حکم اعدام، خشونت پلیسی و نژادپرستی در ایالات متحدهٔ آمریکا
نوشته: محمد بلعالی*، اول ماه مه ۲۰۱۵
امروزه، ارتکاب جنایتهای مکرر توسط پلیس آمریکا علیه سیاهپوستان، جایگزین اعدامهای بدون محاکمه، سوزاندن بر روی چوبههای مرگ، قطع اعضاء بدن و بر دار کشیدنهای دیروزی شده است. ولی در پس خشونتهای نژادی، ستم طبقاتی پنهان است.
در ایالات متحدهٔ آمریکا، حکم اعدام در ۳۲ ایالت از ۵۰ ایالت این کشور کماکان اجرا میشود. تنها از ژانویه ۲۰۱۵ تا کنون، حکم اعدام در مورد۱۳ نفر به اجرا درآمده است و بیش از ۳هزار نفر در راهروهای مرگ در انتظار اجرای حکم اعدام هستند. ارتکاب این اعمال بیرحمانه را بهعلت «شرم و حیا»، مسکوت میگذارند. سلاح سیاسی حکم اعدام بهطور عمده علیه طبقه تنگدست بهکار میرود: ۸۰ درصد از محکومین به مرگ، امکانات مالی در اختیار ندارند. اقشار مرفه، حتی هنگامی که مرتکب فجیعترین قتلها میشوند، تمام امکانات را در اختیار دارند تا از اعدام رهایی یابند.
به محکومیت ناشی از تعلقات طبقاتی، پیشداوریهای نژادی نیز افزوده میشود. حکم اعدام، شاخص عمده نژادپرستی علیه سیاهپوستان در ایالات متحده بهشمار میرود. در حالی که شمار سیاهپوستان در ایالات متحده تنها ۱۲درصد از کل اهالی کشور را تشکیل میدهد، شمار محکومین به اعدام در میان آنان به ۴۲ درصد میرسد. ۹۸ درصد از دادستانها، یعنی کسانی که در عمل دربارهٔ مرگ و زندگی متهمین تصمیم میگیرند، سفیدپوست هستند!
جنایاتی که پیدرپی توسط پلیس علیه شهروندان و تنگدستان اعمال میشود، دارای تشابه با یکدیگر هستند. افراد پلیس سفیدپوست پیدرپی به سیاهپوستان بدون سلاح تیراندازی میکنند. این افراد پلیس، بهندرت محکوم میشوند. نظام قضایی ایالات متحده کاملاً با نهاد پلیسی همدست است.
ستم نژادی و ستم اقتصادی با یکدیگر همراهند. ستم نژادی بهمنظور توجیه قانونی بودن ستم اقتصادی اعمال میشود. برای درک بهتر این رابطه و این خشونت بیاندازه که بهطور عمده در مورد سیاهپوستان و تنگدستان برای بهرهکشی بیشتر از آنان بهکار میرود، باید به سده هفدهم و هجدهم بازگردیم. دورانی که سرآغاز ایجاد مزارع بزرگ توسط استعمارگران و نیاز شدید آنها به نیروی کار فراوان و مطیع بود.
پس از کشتار سرخپوستان بومی، انگلیسیها و فرانسویان در ابتدا از نیروی کار بردههای سفیدپوست اروپایی بهره بردند. ولی پس از توسعه چشمگیر مزارع برنج، پنبه، توتون و نیشکر، نیروی کار بردههای سفیدپوست به تنهایی کفایت نمیکرد. ورود بردههای آفریقایی برای ماندگاری مزارع نام برده حیاتی گردید. بدین سان، آفریقا بهگفته مارکس، «به نوعی منبعی تجاری برای شکار سیاهپوستان تبدیل گردید» («سرمایه» جلد نخست، انباشت سرمایه). میبایست مطلقاً برای این مزارع مطیعترین و سودآورترین نیروی کار فراهم گردد: «بردهها به تمام مزارعِ ایالات متحدهِ والاحضرت (ملکه)، که بدون نیروی کار آنها نمیتوانند پابرجا باشند، فرستاده میشوند». هنوز هیچ یک از صاحبان مزارع آمادهٔ استخدام مزدبگیران نبود.
این چنین بود که ثروت افسانهای انباشت شده توسط مزرعهداران ایالات متحده، زیر شلاق، توسط سیاهپوستانی تولید شده بود که از آفریقا به زور و خشونت کنده شده بودند. چه تعداد از آنان در اثر رنج و دردی که متحمل شده بودند در مزارع پنبه، توتون، نیشکر تلف شدند؟ چند نفر از آنان را عقیم ساختند، علیل و زجرکش کردند، زنده زنده در آتش سوزاندند یا به دار آویختند؟ هیچکس قادر نیست این تعداد را با دقت ارائه دهد.
در آن زمان، اواخر سده هفدهم یا اوائل سده هجدهم بود. بردههای سفید یا سیاه را بهعنوان نیروی کار مطیع و سودآور برآورد میکردند و در نتیجه با آنها با خشونت یکسانی برخورد مینمودند. تاریخنگاران حتی درباره مبارزه مشترک آنان با بردهداری مطالبی را بازگو کردهاند. «از آن جایی که آنها با یکدیگر در همان مزارع کار میکردند، نخستین ساکنان آمریکا از نژاد سیاه یا از نژاد سفید، به استثنای اشرافیان، پیوندهای همدلی و دوستی متقابل نیرومندی را ایجاد کردند و در اتفاق دست به شورش زدند». برده سیاهپوست بهعنوان موجود برتر یا کم ارزشتر از برده سفیدپوست محسوب نمیشد. تنها چیزی که مهم بود، میزان بهرهوری و سودآوری او بود. در حکایتهای قاچاقچیان برده آن زمان نیز کوچکترین اثری از نژادپرستی دیده نمیشود.
پدیدار شدن نژادپرستی ضد آفریقایی همزمان با مبارزه برای الغای بردهداری در چارچوب توسعه کارمزدی در اروپا و در آمریکای شمالی آغاز شد. مزرعهداران، قاچاقچیان برده و طرفداران بردهداری بهطور کلی، برای روبهرو شدن با این تهدید، دفاع از امتیازات خود و تداوم بخشیدن به بردهداری، نظریههای شبه علمیای را بهکار میگرفتند که نشان میداد سیاهپوستان بیشتر به میمون نزدیکند تا به انسان. بنابراین، سفیدپوستان (یعنی اروپاییان) از لحاظ جسمی و فکری نسبت به سیاهپوستان (یعنی ساکنان آفریقا) برترند. بدینسان، نژادپرستی بردهداری را توجیه و قانونی کرد و مفهوم اقتصادی و اجتماعی بردهداری تبدیل به یک مفهوم نژادی گردید. نژادپرستی یک فرآورده اصیل بردهداری است.
پس از آن، اعمال سیاستهای نژادپرستانه علیه سیاهپوستان آشکارا گسترش یافت. میبایست جنگی داخلی رخ دهد (جنگ انفصال، بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵) ـ که در این جنگ بردههای قدیمی نقشی تعیینکننده داشتند ـ برای آن که تجارت برده بین آفریقا و ایالات متحده پایان پذیرد.
بردهداری بهطور رسمی ملغی شد، ولیکن نژادپرستی بر اساس فراز و نشیب توسعه سرمایهداری، به توسعه خود ادامه داد. کارمزدی که شکل نوین بردگی است، جایگزین بردهداری شد. نژاد پرستی نیز بی آن که ناپدید شود، باید بهنوبه خود برای بهتر خدمت کردن به شکل نوین بهرهکشی، خود را با این روند انطباق میداد.
با وجود شرایط جدید، جنوب (آمریکا) که شکست خورده، تحقیر و ورشکست شده بود، باز هم به ارزشهای بردهداری و نژادپرستانه خود آویخته بود. سرخوردگی و نفرت از سیاهپوستی که اکنون دیگر شهروند تمام عیار محسوب میشد، فضایی ایجاد کرده بود که برای توسعه سازمانهای تروریستی و نژادپرستانه مساعد بود. مشهورترین و خشنترین این سازمانها، بیشک کوکلوکس کلان است. سازمان نامبرده در اوائل از محبوبیت بین مردم و از همدستی مقامات سیاسی (مانند پرزیدنت آندرو جانسون) و مقامات قضایی (کد برای سیاهپوستان، قوانین جیم کراو) برخوردار بود. کوکلوکس کلان خود را بهعنوان سازمان مدافع برتری نژاد سفید در مقابل خطر سیاه، معرفی میکرد. اولویتش حمله به سیاهپوستان آزاد شده بود و از هیچ شگردی برای ایجاد رعب و وحشت در میان اهالی سیاهپوست نمیگذشت: زجر کشی، سوزاندن در میادین عمومی، به دار کشیدن، به قتل رساندن، قطع عضو، تجاوز و غیره. بسیار مشکل است بتوان شمار دقیقی از قربانیان کوکلوکس کلان را ارائه داد.
کوکلوکس کلان از سال ۱۸۶۵، یعنی از زمان تشکیل آن تا به امروز در اشکال گوناگون فعالیت کرده است، بدون این که واقعاً از دکترین اولیه خود که عبارت است از برتری بیولوژیکی نژاد سفید (که دارای هیچگونه بنیاد علمی نیست) و نفرت از سیاهپوستان، دور شود. کوکلوکس کلان هرگز نمیخواهد درک کند که بردهداری دیگر با واقعیتهای سرمایهداری نوین وفق نمیدهد و این که پرولتاریا جایگزین بردهها شده است. افزون بر آن، نیروی کار پرولتر سیاهپوست از نیروی کار پرولتر سفید پوست سودآورتر است.
ولی کوکلوکس کلان جدید با وجود عقبماندگی شدیدش، میکوشد خود را با واقعیتهای امروزین وفق دهد. زیرا کوکلوکس کلان هنوز هم برای طبقه مسلط صرفاً بهدلیل تحرک، آشفتگی و پیشداوریهای نژادیای که رواج میدهد و تفرقهای که در میان طبقه کارگر میاندازد، مفید است. کوکلوکس کلان موفق شده است به بسیاری از سازمانهای نژادپرست، این فرهنگ خشونت و تنفر را نسبت به سیاهپوستان، انتقال دهد. وانگهی، سازمانی بهنام «شوالیههای جدید امپراتوری کوکلوکس کلان» که خود را به کوکلوکس کلان وابسته میداند، طی فراخوانی مردم را دعوت کرد از «دارن ویلسون»، پلیسی که «مایکل براون»، جوان سیاهپوست را در شهر فرگوسون در روز ۴ اوت ۲۰۱۴ به ضرب گلوله به قتل رسانده بود، پشتیبانی کنند. در نظر این سازمان، «آن پلیس سفیدپوست، فقط به وظیفه خود علیه سیاهپوست برزنگی جنایتپیشه» عمل کرده است.
بر اساس پژوهشهای یک گروه کانادایی در مورد تروریسم، کوکلوکس کلان روابط تنگاتنگی با ارتش و فروشندگان تسلیحات برقرار کرده است. اما در تحلیل نهایی، کوکلوکس کلان ابزاری است همانند سایر ابزارها در دست بورژوازی آمریکا.
نژاد پرستی، خشونت و بهگونهای کلی، ستم طبقاتی و نژادی، ابزاری بهمنظور کسب سودآوری بیشتر و انباشت سرمایه است. نژادپرستی در گذشته به سود بردهداری عمل کرد و امروزه، به اشکال مختلف، در خدمت بردهداری سرمایهداری، یعنی کارمزدی است. این هم واقعیت دارد که بهدلیل بار تاریخیاش، این خشونت در آمریکا ابعاد ویژهای را بهخود میگیرد. زحمتکش سیاهپوست، قربانی بهرهکشی طبقاتی و همچنین ستم نژادی است. در نظر زحمتکشان سیاهپوست، مبارزه با نژادپرستی، مبارزهای روزانه و سرنوشتساز است. آنها دائما رودررو با خشونتهای پلیسی و همچنین خشونت نظام قضاییای قرار میگیرند که آنها را به نادرستی روانه راهروهای مرگ میکند. اما مبارزه زحمتکشان سیاهپوست هر چقدر هم که اساسی باشد، برای آزاد کردن آنها از زنجیرهای سرمایه کفایت نمیکند. اتحاد آنها با زحمتکشان سفیدپوست برای بهبود شرایط زندگی روزانهشان و بهویژه برای مبادرت کردن به یک مبارزه مشترک گسترده برای الغاء کارمزدی، سرچشمه تفرقه و ستم روا شده به آنان، الزامی است.
* http://www.mrap.fr/international/peine-de-mort/la-peine-de-mort-aux-etats-unis-en-quelques-chiffres
ترانه زیر را در سال ۱۹۴۶، ماریا بونیتا و لامپیائو بهنام «میوه شگفتانگیز” سروده و بیلی هالیدی آن را خوانده است. هنگامی که سفیدپوستان ملبس به زیباترین لباسهای خود برای تماشای به دار زدن سیاهپوستانی میرفتند که گناهی بهجز داشتن رنگ پوستی تیرهتر از سفیدپوستان نداشتند.
میوه شگفتانگیز
درختان جنوب میوهای شگفتانگیز بهبار میآورند
که خون بر روی برگهایشان دارند و خون بر ریشههایشان
و پیکرهای سیاهی که با نسیم جنوبی در نوسانند
میوه شگفتانگیزی که بر درختان تبریزی آویزان گشته است
یا صحنه شبانی از جنوب بیباک
با چشمانی از حدقه درآمده و دهانی از شکل افتاده
با عطر ماگنولیاهای لطیف و بهاری
سپس ناگهان بوی گوشتی که میسوزد
این میوهایست که کلاغ ها به آن نوک میزنند
باران آن را تکان میدهد و باد آن را خشک میکند
در پرتو خورشید رسیده میشود و درخت آن را بر زمین میاندازد
و این است محصولی شگفتانگیز و تلخ