خطاب به ياروى عفت دريده ى راكتيار

لعنت بچشم و ديده ى لشم و سپيد تو
لعنت به فكر و ايده ى زشت و پليد تو
لعنت به رسم و شيوه ى تو مردك خبيث
لعنت به مكر تازه و طرحى جديد تو
لعنت به ريش و شمله و آن خشتك كشال!
بر چهره ى كثيف و هم اين طرزى ديد تو
تا اين حدى تعصب و تبعييض، بهر چي؟
اخطار و خشم و نحوه ى لحن شديد تو؟
هرگز نديده ام چو تو من چشم پاره يى
لوليدنت چو توپ و به هر سو پريد تو
بر گو، تو اى مجاهد! و سر در كفى وطن!؟
سوگند كعبه ى تو چى؟شد و آن وعيد تو؟
هر دم دمى زدى، تو ز اشغال كنون ببين
ز اشغالگران گرفتى به ” دالر ” رسيد تو
دانند خلق، پير شدى، ليك مير نه!!!!
از شيوه ى سياست و بيع و خريد! تو
از ذهن كس نرفته هر آن موشك و “سكر”!
كشتار و انتحارى و قتل و دريد تو
ملت بسا چى خسته و درمانده كرده يى
از صلح و جنگ و سوژه ى داد و بريد تو
جز آل و يا عيال و دو سه دهشت افگنت
هرگز نگشته گاهى كسى مستفيد تو
هزاره يا كه تاجيك و پشتون همه يكيست
حاجت نگشت به نسخه ى پوچ و پليد تو
با هر ” فلوت ” شعبده بازى كنى، دگر
رفته است دور و ارزش و بيع و چليد تو
پيوند خلق و ميهن مان، نا گسستنيست
زان رو به گور مى برى اين گونه ديد تو
زبير واعظى