امروز برای ما هدف کاملاً معینی را تعقیب میکند: عمده این است که آنها در انقلابات سوسیالیستی آینده در نظر گرفته شوند.
در بحث پیشین بهطور مختصر برخی مسائلی، که مستقیما مربوط به دوره اکتبر میشدند بررسی شدند. از تشریح آنها میتوان چندین نتیجهگیری را، که برای جنبش انقلابی معاصر، در وهله نخست برای فعالیتهای کمونیستهای روسیه مبرم است بهدست آورد. چنین نتیجهگیریها بهحق درسهای اکتبر شمرده میشوند. بهکارگیری آنها فعالیت حزب کمونیست روسیه فدراتیو را شدت میبخشد و آنرا به آمادهسازی تدریجی انقلاب سوسیالیستی نوین هدایت میکند. کلیترین درس رویدادهای اکتبر در این است که آنها برای نخستین بار در تاریخ آشکارا مبارزه مستقیم برای پیروزی سوسیالیسم در مقیاس کل کشور را نشان دادند. این راهحل کلی را، البته باید مشخص کرد.
نخست، مبارزه مورد بحث در آغاز باید بهطور عمده جنبه سیاسی داشته باشد، یعنی هدف اصلی آن باید تصرف قدرت دولتی باشد. درخواستها برای امتیازات نسبتاً جداگانه از سوی بورژوازی نمیتوانند برتری داشته باشند، هرچند بهکارگیری آنها مسلماً تا اندازهای ضروری است. دوم، شرکتکنندگان عمده این مبارزات سیاسی را باید پرولتاریا [در وهله نخست صنعتی) دانست. همانا پرولتاریا بنابه موقعیت اجتماعی خود در از میان برداشتن حکومت بورژوایی و در استقرار حکومت مردمی بیشتر ذینفع است.
و. ای. لنین مصراً در روزهای نخست انقلاب اکتبر توسعه کنترل کارگری، و سپس بازرسی کارگری ـ دهقانی را مطالبه کرد. سوم، دستیاران مورد اعتماد پرولتاریا در ایجاد سوسیالیسم میتوانند دهقانان، اتحادیههای کارگری، بخشی از روشنفکران زحمتکش باشند. اما برای جلب آنها بهسوی چنین نقشی باید تلاشهای زیادی از سوی طبقه کارگر و حزب او شود. این امر را بلشویکها، بویژه در دوران اجرای فعال سیاست نپ انجام دادند.
چهارم، در آستانه اکتبر و در دوران تکامل آن اهمیت حزب کمونیست، و رهبران آن به رهبری و. ای. لنین آشکار شد. در عینحال نفوذ و تأثیر قاطع رهبران بلشویک در همه عرصههای اصلی فعالیتهای انقلابی اعمال شد: تئوریکی، ایدئولوژیکی، سازمانی و غیره. مهم است که چنین رهبرانی توانستند اشتباهات خود را ببینند و بهموقع آنها را اصلاح کنند. درسهای نامبرده شده اکتبر را در وهله نخست باید حزب کمونیست فدراتیو روسیه مورد توجه قرار دهد. بهنظر من این امر هنوز تا حدی ضروری نشده است. هرچند بهار سال ۲۰۱۵ پلنوم ویژه کمیته مرکزی حزب در مورد میراث اکتبر بزرگ برگزار شد و تصمیمات مقتضی اتخاذ شدند. باز دو بار مسئله تدارک سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در پلنوم کمیته مرکزی مورد بحث قرار گرفت.
نتایج انتخابات اخیر بهمراتب مورد رضایت ما نیست. در دوازده اکتبر سال ۲۰۱۶ پلنوم مشترک کمیته مرکزی و کمیته مرکزی کمونیستهای روسیه، اعلام کرد که در مقایسه با سال ۲۰۱۱ شمار شهروندانی که به حزب کمونیست روسیه فدراتیو رأی دادند به ۵/۵ میلیون نفر کاهش یافت. بدون شک تحریفها و تخلفات متعدد از سوی مقامات در همه سطوح نقش خود را بازی کردهاند. اما علت اصلی کاهش حمایت بهنظر من در کمکاریهای شخصی ما است. ازجمله در توجه ناکافی به تجربه انقلاب اکتبر.
غالباً نظراتی بیان میشوند که در روسیه کنونی کاملاً اوضاع اجتماعی دیگری وجود دارد که در اینجا هنوز شرایط برای فعالیتهای اعتراضی فعال و تودهای نضج نیافته است. بخشی از حقیقت در چنین سخنانی فکر میکنم وجود دارد. تاکنون بخش بزرگی از مردم از یکسو هنوز به سخنان امیدبخش و تملقآمیز مقامات دولتی باور میکنند، و از سوی دیگر از سرنوشت خود در مخالفت با مقامات و الیگارشی هراس دارند. با این حال زمینه برای فعالیتهای اعتراضی در کشور ما رویهمرفته موجود است. چنین زمینهای پیش از همه در جریان تداوم چندین سال بحرانهای اقتصادی و سیاسی، فساد و رشوه خواری فزاینده شکل میگیرد. همه اینها بهنوبه خود موجب سقوط سیستماتیک سطح زندگی واقعی تودههای اصلی مردم میشود. در این اواخر (حتی با توجه به آمار رسمی) بیش از ۷۰ در صد زحمتکشان مجبورند با حقوق ماهیانه کمتر از ۱۵ هزار روبل قناعت کنند. وآنگهی این حقوق اغلب کاهش مییابد و بهموقع پرداخت نمیشود.
چنین وضعیتی در کشور به ناگزیر احساسات اکثریت مردم را علیه رژیم موجود برمیانگیزد. طبق اطلاعات انستیتوی جامعهشناسی آکادمی علوم روسیه، هنوز در اواسط سال ۲۰۱۲، ۷۸ درصد هموطنان ما حفظ سیستم سرمایهداری را نمیخواستند، و بیش از سه چهارم آنها موافقت خود را با سوسیالیسم اعلام کردند(با برداشت و درک مختلف از آن). آیا این یک عرصه فعالیت های ثمربخش برای حزب کمونیست نیست؟ البته نیازمند کار جدی و کارآمد و حتی تا حدی خطرناک است. اما همانا برای چنین فعالیت هایی حزب ما ایجاد شده است. در پایان می خواستم کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه فدراتیو را در ارتباط با فعالیت های اعتراضی در خارج از کشور خطاب کنم. برخلاف روسیه در آنجا بهویژه در کشورهای اروپای غربی کم و بیش بهطورمرتب هزاران میتینگ و تظاهرات، حتی اعتصابات سراسری در کشور با مطالبات روزمره و خشونتآمیز تودههای وسیع مردم برگزار میشود. در میان آنها مطالبات سیاسی نیز مشاهده میشود. روزنامه «پراودا» درباره این اقدامات اعتراضی گزارش میدهد و مطالب رهبران احزاب کمونیست خارجی، مقالات خبرنگاران رامنتشر میکند. من دشواری این کارها را درک میکنم. اما خواستم که این تجربه عمیقتر تجزیه و تحلیل شده و فعالانه در شرایط ما بهکار برده شود، البته با درنظر گرفتن خودویژگیهای روسیه.