ترانه ی انسان
از عشق گفته و ز بهاران سروده ام
از یاسمین و سنبل و ریحان سروده ام
از لاله های در کفِ بس جامهای می
از مستی و خمار بیابان سروده ام
از صلح گفتم و ز امیدِ بسی هزار
شعری ز تار و پودِ تن و جان سروده ام
از جنگ گفتم و دلِ آتش گرفته گان
شعری ز ناله های یتیمان سروده ام
از آن فراریان ز جنگ و بسی پریش
رفته به کام سیلِ نهنگان، سروده ام
گفته سخن بسی من از آن ، جابران دهر
از حامیانِ وحشتِ دوران سروده ام
از خاینینِ میهن و جاسوس این و آن
فریاد سر کشیده و گریان سروده ام
ملت در آتشی که سرا پا گرفته است
آبی بر آتشِ دل ِ افغان سروده ام
خفته کجآست ناجي آن خاک و سر زمین
بیدار شو ترانه ی انسان سروده ام
مهرو اپریل ۲۰۲۰