داغ هجران

ياد ايامى كه جا در قلب ميهن داشتيم
ناز بر ياران و سير باغ و گلشن داشتيم
تپه ى پغمان و گل غندى و استالف جنان
در شب مهتاب در بر، موج سوسن داشتيم
ياد برف كابل و لاندى پلو بادا به خير!
صندلى و توت چارمغزى به مأمن داشتيم
كارته ى پروانك و يخمالك و دامان كوه
سينما و جمع و جوش و پارك رفتن داشتيم
شور نخود خورى به پارك شهر نو با دوستان
باغ شهرآرا و ساز و رقص و ديدن داشتيم
در ايام جشن و نوروز و برات و عيد خود
شادى و سرگرمى، در شبهاى روشن داشتيم
فارغ از تشويش مكنت بوده ايم هر چند ما
عشق جوشان رفاه و امن ميهن داشتيم
ياد ايامى كه بوديم با رفيفان روز و شب
نه به سر سوداى رهزن، نه ز كشتن داشتيم
از ستيز و اختناق و انتحار نامى نبود
نه ترور و طالب و يا بن لادن داشتيم
گر ز كاروان تكامل، دور افتاديم.، وليك
انقيادى نه به انگريز، نه به جرمن داشتيم
“واعظى” دور از ديار و وصل ياران سالهاست
داغ هجران وطن با آه و شيون داشتيم
زبير واعظى