بهار، سال نوونوروزدرمسيرزنده گي ات ماندگارباد
سال نواندرخیالم خود نمایی میکند
ميرسد اينجا برايم آشنايي میکند
اين بهاربا مردم ماهمنوايي ميکند.
خداوندا! درين بهاري ونوروزعنايت فرما
نمی دانم چه تقديری فرموده ای — ليکن،
در آغاز طلوع روشن سالی که می آيد
کمک کن تا رها سازم ز خود کوله بار يک هزار و سيصد افسوس هزار و سيصد و اندوه…
مهربانا مرا در شط پر مهر گذشتت شست و شويم ده وتو پاکم کن .
کريما دست های گرم و لبخندی عطايم کن
تو ای نزديک تر از من – به من اينک مرا درياب، پناهم ده
تو ذکرت را عطايم کن که با يادت دلم آرامشی يابد….
هموطنم تورا دوست دارم، فقط تورا!
بهاررامانند مادربايد ستایش کرد …
ونوروزرابا خانواده باید جشن گرفت.
قرنهاست این جشن ، رونق و تازگی و درخشش یافته است .
فردوسی در شاهنامه چنین سروده :
عنصری در پیشگاه سلطان محمود این چکامه سروده است:
باد نوروزی همی در بوستان بت گر شود تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبه بزاز پر دیبا شود باد همچون طبله عطار پرعنبر شود
روز هر روزی بیافزاید چو قدرشهریاربوستان چون بخت او هر روز برناتر شود
آمد نوروز ماه با گل سوری به هم باده ی سوری بگیر، بر گل سوری بچم
زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته ببوس دست چغانه بگیر، پیش چمانه به خم
ای پسر از نردباز داوگر ان بر به نرد وز دو کف سادگان، ساتگنی کش به دم
ای صنم ماهروی! خیز به باغ اندر آی زانکه شد از رنگ و بوی باغ بسان صنم